جذابیت «الگوی اقتصاد چینی» در جمهوری اسلامی

ايران، با اقتصاد نفت زده اش، در تضاد کامل با اقتصاد چين قرار دارد که بهره گيری از توان رقابتی به منظور توليد برای بازار های داخلی و جهانی، قدرت محرکه آن است.

رسانه های بين المللی و ايرانی يکبار ديگر از جذابيت «الگوی اقتصادی چين» برای رهبران جمهوری اسلامی سخن می گويند.


نشريه مشهور «وال استريت جورنال» در شماره هيجدهم ماه مه خود به جذابيت «الگوی اقتصادی چين» برای رهبران جمهوری اسلامی می پردازد و روزنامه فرانسوی «لوموند» نيز، شنبه گذشته، با اشاره به همين جذابيت، از امکان افزايش نقش سرمايه گذاران آسيايی در صنايع نفت و گاز ايران سخن مي گويد.


از نوشته «وال استريت جورنال» چنين بر مي آيد که نظام تهران، با بررسی «الگوی چينی»، تلاش مي کند برای اين پرسش پاسخی پيدا کند: چگونه يک دولت می تواند چنگال خويش را از گلوگاه اقتصاد ملی بردارد بی آنکه کنترل سياست از دستش بيرون برود؟


ترديدی نيست که جمهوری خلق چين نخستين نظام کمونيستی جهان است که توانست سلطه حزب واحد مارکسيستی- لنينيستی را با کار آمدی و رشد شتابان اقتصادی آشتی دهد، شايد به اين دليل که در عرصه اقتصاد دگم های ايدئولوژيک خود را به يکسو نهاد و آشکارا به اقتصاد آزاد تن سپرد.



ترديدی نيست که جمهوری خلق چين نخستين نظام کمونيستی جهان است که توانست سلطه حزب واحد مارکسيستی- لنينيستی را با کار آمدی و رشد شتابان اقتصادی آشتی دهد، شايد به اين دليل که در عرصه اقتصاد دگم های ايدئولوژيک خود را به يکسو نهاد و آشکارا به اقتصاد آزاد تن سپرد.

پايه گذار اين چرخش بزرگ، دنگ شیائو پينگ رهبر پيشين چين است که جمله معروف او در پايان دهه ۱۹۷۰ ميلادی هنوز از ياد نرفته است: «مهم آن است که گربه بتواند موش بگيرد. سياه و سفيد بودن آن اهميتی ندارد.»


آيا جمهوری اسلامی، با الهام گرفتن از «الگوی چينی»، می تواند نظام ولايت فقيه را با نرخ رشد دو رقمی، ورود انبوه سرمايه های خارجی و فتح بازار های پنج قاره آشتی دهد؟


تفاوت دو کشور ايران و چين در حال حاضر بسيار بيشتر از نکات مشترک آنها است. چين يک ميليارد و سيصد ميليون نفری از پويايی فضای جغرافيايی خود در منطقه آسيايی اقيانوس آرام تاثير می پذيرد، حال آنکه ايران هفتاد ميليون نفری، علاوه بر مشکلات درونی اش، عمدتا در محاصره کشورهايی مسئله دار است که رشد اقتصادی، در شرايط کنونی، در زمره اولويت های آنها نيست.


از آن گذشته ايران، با اقتصاد نفت زده اش، در تضاد کامل با اقتصاد چين قرار دارد که بهره گيری از توان رقابتی به منظور توليد برای بازار های داخلی و جهانی، قدرت محرکه آن است.


آيا جمهوری اسلامی حاضر است همانند چين از صدور انقلاب دست بر دارد و تنها با سلاح بازرگانی به فتح جهان برود؟ آيا خواهد توانست قوانين اجتماعی و اقتصادی و نيز سياست خارجی اش را، به منظور جذب هر چه بيشتر سرمايه و تکنولوژی، دگرگون کند؟


با توجه به آنجه طی سی سال گذشته بر اقتصاد ايران گذشته، پاسخ اين پرسش ها منفی است.


به نوشته «وال استريت جورنال»، يک هيئت سی نفره جمهوری اسلامی اواخر سال گذشته خورشيدی به رياست عادل آذر، عضو کميسيون برنامه و بودجه و محاسبات مجلس شورای اسلامی برای بررسی «الگوی چينی» به شهر های شانگهای و شنزن، دو قطب پويای اقتصاد چين، سفر کرد.


در گفت وگويی با روزنامه «آسيا» چاپ تهران، که شنبه بيست و نهم ارديبهشت ماه ۱۳۸۶ انتشار يافت، عادل آذر درباره ديدار خويش از چين مي گويد: «پويايی ايران و چين به هيچوجه قابل مقايسه نيست... بحث های مربوط به خصوصی سازی در ايران و چين همزمان آغاز شد، اما ايران در جا زد و چين با شتاب پيش رفت.»