نوری‌زاد در واکنش به شکایت سپاه: «جانم را کف دست گرفته‌ام»

  • محمدرضا یزدان پناه
محمد نوری‌زاد در واکنش به شکايت سپاه پاسداران از خود می‌گويد از چيزی نمی‌ترسد و جانش را کف دستش گرفته است.
اين فعال سياسی – اجتماعی منتقد حکومت ايران، در گفت‌وگو با راديو فردا تاکيد می‌کند که به دنبال جامعه و حکومتی عاری از ظلم و فساد است که در آن هر شخص و مقامی به اندازه مسئوليتی که بر عهده دارد، پاسخگو هم باشد.
آقای نوری‌زاد اخيرا در سايت شخصی خود خبر داده که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از او به اتهام «توهين به کتاب‌الله، توهين به مقام معظم رهبری، تبليغ عليه نظام و تشويش اذهان عمومی»، شکايت کرده است.
او به راديو فردا می‌گويد که سپاه را «ام‌الفساد» می‌داند و به دادگاه نخواهد رفت تا «خودشان هر کاری خواستند انجام دهند.»
محمد نوری‌زاد که تا پيش از انتخابات رياست جمهوری در سال ۸۸ از حاميان حکومت ايران بود و در روزنامه کيهان، عليه منتقدان و مخالفان رهبر جمهوری اسلامی می‌نوشت، پس از آن انتخابات به جرگه منتقدان علی خامنه‌ای پيوست و نامه‌های متعددی را در حمايت از جنبش اعتراضی پس از انتخابات و در نقد و مخالفت با رهبر ايران نوشت و منتشر کرد.
او پس از چند نامه بازداشت و بر اساس گزارش‌ها، در زندان به شدت ضرب و شتم شد. آقای نوری‌زاد در اعتراض به اين وضعيت اعتصاب غذا کرد تا پس از مدتی از زندان آزاد شد. او اکنون بيش از دو هفته است که هر روز به مقابل وزارت اطلاعات می‌رود تا وسايل شخصی‌اش را که هنگام دستگيری از منزلش ضبط کرده بودند، باز پس بگيرد.
آقای نوری‌زاد خطاب به حکومت ایران می‌گويد «اگر مشتاق جانم هستيد، بسم‌الله بفرماييد».
رادیو فردا: شما چند روز است که به مقابل وزارت اطلاعات می‌رويد. خواسته شما از این وزارت‌خانه چيست؟
من دنبال سه چيز هستم. يکی اموالم که چهار سال و نيم است برده‌اند و هنوز پس نداده‌اند. يکی رفع ممنوع‌الخروجی من و همسرم و ديگری ملاقات با وزير است. من روی اينها پافشاری می‌کنم.
چه اموالی در وزارت اطلاعات دارید؟
وسايلی که از خانه بردند. کامپيوتر، هاردهای اکسترنال. در آن کامپيوترها فيلم‌هايی که شخصا ساخته بودم و هزينه برده بود. لوازم و متعلقات، آلبوم‌های خانوادگی. اينها چيزهايی است که دنبال‌شان هستم و مصرانه هم پيگيری می‌کنم.
آيا قصد خروج از کشور را داريد که به جز رفع ممنوع‌الخروجی همسرتان، خواهان رفع ممنوع‌الخروجی خودتان نيز هستيد؟
خير، اينها ما را با دگنگ (چماق) هم بيرون بندازند، ما همين جا در خدمت‌شان هستيم. اما به هر حال من خودم مشتاقم بدانم که چرا بايد ممنوع‌الخروج باشم. کسی که حکمش را سپری کرده و پرونده‌اش مختومه شده است، چرا بايد ممنوع‌الخروج باشد. همسرم چرا بايد ممنوع‌الخروج باشد؟
در اين مدت که به مقابل وزارت اطلاعات می‌رويد، آيا فردی از مسئولان رسمی اين وزارتخانه با شما صحبت کرده که مشکل‌تان چيست و چه مسئله‌ای داريد؟
ايستادن آنجا ممنوع است و حتی جرم محسوب می‌شود اما من اين فرمول‌ها را بر هم ريختم و آنجا ايستادم. بهشان هم گفتم هر کاری دوست داريد انجام بدهيد. امروز چهاردهمين روزی بود که آنجا ايستادم. روزهای اول آمدند و خيلی با خوش‌اخلاقی نوشته‌ای از من گرفتند و گفتند ما پيگيری می‌کنيم و می‌گذاريم روی ميز وزير. روز بعدش من را بردند کلانتری، کلانتری فرستاد دادگاه. دادگاه تبرئه کرد، فردايش مجددا رفتم، دوباره فرستادند دادگاه. رفتيم و آمديم تا اينکه نهايتا سه کارشناس و بازجو در سه موقعيت مختلف با من صحبت کردند اما بی‌نتيجه. يعنی من احساس کردم اموالم به دست من نخواهد رسيد. بنابراين من آنجا می‌ايستم و مصرانه تمام فرمول‌های رايج آنها را بر هم می‌ريزم. البته اين ايستادن بيشتر سمبليک است تا شخصی. من آنجا هستم نه فقط به خاطر اموالم بلکه به خاطر خيلی از مسائل.
اعلام کرده‌ايد که سپاه هم از شما شکايت کرده. دليل اين شکايت چه بوده؟
البته من نخواهم رفت و هر کاری هم دوست دارند انجام بدهند. علتش بر می‌گردد به نوشته‌ها و صحبت‌هايم که در آنها سپاه را ام‌الفساد در داخل کشور می‌دانم، در بسياری از مناسباتی که در جامعه توسط سپاه تسخير شده. شما وقتی به مغز يک مجموعه سوزن فرو می‌کنيد، طبيعی است که او يا فلج می‌شود يا ری‌اکشن نشان می‌دهد. آنها هم واکنش‌شان به اين شکل بوده و شکايت کرده‌اند ولی من {به دادگاه} نخواهم رفت.
به جز سپاه به مجتبی خامنه‌ای {فرزند علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی} هم در نوشته‌هايتان انتقاد کرده‌ايد. ايراد و اشکال اصلی شما به اين افراد و مجموعه‌ها چيست؟
اينها از چارچوب‌های خودشان بيرون زدند، از چارچوب قانون هم فراتر رفتند و نمی‌توانند اصلا در چارچوب قانون قرار بگيرند. چون حمايت بيت رهبری را هم دارند، طبيعی است که به هيچ قاعده‌ای هم متقاعد نمی‌شوند. عمده حرف من است که هيچ نظارتی بر اينها مترتب نيست و خودشان هر کدام به يک مافيا و کارتل بزرگ تبديل شدند و جامعه را به اين ريخت در آوردند که ما از زوايای مختلف آسيب ديديم. قدرت‌های مخوف مافيايی ايجاد کردند و به قانون هم پاسخگو نيستند. يعنی قانون را مچاله قدرت خود کرده‌اند و حمايت هم می‌شوند. من به اينها اعتراض دارم.
آيا وضعيت در وزارت اطلاعات فعلی با وضعيت اين وزارت‌خانه در دولت آقای احمدی‌نژاد برای شما تفاوتی کرده است؟
نبايد به صورت فردی ارزيابی کرد. موضوع بنده با يک شهروند فرق می‌کند. اينها بنا بر دلايلی با بنده نمی‌توانند زياد بداخلاقی کنند اما همين امروز که جلوی اطلاعات قدم می‌زدم، يک جوانی ماشين‌اش را پارک کرد و آمد تا با من سلام و عليک کند اما فورا دستگيرش کردند، دستبند زدند و بردنش. همانجا يکی از اينها آمد به من گفت اينجا نايست، من سرش داد زدم که ۱۴ روز است اينجا هستم. اين مامور تازه کار بود، لااقل من قبلا نديده بودمش اما ماموران ديگر مرتب می‌آيند، سلام و عليک می‌کنند و پذيرفته‌اند که من به خاطر اعتراضم آنجا هستم. اما هر کس ديگری بيايد، ردش می‌کنند و اگر هم مظنون باشند دستگيرش می‌کنند. نه، فرقی نکرده، هيچ تفاوتی نکرده، اينها بن‌مايه و محتوايشان يکی است، سرشت‌شان يکی است، فرقی ندارد، چه دولت احمدی‌نژاد چه الان.
شما با افراد و نهادهای قدرتمندی درگير شده‌ايد. از اين وضعيت هراس نداريد؟
من ديگر زدم به سيم آخر و جانم را گرفته‌ام کف دستم. بهشان می‌گويم مشتاق جان هستيد؟ بسم‌الله بفرماييد. نمی‌شود زياد سر به سر چنين آدمی گذاشت. شما وقتی کسی را بترسانيد و او بترسد، شما فائق هستيد و می‌توانيد بر او اعمال نظر کنيد ولی اگر نترسيد يا بايد او را بزنيد، يا زندانی کنيد يا بکشيد. من برای هر سه اينها آماده‌ام. با چنين آدمی يا بايد با خشونت رفتار کرد و طومارش را در هم پيچيد تا خيال‌شان راحت شود يا اينکه به خواسته‌هايش تن داد و تامل کرد. ما وارد راهی بی‌بازگشت شديم که بايد آن را طی کنيم.
در اين مدت، از دولت آقای روحانی يا از فعالان سياسی شاخص، کسی با شما تماس گرفته و درباره مشکل‌تان صحبت کرده که مثلا بخواهد کمکی بکند؟
نخير، بيشتر خود همين اطلاعاتی‌ها بودند. البته آنجا معبر است، کنار بزرگراه همت زير پل عابر پياده، مقابل در شمالی وزارت اطلاعات قدم می‌زنم. يک مسافت ۱۰ متری را هی می‌روم و برمی‌گردم. شخصيت‌ها را می‌بينم، مثلا امروز قاضی مرتضوی را ديدم که سوار بر ماشين می‌رفت اما اينکه کسی بايستد و صحبت کند نه. انگار جذامی هستيم و نبايد با ما تماس گرفت.
تلفنی چطور؟ از دولت، از اصلاح‌طلبان؟
مطلقا؛ ما آزاردهنده هستيم، اگر با ما تماسی گرفته شود برای خودشان بد می‌شود. همه آنهايی که الان سر کار هستند نمی‌توانند با ما تماس بگيرند چون کافی است يک نفر بشنود و براي‌شان دردسر درست شود.
شما چند هفته‌ای را در سفرهايی که خودتان نام آن را سفر «صلح و دوستی» گذاشته بوديد سپری کرديد. چه چيز در اين سفرها بيشتر توجه‌تان را جلب کرد که نوشته‌ايد می‌خواهيد درباره آنها با وزير اطلاعات صحبت کنيد؟
من به استان‌های مختلف زیاد سفر کرده‌ام اما در اين سفر لایه رویی اين مناطق را کنار زدم و سعی کردم به لايه زيرين آنها بروم. اينجا بود که با دنيايی از اتفاقات، سخنان و ماجراهای متفاوت روبرو شدم. چه در کردستان، چه در کرمانشاه و چه در خوزستان. انگار مثلا دولت‌ها در اين سال‌های پس از انقلاب کارهايی را انجام داده بودند و من به عنوان ناظر مردمی رفته بودم اين کارها را تحويل بگيرم. اين برايم هم بسيار شوق‌انگيز بود هم بسيار اسف‌بار، چون کاستی‌ها را می‌ديدم و رنج می‌بردم و شوق‌انگيز بود چون با چهره زيرين اين مناطق آشنا شدم.
و در اين سفر چه اتفاق يا حادثه‌ای بيشتر از همه شما را تحت تاثير قرار داد؟
به جوان‌هايی برخوردم که به خاطر هيچ کشته شده بودند.
به چه علت کشته شده بودند؟
استان‌هايی که من سفر کرده بودم، به ظاهر حساس و امنيتی بودند. مردم می‌خواهند زندگی کنند اما تعمدانه آنجا را امنيتی کرده‌اند. لب مرز در غرب اين کشور در ارتفاعات، خيلی شرمنده شدم. جوانی داشت با قاطرش می‌رفت که قاچاق بياورد و اين جوان مهندس بود، مهندسی‌اش را از دانشگاهی در گرگان گرفته بود. خيلی خجالت کشيدم. حادثه‌های فراوانی ديدم. کشته شدن آوين، دختر ۱۸ ساله‌ای که بی‌دليل کشته شد يا کشته شدن شيلر که يک تراژدی است. شما بايد لايه رويی اين مناطق را کنار بزنيد و به لايه زيرين برويد و وقتی شروع می‌کنيد به غواصی، اوه چيزهايی می‌بينيد که گاه ناگفتنی‌ست. اما آنچه من ديدم اين بود که انگار ۳۵ سال بخت و اقبال مردم در اين استان‌ها تباه، هويت‌شان تحقير و شخصيت‌شان کوفته شده. جوانان فهيم اما متاسفانه بی‌سواد يا معتاد.
چه اتفاقی بايد در کشور بيفتد که شما اعتراضات و ناراحتی‌های خودتان را تمام کنيد؟
(با خنده) اتفاقا اين سوال شما را ديروز يکی از بازجوهای اطلاعات از من پرسيد که آقا مشکل شما چيست؟ اموالت به کنار، مشکلت چيست؟ گفتم حرف من اين است که هر مسئولی بايد به اندازه مسئوليتش پاسخگو باشد و اين در اين سرزمين به شوخی گرفته شده. به همين دليل است که ما به زمين گرم کوفته شده‌ايم و بخت و اقبال از اين سرزمين تارانده شده و به اين روز افتاديم. نه رهبر مسئوليت‌هايش را می‌پذيرد نه آن بخشدار دور.

وقتی اين طنز به شمار می‌آيد که رهبر با يک شهروند دارای حقوق شهروندی مساوی است و در قبال قانون بايد پاسخگو باشد و وقتی تمام مسئولان توسط دستگاه‌های اطلاعاتی ترسانده می‌شوند، نمايندگان مجلس ترسانده می‌شوند. من دنبال روی کار آمدن انسان‌های شايسته و فهيم هستم. اينها چيزهايی است که من دنبال‌شان هستم و فکر نمی‌کنم حالا حالاها به آنها دست پيدا کنيم که جنابعالی بگوييد بسم‌الله، بفرما در خانه‌ات بنشين و ديگر کاری به اين کارها نداشته باش.