سال ۱۳۸۱ دفتر نهضت آزادی ايران در پلاک ۲۳۴ خيابان مطهری پلمپ شد. در ساختمان سه طبقه نهضت کار خلاف قانونی نمی شد جايی بود برای آموزش تشکيلاتی اعضا و قبل تر انتشار مجله ميزان.
اين سومين بار بعد از انقلاب بود که ماموران اطلاعات دفتر نهضت آزادی را می بستند. بار اول چند ماهی در سال ۱۳۶۲ و بعدتر در سال ۱۳۶۸ و به دنبال «نامه نود امضايی» معروف که چند سالی بسته ماند و آخرين بار سال ۱۳۸۰ بر در قفلی زدند که هنوز هم باز نشده است.
با اين حال توقيف دفتر تنها محدوديت نبود. دهه ۱۳۷۰ با موج دستگيری ملی، مذهبی ها و اعضای نهضت آزادی، نهضتی ها و خانواده هايشان در مضييقه جدی قرار گرفتند، ضمن اينکه امکان اطلاع رسانی از حال و روز زندانيان سياسی نا ممکن بود و عملا هيچ.
نشريه ای حاضر به انتشار اخبار زندانی ها نبود. با آمدن دولت اصلاحات، فضای سياسی کمی گشوده شد، اما همچنان مرزبندی های متصلب و گريز آشکار اصلاح طلبان از نهضت آزادی به عنوان يک اپوزيسيون درون نظام تا آنجا می رفت که دولت اصلاحات در برابر دستگيری گسترده اعضای نهضت در عاشورای ۱۳۸۱ تا مدتها واکنشی نشان نداد.
فرودين ماه ۱۳۸۱ و در مراسم عزاداری عاشورا که به رسم ساليان در منزل مهندس هاشم صباغيان برپا می شد همه اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی بازداشت شدند.
توقيف فله ای مطبوعات ، آخرين روزنه های اطلاع رسانی را هم مسدود کرده بود و خانواده های زندانيان چاره ای جز سکوت و تحمل نداشتند.
در اين دوران که نهضت آزادی اجازه فعاليت رسمی نداشت و برگزاری جلسات شورای مرکزی و دفتر سياسی با نگرانی های فراوان همراه بود. دعوت از جوانان برای عضويت در تشکلی که ممکن بود اندک فعاليتی در آن امنيتِ شغلی- تحصيلی افراد را به خطر اندازد، ساده نبود، آن هم برای حزبی اخلاق مدار که رهبرانش حاضر نبودند برای جوانها و آينده شان دردسری درست کنند.
البته عضويت در نهضت آزادی آدابی داشت و مراحلی ؛ يک دوره سه ماه تا شش ماهه آموزش قبل از عضويت برای داوطلبان در نظر گرفته می شد تا نهضتی شدن با آگاهی باشد. در اين چند ماه داوطلب در کلاسهای اعتقادی، تاريخی، آموزش های حقوقی و تشکيلاتی شرکت می کرد و بعد از گذراندن اين مبانی و پذيرش اصول و مرامنامه نهضت، طی مراسمی با حضور اعضای شورای مرکزی ، دفتر سياسی و دبيرکل نهضت، تحليف را به جای می آورد و عضو نهضت می شد.
من روز تحليف ام در نهضت را هيچگاه فراموش نميکنم. منزل خانم ماهرو قشقايی، يکی از اعضای قديمی نهضت که سابقه همراهی با مرحوم دکتر مصطفی چمران در لبنان را در کارنامه داشت.
قرار بود مراسم سوگند نامه من و دو نفر ديگر از داوطلبان برگزار شود. در جوی صميمی و با حضور بسياری از اعضای شورای مرکزی که از شهرستان های مختلفی چون تبريز، زنجان، مشهد آمده بودند و برخی از آنها را برای اولين بار می ديدم . بعد از معرفی کوتاهی از خود، سوگند ياد می کرديم که به ارزش ها و آرمانهای نهضت و راه مصدق باور داريم و و در اين راه راسخ و استوار خواهيم ماند.
نيمه های دهه ۱۳۸۰ را شايد بتوان مرحله تازه ای در پويايی تشکيلات نهضت دانست. بازگشت دکتر ابراهيم يزدی به ايران فصل تازه ای شد و زمينه ساز برپايی جلسات هفتگی قرآن در منزل دبيرکل نهضت آزادی ايران -- محفلی که با استقبال دانشجويان و فعالان جوان سياسی و دانشگاهی رونقی گرفت . تفسير قرآن دکتر يزدی که با سوال و بحث درباره حوادث و مسايل روز جامعه همراه بود، فرصتی شد که جوانان علاقمند به مباحث قرآنی و مذهبی با هويت سياسی نهضت آزادی هم بيشتر آشنا شوند.
هرچند که ديگر با پلمپ دفتر امکان آموزش تشکيلاتی نبود. به تدريج فضا بازتر شد و جلسات عمومی نهضت هرچند يکبار برگزار می شد و برخی از همين جوانان علاقمند به آن جلسات که جنبه کاملا سياسی و عقيدتی داشت وارد می شدند و اينبار اعضای نهضت آزادی را در جمعی متشکل تر ملاقات می کردند . می توان گفت قريب به اتفاق نسل جوانِ نهضتی ها از جلسه قرآن و تفسير دکتر يزدی پای به نهضت گذاشتند و طبيعتا آنها که به مباحث مذهبی بی علاقه بودند چندان با هويت نهضتی ها آشنا نمی شدند.
نسل جوان نهضت آزادی خلافِ تصور برخی منتقدان، آنچنان هم که به نظر می آمد خانوادگی نبود.از نيمه دهه ۱۳۸۰گرچه امکان کار تشکيلاتی و برگزاری جلسات متمرکز وجود نداشت اما جوانان مشتاق حضور داشتند ،آنقدر که «شاخه جوانان نهضت آزادی ايران» در سال ۱۳۸۵ اعلام موجوديت کرد .اولين بار بعد از انقلاب، شاخه جوانان به رياست دکتر شهريار روحانی تاسيس شد اما بعد از مدتی متوقف ماند تا سال ۱۳۸۵ که فرصت تاسيس شاخه جوانان مهيا شد و از نسل قبل، مهندس اميرخرم برای راه اندازی شاخه پيش قدم شد و مدتی کوتاه سرپرستی شاخه جوانان را برعهده داشت تا راهنمای جوانان نهضتی باشد . پس از اين دوره انتقالی، عماد بهاور رسما به رياست شاخه جوانان انتخاب شد -- انتخابی بس شايسته و اگر تا پيش از اين تنها ما به عنوان شاخه جوانان نهضت آزادی به داشتن رييسی چنين ،خرسند بوديم، امروز اما عماد بهاور برای بسياری چهره ای نام آشناست و افتخار نهضت آزادی و جوانانش.
ولی آيا همه جوانانی که از دانشگاه های مختلف تهران و محافل گوناگون به «پارک وی» می آمدند و شنونده درس و بحث دکتر يزدی بودند، می توانستند در نهضت آزادی هم عضو شوند؟ پاسخ به اين سوال ساده نيست.
حاکميت نهضت آزادی را حزبی غيرقانونی معرفی می کرد درحالی که اين طور نبود. هيچ دادگاهی نهضت را مجرم اعلام نکرده بود و سابقه نهضت هم از نظام جمهوری اسلامی ايران بيشتر بود. تبليغات و حمله های لفظی سنگين عليه نهضت آزادی کار عادی روزنامه های حکومتی بود و روا داشتنِ نسبت های ناروا به سران نهضت آزادی تبديل به عادت شده بود. شايد مرسوم ترين اتهام همان ساک پول آمريکايی در دستان دکتر يزدی يا کشف تجهيزات ماهواره ای در منزل دبيرکل نهضت آزادی برای مخابره اطلاعات محرمانه ايران به دستگاه جاسوسی آمريکا بود.
تبليغاتی مسموم عليه حزب سياسی ای باسابقه که قصدش ايجاد ترس و واهمه عمومی بود تا کسی به نهضت و رهبرانش نزديک نشود. اين شرايط برای جوانان علاقمند به انديشه اصلاح طلبانه ی نهضت، جدا پرخطر بود. اين در حالی بود که جريان سياسی گسترده ای مانند جبهه مشارکت هم شکل گرفته بود که در عين داشتن تفکرات اصلاح طلبانه و مترقی، درصد خطرعضويت در آن کمتر می نمود و حتی منفعت ساز هم به نظر می رسيد.
پس طبيعی بود که دانشجوی جوان، آينده خود را در تشکيلاتی امن تر جستجو کند تا هم فعاليت سياسی دلخواه داشته باشد و هم احيانا از مزايای جريان سياسی متبوعش بهره مند شود.
چه بسا هدف از عضويت در احزاب قرارگرفتن در رتبه بندی تشکيلاتی و فعاليت در راه رسيدن به قدرت و حکومت برای تحقق خواست ها و تمايلات حزب باشد . اما آينده اين چنينی برای نهضت آزادی که اجازه شرکت در هيچ انتخاباتی را نداشته و عضويت در آن از روز نخست، تبعات بسياری را به همراه داشت، انتخاب ساده ای نمی توانست باشد.
به هر حال ،جوانانی بودند که باور داشتند حجت بر قدرت فضيلت دارد. عشق به راه دکتر محمد مصدق و شور و شوق به انديشه دکتر علی شريعتی و دل سپردن به منش مهندس مهدی بازرگان و درس اخلاق دکتر يدالله سحابی، ارزش هايی بود که جوانان نهضتی می شنيدند و رفتار و گفتار و باور دکتر ابراهيم يزدی، دکتر احمد صدرحاج سيد جوادی، مهندس محمد توسلی، مهندس هاشم صباغيان و ديگر اعضای سالمند و ميان سالِ نهضت هم در برابر چشمانشان بود و آنچه را از مهندس بازرگان شنيده بودند می توانستند در عمل اينان ببينند . اين انتخاب تازه آغاز يک راه بود.
جوانان نهضتی می توانند شهادت دهند که به محض حضور مداوم در جلساتِ تفسير قرآن و جلسات عمومی نهضت و ارتباط گرفتن با برخی اعضای نهضتی، تماس های تهديد کننده ماموران امنيتی اطلاعات آغاز می شد.
تهديد به از دست دادن موقعيت شغلی، تحصيلی ، همسر و حتی تهديد به بازجويی و بازداشت آن هم وقتی که اين جوانان هنوز رسما عضو نهضت نشده اند. در شاخه جوانان نهضت آزادی، بسياری در پی عضويت و فعاليت رسمی در نهضت دچار مشکلات شغلی و تحصيلی شدند. آنها که در موسسات و مراکز دولتی مشغول به کار بودند به طور غير رسمی و يا رسمی اخراج شدند . اخراج يا محروميت موقت تحصيلی ، احضار مکرر به حراست دانشگاه ، تماس های تهديد آميز و جلسات بازجويی مواردی بود که هر عضو نهضت حداقل يک يا چند مورد از آنها را تجربه کرده است.
دوستی در همان سال ورود به نهضت از ادامه تحصيل و اخذ مدرک در مقطع دکترا بازماند و حتی بورس تحصيلی که به تبع اشتغال در شرکتی دولتی به او داده شده بود، ملغی شد. دوست ديگری در پی تماس های مکرر بازجويان دچار مشکلات خانوادگی شد. فشار بازجويان برای جاسوسی و گرفتنِ اطلاعات از درون جلسات حزبی بر جوانان سخت تر و شديدتر بود. مزاحمت های حراست دانشگاه های محل تحصيل هم هدايت يافته تر می نمود.
بازداشت مهدی معتمدی مهر و عماد بهاورعضو دفتر سياسی و رئيس شاخه جوانان نهضت پيش از انتخابات ۱۳۸۸ ، اوج اين فشارها برجوانان نهضتی به حساب می آمد، اما اينها همگی قبل از حوادث انتخابات جنجالی، رياست جمهوری بود و دستگيری فله ای تقريبا قريب به اتفاق جوانان نهضت آزادی ايران همان روزهای اول پس از انتخابات آغاز شد.
در حاليکه شورای مرکزی . چهره های شناخته شده حزب مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در روزهای نخست بعد از انتخابات دستگير ميشدند اما در نهضت ، اين شاخه جوانان بود که هدف اصلی بازداشت ها قرار گرفت. احضار تمامی اعضای شاخه جوانان نهضت آزادی و بازداشت جمعی از آنها در همان هفته های نخست رخ داد.
بازجويان در جلسات بازجويی تنها يک خواست داشتند: استعفا از نهضت ! يعنی استعفا از حزبی که به تصور بسياری، تشکيلاتی منسجم ندارد و حزبی خانوادگی و غيرموثر و فاقد پايگاه اجتماعی است. پس چرا حاکميت بايد همه جوانان عضو چنين گروه سياسی غيرموثری را در ساعات اوليه کودتای انتخاباتی زندانی کند؟ درحالی که نهضت حتی از نامزد معينی در انتخابات حمايت نکرده بود و تنها مواضع هردو نامزد يعنی مهندس ميرحسين موسوی و شيخ مهدی کروبی را در جريان انتخابات، کف خواسته های مردم دانسته بود و هر دو را هم وزن تشخيص داده بود.
چرا اين حزب با اين رويکرد و روش، در ذهن ماموران اطلاعات ترس و دلهره
بر می انگيخت و بازجويان را وا می داشت که از اعضای نهضت درخواست استعفای کتبی کنند؟ شايد هم بازجوها نمی دانستند که نهضتی بودن روش و منش و فکر است و با استعفا دادن فراموش نمی شود.
زنان و نهضت
مرامنامه نهضت آزادی، تفسيری از اسلام محمدی ارائه می داد که حتی از منشور حقوق بشر فرانسه هم مترقی تر می نمود. نگاه حذفی هيچ گاه در فرهنگ نهضت آزادی جايی نداشته است و رويه مهندس مهدی بازرگان و آيت الله سيد محمود طالقانی گواه بزرگی است. در نهضت آزادی زنان هم همچون مردان حق اظهار نظر و فعاليت سياسی را داشتند و در مقاطعی زنان فعالی در نهضت رشد کردند و در تشکيلات نهضت جايگاه های موثری نيز يافتند. خواهر صفا، نمونه ای از اين زنان موثر نهضتی بوده است که به تدريج و در پی فشارها و تضييقات، فعاليت اش کم رنگ شد، اما همچنان در نهضت حضور الهام بخشی دارد.
خواهر صفا از اعضای جوان بعد از انقلاب بود که خواهر و شوهرخواهرش را هم به عضويت در نهضت ترغيب کرد. صفا چندين دوره از اعضای فعال شورای مرکزی نهضت بود و مدتها عضو دفتر سياسی و عضو هيات اجرايی تشکيلات نهضت بود و در سياستگذاريهای کلانِ نهضت مشارکت ميکرد. اين توجه به حضور زنان علاقمند و حرکت پيشروانه در زمانی بود که سياست ايران مردانه و خشن قلمداد می شد و کمتر حزبی در آن مقطع حضور زنان را در شورای مرکزی خود تاب می آورد. نهضت ولی اين فرصت را برای زنان فراهم ساخته بود و علاوه بر صفا، دختران مرحوم بازرگان و چند نفری ديگر در شورای مرکزی نهضت حضور داشتند، اما طبيعی است که تعداد اندک شان در برابر اکثريت غالب مردان کمتر به چشم می آمد. با اين حال، همسران بيشترين و مهمترين پشت گرمی و اميد برای مردان نهضتی بودند، در برابر سختی ها، زندان ها و صدور احکام سنگين به جرم فعاليت سياسی در چهارچوب قانون.
اگر همسران وفادار و مقاوم نهضتی ها نبودند فشار بازجويان می توانست خرد کننده باشد . نمونه های اين ايثار بسيار بوده است .از خانواده های که در سالهای ۱۳۶۹ و بعد ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۱ زندان و دوری عزيزانشان را با صبوری و مقاومت تاب آوردند و حتی برخی با پذيرفتن عضويت در نهضت اعتقاد و باورشان به راه مردان را به رخ بازجويان کشيدند، تا به امروز که مريم، همسر عماد بهاور که پيش از اين بی اعتنا به سياست بود، در برابر حکم ده سال حبس همسرش نشکسته و دل قوی داشته و با مهربانی و شجاعت و ايستادگی، همسرش را در برابر ظلم ظالمان ستوده و ياری داده است.
اگر در ميان نهضتی ها زنان کمتری به چشم می خورند، يکی به اين دليل است که سنگر مردانشان شده اند، تا به وقت مشکلات حافظ زندگی و کيان خانواده شوند.
اما دليل ديگر ممانعت حکومت از سازمان دهی نهضت بوده و هست. اگر مردان جوان نهضت در برابر فشار و محدوديت هايی قرار دارند، زنان جوان اين انتخاب را بايد با همراهی زوج شان هم بيابند. باتوجه به شرايط اجتماعی ايران، دختر جوانی که بدون وابستگی خانوادگی به نهضت می پيوندد و تنها براساس علاقه و اشتياق نسبت به باورهای نهضت، عضويت در اين حزب را می پذيرد بايد که همراهی همسر امروز يا آينده را هم در اين انتخاب مهم و سرنوشت ساز داشته باشد، همين همراه ساختن ديگران يکی از موانع حضور زنان در نهضت و خطر کردن بوده است.
هر چه هست ، نياز به سازماندهی زنانِ عضو نهضت، در سال های اخير احساس شد و به همت زنان عضو درخواست تاسيس شاخه زنان به دفتر سياسی نهضت ارائه شد که با استقبال و همراهی دبيرکل و اعضای دفتر سياسی و جمعی از شورای مرکزی نهضت پاسخ يافت و حتی تا مرحله ای تصويب آيين نامه و تعيين مسئول «شاخه زنان نهضت آزادی ايران» هم پيش رفت و بنا بر اين شد که در جلسه شورای مرکزی اعلام شود؛ اما با جلوگيری نيروهای امنيتی از برگزاری جلسه شورای مرکزی و نزديکی به جريان انتخابات رياست جمهوری، اين امر به تعويق افتاد.
اما نکته اينجاست که نهضت آزادی به محض آنکه فرصت سازماندهی يافته از تمامی توان و مقدوراتش برای اين منظور استفاده کرده است و در عين حال با توجه به شرايط تحميل شده بيرونی، اين انذار را هم به اعضای جديدالورود می داده که عضويت در نهضت، گام نهادن به راهی دشوار است که گرچه بهره مندی معنوی و فکری در پی دارد، اما ثمره ای از امتيازات مادی و سياسی همراه ندارد. با اين همه اکنون اعضاء تشکل پنجاه ساله نهضت آزادی ايران اميد بسيار دارند که دستاورد رنج و تلاش اين تشکل آزادی ايران و ايرانی باشد.
فرزانه بذر پور جوانترين عضو نهضت آزادی ايران
اين سومين بار بعد از انقلاب بود که ماموران اطلاعات دفتر نهضت آزادی را می بستند. بار اول چند ماهی در سال ۱۳۶۲ و بعدتر در سال ۱۳۶۸ و به دنبال «نامه نود امضايی» معروف که چند سالی بسته ماند و آخرين بار سال ۱۳۸۰ بر در قفلی زدند که هنوز هم باز نشده است.
با اين حال توقيف دفتر تنها محدوديت نبود. دهه ۱۳۷۰ با موج دستگيری ملی، مذهبی ها و اعضای نهضت آزادی، نهضتی ها و خانواده هايشان در مضييقه جدی قرار گرفتند، ضمن اينکه امکان اطلاع رسانی از حال و روز زندانيان سياسی نا ممکن بود و عملا هيچ.
نشريه ای حاضر به انتشار اخبار زندانی ها نبود. با آمدن دولت اصلاحات، فضای سياسی کمی گشوده شد، اما همچنان مرزبندی های متصلب و گريز آشکار اصلاح طلبان از نهضت آزادی به عنوان يک اپوزيسيون درون نظام تا آنجا می رفت که دولت اصلاحات در برابر دستگيری گسترده اعضای نهضت در عاشورای ۱۳۸۱ تا مدتها واکنشی نشان نداد.
فرودين ماه ۱۳۸۱ و در مراسم عزاداری عاشورا که به رسم ساليان در منزل مهندس هاشم صباغيان برپا می شد همه اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی بازداشت شدند.
توقيف فله ای مطبوعات ، آخرين روزنه های اطلاع رسانی را هم مسدود کرده بود و خانواده های زندانيان چاره ای جز سکوت و تحمل نداشتند.
در اين دوران که نهضت آزادی اجازه فعاليت رسمی نداشت و برگزاری جلسات شورای مرکزی و دفتر سياسی با نگرانی های فراوان همراه بود. دعوت از جوانان برای عضويت در تشکلی که ممکن بود اندک فعاليتی در آن امنيتِ شغلی- تحصيلی افراد را به خطر اندازد، ساده نبود، آن هم برای حزبی اخلاق مدار که رهبرانش حاضر نبودند برای جوانها و آينده شان دردسری درست کنند.
البته عضويت در نهضت آزادی آدابی داشت و مراحلی ؛ يک دوره سه ماه تا شش ماهه آموزش قبل از عضويت برای داوطلبان در نظر گرفته می شد تا نهضتی شدن با آگاهی باشد. در اين چند ماه داوطلب در کلاسهای اعتقادی، تاريخی، آموزش های حقوقی و تشکيلاتی شرکت می کرد و بعد از گذراندن اين مبانی و پذيرش اصول و مرامنامه نهضت، طی مراسمی با حضور اعضای شورای مرکزی ، دفتر سياسی و دبيرکل نهضت، تحليف را به جای می آورد و عضو نهضت می شد.
من روز تحليف ام در نهضت را هيچگاه فراموش نميکنم. منزل خانم ماهرو قشقايی، يکی از اعضای قديمی نهضت که سابقه همراهی با مرحوم دکتر مصطفی چمران در لبنان را در کارنامه داشت.
قرار بود مراسم سوگند نامه من و دو نفر ديگر از داوطلبان برگزار شود. در جوی صميمی و با حضور بسياری از اعضای شورای مرکزی که از شهرستان های مختلفی چون تبريز، زنجان، مشهد آمده بودند و برخی از آنها را برای اولين بار می ديدم . بعد از معرفی کوتاهی از خود، سوگند ياد می کرديم که به ارزش ها و آرمانهای نهضت و راه مصدق باور داريم و و در اين راه راسخ و استوار خواهيم ماند.
نيمه های دهه ۱۳۸۰ را شايد بتوان مرحله تازه ای در پويايی تشکيلات نهضت دانست. بازگشت دکتر ابراهيم يزدی به ايران فصل تازه ای شد و زمينه ساز برپايی جلسات هفتگی قرآن در منزل دبيرکل نهضت آزادی ايران -- محفلی که با استقبال دانشجويان و فعالان جوان سياسی و دانشگاهی رونقی گرفت . تفسير قرآن دکتر يزدی که با سوال و بحث درباره حوادث و مسايل روز جامعه همراه بود، فرصتی شد که جوانان علاقمند به مباحث قرآنی و مذهبی با هويت سياسی نهضت آزادی هم بيشتر آشنا شوند.
هرچند که ديگر با پلمپ دفتر امکان آموزش تشکيلاتی نبود. به تدريج فضا بازتر شد و جلسات عمومی نهضت هرچند يکبار برگزار می شد و برخی از همين جوانان علاقمند به آن جلسات که جنبه کاملا سياسی و عقيدتی داشت وارد می شدند و اينبار اعضای نهضت آزادی را در جمعی متشکل تر ملاقات می کردند . می توان گفت قريب به اتفاق نسل جوانِ نهضتی ها از جلسه قرآن و تفسير دکتر يزدی پای به نهضت گذاشتند و طبيعتا آنها که به مباحث مذهبی بی علاقه بودند چندان با هويت نهضتی ها آشنا نمی شدند.
نسل جوان نهضت آزادی خلافِ تصور برخی منتقدان، آنچنان هم که به نظر می آمد خانوادگی نبود.از نيمه دهه ۱۳۸۰گرچه امکان کار تشکيلاتی و برگزاری جلسات متمرکز وجود نداشت اما جوانان مشتاق حضور داشتند ،آنقدر که «شاخه جوانان نهضت آزادی ايران» در سال ۱۳۸۵ اعلام موجوديت کرد .اولين بار بعد از انقلاب، شاخه جوانان به رياست دکتر شهريار روحانی تاسيس شد اما بعد از مدتی متوقف ماند تا سال ۱۳۸۵ که فرصت تاسيس شاخه جوانان مهيا شد و از نسل قبل، مهندس اميرخرم برای راه اندازی شاخه پيش قدم شد و مدتی کوتاه سرپرستی شاخه جوانان را برعهده داشت تا راهنمای جوانان نهضتی باشد . پس از اين دوره انتقالی، عماد بهاور رسما به رياست شاخه جوانان انتخاب شد -- انتخابی بس شايسته و اگر تا پيش از اين تنها ما به عنوان شاخه جوانان نهضت آزادی به داشتن رييسی چنين ،خرسند بوديم، امروز اما عماد بهاور برای بسياری چهره ای نام آشناست و افتخار نهضت آزادی و جوانانش.
ولی آيا همه جوانانی که از دانشگاه های مختلف تهران و محافل گوناگون به «پارک وی» می آمدند و شنونده درس و بحث دکتر يزدی بودند، می توانستند در نهضت آزادی هم عضو شوند؟ پاسخ به اين سوال ساده نيست.
حاکميت نهضت آزادی را حزبی غيرقانونی معرفی می کرد درحالی که اين طور نبود. هيچ دادگاهی نهضت را مجرم اعلام نکرده بود و سابقه نهضت هم از نظام جمهوری اسلامی ايران بيشتر بود. تبليغات و حمله های لفظی سنگين عليه نهضت آزادی کار عادی روزنامه های حکومتی بود و روا داشتنِ نسبت های ناروا به سران نهضت آزادی تبديل به عادت شده بود. شايد مرسوم ترين اتهام همان ساک پول آمريکايی در دستان دکتر يزدی يا کشف تجهيزات ماهواره ای در منزل دبيرکل نهضت آزادی برای مخابره اطلاعات محرمانه ايران به دستگاه جاسوسی آمريکا بود.
تبليغاتی مسموم عليه حزب سياسی ای باسابقه که قصدش ايجاد ترس و واهمه عمومی بود تا کسی به نهضت و رهبرانش نزديک نشود. اين شرايط برای جوانان علاقمند به انديشه اصلاح طلبانه ی نهضت، جدا پرخطر بود. اين در حالی بود که جريان سياسی گسترده ای مانند جبهه مشارکت هم شکل گرفته بود که در عين داشتن تفکرات اصلاح طلبانه و مترقی، درصد خطرعضويت در آن کمتر می نمود و حتی منفعت ساز هم به نظر می رسيد.
پس طبيعی بود که دانشجوی جوان، آينده خود را در تشکيلاتی امن تر جستجو کند تا هم فعاليت سياسی دلخواه داشته باشد و هم احيانا از مزايای جريان سياسی متبوعش بهره مند شود.
چه بسا هدف از عضويت در احزاب قرارگرفتن در رتبه بندی تشکيلاتی و فعاليت در راه رسيدن به قدرت و حکومت برای تحقق خواست ها و تمايلات حزب باشد . اما آينده اين چنينی برای نهضت آزادی که اجازه شرکت در هيچ انتخاباتی را نداشته و عضويت در آن از روز نخست، تبعات بسياری را به همراه داشت، انتخاب ساده ای نمی توانست باشد.
به هر حال ،جوانانی بودند که باور داشتند حجت بر قدرت فضيلت دارد. عشق به راه دکتر محمد مصدق و شور و شوق به انديشه دکتر علی شريعتی و دل سپردن به منش مهندس مهدی بازرگان و درس اخلاق دکتر يدالله سحابی، ارزش هايی بود که جوانان نهضتی می شنيدند و رفتار و گفتار و باور دکتر ابراهيم يزدی، دکتر احمد صدرحاج سيد جوادی، مهندس محمد توسلی، مهندس هاشم صباغيان و ديگر اعضای سالمند و ميان سالِ نهضت هم در برابر چشمانشان بود و آنچه را از مهندس بازرگان شنيده بودند می توانستند در عمل اينان ببينند . اين انتخاب تازه آغاز يک راه بود.
جوانان نهضتی می توانند شهادت دهند که به محض حضور مداوم در جلساتِ تفسير قرآن و جلسات عمومی نهضت و ارتباط گرفتن با برخی اعضای نهضتی، تماس های تهديد کننده ماموران امنيتی اطلاعات آغاز می شد.
تهديد به از دست دادن موقعيت شغلی، تحصيلی ، همسر و حتی تهديد به بازجويی و بازداشت آن هم وقتی که اين جوانان هنوز رسما عضو نهضت نشده اند. در شاخه جوانان نهضت آزادی، بسياری در پی عضويت و فعاليت رسمی در نهضت دچار مشکلات شغلی و تحصيلی شدند. آنها که در موسسات و مراکز دولتی مشغول به کار بودند به طور غير رسمی و يا رسمی اخراج شدند . اخراج يا محروميت موقت تحصيلی ، احضار مکرر به حراست دانشگاه ، تماس های تهديد آميز و جلسات بازجويی مواردی بود که هر عضو نهضت حداقل يک يا چند مورد از آنها را تجربه کرده است.
دوستی در همان سال ورود به نهضت از ادامه تحصيل و اخذ مدرک در مقطع دکترا بازماند و حتی بورس تحصيلی که به تبع اشتغال در شرکتی دولتی به او داده شده بود، ملغی شد. دوست ديگری در پی تماس های مکرر بازجويان دچار مشکلات خانوادگی شد. فشار بازجويان برای جاسوسی و گرفتنِ اطلاعات از درون جلسات حزبی بر جوانان سخت تر و شديدتر بود. مزاحمت های حراست دانشگاه های محل تحصيل هم هدايت يافته تر می نمود.
بازداشت مهدی معتمدی مهر و عماد بهاورعضو دفتر سياسی و رئيس شاخه جوانان نهضت پيش از انتخابات ۱۳۸۸ ، اوج اين فشارها برجوانان نهضتی به حساب می آمد، اما اينها همگی قبل از حوادث انتخابات جنجالی، رياست جمهوری بود و دستگيری فله ای تقريبا قريب به اتفاق جوانان نهضت آزادی ايران همان روزهای اول پس از انتخابات آغاز شد.
در حاليکه شورای مرکزی . چهره های شناخته شده حزب مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در روزهای نخست بعد از انتخابات دستگير ميشدند اما در نهضت ، اين شاخه جوانان بود که هدف اصلی بازداشت ها قرار گرفت. احضار تمامی اعضای شاخه جوانان نهضت آزادی و بازداشت جمعی از آنها در همان هفته های نخست رخ داد.
بازجويان در جلسات بازجويی تنها يک خواست داشتند: استعفا از نهضت ! يعنی استعفا از حزبی که به تصور بسياری، تشکيلاتی منسجم ندارد و حزبی خانوادگی و غيرموثر و فاقد پايگاه اجتماعی است. پس چرا حاکميت بايد همه جوانان عضو چنين گروه سياسی غيرموثری را در ساعات اوليه کودتای انتخاباتی زندانی کند؟ درحالی که نهضت حتی از نامزد معينی در انتخابات حمايت نکرده بود و تنها مواضع هردو نامزد يعنی مهندس ميرحسين موسوی و شيخ مهدی کروبی را در جريان انتخابات، کف خواسته های مردم دانسته بود و هر دو را هم وزن تشخيص داده بود.
چرا اين حزب با اين رويکرد و روش، در ذهن ماموران اطلاعات ترس و دلهره
بر می انگيخت و بازجويان را وا می داشت که از اعضای نهضت درخواست استعفای کتبی کنند؟ شايد هم بازجوها نمی دانستند که نهضتی بودن روش و منش و فکر است و با استعفا دادن فراموش نمی شود.
زنان و نهضت
مرامنامه نهضت آزادی، تفسيری از اسلام محمدی ارائه می داد که حتی از منشور حقوق بشر فرانسه هم مترقی تر می نمود. نگاه حذفی هيچ گاه در فرهنگ نهضت آزادی جايی نداشته است و رويه مهندس مهدی بازرگان و آيت الله سيد محمود طالقانی گواه بزرگی است. در نهضت آزادی زنان هم همچون مردان حق اظهار نظر و فعاليت سياسی را داشتند و در مقاطعی زنان فعالی در نهضت رشد کردند و در تشکيلات نهضت جايگاه های موثری نيز يافتند. خواهر صفا، نمونه ای از اين زنان موثر نهضتی بوده است که به تدريج و در پی فشارها و تضييقات، فعاليت اش کم رنگ شد، اما همچنان در نهضت حضور الهام بخشی دارد.
خواهر صفا از اعضای جوان بعد از انقلاب بود که خواهر و شوهرخواهرش را هم به عضويت در نهضت ترغيب کرد. صفا چندين دوره از اعضای فعال شورای مرکزی نهضت بود و مدتها عضو دفتر سياسی و عضو هيات اجرايی تشکيلات نهضت بود و در سياستگذاريهای کلانِ نهضت مشارکت ميکرد. اين توجه به حضور زنان علاقمند و حرکت پيشروانه در زمانی بود که سياست ايران مردانه و خشن قلمداد می شد و کمتر حزبی در آن مقطع حضور زنان را در شورای مرکزی خود تاب می آورد. نهضت ولی اين فرصت را برای زنان فراهم ساخته بود و علاوه بر صفا، دختران مرحوم بازرگان و چند نفری ديگر در شورای مرکزی نهضت حضور داشتند، اما طبيعی است که تعداد اندک شان در برابر اکثريت غالب مردان کمتر به چشم می آمد. با اين حال، همسران بيشترين و مهمترين پشت گرمی و اميد برای مردان نهضتی بودند، در برابر سختی ها، زندان ها و صدور احکام سنگين به جرم فعاليت سياسی در چهارچوب قانون.
اگر همسران وفادار و مقاوم نهضتی ها نبودند فشار بازجويان می توانست خرد کننده باشد . نمونه های اين ايثار بسيار بوده است .از خانواده های که در سالهای ۱۳۶۹ و بعد ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۱ زندان و دوری عزيزانشان را با صبوری و مقاومت تاب آوردند و حتی برخی با پذيرفتن عضويت در نهضت اعتقاد و باورشان به راه مردان را به رخ بازجويان کشيدند، تا به امروز که مريم، همسر عماد بهاور که پيش از اين بی اعتنا به سياست بود، در برابر حکم ده سال حبس همسرش نشکسته و دل قوی داشته و با مهربانی و شجاعت و ايستادگی، همسرش را در برابر ظلم ظالمان ستوده و ياری داده است.
اگر در ميان نهضتی ها زنان کمتری به چشم می خورند، يکی به اين دليل است که سنگر مردانشان شده اند، تا به وقت مشکلات حافظ زندگی و کيان خانواده شوند.
اما دليل ديگر ممانعت حکومت از سازمان دهی نهضت بوده و هست. اگر مردان جوان نهضت در برابر فشار و محدوديت هايی قرار دارند، زنان جوان اين انتخاب را بايد با همراهی زوج شان هم بيابند. باتوجه به شرايط اجتماعی ايران، دختر جوانی که بدون وابستگی خانوادگی به نهضت می پيوندد و تنها براساس علاقه و اشتياق نسبت به باورهای نهضت، عضويت در اين حزب را می پذيرد بايد که همراهی همسر امروز يا آينده را هم در اين انتخاب مهم و سرنوشت ساز داشته باشد، همين همراه ساختن ديگران يکی از موانع حضور زنان در نهضت و خطر کردن بوده است.
هر چه هست ، نياز به سازماندهی زنانِ عضو نهضت، در سال های اخير احساس شد و به همت زنان عضو درخواست تاسيس شاخه زنان به دفتر سياسی نهضت ارائه شد که با استقبال و همراهی دبيرکل و اعضای دفتر سياسی و جمعی از شورای مرکزی نهضت پاسخ يافت و حتی تا مرحله ای تصويب آيين نامه و تعيين مسئول «شاخه زنان نهضت آزادی ايران» هم پيش رفت و بنا بر اين شد که در جلسه شورای مرکزی اعلام شود؛ اما با جلوگيری نيروهای امنيتی از برگزاری جلسه شورای مرکزی و نزديکی به جريان انتخابات رياست جمهوری، اين امر به تعويق افتاد.
اما نکته اينجاست که نهضت آزادی به محض آنکه فرصت سازماندهی يافته از تمامی توان و مقدوراتش برای اين منظور استفاده کرده است و در عين حال با توجه به شرايط تحميل شده بيرونی، اين انذار را هم به اعضای جديدالورود می داده که عضويت در نهضت، گام نهادن به راهی دشوار است که گرچه بهره مندی معنوی و فکری در پی دارد، اما ثمره ای از امتيازات مادی و سياسی همراه ندارد. با اين همه اکنون اعضاء تشکل پنجاه ساله نهضت آزادی ايران اميد بسيار دارند که دستاورد رنج و تلاش اين تشکل آزادی ايران و ايرانی باشد.
فرزانه بذر پور جوانترين عضو نهضت آزادی ايران