لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ تهران ۰۴:۰۱

فلسفه و آزادی؛ چگونه می‌توان در دنیای بدبینانه امروز فیلسوف ماند؟


رامین جهانبگلو در رادیو فردا، آبان ۹۵
رامین جهانبگلو در رادیو فردا، آبان ۹۵

رامین جهانبگلو، فیلسوف، در مقاله‌ای با عنوان «فلسفه و آزادی: چگونه می‌توان در دنیای بدبینانه امروز فیلسوف باقی ماند» که در سایت Catchnews منتشر شده، به وظیفه فلسفه و فلاسفه در دنیای امروز و در برابر تفکر نهادینه شده دمکراسی می‌پردازد.

او می‌گوید که ما در زمانی زندگی می‌کنیم که فراگیر شدن نسبیت اخلاقی باعث ایجاد نگرش «هرچیزی توجیه شدنی است» در نسل نو شده است. زمانی که شک و تردید عمومی نسبت به نقش فلسفه هم افزایش یافته است. «بسیاری از مردم به این باور رسیده‌اند که قسم‌های سقراط برای رسیدن به حقیقت، هدر دادن وقت و آرمان‌گرا بودن در جهان‌ امروزی است.» بنابراین،‌در این زمان، بیان اینکه که فلسفه یک راه رهایی‌بخش است، باعث بدبینی و خنده و تمسخر مردم است.

صفات گم‌شده

فلاسفه بر این باورند که در جهان امروزی، دیگر آموزشی در راستای فضیلت برای انسان‌ها وجود ندارد، بنابراین یک انسان معمولی از نظر اجتماعی قادر به دوری جستن از وسوسه قدرت بدون مسئولیت نیست.

ما در زمانی زندگی می‌کنیم که فراگیر شدن نسبیت اخلاقی باعث ایجاد نگرش «هرچیزی توجیه شدنی است» در نسل نو شده است
رامین جهانبگلو

در نتیجه بی‌کفایتی سیاسی و نادانی اخلاقی در تمدن معاصر ما امری شایع شده است. جهانبگلو این وضع را در تضاد با آنچه واسلاو هاول، نویسنده و فیلسوف چکی، «زندگی در حقیقت» نام نهاده،‌ می‌بیند. «در نظر هاول، «زندگی در حقیقت» اساس وجودیِ نقطه شروع تعهدات اخلاقی به مسئله خیرعمومی است.» این شجاعت اخلاقی برای قبول مسئولیت همان شجاعت برای پرسیدن سوالات فلسفی در خصوص سرنوشت دمکراسی‌ ماست. دمکراسی بدون متممش، یعنی پرسیدن سوالات فلسفی ، دمکراسی نخواهد بود.

یک مطالعه حیاتی

جهانبگلو در ادامه این مقاله با بیان اینکه دغدغه اصلی فلسفه در دو هزار و پانصد سال گذشته هنر پرسش سوالات انتقادی بوده این سوال را مطرح می‌کند که چرا پرسش «آزادی» برای فلاسفه مهم است و «چرا آزادی مهمترین سوالی است که یک فیلسوف باید از عهده (پاسخ به) آن برآید؟ برای جواب دادن به این پرسش‌های اساسی، جهانبلگو عقیده دارد که ابتدا باید دید که غفلت از مسئله آزادی چه عواقبی را در بر خواهد داشت. «آزادی نیروی خلاقانه در پس تفکر فلسفی است همانطور که فلسفه به فهم و ترقی مفهوم آزادی کمک می‌کند.» بنابراین فلاسفه، با کمک به ساخت مفهوم آزادی و تلاش برای تحقق آن، تلاش می‌کنند که تا حدی که می‌توانند، آزادی را، همانقدر جامع و انتقادی درک کنند.

فلسفه آزادی

به بیان جهانبگلو، آزادی مفهومی است که نه تنها به خوبی درک نشده است، بلکه به شدت از آن استفاده نابجا شده است. به همین دو دلیل، این ایده که فلسفه تفکر آزادی است در راس همه بحث‌های فلسفی قرار گرفته است چرا که بخش مهمی از آزاد بودن، فلسفی فکر کردن است. به عقیده جهانبگلو، سوال آزادی از مفهوم سوال فلسفی نشات می‌گیرد. اگر معنای ذات سوال فلسفی، فکر کردن به مفهوم آزادی است، و بشر می‌تواند مطابق با آن رفتار کند، بنابراین باید به این توجه کرد که چرا می‌تواند در وهله اول از این سوال طرفه رود و چگونه ممکن است به (تفکر در خصوص ) آن باز گردد؟

یک حالت از پرسش‌کردن

به بیان دیگر، جهانبگلو می‌گوید، فلسفه تنها حالتی از پرسش‌کردن در خصوص ایده آزادی و کارکردهای اجتماعی و سیاسی آن نیست، بلکه حالتی از تفکر و پرسش و جو در نبود آزادی است. «ما می‌توانیم از آزادی به عنوان یک همزاد ناهمسان فلسفه در راه سوال کردن و به چالش‌کشیدن آنچه قابل تفکر است، نام ببریم.» او عقیده داد که سوال پرسیدن فلسفی حالتی از تفکر است که می‌تواند در دیوارهای افکار نهادینه شده، ترک بیاندازد.

یک وظیفه حیاتی

به عقیده جهانبگلو، این یک وظیفه مدنی برای فلسفه است که «غیرقابل پرسش بودن» دمکراسی را به چالش بکشد. به عبارت دیگر، جهانبلگو می‌گوید: «جامعه دمکراتیک بدون سوالات دمکراتیک، یا به طور دقیق‌تر پرسش‌های فلسفی در خصوص ذات دمکراسی، ممکن نخواهد بود.» او در ادامه می‌گوید که «فراموش نکنیم که وظیفه اصلی فلسفه، ساخت قفس‌ آهنین دیوان‌سالاری نیست، بلکه تخریب آن است.» به عقیده جهانبگلو، فلاسفه هنوز باید میزان زیادی به دمکراتیزه کردن دمکراسی کمک کنند. آنها برای جوامع بشری مفید‌اند، اگر آدم‌ها فکر نکنند که فلسفه فقط یک کلمه پوچ و توخالی است.

جامعه دمکراتیک بدون سوالات دمکراتیک، یا به طور دقیق‌تر پرسش‌های فلسفی در خصوص ذات دمکراسی، ممکن نخواهد بود.
رامین جهانبگلو

در انتها جهانبگلو با اشاره به گفته آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی، که می‌گوید: «وظیفه دیدن آنچه که بقیه نمیبینند نیست، بلکه فکر کردن به آنچیزی است که بقیه هر روز می‌بینند اما به آن فکر نمی‌کنند.» نتیجه می‌گیرد که فلاسفه امروز، با دستان خالی به جنگ تفکر‌های نهادینه شده می‌روند. «ما همیشه می‌توانیم امیدوار باشیم که فلاسفه اهدافی را نشانه می‌گیرند که هیچ کس دیگر نمی‌تواند ببیند و نمی‌خواهد که ببیند.»

XS
SM
MD
LG