رضا کاظم زاده،روانشناس و پزوهشگر مقیم بلژیک در سه مقاله به بررسی فیلم »فروشنده» فرهادی پرداخته است. بخش نخست این مقاله هفته گذشته منتشر شد.
فیلم «فروشنده» به نسبت فیلم های قبلی فرهادی، هم روان کاوترو شخصیت پردازتر است و هم تلاش می کند تا نقش گذشته را در زندگی امروز قهرمانانش به نمایش بگذارد. با این حال این هر دو کار را به شیوه ی خاص فرهادی انجام می دهد، یعنی این که شخصیت و گذشته ی قهرمان داستان را در بطن موقعیتی خاص و در کادر زمان حالِ روایت نشان می دهد. این موقعیت خاص است که برخی از ویژگی ها و پیچیدگی های شخصیت عماد را بر تماشاگر و مهم تر از آن بر خود عماد آشکار می سازد. در حقیقت در فیلم، دیالکتیک میان شخصیت فردی و نظام میانکُنشی (Le Régime d’interaction) جمعی هم زمان دیالکتیک میان دو زمان گذشته و حال نیز می باشد.
پرسشی که در اینجا می توان مطرح کرد اینست که از این دو عامل کدام نقش مهم تری در رفتار عماد بازی می کند و یا این که کدامیک از این دو عامل بر آن دیگری تاثیر بیشتری می گذارد؟ این نکته که اعمال و گفتار عماد تحت تاثیر مستقیم اتفاقی است که در اکنون او روی داده بسیار روشن است: واقعه ی ناگواری که برای همسرش روی می دهد به نقطه ی عطفی در تحول شخصیتش تبدیل می گردد. با این وجود و از منظری دیگر شخصیت عماد (یا به بیانی دیگر گذشته عماد که امروز خود را در قالب شخصیت او به نمایش می گذارد) نقش مهمی در سیر ماجراها و رفتارهای گوناگون عماد برعهده دارد.
یعنی هر چند اتفاق مربوط به اکنون عماد، بحرانی مهم در درونش ایجاد کرده با این حال نحوه ی واکنشش به این بحران و شیوه ای که آن را تجربه می کند به شخصیت و پیش زمینه هایی که در گذشته شکل گرفته اند وابسته است. از این بابت می توان دینامیک درونی فیلم را بر حول میانکنش میان زمان حال و گذشته یا نظام میانکنشی حاکم بر اجتماع و شخصیت فردی تعریف کرد. من فیلم «فروشنده» را در کادر چنین دیالکتیکی بررسی خواهم کرد.
بحران هویت مردانه
در فیلم «فروشنده» عماد (قهرمان اول روایت) در موقعیتی ویژه و دشوار قرار دارد. آنچه تَنِش و درگیری اصلی را در فیلم می سازد و سایر موضوعات بر حول آن شکل گرفته اند، به شخصیت و دنیای درون قهرمان اصلی مربوط می شود. تمامی تنش های دیگر (به عنوان نمونه تضاد میان امیال یا اهداف شخصیت اصلی با سایر شخصیت ها و یا با واقعیت های مربوط به دنیای بیرون) تحت تاثیر مستقیم این تنش اصلی قرار دارند و تحت همان تاثیر نیز در داستان طرح و بسط داده می شوند.
بدین ترتیب تنش مرکزی در روایت، از درون عماد سرچشمه مي گيرد و خیلی قبل از آن که عماد با همسرش یا سایر شخصیت های فیلم درگیر شود، با خودش دست به گریبان مي گردد. از تنش درونی عماد اینطور برمی آید که ظاهرا بخشی از وجودش به ستیز با بخش دیگری از آن برخواسته است؛ بخشی در تب و شوق انتقام جویی می سوزد و بخشی دیگر چنین رفتاری را نه می پسند و نه اخلاقی می داند. چگونه می شود چنین تنشی را از منظر روان شناسی بررسی کرد و توضیح داد؟
برای این کار همانطور که گفتیم هم باید به گذشته (شخصیت) او مراجعه کرد و هم به موقعیتی (نظام میانکنشی) که در حال حاضر در آن قرار گرفته است. با این وجود نگاه ما به این دو پدیده نمی تواند یکسان باشد. آنچه موقعیتِ حال حاضر عماد نامیده می شود به تمامی اتفاقاتی مربوط می شود که تماشاگر به همراه قهرمانان و در زمانِ حالِ روایت به طور مستقیم زندگی و مشاهده می کند در حالی که نگاه ما (تماشاگر) به گذشته ی عماد نمی تواند بی واسطه باشد و تنها از طریق تصورات و فرض هایی که بر اکنون عماد استوار است میسر می گردد. در حقیقت ما از طریق و دریچه ی موقعیت امروزِ عماد، فرض هایی را در مورد شخصیت و در نتیجه گذشته ی عماد مطرح خواهیم کرد.
در ابتدا و در رابطه با تنش درونی در روان عماد می توان استنباط کرد که هر دو بخشِ درگیر در دستگاه روانی عماد به یک سیستم در روان او مربوط می شوند: هویت. در واقع اتفاقی که برای همسرش رعنا روی می دهد عماد را با بحرانی نامترقبه و دشوار که مستقیما با هویتش در ارتباط قرار دارد مواجه می سازد. دقیق تر است اگر بگوییم که حادثه ی مربوط به رعنا، دو بخش یا دو سیستم از هویتِ عماد را که تا پیش از آن ظاهرا با یکدیگر در صلح به سر می بردند، به درگیری و کشمکش با همدیگر وا می دارد.
از خلال صحنه های گوناگون فیلم می توان به راحتی نتیجه گرفت که بحران مشخصا به بخش هویت مردانه مربوط می شود. در بسیاری از نقدهایی که پس از اکران فیلم نوشته شد، به بحران هویت مردانه نزد عماد تحت عنوان «غیرت» پرداخته شده است.
نگاهی فرضی به گذشته از دریچه ی بحران امروز
واقعه ای مانند آنچه برای رعنا (همسر عماد) روی می دهد نمی تواند عماد را بدون پیش زمینه و شرایط خاص روانی، دچار بحران هویتی تا بدین پایه عمیق که در فیلم مشاهده می کنیم بکند. برای فهم چنین پیش زمینه هایی است که می باید ریشه های تنش هویتی امروز عماد را در تنشی که در بطن نظام های آموزشی و تربیتی او در گذشته وجود داشته جستجو کرد؛ نظام هایی که ظاهرا در امر هویت یابی و جامعه پذیری کودکان، از قواعد و پرنسیپ های ناهمگون و حتی متضاد پیروی کرده اند.
با این حال در فیلم اشاره ای به نحوه ی شکل گیری شخصیت عماد در گذشته نمی شود. در واقع گذشته جز در قالب رفتاری که امروز عماد در موقعیتی خاص (حادثه ی ناگوار برای رعنا) از خود نشان می دهد وجود ندارد. بنابراین اگر تحلیل خود را تنها بر مبنای خاستگاه اجتماعی او (یعنی بر شرایط کلی زندگی طبقه ی متوسط شهری در ایران) استوار سازیم می بایست به یکی از مهم ترین تنش هایی که لااقل در سه دهه ی گذشته این طبقه با آن دست به گریبان بوده اشاره کنیم. چنین تنشی با تاثیرات دراز مدت و بسیار عمیقی که بر تربیت و روان کودکان ایرانی باقی گذاشته از تضاد و شکافی نشات می گیرد که میان دو نوع نظام اصلی آموزش و تربیت در ایران ایجاد شده است.
تضاد میان دو نهاد خانواده و مدرسه
در حال حاضر در تمامی نظام های اجتماعی مدرن یا در حال گذار به مدرنیته که با شیوه ها و نهادهای گوناگون شهرنشینی و الزامات متفاوت آن خود را منطبق ساخته اند، دو نهاد اصلی و تعیین کننده در تربیت و آموزش کودک نقش اصلی را بازی می کنند: نظام خویشاوندی از یک سو و نهاد آموزش و پرورش در کادر مدرسه از سوی دیگر. وظیفه ی اصلی این هر دو نهاد، آماده سازی کودک برای زندگی فردی و اجتماعی در دو فضای خصوصی و عمومی است. در اغلب موارد و علارغم تفاوت های مهمی که این دو نظام می توانند با یکدیگر داشته باشند، هر دوی آنها بر بستر فرهنگی مشترک قرار دارند و از نظام ارزشی هماهنگ و هم سو پیروی می کنند.
با این وجود در سه دهه ی اخیر، رابطه ی میان دو نهادِ «خانه و مدرسه» در جامعه ی ایران رابطه ای ملتهب و بحرانی بوده است. در حقیقت یکی از معضلات و پیچیدگی های بنیادی نظام تربیتی در جامعه ی کنونی ما به این برمی گردد که دو نهاد خانواده و مدرسه در ضمن آن که بر بستر فرهنگی مشترک قرار دارند، به دلایل عدیده و متفاوتی که جای طرح و شرح شان در اینجا نیست، در برابر یکدیگر موضع گرفته و صف آرایی کرده اند. در اجتماعات مدرن، چنین شرایطی اغلب در کشورهایی دیده می شود که نظام سیاسی شان تمامیت خواه می باشند. یعنی نظام هایی که با خواست کنترل یکسان هر دو پهنه ی خصوصی و عمومی می کوشند تا از نظام آموزشی خود، ابزاری برای خلق «انسان نوین» مورد نظر خود بسازند. «انسان نوینی» که قرار است در این هر دو پهنه، به شکلی یکسان از قواعد و ارزش های مندرج در ایدئولوژی رسمی و حاکم تبعیت کند.
همانطور که در برخی از مقالات پیشین خود (بویژه در دو مقاله ی «انقلاب اسلامی و خانواده ایرانی» و «پیکر زن ایرانی در فرهنگ اسید پاشی» که در سایت رادیو فردا منتشر شده است) به تفصیل شرح داده ام، قصد حکومت بر کنترل یکسان هر دو پهنه ی خصوصی و همگانی، نهاد خانواده را در جامعه ی ما به مرور به مستحکم ترین دژ مقاومت و پایداری در برابر این خواست تبدیل کرده است.
از تقابل میان این دو نهاد مهم جامعه پذیری در ایران، به تدریج تقابل و تنش میان دو پهنه ی همگانی و خصوصی پدیدار گشت. تضاد و تنشی که برای رشد و تربیت کودکان ما، وضعیتی کاملا غیرعادی، نابهنجار و با عواقبی ناگوار و غیرقابل پیش بینی آفرید. غیر عادی بودن چنین وضعیتی از آنجا نشات می گیرد که نهاد خانواده که بنا بر مشاهدات و مطالعات بسیاری از صاحب نظران در علوم انسانی، سنتی ترین و در برابر تغییر مقاوم ترین نهاد اجتماعی محسوب می شود، در حال حاضر در جامعه ی ایران به مهم ترین سنگر برای دفاع از جامعه ی مدرن و آموزش ارزش های آن تبدیل شده است.
در جامعه ای که در آن دو نهاد خانواده و مدرسه به طور پیوسته، منظم و هدفمند، دو فرآیند هویت یابی و جامعه پذیری کودکان را در تضاد با یکدیگر سامان می دهند، شخصیت و همینطور هویت فردی و اجتماعی شهروندان از گزند اختلالات روانی در امان نمی مانند. «اسکیزوفرنی فرهنگی» یکی از نمودهای شایع چنین نوع اختلالاتی است.
در شرایط مورد نظر ما «اسکیزوفرنی فرهنگی» به نوعی از روان نژندی جمعی نظر دارد که از تضاد میان دو فضای خصوصی و عمومی سرچشمه می گیرد و در شکل ظاهر و نحوه ی رفتار شهروندان، خود را به شکل تضاد میان «بودن» (در فضای خصوصی) با «نمایاندن» (در فضای عمومی) نشان می دهد. در چنین شرایطی تضاد میان دو نهاد خانواده و مدرسه، به برقراری مرزی نفوذ ناپذیر میان دو پهنه ی خصوصی و همگانی می انجامد (البته چنین معضلی به شکل یکسان در همه ی بخش های گوناگون اجتماع دیده نمی شود و در ارتباط با طبقات متوسط و مرفه شهری بیشتر و آشکارتر خود را به نمایش می گذارد).
در چنین شرایطی کودک ایرانی از همان ابتدا و از همان اولین تماس هایش با محیط مدرسه (یعنی با فضای عمومی) متوجه می شود که نه تنها میان آنچه در خانه می گذرد با آنچه در خارج از خانه می نمایاند می بایست تفاوت و در بعضی موارد حتی تضادی فاحش و آشتی ناپذیر وجود داشته باشد بلکه مهم تر از آن، حیات فردی، خانوادگی و اجتماعی اش در آینده به حفاظت و پاسداری از مرز میان این دو فضا (اصل «نفوذ ناپذیری» در روان و اجتماع) بستگی خواهد داشت.
بازتاب «اسکیزوفرنی فرهنگی» در ذهن و عمل کودک موجب می گردد تا به تدریج در روان او، تفکیک دو پهنه ی خصوصی (محل «بودن») و همگانی (محل «نمایاندن»)، به جدایی و تفکیک میان درون و بیرون در روانش بینجامد. هر چند در تمامی نظام های اجتماعی تفاوت میان «بودن» و «نمایاندن» در دو پهنه ی خصوصی و همگانی وجود دارد، با این وجود در نظام های سیاسی تمامیت خواه، تبدیل این تفاوت به تضادی آشتی ناپذیر و رادیکال، به تدریج به تقابل میان دو وجه از شخصیت شهروندان می انجامد. تضادی که گاه حتی می تواند ارتباط میان این دو ساحت از شخصیت (ظاهر و باطن) یا دو بخش از زندگی (پهنه ی خصوصی و همگانی) را کاملا مختل یا قطع نماید.
در چنین وضعی، اختلال شخصیتی نتیجه ی مستقیم تضاد و ناهمانگی میان دو نوع از فرآیندهای مهم در رشد و تربیت کودک است: «فرآیندهای هویت یابی» (Les processus identitaires) از یک سو و «فرآیندهای جامعه پذیری» (Les processus de socialisation) از سوی دیگر. در بسیاری از موارد ناهمخوانی و تقابل میان این دو نوع فرآیند در نهایت به تقابل و تنش میان نتایج و محصولات نهایی آنها در روان فرد می انجامد: تضاد میان هویت فردی و مرکزی با هویت اجتماعی و پیرامونی که خود را در عمل در تجربه ی درونی تنش میان هویت فردی با نقش های اجتماعی شخص باز می نمایاند.
به احتمال زیاد عماد در چنین شرایطی که موقعیت بسیاری از کودکان خانواده های شهری طبقه متوسط است تربیت شده و رشد کرده است. انسانی که در مواجه با اجتماعی که ربطی به شیوه ی تربیتی خانوادگی او ندارد و در نتیجه نمی تواند خواسته های او را به عنوان یک جوان برآورده سازد، برای بقای خود سعی می کند تا در حاشیه های ناپیدا و کمتر تحت نظارت مستقیم نظام سیاسی، محیطی متفاوت و در عین حال امن برای خود و همینطور خانواده اش بسازد. انسانی که در عین ناراضی بودن، با وضع موجود خو کرده و شیوه ی زندگی دو زیستی خویش را بر اساس آن شکل داده است.
-----------------------------------------------------------------------------
یادداشتها و مقالات، آرای نویسندگان خود را بازتاب میدهند و بیانگر دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند.