طرابلس، پایتخت لیبی، صحنهٔ درگیری مخالفان مسلح معمر قذافی و هواداران و وفاداران به اوست و گفته میشود که اکنون ۹۰ درصد پایتخت تحت کنترل مخالفان است، مخالفانی که احتمال دارد همین روزها سقوط حکومت ۴۲ سالهٔ معمر قذافی را رقم زنند.
اما لیبیِ معمر قذافی چه رابطهای با ایران داشت؟ رادیوفردا در این باره گفتوگویی داشته است با حسین علیزاده، دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی ایران، در فنلاند که پس از رخدادهای سال ۸۸ در ایران از سمت خود استعفا کرد.
آقای علیزاده با اشاره به این که روابط ایران و لیبی در سال ۱۳۴۶ کلید خورد، میگوید که در دوران پیش از انقلاب بهمن ۵۷، این رابطه، گرم نبود، چرا که ایران به بلوک غرب نزدیک بود و لیبی به شرق تمایل داشت.
حسین علیزاده در توصیف روابط تهران- طرابلس پس از انقلاب این گونه میگوید:
حسین علیزاده: من از شما اجازه میخواهم که یک عنوان کلی برای ۳۲ سال روابط پس از انقلاب ۵۷ بین ایران و لیبی بگذارم و بعد از آن به جزئیات بحث بپردازم. از نظر من روابط مابین ایران و لیبی روابطی مختلط از «تنفر» و «نیاز» بوده است. یعنی تلاش برای حفظ ارتباط در عین تنفر از همدیگر.
هنوز انقلاب بهمن ۵۷ صورت نگرفته بود که یک شخصیت بسیار مهمی مانند امام موسی صدر، در شهریور همان سال ربوده شد. امام موسی صدر به دلیل نفوذی که در میان انقلابیون ایرانی داشت، حضورش باعث دلخوری رهبرانی بود که در بهمن ۵۷ به قدرت رسیدند.
اما با فاصله اندکی از تولد انقلاب اسلامی، جنگ هشت سالهای شروع شد. این در حالی است که جمهوری اسلامی آمادگی دفاع از خودش را نداشت. در این شرایط رهبر لیبی، آقای قذافی، در دفاع از جمهوری اسلامی برآمد و این امر از دو ناحیه کمک بزرگی به ایران بود.
نخست این که قذافی کمک تسلیحاتی بزرگی به ایران کرد، و دوم این که ایران نیازمند بود که شکافی مابین دنیای عرب ایجاد کند و نگویند که تمام جهان عرب در طول جنگ هشت ساله، در کنار صدام حسین و علیه ایران در مقابلش ایستادند.
این دو کشور در عین نیازمندی متفاوت از نوعی تنفر نسبت به همدیگر نیز برخوردار بودند.
ببینید، ما با دو کشورجمهوری اسلامی و جماهیر عربی مردمی سوسیالیستی لیبی روبهرو هستیم. میخواهیم این دو کشور را مورد مطالعه قرار دهیم. هر دو کشور از نظام ایدئولوژیک برخوردارند. شما میدانید که هدف نهایی نظامهای ایدئولوژیک، پیشبرد ایدئولوژی است و نه آن چنان که در جهان غرب، منافع یک کشور، هدف اصلی است.
وقوف کامل دارید که «صدور اسلام ناب انقلابی محمدی» هدف غایی نظام جمهوری اسلامی است. اما در نظام جماهیری عربی مردمی سوسیالیستی لیبی، اساسا نگاهشان یک نگاه التقاطی پانعربیسم مارکسیستی است.
حالا شما چه طور میتوانید بین این دو ارتباط برقرار کنید؟ یکی از آنها میخواهد جهان را به دنیای پانعربیسم هدایت کند و دیگری هم میخواهد دنیا را به سمت نظام اسلامگرای خودش گرایش دهد.
در ایران از عالیترین مقام کشور با عنوان «ولی امر مسلمین جهان» نام برده میشود. در لیبی آقای قذافی خودش را «قاعده صورته العالمیه الاسلامی»، یعنی رهبر انقلاب جهانی اسلامی، مینامید.
به عبارت دیگر در این دو کشور دو نفر به عنوان رهبر نشستهاند که ادعای زعامت جهان اسلام را دارند.
اگر به تئوری تنفر و نیاز دقت کنیم به خوبی میتوانیم جواب درستی برای رفتار پارادکسیکال [متناقض] جمهوری اسلامی در طی این چند ماهی که لیبی دچار تنش شده است پیدا کنیم.
نگاه کنید، از طرفی رهبر جمهوری اسلامی، آقای خامنهای، میگوید که تحولات جهان عرب ناشی از انقلاب سال ۵۷ است. سقوط مبارک، سقوط بن علی و همه اینها را ناشی از انقلاب ۵۷ میداند. بنابراین تحولات لیبی هم تابع تحولات جهان عرب و ناشی از انقلاب ۵۷ باید باشد. از سوی دیگر با یک واقعیت عیان روبهرو هستند که زنجیره سقوط دیکتاتورها در خاورمیانه آغاز شده است.
اما لیبیِ معمر قذافی چه رابطهای با ایران داشت؟ رادیوفردا در این باره گفتوگویی داشته است با حسین علیزاده، دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی ایران، در فنلاند که پس از رخدادهای سال ۸۸ در ایران از سمت خود استعفا کرد.
گفتوگوی هانا کاویانی با حسین علیزاده
Your browser doesn’t support HTML5
آقای علیزاده با اشاره به این که روابط ایران و لیبی در سال ۱۳۴۶ کلید خورد، میگوید که در دوران پیش از انقلاب بهمن ۵۷، این رابطه، گرم نبود، چرا که ایران به بلوک غرب نزدیک بود و لیبی به شرق تمایل داشت.
حسین علیزاده در توصیف روابط تهران- طرابلس پس از انقلاب این گونه میگوید:
حسین علیزاده: من از شما اجازه میخواهم که یک عنوان کلی برای ۳۲ سال روابط پس از انقلاب ۵۷ بین ایران و لیبی بگذارم و بعد از آن به جزئیات بحث بپردازم. از نظر من روابط مابین ایران و لیبی روابطی مختلط از «تنفر» و «نیاز» بوده است. یعنی تلاش برای حفظ ارتباط در عین تنفر از همدیگر.
هنوز انقلاب بهمن ۵۷ صورت نگرفته بود که یک شخصیت بسیار مهمی مانند امام موسی صدر، در شهریور همان سال ربوده شد. امام موسی صدر به دلیل نفوذی که در میان انقلابیون ایرانی داشت، حضورش باعث دلخوری رهبرانی بود که در بهمن ۵۷ به قدرت رسیدند.
اما با فاصله اندکی از تولد انقلاب اسلامی، جنگ هشت سالهای شروع شد. این در حالی است که جمهوری اسلامی آمادگی دفاع از خودش را نداشت. در این شرایط رهبر لیبی، آقای قذافی، در دفاع از جمهوری اسلامی برآمد و این امر از دو ناحیه کمک بزرگی به ایران بود.
نخست این که قذافی کمک تسلیحاتی بزرگی به ایران کرد، و دوم این که ایران نیازمند بود که شکافی مابین دنیای عرب ایجاد کند و نگویند که تمام جهان عرب در طول جنگ هشت ساله، در کنار صدام حسین و علیه ایران در مقابلش ایستادند.
این دو کشور در عین نیازمندی متفاوت از نوعی تنفر نسبت به همدیگر نیز برخوردار بودند.
- آقای علیزاده، شما به موضوع «تنفر»ی که مابین کشور ایران و لیبی وجود دارد، اشاره میکنید، خصوصا این تنفر از جانب لیبی شاید کاملا مشخص نباشد. اما بحث امام موسی صدر برای ایرانیان یک موضوع کاملا آشناست و میتوانند کمی با این مبحث و این تنفر ارتباط ایجاد کنند. اما از سوی لیبی چه دلیلی برای این تنفر وجود دارد؟
ببینید، ما با دو کشورجمهوری اسلامی و جماهیر عربی مردمی سوسیالیستی لیبی روبهرو هستیم. میخواهیم این دو کشور را مورد مطالعه قرار دهیم. هر دو کشور از نظام ایدئولوژیک برخوردارند. شما میدانید که هدف نهایی نظامهای ایدئولوژیک، پیشبرد ایدئولوژی است و نه آن چنان که در جهان غرب، منافع یک کشور، هدف اصلی است.
وقوف کامل دارید که «صدور اسلام ناب انقلابی محمدی» هدف غایی نظام جمهوری اسلامی است. اما در نظام جماهیری عربی مردمی سوسیالیستی لیبی، اساسا نگاهشان یک نگاه التقاطی پانعربیسم مارکسیستی است.
حالا شما چه طور میتوانید بین این دو ارتباط برقرار کنید؟ یکی از آنها میخواهد جهان را به دنیای پانعربیسم هدایت کند و دیگری هم میخواهد دنیا را به سمت نظام اسلامگرای خودش گرایش دهد.
در ایران از عالیترین مقام کشور با عنوان «ولی امر مسلمین جهان» نام برده میشود. در لیبی آقای قذافی خودش را «قاعده صورته العالمیه الاسلامی»، یعنی رهبر انقلاب جهانی اسلامی، مینامید.
به عبارت دیگر در این دو کشور دو نفر به عنوان رهبر نشستهاند که ادعای زعامت جهان اسلام را دارند.
- آقای علیزاده، فکر میکنید غلبه کردن بر آن تنفر بود که در نهایت به حمایت ایران از مخالفان معمر قذافی انجامید؟
اگر به تئوری تنفر و نیاز دقت کنیم به خوبی میتوانیم جواب درستی برای رفتار پارادکسیکال [متناقض] جمهوری اسلامی در طی این چند ماهی که لیبی دچار تنش شده است پیدا کنیم.
نگاه کنید، از طرفی رهبر جمهوری اسلامی، آقای خامنهای، میگوید که تحولات جهان عرب ناشی از انقلاب سال ۵۷ است. سقوط مبارک، سقوط بن علی و همه اینها را ناشی از انقلاب ۵۷ میداند. بنابراین تحولات لیبی هم تابع تحولات جهان عرب و ناشی از انقلاب ۵۷ باید باشد. از سوی دیگر با یک واقعیت عیان روبهرو هستند که زنجیره سقوط دیکتاتورها در خاورمیانه آغاز شده است.