در نزديك به ۱۸۰ سالى كه از پيدايش اولين روزنامه در ايران مى گذرد، در مراحلى چند «مطبوعات» نقش مهمى در شكل گرفتن رويدادهاى كشور داشته اند.
روزنامه ها و نشريات صدر مشروطيت، درروشن كردن اذهان مردمى كه براى نخستين بار با مفاهيمى چون آزادى و برخوردارى ازحقوق مدنى آشنا مى شدند تاثير مستقيمى داشتند و در سال هاى اخير، «دوم خرداد» منشأ تحولى بي سابقه در زمينه «روزنامه نويسى» و انتشار مطبوعات شد.
در پى حملۀ متفقين به ايران و تصرف خاك كشور در سال ۱۳۲۰، پس از دو دهه وقفه، مطبوعات به راستى از آزادى برخوردار شدند. چندسالى به ويژه در زمانى كه نيروهاى خارجى در ايران حضور داشتند، كسى به قوانينى كه در گذشته براى مطبوعات وضع شده بود توجهى نداشت.
استقرار آزادی كامل آميخته به هرج و مرج كه در آن كمتر قلم به دستى مسئوليتى براى خود قائل بود، نوعى روزنامه نگارى «هتاك و فحاش» را در ايران پايه نهاد كه ميراث آن به سال هاى بعد رسيد و هنوز مى توان بر نمونه هاى آن در دوره حكومت جمهورى اسلامى نيز انگشت نهاد.
اما هنگامى كه دولت مركزى قدرتى يافت و آن هرج و مرج اندكى فروكش كرد، جمعيت ها و احزاب گوناگونى پديد آمدند كه روزنامه هايى چند ناشر افكار آنان بود. در حقيقت در اين دوره انتشار روزنامۀ حزبى رونق يافت و به جز تعدادى نشريات و روزنامه هاى مستقل نظير «داريا» و «ايران ما» كه خوانندگان خود را داشتند، و بادهاى سياسى كه در جامعه مى وزيد گاه آنان را به اين سو و آن سو مى راند، اكثر روزنامه ها و نشريات وابسته به احزاب متعدد و جريان هاى سياسى موجود بودند.
دو روزنامۀ منظم صبح و عصر تهران- اطلاعات و كيهان- مدعى بودند كه مستقلند و منابع اصلى خبرها و رويدادها به شمار مى روند؛ ولى نوسان هاى اجتماعى و سياسى كه در سال هاى ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۲ آن چنان شديد بود كه بر كار آنها نيز اثر مى نهاد.
در دوازده سال بين شهريور ۱۳۲۰ تا مرداد ۱۳۳۲ به جز چند سال پر هرج و مرجى كه هر قلم به دستى هر چه مى خواست عليه هر كس، به ويژه عليه خاندان پهلوى مى نوشت، ميزان آزادى مطبوعات با زير و بم ها و رويدادهاى سياسى كشور ارتباط مستقيم داشت.
توقيف نشريات و تلاش در سانسور مطالب آنان، در زمان دولت هاى متعددى كه بر سر كار مى آمدند، كاهش يا شدت مى يافت و روزنامه نگاران بانفوذى بودند كه در تعيين رؤساى دولت ها و مسير سياست كشور تأثير غير قابل انكارى داشتند.
ويژگى اين دورۀ ده ساله، قدرت يافتن مطبوعات حزبى بود. نشريات احزاب مختلفى نظير حزب دمكرات قوام السلطنه، حزب ارادۀ ملى سيد ضياءالدين طباطبايى، حزب ملت ايران (پان ايرانيست)، فدائيان اسلام، و حزب ايران و جبهۀ ملى ده ها نشريه منتشر مى كردند و بر غليان جامعه دامن مى زدند و مردم را براى اجراى اهداف خود برمى انگيختند.
روزنامه هاى غير حزبى مستقلى چون «داد» ، «طلوع» و «خواندنى ها» نيز در حقيقت در سال هاى مبارزه براى ملى شدن نفت، نمى توانستند خود را بى طرف نگاه دارند و گرچه چندى نقش ميانجى را در حل اختلافات مصدق با مخالفانش بازى كردند، سرانجام به اردوى مخالفان او پيوستند. اين در حالى بود كه در نشرياتى چند، نويسندگانى غالبا از موضع راست، تيغ قلم را آخته بودند و بر ديگران و دولت و مجلس به شدت مى تاختند و از ترور شخصيت مخالفان نيز پروا نداشتند.
در هيچ يك از ادوار تاريخ مطبوعات ايران همچون دوران حكومت مصدق، درگيرى هاى مطبوعاتى به چنان اوجى نرسيده بود. گرچه در آغاز نهضت ملى شدن نفت، مطبوعات و نشريات يك صدا به حمايت از مصدق و نهضت ملى او برخاستند، اما اين حمايت ديرى نپاييد. تنها در زمانى كه مصدق براى اعلام موضع ايران به سازمان ملل متحد در نيويورك رفته بود و پس از آن براى طرح دعواى ايران در ديوان دادگسترى لاهه حضور يافت؛ اقليت مجلس شوراى ملى كه با او سخت سر جدال داشت اعلام كرد تا زمانى كه مصدق براى احقاق حق ايران تلاش مى كند از مخالفت با او دست بر مى دارند و همگام با اقليت مجلس روزنامه هاى مخالف، حتى روزنامه هاى حزب توده، در اين مدت از حمله به دولت مصدق خوددارى كردند.
تنها تفاوت نشريات موافق دكتر مصدق و نشريات حزب توده كه مدت ها شديدترين حملات را به او- به عنوان عامل امپرياليسم آمريكا- واردمى كردند اين بود كه نشريات حزب توده ضمن حمايت از مصدق در رويارويى با انگليس و بعد آمريكا، خواستار شدت يافتن اين مبارزه و بحرانى كردن بيشتر اوضاع بودند تا شايد اتحاد شوروى كه در اين جدال شركت نداشت از اين بحران سود ببرد.
در پى سفر پنجاه و سه روزۀ مصدق به آمريكا و لاهه، با وجود پيروزى ايران در ديوان دادگسترى بين المللى، با افزايش كشمكش میان ايران و انگليس و تحريكات و تهديدهاى آن دولت، همراه با كاهش درآمدها و خالى شدن خزانۀ دولت و انتشار اوراق قرضۀ ملى، آثار نارضايى كامل در طبقات مختلف مردم به تدريج ديده مى شد و بدين ترتيب صف قدرتمندى از مخالفان مشخص دولت مصدق در ميان مطبوعات شكل گرفت.
دوره ای آمیخته با بحران ها
نخستين دورۀ دولت مصدق از ارديبهشت ۱۳۳۰ تا تير ماه ۱۳۳۱ آميخته با بحران هاى اجتماعى و مبارزات شديد نمايندگان اقليت و اكثريت مجلس بود كه گاه كار را به زد و خورد در صحنۀ مجلس مى كشاند.
افزون بر آن حملات وقفه ناپذير مطبوعات حزب توده و طيف افراط گراى راست به دولت ، آغاز اعتصابات در كارخانه ها و بازار، حادثۀ ۱۴ آذر دانشگاه تهران كه در جريان سركوب تظاهرات دانشجويان چند تن كشته و زخمى شدند و در پى آن در تهران حكومت نظامى اعلام شد، و نيز حادئۀ ۲۳ تير و تظاهرات خونين و پرتلفات حزب توده در اعتراض به ورود اورل هريمن- فرستادۀ رئيس جمهورى آمريكا- كه به قصد ميانجى گرى و جهت يافتن راه حلى براى دعواى ايران و انگليس به تهران سفركرده بود؛ عملا تعادل جامعه را به هم زده بود و گرچه به نظر مى رسيد توده هاى عادى مردم همچنان كه در سى تير ۱۳۳۱ نشان دادند، طرفدار مصدق- به عنوان مظهر مبارزات ملى ايرانيان- هستند، ولى در صحنۀ سياسى تهران و نيز در لندن و واشنگتن وضع به زيان او جريان داشت.
مجلس شوراى ملى صحنۀ اصلى جدال ها به شمارمى رفت و هر هفته گروهى در آن تحصن اختيارمى كردند، چهل و پنج تن از روحانيون كه در همان زمان خواستار اجراى قوانين اسلامى، اخراج زنان از دستگاه هاى دولتى، و برقرارى قوانين شرع بودند، در مجلس متحصن شدند و در پى آنان در اعتراض به سياست هاى دكتر مصدق، گروهى نزديك به پنجاه تن از روزنامه نگاران در مجلس تحصن اختيار كردند. اين روزنامه نگاران – آن چنان كه حوادث بعدى نشان داد- در شكل دادن به افكار گروه هاى خاصى از مردم و منصرف كردن آنان از حمايت از دكتر مصدق نقش اساسى داشتند.
نشریات مهم در آستانه ۲۸ مرداد
مهم ترين نشرياتى كه در اين زمان انتشار مى يافت، عبارت بودند از: روزنامه «باختر امروز» كه ارگان جبهۀ ملى و در حقيقت سخنگوى دولت مصدق بود؛ روزنامه «شاهد»، ارگان مركزى حزب زحمتكشان ملت ايران به رهبرى دكتر بقايى كه مدتى خليل ملكى نيز در آن قلم مى زد (خليل ملكى پس از انشعاب از حزب توده، سال هايى به حزب جديد زحمتكشان بقايى پيوست و سپس از آن كناره گرفت و روزنامه «نيروى سوم» را منتشر كرد)؛ روزنامه «به سوى آينده»، در واقع ارگان غير رسمى حزب منحل شدۀ توده بود، اين روزنامه كه در آن گروهى از بهترين نويسندگان چپ قلم مى زدند، در مخالفت با مصدق پيشتاز بود، ولى در چهارچوب سياست كلى حزب توده كه از سال ۱۳۲۷ غير قانونى اعلام شده بود و اكنون با تشكيل انجمن ها و سازمان هاى قانونى به فعاليت مشغول بود، هرگاه فشار انگليس به ايران افزايش مى يافت، و مبارزات مردم از ديد آنان جنبۀ ضد امپرياليستى مى يافت، از ميزان مخالفت با مصدق مى كاستند و حتى روشى موافقت آميز پيش مى گرفتند؛ به ويژه از زمانى كه دولت آمريكا مأيوس از يافتن راه حلى براى مناقشۀ ايران و انگليس، و از بيم قدرت يافتن حزب توده و نفوذ شوروى در مقابله با ايران به لندن پيوست، سياست نشريات حزب توده تغيير كرد و مصدق به عنوان رهبر ملى پذيرفته شد.
در دورۀ دوم دولت مصدق كه عملا با اتكا به نيروى مردم و در پى قيام سى ام تير زمام امور را به دست گرفت، از مخالفت ها كاسته نشد، بلكه با انشعاب اساسى در جبهۀ ملى، بسيارى از دوستان مصدق به دشمنان او پيوستند و آيت الله كاشانى كه سپر متنفذى براى جلوگيرى از حملات مخالفان به مصدق بود، در برابر او قرار گرفت. واشنگتن نيز كه در همۀ اين سال ها به جبهۀ ملى و شخص مصدق اميد بسته بود، رسما متحد انگليس در كودتا عليه حكومت ايران شد.
كسانى كه حوادث آن روزهاى تاريخ ساز را مطالعه مى كنند، از اين كه به يك گردش چرخ نيلوفرى يك ماه بعد ، از آن همه مردمى كه در سى تير «يا مرگ، يا مصدق» مى گفتند، در روز ۲۸ مرداد ۳۲ خبر و اثرى ديده نشد، به حيرت مى افتند.
روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روزنامه نگارانى چند قهرمان عرصۀ ميدان شدند. پس از تصرف راديو و سخنان كوتاه سپهبد زاهدى كه از سوى پادشاه به نخست وزيرى گمارده شده بود، مير اشرافى مدير روزنامه «آتش»- از مخالفان ديرين و سرسخت مصدق- سخن راند.
از آن زمان نام هايى چند به خاطر مانده اند، كسانى نظير كريمپور شيرازى- يك روزنامه نگار بى باك و آشوبگر كه جانش را بر سر روش افراطى اش نهاد؛ شمس قنات آبادى- مدير «پرچم اسلام» كه ميراثش به بسيارى از فعالان سياسى و قلمزنان دورۀ جمهورى اسلامى رسيد؛ و نيز چند تن روزنامه نگار شريف و متعهد كه پايبند به مافع كشورشان، و نه رفتن اين و آمدن آن بودند آنان با تلاش بسيار به كار ادامه دادند و در تاريخ مطبوعات ايران نام آنان به نيكى مانده است.
روزنامه ها و نشريات صدر مشروطيت، درروشن كردن اذهان مردمى كه براى نخستين بار با مفاهيمى چون آزادى و برخوردارى ازحقوق مدنى آشنا مى شدند تاثير مستقيمى داشتند و در سال هاى اخير، «دوم خرداد» منشأ تحولى بي سابقه در زمينه «روزنامه نويسى» و انتشار مطبوعات شد.
در پى حملۀ متفقين به ايران و تصرف خاك كشور در سال ۱۳۲۰، پس از دو دهه وقفه، مطبوعات به راستى از آزادى برخوردار شدند. چندسالى به ويژه در زمانى كه نيروهاى خارجى در ايران حضور داشتند، كسى به قوانينى كه در گذشته براى مطبوعات وضع شده بود توجهى نداشت.
استقرار آزادی كامل آميخته به هرج و مرج كه در آن كمتر قلم به دستى مسئوليتى براى خود قائل بود، نوعى روزنامه نگارى «هتاك و فحاش» را در ايران پايه نهاد كه ميراث آن به سال هاى بعد رسيد و هنوز مى توان بر نمونه هاى آن در دوره حكومت جمهورى اسلامى نيز انگشت نهاد.
اما هنگامى كه دولت مركزى قدرتى يافت و آن هرج و مرج اندكى فروكش كرد، جمعيت ها و احزاب گوناگونى پديد آمدند كه روزنامه هايى چند ناشر افكار آنان بود. در حقيقت در اين دوره انتشار روزنامۀ حزبى رونق يافت و به جز تعدادى نشريات و روزنامه هاى مستقل نظير «داريا» و «ايران ما» كه خوانندگان خود را داشتند، و بادهاى سياسى كه در جامعه مى وزيد گاه آنان را به اين سو و آن سو مى راند، اكثر روزنامه ها و نشريات وابسته به احزاب متعدد و جريان هاى سياسى موجود بودند.
دو روزنامۀ منظم صبح و عصر تهران- اطلاعات و كيهان- مدعى بودند كه مستقلند و منابع اصلى خبرها و رويدادها به شمار مى روند؛ ولى نوسان هاى اجتماعى و سياسى كه در سال هاى ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۲ آن چنان شديد بود كه بر كار آنها نيز اثر مى نهاد.
مديران اين دو روزنامۀ با دربار ارتباط داشتند و عبدالرحمن فرامرزى- مدير و سرمقاله نويس كيهان و نويسندۀ چيره دست آن زمان- عليه مصدق و سياست هاى او مقالات فراوانى مى نگاشت. به جز اطلاعات و كيهان، روزنامه ها و نشريات بسيارى در تهران و شهرستان ها انتشار يافتند كه ناشر افكار گروه هاى اصلاح طلب و ترقى خواه به شمارمى رفتند و در كنار نشرياتى كه همچنان هرگونه تحولى را ضد موازين اسلام مى شمردند، روزنامه ها و نشريات حزبى خوانندگان نسبتا فراوانى يافتند و در مجموع در توسعۀ انديشۀ سياسى جامعه نقش قابل توجهى ايفاء كردند.
در دوازده سال بين شهريور ۱۳۲۰ تا مرداد ۱۳۳۲ به جز چند سال پر هرج و مرجى كه هر قلم به دستى هر چه مى خواست عليه هر كس، به ويژه عليه خاندان پهلوى مى نوشت، ميزان آزادى مطبوعات با زير و بم ها و رويدادهاى سياسى كشور ارتباط مستقيم داشت.
توقيف نشريات و تلاش در سانسور مطالب آنان، در زمان دولت هاى متعددى كه بر سر كار مى آمدند، كاهش يا شدت مى يافت و روزنامه نگاران بانفوذى بودند كه در تعيين رؤساى دولت ها و مسير سياست كشور تأثير غير قابل انكارى داشتند.
ويژگى اين دورۀ ده ساله، قدرت يافتن مطبوعات حزبى بود. نشريات احزاب مختلفى نظير حزب دمكرات قوام السلطنه، حزب ارادۀ ملى سيد ضياءالدين طباطبايى، حزب ملت ايران (پان ايرانيست)، فدائيان اسلام، و حزب ايران و جبهۀ ملى ده ها نشريه منتشر مى كردند و بر غليان جامعه دامن مى زدند و مردم را براى اجراى اهداف خود برمى انگيختند.
روزنامه هاى غير حزبى مستقلى چون «داد» ، «طلوع» و «خواندنى ها» نيز در حقيقت در سال هاى مبارزه براى ملى شدن نفت، نمى توانستند خود را بى طرف نگاه دارند و گرچه چندى نقش ميانجى را در حل اختلافات مصدق با مخالفانش بازى كردند، سرانجام به اردوى مخالفان او پيوستند. اين در حالى بود كه در نشرياتى چند، نويسندگانى غالبا از موضع راست، تيغ قلم را آخته بودند و بر ديگران و دولت و مجلس به شدت مى تاختند و از ترور شخصيت مخالفان نيز پروا نداشتند.
در هيچ يك از ادوار تاريخ مطبوعات ايران همچون دوران حكومت مصدق، درگيرى هاى مطبوعاتى به چنان اوجى نرسيده بود. گرچه در آغاز نهضت ملى شدن نفت، مطبوعات و نشريات يك صدا به حمايت از مصدق و نهضت ملى او برخاستند، اما اين حمايت ديرى نپاييد. تنها در زمانى كه مصدق براى اعلام موضع ايران به سازمان ملل متحد در نيويورك رفته بود و پس از آن براى طرح دعواى ايران در ديوان دادگسترى لاهه حضور يافت؛ اقليت مجلس شوراى ملى كه با او سخت سر جدال داشت اعلام كرد تا زمانى كه مصدق براى احقاق حق ايران تلاش مى كند از مخالفت با او دست بر مى دارند و همگام با اقليت مجلس روزنامه هاى مخالف، حتى روزنامه هاى حزب توده، در اين مدت از حمله به دولت مصدق خوددارى كردند.
تنها تفاوت نشريات موافق دكتر مصدق و نشريات حزب توده كه مدت ها شديدترين حملات را به او- به عنوان عامل امپرياليسم آمريكا- واردمى كردند اين بود كه نشريات حزب توده ضمن حمايت از مصدق در رويارويى با انگليس و بعد آمريكا، خواستار شدت يافتن اين مبارزه و بحرانى كردن بيشتر اوضاع بودند تا شايد اتحاد شوروى كه در اين جدال شركت نداشت از اين بحران سود ببرد.
در پى سفر پنجاه و سه روزۀ مصدق به آمريكا و لاهه، با وجود پيروزى ايران در ديوان دادگسترى بين المللى، با افزايش كشمكش میان ايران و انگليس و تحريكات و تهديدهاى آن دولت، همراه با كاهش درآمدها و خالى شدن خزانۀ دولت و انتشار اوراق قرضۀ ملى، آثار نارضايى كامل در طبقات مختلف مردم به تدريج ديده مى شد و بدين ترتيب صف قدرتمندى از مخالفان مشخص دولت مصدق در ميان مطبوعات شكل گرفت.
دوره ای آمیخته با بحران ها
نخستين دورۀ دولت مصدق از ارديبهشت ۱۳۳۰ تا تير ماه ۱۳۳۱ آميخته با بحران هاى اجتماعى و مبارزات شديد نمايندگان اقليت و اكثريت مجلس بود كه گاه كار را به زد و خورد در صحنۀ مجلس مى كشاند.
افزون بر آن حملات وقفه ناپذير مطبوعات حزب توده و طيف افراط گراى راست به دولت ، آغاز اعتصابات در كارخانه ها و بازار، حادثۀ ۱۴ آذر دانشگاه تهران كه در جريان سركوب تظاهرات دانشجويان چند تن كشته و زخمى شدند و در پى آن در تهران حكومت نظامى اعلام شد، و نيز حادئۀ ۲۳ تير و تظاهرات خونين و پرتلفات حزب توده در اعتراض به ورود اورل هريمن- فرستادۀ رئيس جمهورى آمريكا- كه به قصد ميانجى گرى و جهت يافتن راه حلى براى دعواى ايران و انگليس به تهران سفركرده بود؛ عملا تعادل جامعه را به هم زده بود و گرچه به نظر مى رسيد توده هاى عادى مردم همچنان كه در سى تير ۱۳۳۱ نشان دادند، طرفدار مصدق- به عنوان مظهر مبارزات ملى ايرانيان- هستند، ولى در صحنۀ سياسى تهران و نيز در لندن و واشنگتن وضع به زيان او جريان داشت.
مجلس شوراى ملى صحنۀ اصلى جدال ها به شمارمى رفت و هر هفته گروهى در آن تحصن اختيارمى كردند، چهل و پنج تن از روحانيون كه در همان زمان خواستار اجراى قوانين اسلامى، اخراج زنان از دستگاه هاى دولتى، و برقرارى قوانين شرع بودند، در مجلس متحصن شدند و در پى آنان در اعتراض به سياست هاى دكتر مصدق، گروهى نزديك به پنجاه تن از روزنامه نگاران در مجلس تحصن اختيار كردند. اين روزنامه نگاران – آن چنان كه حوادث بعدى نشان داد- در شكل دادن به افكار گروه هاى خاصى از مردم و منصرف كردن آنان از حمايت از دكتر مصدق نقش اساسى داشتند.
نشریات مهم در آستانه ۲۸ مرداد
مهم ترين نشرياتى كه در اين زمان انتشار مى يافت، عبارت بودند از: روزنامه «باختر امروز» كه ارگان جبهۀ ملى و در حقيقت سخنگوى دولت مصدق بود؛ روزنامه «شاهد»، ارگان مركزى حزب زحمتكشان ملت ايران به رهبرى دكتر بقايى كه مدتى خليل ملكى نيز در آن قلم مى زد (خليل ملكى پس از انشعاب از حزب توده، سال هايى به حزب جديد زحمتكشان بقايى پيوست و سپس از آن كناره گرفت و روزنامه «نيروى سوم» را منتشر كرد)؛ روزنامه «به سوى آينده»، در واقع ارگان غير رسمى حزب منحل شدۀ توده بود، اين روزنامه كه در آن گروهى از بهترين نويسندگان چپ قلم مى زدند، در مخالفت با مصدق پيشتاز بود، ولى در چهارچوب سياست كلى حزب توده كه از سال ۱۳۲۷ غير قانونى اعلام شده بود و اكنون با تشكيل انجمن ها و سازمان هاى قانونى به فعاليت مشغول بود، هرگاه فشار انگليس به ايران افزايش مى يافت، و مبارزات مردم از ديد آنان جنبۀ ضد امپرياليستى مى يافت، از ميزان مخالفت با مصدق مى كاستند و حتى روشى موافقت آميز پيش مى گرفتند؛ به ويژه از زمانى كه دولت آمريكا مأيوس از يافتن راه حلى براى مناقشۀ ايران و انگليس، و از بيم قدرت يافتن حزب توده و نفوذ شوروى در مقابله با ايران به لندن پيوست، سياست نشريات حزب توده تغيير كرد و مصدق به عنوان رهبر ملى پذيرفته شد.
در دورۀ دوم دولت مصدق كه عملا با اتكا به نيروى مردم و در پى قيام سى ام تير زمام امور را به دست گرفت، از مخالفت ها كاسته نشد، بلكه با انشعاب اساسى در جبهۀ ملى، بسيارى از دوستان مصدق به دشمنان او پيوستند و آيت الله كاشانى كه سپر متنفذى براى جلوگيرى از حملات مخالفان به مصدق بود، در برابر او قرار گرفت. واشنگتن نيز كه در همۀ اين سال ها به جبهۀ ملى و شخص مصدق اميد بسته بود، رسما متحد انگليس در كودتا عليه حكومت ايران شد.
كسانى كه حوادث آن روزهاى تاريخ ساز را مطالعه مى كنند، از اين كه به يك گردش چرخ نيلوفرى يك ماه بعد ، از آن همه مردمى كه در سى تير «يا مرگ، يا مصدق» مى گفتند، در روز ۲۸ مرداد ۳۲ خبر و اثرى ديده نشد، به حيرت مى افتند.
روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روزنامه نگارانى چند قهرمان عرصۀ ميدان شدند. پس از تصرف راديو و سخنان كوتاه سپهبد زاهدى كه از سوى پادشاه به نخست وزيرى گمارده شده بود، مير اشرافى مدير روزنامه «آتش»- از مخالفان ديرين و سرسخت مصدق- سخن راند.
از آن زمان نام هايى چند به خاطر مانده اند، كسانى نظير كريمپور شيرازى- يك روزنامه نگار بى باك و آشوبگر كه جانش را بر سر روش افراطى اش نهاد؛ شمس قنات آبادى- مدير «پرچم اسلام» كه ميراثش به بسيارى از فعالان سياسى و قلمزنان دورۀ جمهورى اسلامى رسيد؛ و نيز چند تن روزنامه نگار شريف و متعهد كه پايبند به مافع كشورشان، و نه رفتن اين و آمدن آن بودند آنان با تلاش بسيار به كار ادامه دادند و در تاريخ مطبوعات ايران نام آنان به نيكى مانده است.