در هشتمين سالگرد در گذشت احمد شاملو، شاعر معاصر، چند هزار نفر از دوستداران او به دعوت کانون نويسندگان ايران قصد داشتند با حضوردر آرامگاه شاعر در امامزاده طاهر کرج، يادش را گرامی بدارند که ماموران نيروی انتظامی مانع از برگزاری مراسم شدند.
فريبرز رييس دانا، عضو هيئت دبيران کانون نويسندگان ایران، در گفت و گو با راديو فردا در باره اتفاقاتی که در برگزاری اين مراسم بروز کرد توضيح می دهد.
راديو فردا: آقای رييس دانا! درباره بزرگداشتی که به فراخوان کانون نويسندگان ايران قرار بود بر مزار شاملو برگزار شود، توضيح دهيد. گويا مشکلاتی پيش آمده بود.
فريبرز رييس دانا: بله، ما مطابق معمول در بزرگداشت شاعر ملی، احمد شاملو، مراسم گرفتيم. البته در گذشته هم اين مراسم را برگزار می کرديم. امسال وقتی بر سر مزار رفتيم، مأموران انتظامی و لباس شخصی ها، محل را محاصره کرده بودند. البته جلوتر از آنها انبوهی از جوانانی که به دعوت کانون آمده بودند، ولی با کانون ارتباط مستقيم نداشتند، در حال شعرخوانی بودند.
من و دوستانم به محل رسيديم و قرار بود شماری از کسانی که وسيله ندارند، از جمله آقای ناصر زرافشان، با اتوبوس از راه برسند. بعد از چند دقيقه، فرمانده نيروی انتظامی مستقر در گورستان امامزاده طاهر، مرا احضار کرد و گفت که می خواهيم شما اين مراسم را جمع کنيد. من در جواب گفتم اين کار را نمی کنم، زيرا اينها به دعوت ما نيامده اند. او گفت پس مسئوليتشان با شما نيست و ما هر کاری که بخواهيم، می توانيم بکنيم؟ گفتم بفرماييد بکنيد.
- «لباس شخصی هايی بودند که تا خانمی را تنها می ديدند، بعضی کلمات از دهانشان در می آمد که در شئونات نيست. نمی دانم با چنين رفتاری، اين افراد اداری و رسمی بودند؟ رفتار نيروی انتظامی کجا و رفتار اينها کجا. اگر هم اوباش بودند چرا نيروی انتظامی با آنها برخورد نمی کرد؟»
من برای اين فرمانده نيروی انتظامی توضيح دادم که اين مراسم فقط برای شاملوست. اما وقتی که در وصف او صحبت می شود، قطعا از آزادی سخن گفته می شود و همين مسئله بعضی ها را ناراحت می کند.
گويا از شما خواسته بودند برای حضور در مراسم شاملو مجوز ارائه دهيد.
ما هر سال اين مراسم را برگزار می کنيم، اما امسال از ما مجوز خواستند. من گفتم هيچ کجای دنيا، گورستان مجوز ندارد و بر اساس قانون اساسی و حقوق انسانی، مجوز لازم نيست. مگر فاتحه خوانی مجوز می خواهد؟ اين فرمانده نيروی انتظامی گفت: فاتحه را بايد اين طور خواند که انگشت خود را روی خاک بگذاريد و حمد و سوره بخوانيد و اين را جلوی همه تکرار کرد.
وارد جمع جوانان شدم، از آنها پوزش خواستم و به آن ها گفتم که برگزاری اين مراسم حق شان است. اما به خاطر اين که من و دوستانم موقعيت دفاعی نداريم، اجازه دهند با وجدان آرام تر اين محل را ترک کنيم و ضربه ای به آنها نخورد. حالا اگر مرا می گيرند يا زندان می کنند، مهم نيست.
در همين اوضاع متوجه شديم اتوبوس ها را نيز در بزرگراه متوقف کرده اند و آقای زرافشان را در آنجا نگه داشته اند. دوستان با موبايل به من گزارش دادند و به اين ترتيب، ما زير فشار برنامه را متوقف کرديم.
برخورد نيروی انتظامی با شما چگونه بود؟ آيا مؤدبانه با شما برخورد کردند؟
فرماندهان نيروی انتظامی با خود من در نهايت احترام و ادب برخورد می کردند و مرتب می گفتند که شخص تو و دوستانت را درک می کنيم، ولی به ما مأموريت داده شده است. پس کاری کنيد که اين مأموريت را بدون دردسر تمام کنيم.
اما در مقابل، لباس شخصی هايی بودند که تا خانمی را تنها می ديدند، بعضی کلمات از دهانشان در می آمد که در شئونات نيست. نمی دانم با چنين رفتاری، اين افراد اداری و رسمی بودند؟ رفتار نيروی انتظامی کجا و رفتار اينها کجا. اگر هم اوباش بودند چرا نيروی انتظامی با آنها برخورد نمی کرد؟ البته لباس شخصی های متينی نيز آنجا بودند که دائم به نيروی انتظامی فشار می آوردند که حمله را آغاز کنند و می گفتند به من هيچ اعتمادی نيست.