فراتر از شرکت يا عدم شرکت جريانها و گروههايی از مردم، فرايند نظارت استصوابی و ديگر روشهای مهندسی اعمال شده بر انتخابات ۹۲ نتيجهی اين رويداد و ميزان آرای نامزدهای موجود و اين که کدام يک به دور دوم بروند از سه جهت می تواند معنی دار باشد، البته اگر انتخابات در همين حد غير رقابتیاش سالم برگزار شود:
۱) با تعدد نامزدهای جناح اقتدارگرا که هريک يکی از گرايشهای آن را نمايندگی می کند (قاليباف نمايندهی نظاميگرايان مصالحه گرا، جليلی نمايندهی نظاميگرايان تنشگرا، ولايتی نمايندهی اقتدارگرايان سنتگرا، روحانی عمدتا نمايندهی اقتدارگرايان عملگرا، و رضايی نمايندهی اقتدارگرايان عامه گرا) اگر تقلب معناداری در انتخابات نشود می توان وزن آنها را در ميان رای دهندگان وفادار به حکومت (و نه کليت جامعه؛ تنها رای به روحانی مخلوطی از وفاداران به جمهوری اسلامی و مخالفان است) اندازه گرفت؛
۲) خامنهای در ميان اين گرايشهای اقتدارگرا بيشترين قرابت را با نظاميگرايان تنشگرا دارد. رای جليلی در اين انتخابات رای اختصاصی خامنهای و منطبق با فضای ذهنی وی است چون هم جليلی عينا مواضع او را تکرار کرده و هم ديگر نامزدها طابق النعل باالنعل از مواضع خامنهای دفاع نکردهاند؛ و
۳) وجود روحانی و جليلی در اين انتخابات که هر يک دوره ای در مقام دبيری شورای امنيتی ملی بوده و مذاکرات هستهای را به پيش بردهاند اين انتخابات را در صوت عدم تقلب و جابجايی آرا به رفراندمی در باب چگونگی پيشبرد مذاکرات هستهای تبديل می کند. بالاخص در مناظرهی سوم که تلويزيون دولتی مدعی است ۴۰ ميليون بيننده داشته مواضع دو طرف به خوبی برای رای دهندگان آشکار بوده است. همچنين اين دو نامزد کمتر در باب مسائل اجتماعی و اقتصادی با هم اختلاف داشتهاند تا بتوان تفاوت آرای آنها را به سياستها و برنامههای ديگرشان نسبت داد.
از اين جهت ميزان رای به جليلی که غير از مقاومت و ايستادگی در برابر غرب با اختصاص منابع کشور به حزب پادگانی سخنی در اين انتخابات نداشت رای به روند مذاکرات فعلی است و رای پايين به وی نفی روند مذاکرات است چون در پروندهی جليلی هيچ مسئوليت شاخصی غير رياست هيئت مذاکره کننده با ۵+۱ وجود ندارد. از همين جهت نامزدی دبير شورای امنيت کشور و سرپرست تيم مذاکره کننده يک خطای راهبردی حکومت بوده است. البته رای يا عدم رای به روحانی به دليل تنوع حاميان و تنوع مخالفان وی بدين گونه قابل تفسير نيست. نتيجهی اين رای برای مذاکره کنندگان با ايران نيز جدی است. آنها اگر با جليلی شکست خورده مذاکره کنند در موضعی قوی تر قرار می گيرند چون حتی افکار عمومی بخش شرکت کننده در انتخابات در ايران نيز سبک و جهت گيری وی را رد کرده است.
در مورد مهندسی انتخابات در دور اول دو سناريو قابل تصور است: عدم دستکاری خامنهای در رای اقتدارگرايان (از جمله روحانی) که به احتمال زياد به رفتن روحانی و قاليباف به دور دوم می انجامد و دستکاری خامنهای و بيت که روحانی را حذف و جليلی را به جای وی به دور دوم می فرستد (تکرار داستان سال ۸۴ که به جای قاليباف اسب احمدی نژاد را در دور اول برای رياست جمهوری زين کردند).
سناريوی اول: روحانی/قاليباف
اگر روحانی و قاليباف به دور دوم بروند- که امکان آن پس از مناظرهها و حمايت هاشمی/خاتمی از روحانی افزايش يافته- و جليلی حذف شود دو معنا بر وضعيت و رفتار حکومت خامنهای بار می شود:
۱. پايگاه اجتماعی خامنهای
نامزدی که عينا مواضع خامنهای را تکرار می کرد با درصد پايينی شکست خورده است. با حذف حداد عادل که او هم عينا مواضع فرهنگی و اجتماعی و سياسی خامنهای را تکرار می کرد، رای جليلی همان رای خامنهای با مواضع سال ۱۳۹۲ اوست. خامنهای پس از رسيدن به رهبری هيچ گاه در معرض رای عمومی قرار نگرفته است. اما در انتخابات ۹۲ که اقتدارگرايان هر يک نامزدهای ويژهی خود را داشتهاند می توان رای خامنهای (رای به افکار و سياست های وی) را اندازه گرفت.
۲. همه پرسی اجتناب شده
يکی از راه حلهای مخالفان و منتقدان برنامهی هستهای جمهوری اسلامی که هزينهها و مخاطرات عظيمی را بر مردم ايران بار کرده به همه پرسی گذاشتن ادامه يا توقف غنی سازی بوده است. اين درخواست مثل همهی درخواستهای دمکراتيک برای حل منازعات و اختلافات اجتماعی و سياسی به در بستهی رژيمی استبدادی خورده است.
رای پايين جليلی که تمرکزش در کارزارهای انتخاباتی ملاقاتهای بی حاصل وی با اشتون و ۵+۱ بود و بر عدم مصالحه با غرب پای می فشرد به اين معناست که افکار عمومی حتی در ميان رای دهندگان در تقابل با روند مذاکرات هستهای است و خامنهای دارد ارادهی خود را بر ارادهی ملی (حتی بخش خودیهايش) تحميل می کند. بخش قابل توجهی از مجموع آرای ولايتی، رضايی، و روحانی در واقع رای منفی به کارنامهی خامنهای در هشت سال مذاکرات هستهای است که مستقيما تحت نظر وی انجام می شده است چون تيم جليلی برخلاف تيمهای قبلی عينا بر اساس جهت گيریهای وی عمل می کردهاست.
سناريوی دوم: قاليباف/جليلی يا روحانی/جليلی
فرض کنيم که حزب پادگانی نتواتند در برابر نامزدهای اقتدارگرای خودی تا به پايان مراحل پيش از انتخابات بی طرف بماند و بخواهد نامزد خود را بر همهی اطراف تحميل کند. اگر قاليباف و جليلی به دور دوم بروند خامنهای با دو چالش ديگر روبرو خواهد شد:
۱. دزديدن از رای اقتدارگرايان سنتگرا
اگر به جای روحانی يا ولايتی، جليلی که رايی کمتر از روحانی در نظر سنجیهای دستگاههای امنيتی (نظر سنجیهايی که رسانههای دولتی و شبه دولتی از آنها ياد می کنند اما اسم مراکز تهيه کنندهی آن را نمی گويند) دارد و در مناظره ها نيز ضعيف تر از ولايتی ظاهر شده و در همان نظر سنجیها رای اين دو نسبتا نزديک بوده اعلام شود اين بار نوبت موتلفه و جامعه مدرسين است که از حکومت ريزش کنند و مستقيم يا غير مستقيم جلوی خامنهای بايستند. خامنهای برای بالا آوردن جليلی به دور دوم متحمل هزينههايی از جنس بالا آوردن احمدی نژاد به دور دوم در انتخابات سال ۱۳۸۴ و تقلب در انتخابات سال ۸۸ خواهد شد. البته معلوم نيست خامنهای آمادگی چنين ريسکی را داشته باشد.
۲. مايوس سازی بيشتر عملگرايان و اصلاح طلبان
تقلب به نفع جليلی و عليه روحانی حتی چهرههای عملگرا و اصلاح طلبان حکومتی را که می خواستند به فعاليت سياسی در چارچوب خواستهای خامنهای بازگردند بيش از پيش مايوس خواهد ساخت. در اين صورت جمع ديگری از اصلاح طلبان به براندازان ملحق خواهند شد.
سناريوی سوم: روحانی/رضايی
در اين صورت همهی خاصان درگاه ولايت يعنی ولايتی، قاليباف و جليلی ناراضی از نتيجه از ميدان بيرون خواهند رفت. آنها و طرفدارانشان تصور خواهند کرد که "آقا" برای احمدی نژاد مايه گذاشت اما برای آنها کاری نکرد و نوبت به آنها که رسيد آسمان خشک شد. رابطهی ولايی چون نه بر اساس عقل و منطق بلکه بر اساس احساس تعريف و تبليغ می شود طبعا انتظاراتی را به وجود می آورد که معلوم نيست پاسخ داده شود.
روزهای سخت خامنهای
بدين ترتيب خامنهای در چند روز مانده به انتخابات بايد روزهای سختی را پشت سر گذاشته باشد چون هر يک از اين دو طرف، مخاطرات و نيز فوائدی برای او دارند. او اگر با سناريوی اول برود وزن اندک اجتماعی و نامحبوب بودن روند مذاکرات را به نمايش خواهد گذارد و اگر با سناريوی دوم برود با ريزش بشخی ديگر از نيورهای خودی مواجه خواهد شد.
او نخست بايد به اين پرسش پاسخ می داده که از حزب پادگانی در انتخابات ۹۲ استفاده کند يا خير و اگر می خواهد چنين کند به نفع چه کسی و در چه مقطعی از انتخابات. او بايد از خود می پرسيده که آيا قاليباف به يک احمدی نژاد ديگر تبديل خواهد شد؟ آيا روحانی با حدود بيست ميليون رای در دور دوم و در کنار رفسنجانی در برابر وی خواهد ايستاد؟ آيا جليلی فرصت طلبیهای احمدی نژاد را در حذف مخالفان خود و نيز بسيج موافقان دارد؟ و در نهايت آيا می توان در اين دوره تقلبی کرد که مثل سال ۸۸ موجب تحريک بيرون ريختن مردم به خيابانها نشود؟
۱) با تعدد نامزدهای جناح اقتدارگرا که هريک يکی از گرايشهای آن را نمايندگی می کند (قاليباف نمايندهی نظاميگرايان مصالحه گرا، جليلی نمايندهی نظاميگرايان تنشگرا، ولايتی نمايندهی اقتدارگرايان سنتگرا، روحانی عمدتا نمايندهی اقتدارگرايان عملگرا، و رضايی نمايندهی اقتدارگرايان عامه گرا) اگر تقلب معناداری در انتخابات نشود می توان وزن آنها را در ميان رای دهندگان وفادار به حکومت (و نه کليت جامعه؛ تنها رای به روحانی مخلوطی از وفاداران به جمهوری اسلامی و مخالفان است) اندازه گرفت؛
۲) خامنهای در ميان اين گرايشهای اقتدارگرا بيشترين قرابت را با نظاميگرايان تنشگرا دارد. رای جليلی در اين انتخابات رای اختصاصی خامنهای و منطبق با فضای ذهنی وی است چون هم جليلی عينا مواضع او را تکرار کرده و هم ديگر نامزدها طابق النعل باالنعل از مواضع خامنهای دفاع نکردهاند؛ و
۳) وجود روحانی و جليلی در اين انتخابات که هر يک دوره ای در مقام دبيری شورای امنيتی ملی بوده و مذاکرات هستهای را به پيش بردهاند اين انتخابات را در صوت عدم تقلب و جابجايی آرا به رفراندمی در باب چگونگی پيشبرد مذاکرات هستهای تبديل می کند. بالاخص در مناظرهی سوم که تلويزيون دولتی مدعی است ۴۰ ميليون بيننده داشته مواضع دو طرف به خوبی برای رای دهندگان آشکار بوده است. همچنين اين دو نامزد کمتر در باب مسائل اجتماعی و اقتصادی با هم اختلاف داشتهاند تا بتوان تفاوت آرای آنها را به سياستها و برنامههای ديگرشان نسبت داد.
از اين جهت ميزان رای به جليلی که غير از مقاومت و ايستادگی در برابر غرب با اختصاص منابع کشور به حزب پادگانی سخنی در اين انتخابات نداشت رای به روند مذاکرات فعلی است و رای پايين به وی نفی روند مذاکرات است چون در پروندهی جليلی هيچ مسئوليت شاخصی غير رياست هيئت مذاکره کننده با ۵+۱ وجود ندارد. از همين جهت نامزدی دبير شورای امنيت کشور و سرپرست تيم مذاکره کننده يک خطای راهبردی حکومت بوده است. البته رای يا عدم رای به روحانی به دليل تنوع حاميان و تنوع مخالفان وی بدين گونه قابل تفسير نيست. نتيجهی اين رای برای مذاکره کنندگان با ايران نيز جدی است. آنها اگر با جليلی شکست خورده مذاکره کنند در موضعی قوی تر قرار می گيرند چون حتی افکار عمومی بخش شرکت کننده در انتخابات در ايران نيز سبک و جهت گيری وی را رد کرده است.
در مورد مهندسی انتخابات در دور اول دو سناريو قابل تصور است: عدم دستکاری خامنهای در رای اقتدارگرايان (از جمله روحانی) که به احتمال زياد به رفتن روحانی و قاليباف به دور دوم می انجامد و دستکاری خامنهای و بيت که روحانی را حذف و جليلی را به جای وی به دور دوم می فرستد (تکرار داستان سال ۸۴ که به جای قاليباف اسب احمدی نژاد را در دور اول برای رياست جمهوری زين کردند).
سناريوی اول: روحانی/قاليباف
اگر روحانی و قاليباف به دور دوم بروند- که امکان آن پس از مناظرهها و حمايت هاشمی/خاتمی از روحانی افزايش يافته- و جليلی حذف شود دو معنا بر وضعيت و رفتار حکومت خامنهای بار می شود:
۱. پايگاه اجتماعی خامنهای
نامزدی که عينا مواضع خامنهای را تکرار می کرد با درصد پايينی شکست خورده است. با حذف حداد عادل که او هم عينا مواضع فرهنگی و اجتماعی و سياسی خامنهای را تکرار می کرد، رای جليلی همان رای خامنهای با مواضع سال ۱۳۹۲ اوست. خامنهای پس از رسيدن به رهبری هيچ گاه در معرض رای عمومی قرار نگرفته است. اما در انتخابات ۹۲ که اقتدارگرايان هر يک نامزدهای ويژهی خود را داشتهاند می توان رای خامنهای (رای به افکار و سياست های وی) را اندازه گرفت.
۲. همه پرسی اجتناب شده
يکی از راه حلهای مخالفان و منتقدان برنامهی هستهای جمهوری اسلامی که هزينهها و مخاطرات عظيمی را بر مردم ايران بار کرده به همه پرسی گذاشتن ادامه يا توقف غنی سازی بوده است. اين درخواست مثل همهی درخواستهای دمکراتيک برای حل منازعات و اختلافات اجتماعی و سياسی به در بستهی رژيمی استبدادی خورده است.
رای پايين جليلی که تمرکزش در کارزارهای انتخاباتی ملاقاتهای بی حاصل وی با اشتون و ۵+۱ بود و بر عدم مصالحه با غرب پای می فشرد به اين معناست که افکار عمومی حتی در ميان رای دهندگان در تقابل با روند مذاکرات هستهای است و خامنهای دارد ارادهی خود را بر ارادهی ملی (حتی بخش خودیهايش) تحميل می کند. بخش قابل توجهی از مجموع آرای ولايتی، رضايی، و روحانی در واقع رای منفی به کارنامهی خامنهای در هشت سال مذاکرات هستهای است که مستقيما تحت نظر وی انجام می شده است چون تيم جليلی برخلاف تيمهای قبلی عينا بر اساس جهت گيریهای وی عمل می کردهاست.
سناريوی دوم: قاليباف/جليلی يا روحانی/جليلی
فرض کنيم که حزب پادگانی نتواتند در برابر نامزدهای اقتدارگرای خودی تا به پايان مراحل پيش از انتخابات بی طرف بماند و بخواهد نامزد خود را بر همهی اطراف تحميل کند. اگر قاليباف و جليلی به دور دوم بروند خامنهای با دو چالش ديگر روبرو خواهد شد:
۱. دزديدن از رای اقتدارگرايان سنتگرا
اگر به جای روحانی يا ولايتی، جليلی که رايی کمتر از روحانی در نظر سنجیهای دستگاههای امنيتی (نظر سنجیهايی که رسانههای دولتی و شبه دولتی از آنها ياد می کنند اما اسم مراکز تهيه کنندهی آن را نمی گويند) دارد و در مناظره ها نيز ضعيف تر از ولايتی ظاهر شده و در همان نظر سنجیها رای اين دو نسبتا نزديک بوده اعلام شود اين بار نوبت موتلفه و جامعه مدرسين است که از حکومت ريزش کنند و مستقيم يا غير مستقيم جلوی خامنهای بايستند. خامنهای برای بالا آوردن جليلی به دور دوم متحمل هزينههايی از جنس بالا آوردن احمدی نژاد به دور دوم در انتخابات سال ۱۳۸۴ و تقلب در انتخابات سال ۸۸ خواهد شد. البته معلوم نيست خامنهای آمادگی چنين ريسکی را داشته باشد.
۲. مايوس سازی بيشتر عملگرايان و اصلاح طلبان
تقلب به نفع جليلی و عليه روحانی حتی چهرههای عملگرا و اصلاح طلبان حکومتی را که می خواستند به فعاليت سياسی در چارچوب خواستهای خامنهای بازگردند بيش از پيش مايوس خواهد ساخت. در اين صورت جمع ديگری از اصلاح طلبان به براندازان ملحق خواهند شد.
سناريوی سوم: روحانی/رضايی
در اين صورت همهی خاصان درگاه ولايت يعنی ولايتی، قاليباف و جليلی ناراضی از نتيجه از ميدان بيرون خواهند رفت. آنها و طرفدارانشان تصور خواهند کرد که "آقا" برای احمدی نژاد مايه گذاشت اما برای آنها کاری نکرد و نوبت به آنها که رسيد آسمان خشک شد. رابطهی ولايی چون نه بر اساس عقل و منطق بلکه بر اساس احساس تعريف و تبليغ می شود طبعا انتظاراتی را به وجود می آورد که معلوم نيست پاسخ داده شود.
روزهای سخت خامنهای
بدين ترتيب خامنهای در چند روز مانده به انتخابات بايد روزهای سختی را پشت سر گذاشته باشد چون هر يک از اين دو طرف، مخاطرات و نيز فوائدی برای او دارند. او اگر با سناريوی اول برود وزن اندک اجتماعی و نامحبوب بودن روند مذاکرات را به نمايش خواهد گذارد و اگر با سناريوی دوم برود با ريزش بشخی ديگر از نيورهای خودی مواجه خواهد شد.
او نخست بايد به اين پرسش پاسخ می داده که از حزب پادگانی در انتخابات ۹۲ استفاده کند يا خير و اگر می خواهد چنين کند به نفع چه کسی و در چه مقطعی از انتخابات. او بايد از خود می پرسيده که آيا قاليباف به يک احمدی نژاد ديگر تبديل خواهد شد؟ آيا روحانی با حدود بيست ميليون رای در دور دوم و در کنار رفسنجانی در برابر وی خواهد ايستاد؟ آيا جليلی فرصت طلبیهای احمدی نژاد را در حذف مخالفان خود و نيز بسيج موافقان دارد؟ و در نهايت آيا می توان در اين دوره تقلبی کرد که مثل سال ۸۸ موجب تحريک بيرون ريختن مردم به خيابانها نشود؟