رامین جهانبگلو،استاد دانشکده حقوق و مدیر مرکز صلح شناسی مهاتما گاندی در دانشگاه جیندال در دهلی، در مقالهای که برای روزنامه هیندو، چاپ هندوستان، نوشته به بررسی مفاهیم «مقاومت» و «اعتراض» در جهانبینی گاندی، رهبر مقاومت مدنی هند پرداخته است. او میگوید: «رویکرد ماهاتاما گاندی به سیاست از منظر مقاومت و اعتراض فراتر از یک مفهوم تسلط بر دیگران، پادزهر بالقوه به بحران فعلی دمکراسی است.»
جهانبگلو عقیده دارد با آنکه جوانان نسل تازه هند، فکر میکنند که گاندی تصویر آرمانشهری از هند به بقیه جهانیان میدهد که با واقعیت امروز این کور همخوانی ندارد، اما فلسفه مبارزات خشونت پرهیز وی، الهام بخش و شکل دهنده فعالیتهای بسیاری ازرهبران حقوق مدنی و سیاسی قرن ۲۱ مانند ماندلا، مارتین لوترکینگ و واسلاو هاول بوده است.
رویکرد ماهاتاما گاندی به سیاست از منظر مقاومت و اعتراض فراتر از یک مفهوم تسلط بر دیگران، پادزهر بالقوه به بحران فعلی دمکراسی است.
به گفته جهانبگلو، پیام جهانی گاندی را میتوان با تاثیر بسیار زیادش در تمام اشکال مخالفت با رژیمهای ناعادلانهاز جمله هندوستان- در نیم قرن گذشته اندازه گیری کرد. به همین دلیل گاندی «تبدیل به بخشی از وجدان اخلاقی بشریت شده است. نام او و دست آوردهایش تبدیل به سمبلهایی برای شورش علیه بیعدالتی شده است.»
به عقیده جهانبلگو، انتقاد گاندی از رفتارهای شکلدهنده تمدن مدرن، تلاشی در جهت پرسیدن سوالهای درست در زمان درست درباره تمام ایدههای مربوط به افکار و اعمال که به ما به ارث رسیدهاند، است. «جسارت گاندی در به زیر سوال بردن آنچه جهان غرب به عنوان حقایق جامع عرضه میکند به یک بستر تاریخی مشخصی گره خورده است.»
جهانبگلو میگوید که گاندی با آنکه یک فیلسوف نبود، اما سوالات فلسفی را مطرح کرد که به ما کمک می کنند پیامدهای این ایدهها بر تغییرات جهان را مشاهده کنیم. «به بیان دیگر، او مانند یک خرمگس اجتماعی در انظار عمومی ظاهر شد و به هیچ عقیده دینی، غربی یا هندی، تسلیم نشد.» چنین نگرش ذهنی در انقلاب سقراطی گاندی تبلور میابد: زیر سوال بردن خود همراه با یک تحول درونی در جامعه.
به عقیده جهانبگلو میراث گاندی نمونه جنبه دیگری از فلسفه سقراط است که در بین رهبران امروز جهان وجود ندارد و آن جسارت است. به عقیده گاندی وقتی کسی علیه بیعدالتی مبارزه میکند نه تنها باید جسارت بیان ایدهها و نظراتش را داشته باشد، بلکه باید برای فدا کردن جانش در راه این هدف هم آماده باشد.
جهانبگلو میگوید که یکی دیگر از جنبههای سیاستگذاری عمومی گاندی، باورش به رنجکشی بود. «تنهایی یکی از ویژگیهای اساسی خرمگس اجتماعی است که همیشه جایگاهی مستقل از قدرت و گاهی در جهت کامل مخالف انظار عمومی دارد. در حقیقت، قدرت اخلاق گاندی، مانند روش سقراطی، او را تبدیل به یک فرد خودمختار میکند که اغلب تنهاست.»
به عقیده جهانبلگو، انتقاد گاندی از رفتارهای شکلدهنده تمدن مدرن، تلاشی در جهت پرسیدن سوالهای درست در زمان درست درباره تمام ایدههای مربوط به افکار و اعمال که به ما به ارث رسیدهاند، است. «جسارت گاندی در به زیر سوال بردن آنچه جهان غرب به عنوان حقایق جامع عرضه میکند به یک بستر تاریخی مشخصی گره خورده است.»
در قسمت دیگری از این مقاله، جهانبگلو با بیان اینکه وقتی گاندی با گروههای مخالف مردمی یا دولتی مواجه میشد، خود را سانسور نمیکرد میگوید: «او ترسی از قدرت کشور یا جمیعت ستمگر نداشت. این همان وضعیت ذهنی است که ما میتوانیم به عنوان شعار سیاسی و زندگی فکری گاندی قبولش کنیم.»
به عقیده جهانبگلو، گاندی حس تراژیکی از سیاست نداشت اما میدانست که برای چه چیزی مبارزه می کند و دنبال چه چیزهایی را نگیرد. به بیان سقراطی، جهانبگلو میگوید، حتی اگر فرقی بین دغدغههای یک فرد منتقد و آنها که در جهت بقای یک قدرت فاسد تلاش میکنند وجود داشته باشد، اما گاندی این حقیقت را که فلسفه و سیاست به همدیگر نیاز دارند و به هم سود میرسانند را درک میکرد. «به همین خاطر است که هم برای سقراط و هم برای گاندی، روند گفتگو و پرسشهای بیوقفه به عنوان مخالفترین و بیشترین تولید کننده افکار برای خرمگس اجتماعی در فضای عمومی بهه شمار میرود. به همین دلیل هم گاندی موفق شده بود که چشم انداز تازهای از هندوستان مستقل، و نه نوستالژی بازگشت به گذشته، را با ساخت امکان انتقاد از فرهنگ عمومی بوجود آورد. ایده تلاش برای رسیدن به حقیقت و مقابله با شر، یکی از درخشانترین نمونههای تفکر انتقادی گاندی و پرسشگری عمومی را به ما عرضه میکند. «پرسشگری در این بستر یک روند خشونت پرهیز از رویارویی با قدرت است.»
به همین دلیل جهانبلگو عقیده دارد سوالاتی که گاندی در آن زمان از معاصرانش پرسیده بود، در وضعیت امروزی که پوپولیسم سیاسی و بیاخلاقی و د و رویی سیاست را فرا گرفته، بسیار به هم مربوط اند. «گاندی نظریههای افلاطونی یا ماکیاولیسیتی از رهبری سیاسی عرضه نکرده بود. او شخصیت یک فرد اخلاقگرا و اهل گفتگو را در رفتارهای رهبری نشان داد که به طور وسیعی به عنوان شیوه درست ارتباط متقابل و خدمت به دیگران شناخته میشود.» به عقیده جهانبگلو، گاندی تلاش کرد که در زندگی سیاسیاش ارزشهای اخلاقی که فراتر از منافع شخصی و استبداد سیاسی بودند را ترویج و ترغیب کند. «این ایده تحول رهبری به اخلاق آزادی، ویژگی متمایز فلسفه سیاسی گاندی است.»
به نوشته جهانبلگو، اینجاست که برداشت گاندی از دمکراسی با واقعیت امروز جهان ما پیوند میخورد. بدون شک رویکرد ماهاتاما گاندی به سیاست از منظر مقاومت و اعتراض فراتر از یک مفهوم تسلط بر دیگران، یک پادزهر بالقوه به بحران فعلی دمکراسی است . با این برداشت، میتوان گفت که گاندی سیاست را به منزله خود تحقق یافتگی فرد و خود گردانی جامعه دوباره از نو ابداع کرده است.