رکود اقتصادی و کسادی بازار هنری نیویورک

  • مهرداد قاسمفر

پابلو پیکاسو

نيويورک قلب تپنده هنرو البته بازار هنر، ظاهرا اين روزها تحت تاثير بحران‌های جهانی اقتصادی اين بازار غول‌آسا نيز حال و روز خوشی ندارد. تا جايی که به نوشته نيويورک تايمز، حتی آثار بزرگانی مثل پيکاسو و جيا کومتی هم در حراجی‌هايی که در اين شهر برگزار می‌شود به فروش نمی رسد تا يک حادثه تازه در بازارهای هنری دنيا رقم بخورد.

نيويورک تايمز درباره همين شب حراج که پنجم ماه مه از سوی بنگاه ساتبی برگزار شد نوشته است «نام‌ هايی که تا يک سال پيش جادويی بودند حالا جزء به فروش نرسيده ها شده اند».

همين مقاله نيويورک تايمز اشاره می کند که در اين شب ۳۶ اثر از نقاشان مدرنيسم با قيمت پايه ۸۱ و نيم ميليون دلار عرضه شد اما کم‌تر از ۶۱ ميليون دلار به فروش رسيد اين در حالی بود که شش ماه پيش ، ۲۲۳ ميليون و ۸۰۰ هزار دلار ، حاصل فروش يک شب ساتبی از همين نوع آثار بود.

ميهمان برنامه «جنگ فرهنگی»، نيکزاد نجومی (نقاش، گرافيست و هنرمند ايرانی ساکن نيويورک) است که با او درباره اين شرايط نامتعارف حراج در نيويورک و پس از آن در مورد فروش آثار هنری در خاورميانه و هنرمندان ايرانی گفت و گو می کنيم.

خوب، آقای نجومی، در نيويورک چه خبر؟

نيکزاد نجومی : طبق معمول اينجا شايع است که اگر يک روز يک اتفاق خوب در بانکها بيافتد آن روز مارکت (بازار) هم خوب خواهد شد. بر حسب تصادف سه شنبه شب گذشته شايعات اقتصادی در ساتبی خوب نبود در نتيجه کار پيکاسو که تصويری است از دخترش به اسم «مايا» که در سال ۱۹۳۸ کشيده شده به فروش نرفت . همچنين کار جيا کومتی نيز که حدود ۱۶ تا ۲۴ ميليون دلار قيمت گذاری شده بود به فروش نرسيد.

اما در چهارشنبه شب گذشته ، يعنی يک روز بعد از آن حراج ، کريستی قيمت ها را مناسب تر اعلام کرد و کار پيکاسو با قيمت ۱۴ ميليون دلار به فروش می رود و (اثر) جيا کومتی نيز به فروش رسيد.

به هر حال منظوراين است که ظرف مدت يک شب به دليل بروز شايعات اقتصادی در مورد وضعيت بازار ، قيمت مارکت ها هم تغيير می کند و اين مسئله خيلی هم تعجب برانگيز است.

اين وضعيت مارکت آثار هنری چقدر روی حضور فعال هنرمندان در عرصه هنر و کارهای خلاقه اثر گذاشته است؟

از شروع اين بحران اقتصادی ، چنين پيش بينی شده بود که ۴۰ يا ۵۰ گالری بسته خواهد شد. تعدادی از آرتيست ها کارشان را رها خواهند کرد . تعدادی از کريتک‌ها (منتقدان هنری) ديگر راجع به نقاشی نخواهند نوشت و اين البته تا حدودی اتفاق افتاد.

اين وضعيت در مورد خود نقاشان چه تاثيری داشته است ؟

به هر حال کسانی که در پی (هنر واقعی) هستند کارشان را دنبال می کنند و وضعيت مارکتها زياد برايشان مهم نيست . اما می توانم بگويم که فروش کار بسيار پايين رفته است و کارهايی که فروش می رود کارهايی است که خريداران واقعا دوست دارند (و در پی خريد آنند) و فروششان ربطی به وضعيت مارکت آثار هنری ندارد.

شما وضعيت هنرمندان جوانتری را که وارد بازار نيويورک می شوند در قياس با هنرمندان تثبت شده تر ، چگونه ارزيابی می کنيد؟

هنرمندانی که به تثبيت رسيده اند يا کارشان را به معرض فروش نمی گذارند يا اگر هم بگذارند مطمئن هستند که کلکسيونرهايی که هميشه در پی خريد آثارشان هستند هنوز هم مشتاق خريدند. منتها برای نمونه يک نمايشگاه از يک جوان عراقی که فارغ التحصيل رشته نقاشی از دانشگاه معتبر ييل امريکاست برگزار شد. آثار او قبل از فارغ التحصيل شدنش از دانشگاه مطرح شد و کلکسيونرهای بزرگی کارهايش را خريدند. ديروز از ده کارش ، دو کارش رزرو شده و بقيه آثارش بين ۲۰ تا ۵۰ هزار دلار به فروش رفت.

اما در اين شرايط بروز بحران اقتصادی، ما شاهد وقوع اتفاقات عجيب و غريبی در منطقه خاورميانه و در عرصه هنرمندان کشورمان هستيم . در حراجی های مختلفی که در دبی و قطر برگزار می شود اغلب ، خبرهای خوبی از فروش آثار به گوش ميرسد. حتی رکوردها شکسته می شود. در سال گذشته دو ميليون و ۸۰۰ هزار دلار اثر«ديوار تخت جمشيد» از پرويز تناولی به فروش رفت که رکوردی برای منطقه خاورميانه بود. آيا فکر می کنيد اين وضعيت بحران، راه را بر ورود هنرمندان ايرانی به عرصه های بزرگتری از خاورميانه – يعنی عرصه های جهانی – می بندد؟

بله ، اين حراجی آخر در کريستی نشان داد که مارکت خاورميانه اگر مرکزيتش در دبی باشد به ثبات رسيده است . قيمت ها هم متعادل تر شده است . اما اين مسئله که آثار هنری ايران می توانند در بازارهای جهانی راه پيدا کنند هنوز برای من جای ترديد دارد. فکر نمی کنم اگر آن حراجی به جای کريستی دبی در نيويورک برگزار می شد اين آثار به فروش می رسيد.

چرا؟

اينجا نبايد مسئله سليقه ، تفاوتهای فرهنگی ، تفاوت تئوری هنر، را ناديده گرفت. اينها با همديگر تفاوت دارد. خط نوشته ديگر در بازارهای بين المللی آن جذابيتی را ندارد که احتمالا برای مجموعه داران خاورميانه ای دارد.

اتفاقا آقای پرويز تناولی که خودش يکی از پيشگامان فروش در خاورميانه است مقاله ای در يکی از روزنامه های تهران چاپ کرده و در آنجا گفته که کاهش قيمت ها در خاورميانه به نفع نقاشی ايران است . استدلالش هم اين است که با رشد بادکنکی بازار آثار هنری، آينده اين بازار در معرض خطر قرار می گيرد.

همين بازار مصنوعی که کريستی در خاورميانه درست کرد باعث شد که يکدفعه قيمت آثار هنری در ايران بالا برود. همه با دليل و بی دليل قيمت نقاشيها را بالا تعيين می کردند. و اين مسئله انتظار زيادی را بوجود آورد و اين انتظار زياد ضرر ايجاد می کند.

اگر نقاشی ايران هم می توانست در غرب، مثل نقاشی چينی جايگاهی برای خودش ايجاد کند – که اين امر برای من جای ترديد است – باز هم می شد اميد داشت.

يعنی شما فکر می کنيد که معيارهايی که مابين هنرمندان ايرانی برای عرضه آثار وجود دارد و زاويه ديدشان، با آنچه که در بازارهای بزرگی مثل نيويورک يا لندن ارائه می شود و مورد توجه قرار می گيرد فاصله دارد؟

بله ، يکی از مهمترين مسائلی که غرب به آن توجه دارد نوآوری در کار است و ما در آن چه که در ايران توليد می شود (عنصر) نوآوری را کمتر می بينيم.

تجربه نقاشان چينی که شما به آن اشاره کرديد چه بود؟

چينی ها توانستند با تکنيک های فوق العاده و جديدتری بر اساس فرهنگ غربی ، چه از نظر رئاليستيک و چه از نظر اکسپرسيونيستی کارهای عظيمی بسازند -اگر چه اين را هم بايد بگويم که اين اتفاق در دوران کوتاهی بروز کرد و هنوز هم نقاشی چينی از نظر مفهوم چندان قابل قبول نيست – ولی از نظر اجرای کار و بزرگی کار، نفس آدم را بند می آورد.

در شرايط فعلی شايد بهتر باشد برای جلب نظر مجموعه داران بين المللی و معتبر جهانی به سمت هنر مدرن در ايران تلاش کرد. اگرچه بی ترديد حفظ همين بازار نوپديد خاورميانه ای و منطقه ای هم بسيار مهم است، نه؟

بله، خيلی مهم است. همين باعث شده است که يکسری نقاشان ايرانی الان در اروپا برد بيشتری داشته باشند و در امريکا هم دارند وارد عرصه می شوند. نمی دانم نتيجه خوب بوده يا نه ؟ اما هر چه بود اين اتفاق در خاورميانه برای هنر مدرن ايرانی اهميت داشت.