این روزها اصولگرایان حامی رهبر جمهوری اسلامی، مستقیم یا غیرمستقیم، رفتارهای اخیر محمود احمدینژاد و تقابل او با آیتالله علی خامنهای را با اولین رئیس جمهور ایران یعنی ابوالحسن بنیصدر با آیتالله خمینی مقایسه میکنند.
رادیوفردا درباره همین مقایسهها با ابوالحسن بنیصدر گفتوگویی انجام داده است:
ابوالحسن بنیصدر: میدانید که روشی که این مقایسهکنندگان آموختهاند و به کار میبرند، بر اساس منطق صوری است. یعنی صورت را میبینند و کاری به محتوا ندارند. از لحاظ صوری آقای احمدینژاد در برابر آقای خامنهای به لحاظ حکم حکومتی که آقای خامنهای صادر کرده، ایستاده است. و او میگوید که این را نمیپذیرد. این صورت مسئله است.
اما محتوا با آن چه که به عنوان رابطه بنیصدر با آقای خمینی بوده، یکسره متفاوت است. برای این که در آن زمان آقای خمینی بنا بر قانون اساسی، ولایت مطلقه نداشت و مرتب خلاف قانون اساسی عمل میکرد. بر اساس همان قانون اساسی هم یکی از وظایف و اختیارات رئیس جمهور، اجرای قانون اساسی بود.
باید آقای رئیس جمهور چه کار کند؟ نباید به رهبر بگوید که آقا شما خلاف قانون اساسی عمل میکنید؟ اگر بنیصدر این را نمیگفت یعنی به وظیفه خودش عمل نکرده بود.
در خردادماه سال ۶۰ آقای خمینی در ۷۵ نوبت به قانون اساسی تجاوز کرده بود. با این حال از این نظر هم یک مشابهتی وجود دارد. آن چیست؟ آن هم این است که این آقای خامنهای وقتی کودتای انتخاباتی سال ۸۸ را انجام داد، و آقایان موسوی و کروبی اعتراض کردند، به آنها گفت که از مجرای قانون عمل کنید.
تازه آن مجرایی که این آقا هم میگفت، قانون اساسی نبود. حالا خود او برخلاف قانون اساسی، حکم حکومتی صادر میکند. برای این که بنا بر قانون اساسی، اختیار عزل و نصب وزیران با رئیس جمهوری است و او نمیباید مداخله میکرد.
هر دو این گروه حق دارند. به لحاظ این که آنهایی که این چالشها را در محدوده اختیارات رئیس جمهور و رهبر میدانند برای این است که اولا عملا حکم حکومتی در قانون اساسی وجود ندارد و اصلا صدورش خلاف قانون اساسی است.
ثانیا این حکم حکومتی نقض قانون اساسی میکند. یک حکم حکومتی که صدورش مزاحمتی با قانون اساسی نداشته باشد، نیست. بلکه این حکم نقض قانون اساسی است.
از لحاظ دیگری باید گفت این چالشها فراتر از محدوده اختیارات این دوست. به دو جهت. یکی این که این مورد اختلاف آقای احمدینژاد با آقای خامنهای، برخلاف مورد اختلاف من با آقای خمینی، موردی است که این آقایان حرفی برای زدن ندارند.
آقای احمدینژاد اولا تربیتشده خود این آقایان است. ثانیا آقای خامنهای با تقلب او را رئیس جمهور کرده است. منصوب خود اوست. و این فرد منصوب بنا بر این که در موقعیت ریاست جمهوری است، یعنی سرو کارش با مردم است، بخواهینخواهی در برابر آقای رهبر قرار میگیرد.
البته آن ولایت مطلقه، همان طور که آقای خامنهای در شیراز هم به آن اشاره کرد که رژیم باید یک سر داشته باشد- حواسش این است که تنها سر رژیم باشد که این امر به ناچار تزاحم به وجود میآورد.
این مسئله که در مورد آقای احمدینژاد هم این طور شد، نشان میدهد که نقص اساسی در این رژیم، مسئله اصل ولایت مطلقه است.
غیرممکن است که با وجود مسئله ولایت مطلقه، بتوان مسئله اداره کشور را سامان داد. در مورد آقای خاتمی میگفتند که مردم به او رای دادند و منصوب آقای خامنهای نبوده است. در مورد آقای هاشمی رفسنجانی میگفتند که چون آقای هاشمی او را رهبر کرده، خیلی گوش به فرمانش نیست. راجع به آقای احمدینژاد چه میگویند؟ این را که خود ایشان منصوب کرده است که؟
وقتی آن بزرگوار این نامه را نوشته بود آیا آگاه بود از این که آن دو مقام، یکی ریاست جمهوری و دیگری ولایت مطلقه، اساسا سازشناپذیرند؟ و از این جهت میدانست که کار به این وضعیت میرسد؟ به نظر من این آقا زمینه را میدید که عینیتر بود. زمینه بین آن گروههایی که آقای احمدینژاد را به کشور تحمیل کردند. همچنین واقعیت دیگری را میدید که همان جامعه ایرانی است. آن گروهها، گروههای رانتخوار هستند، و با واقعیتی که جامعه ایرانی است سازگاری ندارند و با حقوق مردم ایران تضاد دارند.
در درون رژیم کار آقای رهبر را به انزوا میرسانند. الان شما نگاه کنید میبینید که بازنده اصلی این ماجرا آقای خامنهای است. برای این که دستپرورده خودش جلویش ایستاده است. قبلا هم رفته است در قم و گفته است که کاملا نسبت به آقای احمدینژاد اطمینان دارد.
افرادی نظیر آقای هاشمی رفسنجانی، روحانیون قم، محافظهکاران سنتی، اصلاحطلبان، که به این آقا میگفتند که خودش را قربانی آقای احمدینژاد نکند، حالا خود را برحق میبینند. هر کس هم بشنود که قبلا این افراد این پیشبینیها را کردهاند، الان حق را به جانب آنها میدهد.
نه از دو جنس متفاوت نبودند. آن زمان اول انقلاب بود و آقای خمینی بنا بر آن چه که آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه گفت و البته بعدها هم در خاطراتش منعکس کرد، میگوید که ما نزد امام رفتیم و گفتیم که این که نشد، یعنی بد شد که آقای بنیصدر رئیس جمهور شد.
اما آقای خمینی به آنها گفته بود که شما مجلس را در دست بگیرید. انتخابات آن مجلس هم با تقلبات بسیار وسیعی انجام شده بود. حتی شورای انقلاب تصویب کرد که تا وقتی که به آن تقلبات رسیدگی نشده است، مجلس نباید افتتاح شود.
آقای خمینی به زور و اجبار آن مجلس را تشکیل داد. آن مجلس هم به فرمان رهبر بود. شما اگر به کتاب «عبور از بحران» آقای هاشمی مراجعه کنید میبینید که ایشان تقصیر آن کودتا را هم یکسره به گردن آقای خمینی میاندازد. میگوید که امام گفت که کار بنیصدر را زود تمام کنید.
آن مجلس به فرمان رهبر زمانش بود. این مجلس امروز هم به فرمان است. یعنی آقای خامنهای اشاره کند، آقای احمدینژاد را استیضاح میکنند و رای به عدم کفایت او میدهند.
این مسئله مثل یک بنبست است، بنبستی که انفجارآمیز هم هست. برای این که به من گفتند که ایشان در دیدار با آقای خامنهای، استعفایش را گذاشته است جلوی رهبر. گفته است یا این را بپذیرید یا این که آن حکم حکومتیتان را لغو کنید. او هم نپذیرفته است.
نتیجه این است که یا آقای احمدینژاد باید سرش را بیندازد پایین و برگردد به سر کارش که به معنای این است که در دو سال باقیمانده ریاست جمهوری، ایشان حالت یک آلت فعل بیمقدار است و پشم و پیلهاش ریخته است.
آن وقت تصدی امور کشور به طور مستقیم به آقای خامنهای میرسد. اما اگر آقای خامنهای جا بزند و بگوید که من قانع شدم و ایشان طبق قانون اساسی میتواند وزرا را تغییر دهد، در آن صورت «آقای ولی امر مسلمین جهان» شده است دو پول سبزی!
این وضعیتی است که آقای خامنهای خودش ایجاد کرده است و هر چه که پیش بیاید، در نهایت ایشان بازنده است.
بسیاری میگویند که آقای خامنهای این وضعیت را ایجاد کرده است که رئیس جمهور استعفا بدهد و دفع شر کند. و او هم فرصت را مغتنم شمرده مقداری از مردم دلجویی کند و پیش از این که کار از کار بگذرد شاید بتواند وضعیت نارضایتی را جمع و جور نماید. بهخصوص که شکست اجرای قانون یارانهها هم به خوبی عیان شده است. اگر هم رئیس جمهور استعفا کند و پی کار خود برود، باز هم آقای خامنهای بازنده است برای این که ایشان با آن بحران و هزینه، کودتای سال ۸۸ را ایجاد کرد، آن سرکوبها و جنایتها به دستور او انجام گرفت، سرانجام به اینجا ختم شد.
این بیکفایتی مطلق او را میرساند. یعنی آقای رهبر اعتراف روشن و صریحی بر بیکفایتی خویش میکند که البته واقعا آدم بیکفایتی هم هست.
رادیوفردا درباره همین مقایسهها با ابوالحسن بنیصدر گفتوگویی انجام داده است:
- این روزها عملکرد آقای احمدینژاد در مقابل آقای خامنهای را در ماجرای اخیر با عملکرد شما مقایسه میکنند. به نظر شما آیا در ماجرای اخیر، نوع رفتار آقای احمدینژاد اصلا شباهتی به نوع رفتار و عملکرد شما در زمان آیتالله خمینی دارد؟
ابوالحسن بنیصدر: میدانید که روشی که این مقایسهکنندگان آموختهاند و به کار میبرند، بر اساس منطق صوری است. یعنی صورت را میبینند و کاری به محتوا ندارند. از لحاظ صوری آقای احمدینژاد در برابر آقای خامنهای به لحاظ حکم حکومتی که آقای خامنهای صادر کرده، ایستاده است. و او میگوید که این را نمیپذیرد. این صورت مسئله است.
اما محتوا با آن چه که به عنوان رابطه بنیصدر با آقای خمینی بوده، یکسره متفاوت است. برای این که در آن زمان آقای خمینی بنا بر قانون اساسی، ولایت مطلقه نداشت و مرتب خلاف قانون اساسی عمل میکرد. بر اساس همان قانون اساسی هم یکی از وظایف و اختیارات رئیس جمهور، اجرای قانون اساسی بود.
باید آقای رئیس جمهور چه کار کند؟ نباید به رهبر بگوید که آقا شما خلاف قانون اساسی عمل میکنید؟ اگر بنیصدر این را نمیگفت یعنی به وظیفه خودش عمل نکرده بود.
در خردادماه سال ۶۰ آقای خمینی در ۷۵ نوبت به قانون اساسی تجاوز کرده بود. با این حال از این نظر هم یک مشابهتی وجود دارد. آن چیست؟ آن هم این است که این آقای خامنهای وقتی کودتای انتخاباتی سال ۸۸ را انجام داد، و آقایان موسوی و کروبی اعتراض کردند، به آنها گفت که از مجرای قانون عمل کنید.
تازه آن مجرایی که این آقا هم میگفت، قانون اساسی نبود. حالا خود او برخلاف قانون اساسی، حکم حکومتی صادر میکند. برای این که بنا بر قانون اساسی، اختیار عزل و نصب وزیران با رئیس جمهوری است و او نمیباید مداخله میکرد.
- آقای بنیصدر، اتفاقا برخی معتقدند که بخشی از اختلافات اخیر بنا بر چالش بین اختیارات رهبر و رئیس جمهور است و برخی هم بر این باورند که این چالش، چیزی فراتر از اختیارات رهبر و رئیس جمهور است.
هر دو این گروه حق دارند. به لحاظ این که آنهایی که این چالشها را در محدوده اختیارات رئیس جمهور و رهبر میدانند برای این است که اولا عملا حکم حکومتی در قانون اساسی وجود ندارد و اصلا صدورش خلاف قانون اساسی است.
ثانیا این حکم حکومتی نقض قانون اساسی میکند. یک حکم حکومتی که صدورش مزاحمتی با قانون اساسی نداشته باشد، نیست. بلکه این حکم نقض قانون اساسی است.
از لحاظ دیگری باید گفت این چالشها فراتر از محدوده اختیارات این دوست. به دو جهت. یکی این که این مورد اختلاف آقای احمدینژاد با آقای خامنهای، برخلاف مورد اختلاف من با آقای خمینی، موردی است که این آقایان حرفی برای زدن ندارند.
آقای احمدینژاد اولا تربیتشده خود این آقایان است. ثانیا آقای خامنهای با تقلب او را رئیس جمهور کرده است. منصوب خود اوست. و این فرد منصوب بنا بر این که در موقعیت ریاست جمهوری است، یعنی سرو کارش با مردم است، بخواهینخواهی در برابر آقای رهبر قرار میگیرد.
البته آن ولایت مطلقه، همان طور که آقای خامنهای در شیراز هم به آن اشاره کرد که رژیم باید یک سر داشته باشد- حواسش این است که تنها سر رژیم باشد که این امر به ناچار تزاحم به وجود میآورد.
این مسئله که در مورد آقای احمدینژاد هم این طور شد، نشان میدهد که نقص اساسی در این رژیم، مسئله اصل ولایت مطلقه است.
غیرممکن است که با وجود مسئله ولایت مطلقه، بتوان مسئله اداره کشور را سامان داد. در مورد آقای خاتمی میگفتند که مردم به او رای دادند و منصوب آقای خامنهای نبوده است. در مورد آقای هاشمی رفسنجانی میگفتند که چون آقای هاشمی او را رهبر کرده، خیلی گوش به فرمانش نیست. راجع به آقای احمدینژاد چه میگویند؟ این را که خود ایشان منصوب کرده است که؟
- شما هم اشاره به آقای خاتمی کردید و هم اشاره به انتخابات سال ۸۸. اگر خاطرتان باشد در انتخابات سال ۸۸ و قبل از انتخابات، آقای هاشمی رفسنجانی نامهای به آقای خامنهای نوشتند و در آن نامه آقای هاشمی گفته بودند که قصد مقایسه دولت آقای احمدینژاد با دولت آقای بنیصدر را ندارند، اما در عین حال از آقای خامنهای خواسته بودند که مانع گرفتار شدن کشور به سرنوشت آن روزگار شوند. نظر شما در این مورد چیست؟ چون برخی هنوز معقتدند که مصداق آن نامه هاشمی در این روزها به وضوح قابل دیدن است.
وقتی آن بزرگوار این نامه را نوشته بود آیا آگاه بود از این که آن دو مقام، یکی ریاست جمهوری و دیگری ولایت مطلقه، اساسا سازشناپذیرند؟ و از این جهت میدانست که کار به این وضعیت میرسد؟ به نظر من این آقا زمینه را میدید که عینیتر بود. زمینه بین آن گروههایی که آقای احمدینژاد را به کشور تحمیل کردند. همچنین واقعیت دیگری را میدید که همان جامعه ایرانی است. آن گروهها، گروههای رانتخوار هستند، و با واقعیتی که جامعه ایرانی است سازگاری ندارند و با حقوق مردم ایران تضاد دارند.
در درون رژیم کار آقای رهبر را به انزوا میرسانند. الان شما نگاه کنید میبینید که بازنده اصلی این ماجرا آقای خامنهای است. برای این که دستپرورده خودش جلویش ایستاده است. قبلا هم رفته است در قم و گفته است که کاملا نسبت به آقای احمدینژاد اطمینان دارد.
افرادی نظیر آقای هاشمی رفسنجانی، روحانیون قم، محافظهکاران سنتی، اصلاحطلبان، که به این آقا میگفتند که خودش را قربانی آقای احمدینژاد نکند، حالا خود را برحق میبینند. هر کس هم بشنود که قبلا این افراد این پیشبینیها را کردهاند، الان حق را به جانب آنها میدهد.
- شما نقش مجلس زمان خودتان با مجلس فعلی را چگونه ارزیابی میکنید؟ در زمان شما مجلس، بحث کفایت سیاسی شما را مطرح کرد. آیا فکر میکنید که مجلس فعلی آن قدر توانایی و قدرت و اختیار دارد که بتواند بحث کفایت سیاسی آقای احمدینژاد را هم مطرح کند؟ یا این که این دو مجلس از دو جنس متفاوتند؟
نه از دو جنس متفاوت نبودند. آن زمان اول انقلاب بود و آقای خمینی بنا بر آن چه که آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه گفت و البته بعدها هم در خاطراتش منعکس کرد، میگوید که ما نزد امام رفتیم و گفتیم که این که نشد، یعنی بد شد که آقای بنیصدر رئیس جمهور شد.
اما آقای خمینی به آنها گفته بود که شما مجلس را در دست بگیرید. انتخابات آن مجلس هم با تقلبات بسیار وسیعی انجام شده بود. حتی شورای انقلاب تصویب کرد که تا وقتی که به آن تقلبات رسیدگی نشده است، مجلس نباید افتتاح شود.
آقای خمینی به زور و اجبار آن مجلس را تشکیل داد. آن مجلس هم به فرمان رهبر بود. شما اگر به کتاب «عبور از بحران» آقای هاشمی مراجعه کنید میبینید که ایشان تقصیر آن کودتا را هم یکسره به گردن آقای خمینی میاندازد. میگوید که امام گفت که کار بنیصدر را زود تمام کنید.
آن مجلس به فرمان رهبر زمانش بود. این مجلس امروز هم به فرمان است. یعنی آقای خامنهای اشاره کند، آقای احمدینژاد را استیضاح میکنند و رای به عدم کفایت او میدهند.
- آقای احمدینژاد الان نزدیک به ده روز است که سکوت کرده است. به اعتقاد شما اگر این سکوت همچنان ادامه پیدا کند، عاقبت این ماجرا به کجا ختم میشود؟
این مسئله مثل یک بنبست است، بنبستی که انفجارآمیز هم هست. برای این که به من گفتند که ایشان در دیدار با آقای خامنهای، استعفایش را گذاشته است جلوی رهبر. گفته است یا این را بپذیرید یا این که آن حکم حکومتیتان را لغو کنید. او هم نپذیرفته است.
نتیجه این است که یا آقای احمدینژاد باید سرش را بیندازد پایین و برگردد به سر کارش که به معنای این است که در دو سال باقیمانده ریاست جمهوری، ایشان حالت یک آلت فعل بیمقدار است و پشم و پیلهاش ریخته است.
آن وقت تصدی امور کشور به طور مستقیم به آقای خامنهای میرسد. اما اگر آقای خامنهای جا بزند و بگوید که من قانع شدم و ایشان طبق قانون اساسی میتواند وزرا را تغییر دهد، در آن صورت «آقای ولی امر مسلمین جهان» شده است دو پول سبزی!
این وضعیتی است که آقای خامنهای خودش ایجاد کرده است و هر چه که پیش بیاید، در نهایت ایشان بازنده است.
بسیاری میگویند که آقای خامنهای این وضعیت را ایجاد کرده است که رئیس جمهور استعفا بدهد و دفع شر کند. و او هم فرصت را مغتنم شمرده مقداری از مردم دلجویی کند و پیش از این که کار از کار بگذرد شاید بتواند وضعیت نارضایتی را جمع و جور نماید. بهخصوص که شکست اجرای قانون یارانهها هم به خوبی عیان شده است. اگر هم رئیس جمهور استعفا کند و پی کار خود برود، باز هم آقای خامنهای بازنده است برای این که ایشان با آن بحران و هزینه، کودتای سال ۸۸ را ایجاد کرد، آن سرکوبها و جنایتها به دستور او انجام گرفت، سرانجام به اینجا ختم شد.
این بیکفایتی مطلق او را میرساند. یعنی آقای رهبر اعتراف روشن و صریحی بر بیکفایتی خویش میکند که البته واقعا آدم بیکفایتی هم هست.