وزارت فرهنگ یا وزارت ارشاد؟

صفار هرندی (راست) و مهاجرانی

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، آقای صفارهرندی، در یکی از سخنرانی های خود مباهات کرد که : «آن دورانی كه می‌گفتند ما وزیر فرهنگیم و نه ارشاد سپری شده است ».


وزیر سابق ، آقای عطاء الله مهاجرانی، در واکنش به این عتاب در یادداشتی خطاب به وزیر کنونی از او دعوت کرد تا « دانش و سابقه همكارانی را، كه مس ئ وول نظارت و ارشاد اند، با دانش و تجربه تولیدكنندگان فرهنگی بسنجد » و با دیدن «فاصله شگفت‌انگیز میان این دو قبیله » از خود بپرسد: «وزارت ارشاد چگونه و با كدام دانش و تجربه می‌خواهد این آقایان ر ا ارشاد كند؟ ».


وزیر سابق خطاب به همکار خود نوشت: « می‌دانید چرا نمی‌شود مولوی و خیام و نظامی و حافظ و سعدی و... را ارشاد كرد؟ به این دلیل ساده كه در آثار آنان فرهنگ بر ارشاد غلبه كرده است ».


تاکید وزیر کنونی بر بعد «ارشاد»ی از تکرار سیاست های ناکامی خبر می دهد که در دو دهه گذشته کوشیده است تا با بهره گیری از اهرم ها و امتیازات گوناگون مالی و سیاسی نویسندگان و هنرمندان را به تولید آثار ادبی و هنری حکومتی هدایت کند.


یادداشت وزیر سابق می تواند فشرده ای باشد از تجربه ها و درس هایی که او به دوران وزارت آموخته است.


«ارشاد» فرهنگ، در کنار سانسور و خودسانسوری، از محورهای مهم سیاست های فرهنگی جمهوری اسلامی است. سخنان وزیر کنونی و پاسخ وزیر سابق، بحثی جدی در باره کارایی «ارشاد» در عرصه فرهنگ را از زبان دست اندرکاران اصلی آن مطرح می کند .


در جمهوری اسلامی «ارشاد» فرهنگ با اصل «امر به معروف» و سانسور با اصل «نهی از منکر» توجیه می شود.



«آن دورانی كه می‌گفتند ما وزیر فرهنگیم و نه ارشاد سپری شده است » صفار هرندی

در برابر سانسور که بعد منفی حضور حکومت را در عرصه فرهنگ نمایش می دهد، ارشاد یا هدایت نشانه ائی است از بعد مثبت یا ایجابی این حضور.


هدف سانسور جلوگیری از انتشار و خلق آثاری است که از منظر حکومت «نامطلوب» ارزیابی می شوند.


«ارشاد» یا هدایت می کوشد تا زمینه های مناسبی برای خلق و انتشار آثار «مطلوب» فراهم کند.


در حالی که سانسور و خودسانسوری می توانند راه خلق یا دسترسی مخاطبان به آثار هنری و ادبی را برای دوره کوتاهی سد کنند، ارشاد ، حضور ایجابی و مثبت حکومت در فرهنگ، جز به نتایج منفی نمی انجامد چرا که عرصه خلق فرهنگی، عرصه آزادی اندیشه و تخییل است.


تحمیل معیارها و قالب های ایدئولوژیک، اخلاقی، مذهبی، سیاسی یا هر مفهوم و قالب دیگری که در ساختار اثر، درونی نشده و از بیرون از منطق اثر، بر آن تحمیل شده باشد، اثر هنری و ادبی را به تبلیغات کاهش داده و از ارزش، تاثیر، برد، نفوذ و عمر آن می کاهد.


تلاش قدرت های سیاسی، مذهبی و مالی برای سوق دادن نویسندگان و هنرمندان به خلق آثار همسو، با پیدایش هنر و ادبیات همزاد است؛ اما هدایت سیستماتیک فرهنگ با حکومت های توتالیتر قرن بیستم و در دورانی آغاز شد که هیتلر و استالین کوشیدند تا هنرمندان را به خلق آثاری همسو با نظام فکری مسلط وادار کنند.


هیتلر درخشان ترین چهره های ادب و هنر آلمان را به مهاجرت مجبور کرد و استالین ادبیات بزرگ روسیه قبل از انقلاب را به خشکزار سترون آثار بی ارزش تبلیغاتی تقلیل داد.


از هدایت رضا شاهی تا ارشاد اسلامی


پهلوی اول نیز کوشید تا با تاسیس «مرکز هدایت و پرورش افکار» خلق فرهنگی را ارشاد و هدایت کند.


اما با ارزش ترین و ماندنی ترین آثار ادبی و هنری دوران او، آثاری چون بوف کور هدایت و شعرهای نیما، بیرون از قالب های مسلط و در انتقاد به حکومت استبدادی او خلق شدند.


همه تلاش های پهلوی دوم برای هدایت هنر و ادبیات به سمت و سوی مطلوب حکومت نیز عقیم ماند. ادبیات و هنر دوران او نیز در انحصار روشنفکران مخالف بود.



« می‌دانید چرا نمی‌شود مولوی و خیام و نظامی و حافظ و سعدی و... را ارشاد كرد؟ به این دلیل ساده كه در آثار آنان فرهنگ بر ارشاد غلبه كرده است .» مهاجرانی

روحانیت که بر تاثیر، برد و نفوذ فرهنگ واقف بود از همان روزهای آغازین حکومت خود کوشید تا ضعف نیروهای هوادار خود را در عرصه ادب و هنر جبران کرده و عرصه خلق هنری و ادبی را نیز قبضه کند.


مراکز گوناگونی چون «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» برای تولید هنرمندان و نویسندگان مسلمان طرفدار حکومت تاسیس شدند.


وزارت ارشاد نیز سیاست های خود را بر مبنای سانسور دیگر اندیشان و اعطاء امتیازات سیاسی و مالی به هنرمندان و نویسندگان مطلوب تنظیم کرد.


اما چهره های با استعداد و خلاق برآمده از نهادهای دولتی و نیمه دولتی به سرعت به صف منتقدان پیوستند و سیاست های وزارت ارشاد نیز به محبوبیت بیش تر هنرمندان و نویسندگان و آثار مغضوب یاری رساند.


در سه دهه گذشته نیز ادب و هنر در انحصار روشنفکران دیگر اندیش باقی ماند. توصیه های مکرر رهبر جمهوری اسلامی برای «خلق آثار بزرگ ماندگار و منطبق با ارزش های اسلامی» و سرمایه گذاری گسترده وزارت ارشاد و نهادهای دیگر حتا به خلق یک اثر هنری و ادبی ماندگار و با ارزش منجر نشد.


وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی به زمان وزارت بارها از زبان و قلم نویسندگان و هنرمندان ایرانی همان جمله های را شنید و خواند که امروز در یادداشت خود خطاب به وزیر کنونی نوشته است:


« ارشادی‌ها به مرور زمان محو می‌شوند اما اهل فرهنگ می‌مانند. عصر ارشاد سپری شده و می‌شود. وزارت فرهنگ و ارشاد نمی‌تواند مرشد فرهنگ باشد » .


درسی که وزیر سابق آموخته است اما بر گوش جان وزیر کنونی خواهد نشست؟