مستند انفرادی (بخش یازدهم): تغذیه و اعتصاب غذا در سلول انفرادی

انفرادی داستان زندانیان سیاسی است. داستان انسان‌هایی که بعد از انقلاب اسلامی تا به امروز، روز‌ها و شب‌های بسیاری را در سلول‌های کوچک انفرادی گذراندند. زندانیان سیاسی که روح و جسمشان با دیوارهای به هم فشرده سلول‌ها مبارزه می‌کرد، تا بتوانند فضای کوچک انفرادی‌ها و یا مکان‌هایی شبیه به قبر را تحمل کنند. درون این چهاردیواری‌ها رمز و رازهای بسیاری نهفته است.

در بخش «یازدهم» مستند رادیویی «انفرادی» شما را به درون سلول انفرادی می‌بریم تا زندانیان سیاسی از «وضعیت تغذیه و اعتصاب غذا» درون سلول انفرادی بگویند.


خط باریکی از آفتاب صبحگاهی روی یکی از دیوارهای سلول انفرادی خودنمایی می‌کند. زندانی هر روز صبح از زیر پتوی خودش نیم خیز می‌شود تا برای دقایقی که نور خورشید بر روی دیوار سلولش نقش بسته را تماشا کند.

لحظه‌ای نمی‌گذرد که از بیرون سلول صدای باز و بسته شدن درهای سلول را می‌شنود. در سلولش باز می‌شود. دو زندانبانی که صورت‌های خود را پوشانده‌اند تکه‌ای نان و تکه کوچک پنیری به زندانی می‌دهند و با کتری بزرگ و رنگ و روی رفته‌ای که در دست دارند درون لیوان‌های پلاستیکی به زندانی چایی می‌دهند؛ با دو حبه قند.

چایی بوی کافور می‌دهد. در پشت سر زندانی بسته می‌شود.

حسین قاضیان

حسین قاضیان یک پژوهشگر اجتماعی است. در سال ۸۱ بازداشت شد و به مدت سه سال در زندان اوین و در بندهای تحت نظر سپاه پاسداران قرار داشت. او یک سال از این مدت را در انفرادی بود.

حسین قاضیان تجربه دیگری از شیوه غذا دادن درون این بند‌ها دارد.

او می‌گوید: «چیزی که در انفرادی خیلی آدم را رنج می‌داد شیوه بسیار تحقیرآمیز دادن غذا بود. جوری که سلول حکم یک لانه سگ را پیدا کرده بود که از فرط اینکه طرف هار است و نمی‌شود به او نزدیک شد، یک دریچه بسیار کوچک پایین در بود که هر صبح آن دریچه کوچک را باز می‌کردند و غذا را می‌انداختند توی سلول و بعد برای نوبت بعدی باز هم دریچه سلول باز می‌شد و باز هم غذا را می‌انداختند توی سلول.نه ارتباطی. نه حرفی نه گفت ‌و‌گویی. هیچ ارتباطی بین ما برقرار نمی‌شد. فقط یک دریچه باز می‌شد و غذایی به داخل پرت می‌شد.»

Your browser doesn’t support HTML5

مستند انفرادی؛ بخش یازدهم: تغذیه و اعتصاب غذا در سلول انفرادی



زندانی ساعت ندارد و زمان را از دست داده اما با صدای زندانبان‌ها که از بیرون می‌شنود و صدای باز و بستن شدن درهای سلول، احساس می‌کند وقت نهار رسیده است. در سلولش باز می‌شود و نهار خود را دریافت می‌کند. زندانی در گوشه‌ای می‌نشیند. نمی‌تواند غذا را بخورد. غذا هم مزه کافور می‌دهد.

کاوه کرمانشاهی

کاوه کرمانشاهی، فعال حقوق بشر، پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ به مدت ۴ ماه در بازداشت نیروهای امنیتی استان کرمانشاه بود. او ۸۰ روز از این مدت را در انفرادی به سر برد.

آقای کرمانشاهی می‌گوید: «توی بازداشتگاه اداره اطلاعات کرمانشاه به دلیل اینکه بازداشتگاه در‌‌‌ همان فضای اداره اطلاعات قرار دارد، غذایی که به بازداشتی‌ها می‌دهند معمولا‌‌‌ همان غذایی است که پرسنل خود اداره اطلاعات نیز از آن غذا استفاده می‌کنند به همین دلیل هم کیفیت و کمیت غذا در حد خیلی بدی نیست.»

البته کاوه کرمانشاهی تاکید می‌کند که «در برنامه غذایی ما خبری از میوه نبود فقط موردی که برای شخص من پیش آمد شب عید بود که نگهبان، شخصا یک سیب به ما داد و من وقتی سیب را گرفتم سریعا شروع کردم به خوردن سیب تا حدی که متوجه شدم حتی دارم دانه‌های داخل سیب را هم می‌خورم.»

کاوه کرمانشاهی که در زمان بازداشت ۲۵ ساله بود تجربه دیگری را از هنگام دریافت غذا بیان می‌کند. او می‌گوید: «غذا در سلول انفرادی فقط برای سیر شدن نیست. می‌توانی از فرصتی که برای غذا خوردن داری به عنوان یک سرگرمی استفاده کنی. در سلولی که هیچ وسیله دیگری برای سرگرمی نداری.
من خودم بار‌ها و بار‌ها وقتی غذا را می‌گرفتم با دانه دانه‌های برنج بازی می‌کردم و سعی می‌کردم تا زمانی که فرصت دارم و قبل از اینکه غذا را بخورم خودم را با آن سرگرم کنم.»

زمان زیادی از صرف نهار نگذشته و هوا هنوز روشن است. زندانی بار دیگر صدای باز و بسته شدن درهای سلول را می‌شنود. در سلول باز می‌شود و به زندانی شام می‌دهند؛ یک کاسه عدسی.

زندانی غذا را از زندانبان تحویل می‌گیرد. در پشت سرش قفل می‌شود.

زندانی غذا را گوشه سلولش می‌گذارد. او هفته هاست که زیر فشار بازجویی قرار دارد و شدت اضطراب باعث شده نتواند به درستی غذا بخورد.

احمد باطبی

احمد باطبی دانشجویی بود که پس از وقایع هجده تیر سال ۷۸ بازداشت شد.

اتهام او چاپ عکسش در مجله «اکونومیست» بود که یک پیراهن خونی را بالای دستش گرفته بود.

احمد باطبی بیش از هشت سال در زندان‌های توحید، قصر، رجایی شهر و اوین بود و در مجموع حدود دو سال از این مدت را در مقاطع مختلف در سلول انفرادی بسر برد.

احمد باطبی می‌گوید: «غذای مناسب یا غذای تامین کننده ویتامین‌های بدن به تنهایی برای حفظ سلامت جسمی زندانی در انفرادی کافی نیست. برای اینکه به علت کمی تحرک و اینکه شما نمی‌توانید آن غذا را بسوزانید و ورزش مناسب بکنید و خصوصا اینکه آفتاب به بدن نمی‌خورد، طبعا ویتامین‌های بدن هم تامین نمی‌شود.
برای همین هم برای مدتی تنظیمات بدن به هم می‌ریزد و بدن یا نسبت به آن غذا‌ها واکنش نشان داده و آن‌ها را نمی‌پذیرد و یا اینکه‌‌‌ همان غذا، برای بدن تولید بیماری می‌کند. بنابراین زندانی ترش می‌کند، درگیر یبوست می‌شود و بعد از مدتی این غذا دردسر ساز می‌شود.»

زندانی درون انفرادی هر روز لاغر‌تر و نحیف‌تر می‌شود. کیفیت نامناسب غذا، نبود میوه، استرس و اضطراب‌های دائمی، وزنش را به شدت کاهش داده است.

حسین قاضیان با تجربه یک سال انفرادی از سه سال سابقه زندان می‌گوید: «من در عرض دو ماه چیزی حدود ۲۲ کیلو از وزنم کاسته شده بود. بنابر این غذا از نظر حجم و میزان کالری کاملا نامطلوب بود. هیچ چیز دیگری در اختیار من نبود. حتی لیوان آب هم در اختیارم نبود چه برسد به خود آب.»

زندانیان در دهه ۶۰ خورشیدی حتی در زمینه مواد غذایی نیز تجربه‌هایی کاملا متفاوت با دیگر زندانیان سیاسی دهه ۷۰ و ۸۰ در سلول‌های انفرادی دارند.

فریدون نجفی آریا

فریدون نجفی آریا با ۱۰ سال سابقه زندان از سال ۶۰ تا ۷۰ خورشیدی، که نزدیک به سه سال از این دوران را در انفرادی‌های گوهر دشت، قزل حصار و اوین به سر برده، تجربه دیگری از مکانی به نام «توالت» و یا «گاودانی» در داخل زندان قزل حصار دارد

او می‌گوید: «توالتی که ما در آن بودیم دو و نیم در دو و نیم بود. پنجره نداشت و کاملا تاریک بود. در بعضی از این گاودانی‌ها مثل ما، به هیچ وجه چراغ را به هیچ عنوان روشن نمی‌کردند. روزی سه بار فقط این‌ها حق داشتند بروند توالت و وضو بگیرند و برگردند و برای یک ماه تا شش ماه و حتی یکسال هم بوده که کسانی در این گاودانی‌ها نگهداری می‌شدند.»

فریدون نجفی آریا با اشاره به اینکه در این توالت و یا گاودانی‌ها «چیزی حدود شش ماه به هیچ عنوان هوای آزاد را استنشاق نمی‌کردی.» می‌گوید: «ملاقات هم به هیچ عنوان نداشتی و جیره مواد غذایی هم نصف جیره زندانی‌های دیگر بود. توالتی که ما بودیم برای ۱۵ نفر دو نان لواش می‌دادند و یک کاسه آب آبگوشت در روز. یعنی همین یک وعده. ولی گاودانی‌های دیگر هم بودند که در آنجا تا دو وعده هم غذا می‌دادند ولی غذایشان نصف غذای معمولی بود.»

شایسته وطن دوست زندانی سیاسی بود، با ۱۸ سال سابقه زندان در دهه ۶۰ و ۷۰ خورشیدی. او تجربه زندان‌های بندر انزلی، رشت، لاهیجان، گوهردشت و اوین را در کارنامه خود دارد. او بیش از دو سال از ۱۸ سال دوران زندان خود را درون سلول‌های انفرادی گذراند.

شایسته وطن دوست می‌گوید: «به لحاظ تغذیه که اصلا ما تغذیه‌ای نداشتیم. یک ماه رمضان را که طبق معمول باید فقط‌‌‌ همان سحری را می‌گرفتیم و غذا‌هایشان در دوران بازداشت و بازجویی خیلی بد‌تر از کیفیت غذای دورانی است که حکم را می‌گذرانید.»

خانم وطن دوست تاکید می‌کند: «بیشتر اوقات روز‌هایم را سر می‌کردم یا بیشتر اوقات با آبی که با خودم می‌آورم و کمی شکر استفاده می‌کردم تا ضعف نکنم.»

زندانی هفته هاست که درون سلول انفرادی است و لحظه‌ای او را برای هوا خوری بیرون نبرده‌اند. حتی به او اجازه نداده‌اند با خانواده‌اش تماس بگیرد. فشار بازجویی‌اش بیشتر شده است.

در سلول باز می‌شود و زندانبان به او غذا می‌دهد. اما زندانی غذا را قبول نمی‌کند و اعلام می‌کند دست به اعتصاب غذا زده است.

احمد باطبی با بیش از هشت سال سابقه زندان درباره اعتصاب غذای زندانی درون سلول انفرادی می‌گوید: «انفرادی یک محیط محدود است که شما تنها چیزی که برایتان مهم است این است که پاسخ مد نظرتان را از زندانبان بگیرید. ‌‌‌ همان پاسخی که بابت آن اعتصاب غذا کرده‌اید. و همین استرسی که آیا به درخواستتان پاسخ داده می‌شود؟ یا اساسا واکنشی از جانب زندان‌بان دیده می‌شود یا خیر؟ تولید استرس می‌کند و این استرس در محیط بسته قطعا صدمه‌ای که به جسم شما می‌زند خیلی بیشتر از آن استرسی است که در بند عمومی به شما وارد می‌شود.»

احمد باطبی که خود تجربه بار‌ها اعتصاب غذا در زندان و سلول انفرادی را دارد، با اشاره به اینکه «زندانی که دست به اعتصاب غذا زده از روز چهلم به بعد در وضعیت خطرناک قرار می‌گیرد» تاکید می‌کند: «تجربه شخصی من این است که زندانی اگر درست عمل کند در طول چهل روز اول اعتصاب غذا کوچک‌ترین مشکلی برایش پیش نمی‌آید. ولی از روز چهلم به بعد چون دیگر هیچ ماده قابل سوختی در بدن باقی نمانده است، زندانی دچار مشکل می‌شود.»

آقای باطبی همچنین تاکید می‌کند: «وقتی وارد روزهای ۵۰ یا ۶۰ می‌شوی خود به خود آدم از درون خودش بوی جنازه و بوی تعفن را حس می‌کنی و آنجاست که دیگر باید احساس خطر کنی که سلول‌های بدن در حال مرگند و آسیب جدی دارد به بدن وارد می‌شود.»

از اعتصاب غذای زندانی هفته هاست که می‌گذرد و هیچ غذایی نمی‌خورد. او تنها مایعات می‌نوشد و چهره‌اش زرد وبی روح شده. چشمان زندانی کم کم رو به سیاهی رفته. او در حال مبارزه با مرگ است.