مستند انفرادی (بخش پنجم): تابوت‌ها تجربه‌ای فراتر از سلول انفرادی

نقاشی منتشر شده در کتاب یادنگاره های زندان اثر سودابه اردوان زندانی سیاسی دهه ۶۰

انفرادی داستان زندانیان سیاسی است. داستان انسان‌هایی که بعد از انقلاب اسلامی تا به امروز، روز‌ها و شب‌های بسیاری را در سلول‌های کوچک انفرادی گذراندند.
زندانیان سیاسی که روح و جسمشان با دیوارهای بهم فشرده سلول‌ها مبارزه می‌کرد تا بتوانند فضای کوچک انفرادی‌ها و یا مکان‌هایی شبیه به قبر را تحمل کنند.
در بخش پنجم مستند رادیویی انفرادی این بار شما را به درون قبر و قیامت و یا‌‌‌ همان تابوت‌ها در دهه ۶۰ خورشیدی می‌بریم. این زندانیان سیاسی می گویند تابوت ها تجربه ای فرا‌تر از سلول انفرادی بود.


صدای خش خش بلندگو به گوش می‌رسد، لحظه‌ای سکوت بود و انتظار..
زندانیان از بلندگو صدایی را می‌شنوند: «اسامی که خوانده می‌شود با کلیه وسایل برای انتقال آماده باشید.»
همهمه‌ای فضای بند هشت زندان اوین را فرا می‌گیرد. ساعتی نمی‌گذرد که درهای بند برای انتقال باز می‌شود.
زندانیان زن سیاسی از اتوبوس که پیاده می‌شوند خود را در زندان قزل حصار می‌بینند. مردی با هیکلی درشت که او را حاج داود صدا می‌کنند جلو می‌آید و با صدایی تمسخر آمیز می‌گوید: «می‌خوام کارتون رو یکسره کنم. براتون اختراعی کرده‌ام که به مغز هیچ کس نمی‌رسه!»

دستگاه، جعبه، قبر، قیامت و یا تابوت، نام‌هایی هستند که زندانیان بر اختراع حاج داود رحمانی رئیس زندان قزل حصار در سال ۱۳۶۲ گذاشته بودند.
دوماه قبل از اینکه برخی از این زنان زندانی را وارد این تابوت‌ها کنند آنان را در وضعیتی برزخی قرار دادند.

Your browser doesn’t support HTML5

مستند انفرادی؛ بخش پنجم: تابوت‌ها تجربه‌ای فراتر از سلول انفرادی


منیره برادران، زندانی سیاسی با ۹ سال سابقه زندان در دهه ۶۰ خورشیدی در این باره می‌گوید: «قبل از آنکه ما را ببرند و در آن جعبه‌ها بنشانند. ما را حدود دو ماه به یک جایی برده بودند که مخفی بود. ما نمی‌دانستیم کجا هستیم. فقط می‌دانستیم که در قزل حصاریم. ملاقات‌هامان قطع شده بود و هیچ تماسی با بیرون نداشتیم و بدون اغراق در مورد غذا بگویم که مثلا یه قاشق غذا برای یک وعده نهار می‌دادند.
یک دیس غذا برای حدود ۴۰ نفر زندانی می‌آوردند و همگی ما بسیار ضعیف شده بودیم. بعد ما را بردند در جعبه‌ها و با لگد و ضرب و شتم ما را آنجا نشاندند.»

شکوفه سخی چند روز پس از آزادی از زندان در سال ۶۹/ برای دیدن عکس کامل دو بار کلیک کنید

شکوفه سخی در سال ۱۳۶۱ هنگامی که ۱۸ ساله بود بخاطر هواداری از یک گروه سیاسی بازداشت شد و تا سال ۱۳۶۹ در زندان بود. او نزدیک به دو سال از هشت سال زندان خود را در سلول انفرادی گذراند. اما خانم سخی تجربه‌ای تلخ‌تر و فرا‌تر از سلول انفرادی دارد: تابوت‌ها.

شکوفه سخی در این باره می‌گوید: «حاج داوود ابتکار به خرج می‌دهد. تخته‌های چوبی را برمی دارد و روی زمین تعبیه می‌کند و در یک اتاق بزرگ در کنار دیوار یک محفظه درست می‌کند. که یک ضلعش دیوار است، دو تا ضلع دیگرش تخته‌های چوبی است در ابعاد بین ۹۰ سانتی متر تا دو متر است و ضلع چهارم که پشت زندانی است باز است و رو به فضای درونی اتاق است. هیچ تختی هم وجود ندارد.»

عکس تازه‌ای از شکوفه سخی در سال ۹۱

شکوفه سخی درباره ویژگی‌های دیگر این تابوت‌ها می‌گوید: «فضای میانی بین این دو تخته حدود نیم متر یا شاید کمی بیشتر یا کمتر است، به اندازه‌ای که زانو‌ها و آرنج‌های زندانی به این دو تخته دو طرف برخورد نکند.
زندانی را وسط این دو تخته رو به دیوار با چشم بند و چادر می‌نشاندند. به این شکل که برای ممانعت از اینکه زندانی بتواند با زندانی بغل دستی‌اش تماس بگیرد، یکی رو به دیوار می‌نشیند، محفظه بغلی رو به دیوار ولی در انتهای این تخته‌ها با فاصله از دیوار می‌نشیند.
به این شکل که اگر شما از بالا نگاه کنید زنهای زندانی به شکل زیگزاگی یکی نزدیک به دیوار و رو به دیوار و دیگری دور‌تر از دیوار با چادر و چشم بند نشسته‌اند.»

زندانی را با تحکم و خشونت درون تابوت می‌نشانند. روز‌ها و هفته‌ها و حتی ماه‌ها می‌گذرد و او زنده به گور شدن خود را می‌بیند.
نشسته با چادر و چشم بند، حق نداری کلمه‌ای حرف بزنی، حتی نمی‌توانی بخندی و گریه کنی، تمامی احساسات و غرایزت به زنجیر کشیده شده. حق شنوایی، حق بینایی، حق خوابیدن، حق خوردن، حق ایستادن، حق راه رفتن، و همه اینهاست که قیامت و یا تابوت‌ها را متفاوت از سلول انفرادی می‌کند.

منیره برادران

منیره برادران با تجربه چند هفته تابوت‌ها در دهه ۶۰ در این باره می‌گوید: «اصلا این تابوت‌ها قابل مقایسه با سلول انفرادی نیست. سلول انفرادی درآن شرایط مثل یک هتل لوکس است.
یعنی درست است که در سلول انفرادی با آن دریچه کنترل می‌شود ولی بالاخره زندانی چهارچوب خودش را دارد. می‌تواند نرمش کند. می‌تواند زمزمه کند، راه برود.
درآن جعبه‌ها یا تابوت‌ها هیچ خبری از این امکانات نبود یعنی تمام رابطه تو با دنیای بیرون قطع است.»

یک سال از زمانی که شکوفه سخی به زندان افتاد، می‌گذشت. او را در سال ۱۳۶۲ و هنگامی که تنها ۱۹ سال بیشتر نداشت درون تابوت‌ها نشاندند. آن هم نه برای تنها چند هفته، بلکه بالا‌ترین حد آن، یعنی نزدیک به نه ماه.

شکوفه سخی در این باره می‌گوید: «تمام مدتی که در این تابوت‌ها هستی، نه تنها شما را از جمع جدا کرده‌اند، و به عنوان یک انسان منفردتان کرده‌اند، بلکه برای اینکه محدودیت برای تمام حواس پنجگانه‌تان هم قائل شده‌اند در یک شرایط بسیار فرسایشی قرار می‌گیرید که روح و وجودتان کم کم از هم می‌پاشد.
شما تصور کنید که اگر در یک قابلمه غذایتان را در طول مدت یکساعت می‌پزید‌‌‌ همان غذا را در مایکروویو در طول ده دقیقه می‌پزید.»

خانم سخی تاکید می‌کند: «تفاوت تابوت و سلول انفرادی هم همین است که سریع‌تر در تابوت‌ها انسان را بشکنند و از درون خالی‌اش کنند.»

گردانندگان تابوت‌ها می‌خواهند زندانی نقطه پایانی برای درد‌ها، رنج‌ها و مصیبتی که در آن قرار گرفته نیابد.
درد و رنجی توام برای روح و جسم. جسم زندانی باید به اندازه جعبه کوچکی که در آن نشسته محدود و محدود‌تر شود.

شهرنوش پارسی پور

شهرنوش پارسی‌پور هم یک نویسنده است و از سال ۱۳۶۰، نزدیک به ۵ سال در زندان بود. او را نیز بیش از یک ماه به درون تابوت‌ها بردند.
شهرنوش پارسی درباره تجربه خود از این تابوت‌ها می‌گوید: «چون در آنجا حرف نمی‌زنی و ذهن انسان به طور معمول مجبور به حرف زدن است، یک جور حالت روانی برایت پیش می‌آید. به طور مثال یک شب حالتی بین گریه و خنده مرا گرفته بود که نمی‌توانستم بی‌اختیار خودم را کنترل کنم. ولی در مورد دیگران خبر دارم که به شدت با این کار سقوط کردند و می‌آمدند و جلوی جمع اعتراف می‌کردند. کسانی این کار را می‌کردند که من برایشان احترام قائل بودم. اما می‌آمدند و نه اینکه مثل تواب‌ها دیگران را متهم کنند، بلکه خودشان را متهم می‌کردند که «من آدم بدی هستم. بدبختم. بیچاره‌ام» و از این جور حرف‌ها می‌زدند.»

در حالی که بی‌حرکت با دردی وحشتناک همراه با چشم بند و چادر درون تابوت نشسته‌ای. صدای یکی از دوستانت را از بلندگو می‌شنوی که تا دیروز مقاومتش برای همه زندانیان قابل تحسین بود ولی مدت‌ها بود که شکسته و مچاله شده بود. او درون تابوت‌ها، برید. و حالا دارد با گریه علیه خودش سخن می‌گوید و ابراز پشیمانی و بخشش می‌کند.

شکوفه سخی با وجود آنکه طولانی‌ترین مدت تابوت‌ها، یعنی نزدیک به ۹ ماه را گذرانده بود، اما زیر فشار دردهای جسمی و روانی تابوت‌ها مقاومت کرد و نشکست.

شکوفه سخی می‌گوید: «این برای من خیلی مهم بود که از زیر چشم بند به دستم نگاه کنم و ببینم که آیا هنوز هم خودم را می‌شناسم؟
یا آن کسی که من می‌شناسم و آنجا حضور دارد آیا‌‌‌ همان کسی است که من با او به آنجا آمدم یا کس دیگری است که شکنجه گر‌ها می‌خواهند او را بسازند؟ این باعث می‌شد که من بتوانم آنجا خودم را حفظ کنم و جلوی ضربه را بگیرم.»

خانم سخی در ادامه همچنین می‌گوید: «شما وقتی آنجا نشسته‌اید دچار شک زیاد می‌شوید. تحمل کردن سخت است. درد زیاد است و شما مدام می‌شنوید که دیگران و دوستانتان از این محفظه‌های کنار دستتان بلند می‌شوند، می‌روند و تقاضای عفو و بخشش می‌کنند. گریه و زاری می‌کنند و می‌شکنند. صدای شکستنشان را می‌شنوی و حس می‌کنی.»

شکوفه تاکید دارد: «برای من همیشه یک چیز غیر قابل حل بود. و آن هم این بود که چگونه می‌شود یک سیستمی ادعای حقانیت بکند وقتی با چنین شدت و حدتی به وجود انسان حمله می‌کند؟ پس فکر می‌کردم من اگر بشکنم از زور ترس و تسلیم است نه از زور حق.
اگر قبولش کنم دیگر نمی‌توانم برای خودم توجیه‌اش کنم که حق است. چون حق با درد و شکنجه هرگز همراه نیست. این دو تا را من هیچ وقت نتوانستم با خودم هماهنگ کنم.»

حاج داود رحمانی رئیس زندان قزل حصار بالای سر زندانی می‌ایستد. با صدای تمسخرآمیزی می‌گوید: «قیافه‌ات مثل اسکلت مرده شده، هر وقت توبه کردی و پشت بلندگو اعتراف کردی، از این تابوت خارج می‌شوی.»