در این روزهای زمستانی که سرما اینجا و آنجا کولاک کرده، برف پروازهای نیویورک را مختل کرده، خانههایی را در واشنگتن در خاموشی فروبرده و توریستهای اسکی دوست را به سی امین جشنواره فیلم ساندنس برده، جمشید اکرمی، ناقد فیلم در بازگشت از این جشنواره از سالنهای گرم سینمای این جشنواره و فیلمهای ایرانی آن و از نامزدهای اسکار میگوید.
در روزهای اخیر آمریکا شاهد دو رویداد مهم سالانه سینمایی این کشور بوده است. یکی اعلام شدن نام نامزدهای جایزه اسکار ۲۰۱۱ و دیگری سی امین جشنواره ۱۱ روزه فیلمهای مستقل ساندنس که تا روز یکشنبه ۱۰ بهمن در شهر پارک سیتی ایالت یوتا ادامه دارد.
جمشید اکرمی، استاد پیشین رشته سینما در دانشگاه کلمبیای نیویورک، استاد همین رشته اکنون در دانشگاه ویلیام پیترسون نیوجرسی و مدیر پانل ایرانی جشنواره امسال ساندنس در گفتوگو با پیک فرهنگ از این جشنواره و از نامزدهای اسکار امسال میگوید.
با این یادآوری که او نام ۱۰ فیلم نامزده شده برای اسکار امسال را این گونه ترجمه کرده است: شبکه اجتماعی، گفتار پادشاه، قوی سیاه، بچهها همه سر به راهند، دستخوش زمستانی، مشت زن، داستان اسباب بازی ۳، سرآغاز، صد و بیست و هفت ساعت، و جرات واقعی.
خیلی خوب بود. جای شما خالی. خیلی تجربه خوبی بود. من البته فقط سه، چهار روز بودم و دعوت شده بودم پانلی را که درباره فرهنگ جوانان در ایران بود، اداره کنم. بیشتر البته در رابطه با سینما که خیلی هم استقبال خوبی ازش شد.
در این پانل آقای رضا اصلان حضور داشت که یکی از پژوهشگرهای خیلی خوب ایرانی مقیم آمریکا است و سه فیلمساز جوان ایرانی، علی صمدی احدی که فیلمی به اسم «موج سبز» ساخته بود، یک فیلم مستند راجع به جنبش سبز، خانم مریم کشاورز که فیلمی به اسم «شرایط» ساخته بود و خانم صبا ریاضی که یک فیلم کوتاه خوبی با اسم «باد در کوچه ما میوزد» ساخته بود.
در ساندنس خیلیها راجع به جعفر پناهی و محمد رسول اف صحبت میکردند. به خصوص وقتی که من جاهایی معرفی میشدم و آنها میفهمیدند که ایرانی هستم، اولین سئوال شان را جع به پناهی و رسول اف بود. ما هم یک شانس خوبی داشتیم. پانل فرهنگ جوانان و سینما در ایران را توانستیم تقدیم بکنیم به پناهی و رسولاف و به این ترتیب یاد آنها و مشکلی که الان با آن مواجهاند خیلی مطرح بود در ساندنس.
هوا بله سرد بود ولی فضای جشنواره اتفاقاً خیلی گرم بود به خاطر استقبالی که شده بود. میدانید این شهر پارک سیتی در یوتا که فستیوال درش برگزار میشود اصلاً یک تفرجگاه زمستانی است که توریستهای طرفدار ورزشهای زمستانی را به خود جلب میکند.
این فستیوال هم یک جاذبه اضافی به این شهر میدهد. البته یک مشکل هم برای سینمادوستان واقعی ایجاد میکند. به این ترتیب که درصد مهمی از بلیتها را همین توریستها پیش خرید میکنند. به این ترتیب جا برای کسانی که صرفاً برای فیلم دیدن به ساندنس میآیند یک خرده تنگتر میشود. من خودم با چند نمونه از این توریستها آشنا شدم که میگفتند روزها میروند تمام روز اسکی میکنند و شبها هم دو تا فیلم میبینند و بلیتهایشان را هم از خیلی قبل پیش خرید کرده بودند.
برای من مشکل است به این دلیل که روزهای محدودی آنجا بودم، نمیتوانم به آن صورت جمعبندی به خصوصی از فیلمها بدهم. ولی میتوانم به چند تا از فیلمهایی که دیدم اشاره کنم. مثلاً یکی از فیلمهای داغ جشنواره که البته در نهایت فیلم زیاد نظرگیری هم نبود، بدل شیطان Devil’s Double اسمش بود. که آدم فکر میکرد درباره بدل معروف صدام حسین است.
ولی وقتی فیلم را میدیدید میدیدید که در واقع راجع به بدل پسر صدام، عُدَی حسین است. و بدل صدام را ما تنها در یک صحنه میبینیم که با خود صدام دارد تنیس بازی میکند. همین صحنه بسیار بانمک هم نشان میداد که رویکرد فیلمسازها به موضوع این فیلم در واقع یک رویکرد بیشتر سطحی و چشمک زنانه بود تا یک برخورد جدی و عمیق تاریخی.
فیلم بر اساس خاطرات لطیف یحیی، بدل عُدَی حسین نوشته شده و تاکیدش بیشتر بر رذالت اخلاقی و آن درنده خویی عُدَی حسین است که میبینیم آدمها را بیدلیل میکشد یا مثلاً دختر مدرسهای را از راه مدرسه میدزدد و بهشان تجاوز میکند.
البته خیلی هم جالب است که کارگردان این فیلم که یک فیلم اروپایی بود لی تاماهوری که اساساً یک فیلمساز نیوزیلندی است و اگر یادتان بیاید زمانی فیلم خیلی خوبی به نام Once Were Warriors را ساخته بود درباره خانواده مائوری که از ریشههای خودش صحبت کرده بود.
این آقای تاماهوری وقتی که به هالیوود رفت و مشغول ساختن فیلمهای هالیوودی شد، اصلاً زندگی خصوصی خودش رو شد که یک زندگی جنجالی بود و اگر یادتان باشد پنج سال پیش هم برای پوشیدن لباس زنانه و روسپیگری در آن لباس توسط پلیس لس آنجلس دستگیر شد.
حالا یک چنین آدمی آمده و با آن گرایشهایی که خودش دارد یک چنین فیلم جنجالی را درست کرده. فیلمی که خیلی بهتر از این بود اسمش «اینجا»، بود که راجع به یک تعامل بین فرهنگی است بین یک مرد مهندس نقشه ساز آمریکایی که دارد در ایروان ارمنستان کار میکند و آنجا با یک خانم ارمنی عکاس آشنا میشود و بعد اینها با هم همسفر میشوند و یک رابطه عاشقانهای هم بین این زن و مرد ریشه میگیرد.
فیلم خیلی خوبی است. بیشتر یک سفر جادهای است که در لحظاتی آنتونیونی را به یاد میآورد و در لحظاتی هم کیارستمی خودمان را. لایه فلسفی قوی دارد که بیشتر راجع به نسبی بودن حقیقت است. البته حرف تازهای نیست ولی نوع مطرح کردنش در این فیلم تازگی دارد و خیلی گیراست.
دقیقاً. من فکر میکنم حتی با تأکید بیشتری هم. البته یک دورهای بود تا پنج شش سال پیش که خیلیها میگفتند ساندنس هم هالیوودی شده و مخالفتهایی با آن میکردند. ولی فکر میکنم پارسال و امسال این فستیوال نشان داده که به ریشههایش برگشته. یک فستیوال زنده و باطراوتی است که هر سال هم محل رونمایی یک تعدادی از بهترین فیلمهای مستقل آمریکاست.
اگر میخواهید اهمیت ساندنس را بدانید نگاه کنید به فیلمهایی که امسال نامزد اسکار بهترین فیلم شدند. یا در رشتههای دیگر نامزد شدند. فیلمهایی مثل بچهها همه سر به راهند، دستخوش زمستانی، والنتاین غمگین اینها همه فیلمهایی بودند که پارسال در ساندنس رونمایی شدند.
مشکل من اتفاقاً با همین ۱۰ فیلم بودن این نامزدهاست.
میدانید که از پارسال تعداد [نامزدها] را از پنج به ۱۰ افزایش دادند. بیشتر به دلیل ارضای خاطر تماشاگران تلویزیونی پخش مراسم اسکار که اینها تعداد بیشتری از فیلمهای نامزد شده را دیده باشند و در نتیجه با علاقه بیشتری خود آن برنامه را دنبال کنند. ولی این تمهید به نظر من از ارزش خود جایزهها کم میکند.
بعد هم این شاید یک بدشانسی برگزارکنندگان باشد که نه پارسال نه امسال ما ۱۰ فیلم درخشان آمریکایی نداشتیم که بتوانیم یک لیست پربار ۱۰ فیلمه را داشته باشیم، یک لیست ارزشمند را. خیلی بهتر بود که در همان حد پنج فیلم نگاه میداشتند جایزه بهترین فیلم را.
تمام این ۱۰ فیلم از نظر توجه منتقدان خوب بودند. یعنی هرکدامشان توجه یک عده را جمع کردند. من اگر بخواهم نظر خودم را بدهم، پنج فیلمی که من انتخاب میکردم، گفتار پادشاه، بچهها سربه راهند، شبکه اجتماعی، مشت زن و میتوانم اسباب بازی ۳ را هم اضافه کنم.
فکر میکنم بیشتر بین شبکه اجتماعی و گفتار پادشاه باشد. البته میدانید که گفتار پادشاه در ۱۲ رشته نامزد شده و شبکه اجتماعی فقط در هشت تا. شاید این امتیازی به گفتار پادشاه بدهد. ولی فکر میکنم که در نهایت شبکه اجتماعی شانس بهتری داشته باشد.
برای اینکه کسانی که به این فیلمها رأی میدهند، یعنی نزدیک به شش هزار اعضای آکادمی، برخلاف سالهای گذشته در این سالهای اخیر بیشتر آدمهای جوانتر هستند. یک فیلم مثل شبکه اجتماعی برایشان جذابیت بیشتری دارد. گفتار پادشاه بیشتر از نوع فیلمهای قدیمیتر است که خیلی هم مورد توجه اسکار قرار میگرفتند.
حتی میشود گفت این فیلم خیلی آگاهانه و از روی قوارههای یک فیلم اسکاری ساخته شده و میدانید تهیه کنندهاش هم هاروی واینستین است و کمپانی واینستین که اینها قبلاً در کمپانی میراماکس بودند این دو برادر یعنی هاروی واینستین و برادرش و آنجا یک سابقه طولانی دارند در تولید فیلمهایی که در اسکار خیلی مطرح میشدند و جایزه بهترین فیلم را میگرفتند.
بنابراین من شانس را بیشتر به شبکه اجتماعی میدهم و آن تفاوت ۱۲ نامزدی و هشت نامزدی بیشتر به این دلیل است که شبکه اجتماعی یک فیلم امروزی است در حالی که فیلم گفتار پادشاه یک فیلم تاریخی و به اصطلاح period drama است و میدانید که این فیلمهای حماسی و تاریخی و یا حتی فیلمهای علمی تخیلی همیشه در بخشهای بیشتری نامزد میشوند.
رشتههایی مثل صحنه آرایی یا لباس و یا جلوههای ویژه و این جور چیزها که اگر شما یک داستان مدرن داشته باشید مثل شبکه اجتماعی دیگر در آن رشتهها نامزدی نمیگیرید.
البته میدانید که این علم ترجمه علم ناکامل و اشتباهناپذیری است. به خصوص وقتی که در مورد فیلمهایی باشد که این فیلمها هم به طور گسترده دیده نشدهاند. در مورد گفتار پادشاه فکر میکنم ترجمه سخن پادشاه هم درست باشد به خاطر اینکه این فیلم یک سخنرانی خیلی مهم دارد در اواخر فیلم ولی تمام فیلم راجع به مشکل تکلم این پادشاه سابق انگلیس است. با توجه به این من فکر میکنم تکلم پادشاه یا لغت فارسیترش گفتار پادشاه ترجمه یک خرده مناسبتری باشد تا سخنرانی پادشاه.
بله. بیشتر شاید به خاطر اینکه فیلمها دیده نشدهاند. مثلاً من چند مورد را دیدم که فرض کنید فیلم سوراخ خرگوش یا Rabbit Hole که نیکول کیدمن به خاطرش نامزد شده، ریشهاش از آن سوراخ خرگوشی است که آلیس در کتاب آلیس در سرزمین عجایب تویش میافتد و از آنجا وارد آن سرزمین عجایب میشود.
این را به طور استعاری استفاده میکنند به عنوان اصطلاحی که نشان بدهد که آدمی در یک وضعیت خیلی بدی است. در نتیجه مثلاً... این فیلم هم وضعیت یک زن و شوهری را نشان میدهد که فرزندشان را از دست دادهاند و این موقعیت خیلی دشوار و طاقتفرسایی که اینها تویش هستند.
شاید تنگنا یا مخمصه ترجمه بهتری باشد تا آدم بیاید خیلی عینی و ظاهری سوراخ خرگوش ترجمه کند. یا مثلاً من دیدهام فیلم Winter's Bone استخوان زمستان یا سرمای استخوان سوز ترجمه شده که باز آن هم درست نیست. این bone یک اصطلاح عامیانه است در جنوب آمریکا که به آن جایزهای میگویند که آدم در اثر تلاشهایش به دست میآورد.
این فیلم هم راجع به دختری است که در جستجوی پدرش است و آن نتیجهای که آخر فیلم میگیرد آن boneاش است. یعنی آن دستخوشی که میگیرد یا نتیجهای که میگیرد. شاید دستخوش زمستانی ترجمه بهتری باشد یا مثلاً فیلم والنتاین غمگین را من دیدهام که والنتاین آبی ترجمه کردهاند Blue Valentine که ترجمه درستی نیست به آن صورت.
بچهها سر به راهند، آدم اگر فیلم را دیده باشد، میداند این ترجمه بهتری است برای The Kids Are All Right به خاطر اینکه میدانید All Right را چطور مینویسند در تیتر به صورت دو لغت جدا از هم.
این یک اشاره بیشتر با توجه به وضعیت خانوادگی این بچه هاست که دو مادر لزبین دارند ولی خودشان گرایشهای جنسی معمولی دارند و به خاطر تفاوتی که با دو مادرشان دارند، شاید به این صورت ترجمه شود بهتر است. این مشکلات در ترجمه همیشه پیش میآید چون همانطور که گفتم کار اشتباهپذیری است.
*****
برویم به سراغ شیرین نشاط، کارگردان فیلم «زنان بدون مردان»، مقیم نیویورک که روز پنجشنبه در میان برف و سرما بار سفر بست تا جمعه ویدئواینستالیشنها یا به قول خودش گروه ویدئوهای فیلمبرداری شده در پشت صحنه فیلم زنان بدون مردان را در شهرداری میلان ایتالیا به نمایش بگذارد.
فیلم زنان بدون مردان برنده شیر نقرهای سال ۲۰۰۹ جشنواره فیلم ونیز و برگزیده ۲۰۱۰ جشنواره ساندنس بر اساس داستانی به همین نام از شهرنوش پارسیپور ساخته شده. این فیلم ماجرای آرزوهای چهار زن از پنج زن داستان را در سالهای نخست وزیری محمد مصدق و سپس در پی به زیر آوردن دولت او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر روی پرده آورده است.
شیرین نشاط: من در همان زمانی که فیلم سینمایی را شروع کردم میدانستم که یک سری ویدئو خواهم ساخت که مونتاژش طرز بیان داستانگوییاش خیلی متفاوت باشد با زبان سینما. بنابراین چون در کتاب خانم پارسیپور پنج زن بودند، مهدخت، فائزه، مونه، زرین کلاه و فرخ لقا، من برای هرکدام از این خانمها یک ویدئو ساختم در صورتی که در فیلم سینماییام فقط چهار زن بود.
تجربه دیدن همه این گروه ویدئوها خیلی متفاوت است با تماشا کردن فیلم که شما روی صندلی نشستهاید یک ساعت و نیم. بنابراین برای من این مسئله زیر سئوال بود که تجربه نگاه کردن فیلم سینمایی برعکس کار ویدئوی هنری که در گالری و موزهها نشان داده میشود که واقعاً احتیاج به صندلی ندارد و همینطور از اتاق به اتاق میشود حرکت کرد و همه را هم کاملاً لازم نباشد که ببینی.
متد خیلی به خصوصی است. بیان ساخت این گروه کارها. طوری که من اینها را هر کدام مونتاژ کردهام، داستان تعریف نکند و بتواند به نحوی برای تماشاچی مسائل زن را ابراز کند. مثلاً مشکلات زن را، آرزوی زن را، موقعیت اجتماعی، روانی... این طوری بوده. بعضی از تصویرها در فیلم سینمایی هم استفاده شده ولی بعضی از این تصویرها فقط فیلمبرداری شده برای ساخت این ویدئوها.
حقیقتش این است که من خودم شخصاً فکر میکنم تا حالا کاری نساخته باشم که ربطی به مسائل سیاسی اجتماعی نداشته باشد. ولی اولین بار بود که رفتم سراغ مسائل تاریخی. ولی یادم است به محض اینکه کتاب خانم پارسیپور را خواندم و اشاره کرد که در دوره ۱۳۳۲ اتفاق میافتد، برای من جذابیت خیلی به خصوصی داشت.
برای اینکه برای من همیشه این رابطه بین مسائل این زنها و در جستجوی یک نوع آزادی بودن و بحران و مسائل تلاش ایرانیها در آن زمان برای پیدا کردن یک نوع آزادی این خودش برای من یک نوع شعر بود که چطور میتواند آدم این دو تا را در یک زمان بیان کند.
ولی میدانستم که وقتی من سراغ مسائل تاریخی میروم نه حالت یک آکادمیک یا کسی که تاریخدان باشد، ولی حالتی که به عنوان سمبلیک با آن رو به رو میشویم. برای اینکه نه من قابلیت این را دارم که بتوانم با آن تسلط راجع به مسائل پیچیده تاریخی سیاسی حرف بزنم و نه اینکه علاقهای داشته باشم که این کار را بکنم. بنابراین در این فیلم واقعاً منظوری نداشتیم که یک حالت فیلم مستند بسازیم راجع به آن دوره. فقط اشاره سمبلیک میکنیم راجع به این دوره.
یک مقداری مسئله داستانسازی بود که مثلاً داستان این دوره را ما از چه انگیزهای بگوییم و بدون اینکه طرفداری یکی را بکنیم و از یکی مثلاً... ولی راستش را بخواهید من اشکال شما را قبول میکنم. نمیشود خیلی راجع به آن صحبت کرد. ولی ما منظوری نداشتیم که تاریخ را یک حالتی عوض کنیم یا اینکه جبهه گیری کنیم.
ولی من شخصاً روی گروه کمونیست نمیخواستم به آن سبک پافشاری کنم ولی برای ما جالب بود که مونس یک شخصیتی که آخر سر سیاسی شد یا اقلاً ما را کشاند به جهت سیاسی با آقایی به اسم علی آشنا میشود که کمونیست است و از طریق آنها ما بتوانیم یک آشنایی پیدا کنیم. ولی منظوری نداشتیم که جزییات این دوره را و این تاریخ را عوض کنیم و یک چیز تازهای به تماشاچی نشان دهیم. اگر هم کردیم اشتباه کردم.
درست است. مسئله اینجاست که تاریخ را هر گروهی و هر کسی یک نوع تعریف میکند. بنابراین امکان نداشت که مثلاً من یک فیلمی را میساختم بدون اینکه اشکالی درش به وجود بیاید. مثلاً کشته شدن این سرباز ربطی به چیز سیاسی نداشت.
برای مسئله روانی مونس بود. یک زنی که اعتقاد داشت به فعالیتهای سیاسی و یک مرتبه با مرگ یک سرباز که به نظر او یک دشمن میآمد، یک دفعه این آگاهی را پیدا کرد که واقعاً حتی آن سرباز هم یک انسان است و زندگیاش ارزش دارد.
خشونت، مرگ برای او یک لحظه خیلی مهمی بود که اصلاً جبهه گیری و این تفاوتهایی که بین آدمها هست یک جا ولی زندگی این انسان هم باارزش بود.
من منظورم این بود که روی مونس تکیه کنم. نه اینکه حالا اینجا برگردم به مسائل دقیق گروههای مختلف ایران.
در این فیلمهایی که انتخاب کردهاند، یک فیلمی هست به اسم Blue Valentine یا Winter's Bone که دو تا از فیلمهایی هستند که خیلی کم خرجاند. یکی شان Winter's Bone را خانمی ساخته و من شخصاً خیلی خوشحال شدم که چنین فیلمی که خارج از کادر هالیوود هست، توانسته کاندید شود برای بهترین فیلم و بهترین کارگردان.
Blue Valentine با بازی میشل ویلیامز، واقعاً به نظرم بازی ایشان خیلی قوی بود و من خوشحال شدم که ایشان نامزد این جایزه شد. ولی راستش را بخواهید بقیه فیلمها چیزهایی بود که ما انتظارش را داشتیم که طبق معمول یک سری استودیوها میجنگند که فیلمشان را کاندید کنند و میشوند و برنده میشوند و بیشتر بلیت میفروشند.
ولی امکان اینکه فیلمهای کوچکتر توجه آن چنانی بهشان شود در هالیوود طبق معمول کم است. ولی واقعاً فکر میکنم Winter's Bone فیلم خیلی غمگین ولی فیلم فوقالعاده جالبی بود برای من و خوشحالم که کارگردانش یک خانم بود.
در روزهای اخیر آمریکا شاهد دو رویداد مهم سالانه سینمایی این کشور بوده است. یکی اعلام شدن نام نامزدهای جایزه اسکار ۲۰۱۱ و دیگری سی امین جشنواره ۱۱ روزه فیلمهای مستقل ساندنس که تا روز یکشنبه ۱۰ بهمن در شهر پارک سیتی ایالت یوتا ادامه دارد.
جمشید اکرمی، استاد پیشین رشته سینما در دانشگاه کلمبیای نیویورک، استاد همین رشته اکنون در دانشگاه ویلیام پیترسون نیوجرسی و مدیر پانل ایرانی جشنواره امسال ساندنس در گفتوگو با پیک فرهنگ از این جشنواره و از نامزدهای اسکار امسال میگوید.
با این یادآوری که او نام ۱۰ فیلم نامزده شده برای اسکار امسال را این گونه ترجمه کرده است: شبکه اجتماعی، گفتار پادشاه، قوی سیاه، بچهها همه سر به راهند، دستخوش زمستانی، مشت زن، داستان اسباب بازی ۳، سرآغاز، صد و بیست و هفت ساعت، و جرات واقعی.
- آقای اکرمی، تازه برگشتید از جشنواره ساندنس، چه خبر بود؟
خیلی خوب بود. جای شما خالی. خیلی تجربه خوبی بود. من البته فقط سه، چهار روز بودم و دعوت شده بودم پانلی را که درباره فرهنگ جوانان در ایران بود، اداره کنم. بیشتر البته در رابطه با سینما که خیلی هم استقبال خوبی ازش شد.
در این پانل آقای رضا اصلان حضور داشت که یکی از پژوهشگرهای خیلی خوب ایرانی مقیم آمریکا است و سه فیلمساز جوان ایرانی، علی صمدی احدی که فیلمی به اسم «موج سبز» ساخته بود، یک فیلم مستند راجع به جنبش سبز، خانم مریم کشاورز که فیلمی به اسم «شرایط» ساخته بود و خانم صبا ریاضی که یک فیلم کوتاه خوبی با اسم «باد در کوچه ما میوزد» ساخته بود.
- در مورد جعفر پناهی و محمد رسولاف که به حبس محکوم شدهاند، در ساندنس چه خبر بود؟
در ساندنس خیلیها راجع به جعفر پناهی و محمد رسول اف صحبت میکردند. به خصوص وقتی که من جاهایی معرفی میشدم و آنها میفهمیدند که ایرانی هستم، اولین سئوال شان را جع به پناهی و رسول اف بود. ما هم یک شانس خوبی داشتیم. پانل فرهنگ جوانان و سینما در ایران را توانستیم تقدیم بکنیم به پناهی و رسولاف و به این ترتیب یاد آنها و مشکلی که الان با آن مواجهاند خیلی مطرح بود در ساندنس.
- فضای جشنواره چطور بود در این هوای سرد؟
هوا بله سرد بود ولی فضای جشنواره اتفاقاً خیلی گرم بود به خاطر استقبالی که شده بود. میدانید این شهر پارک سیتی در یوتا که فستیوال درش برگزار میشود اصلاً یک تفرجگاه زمستانی است که توریستهای طرفدار ورزشهای زمستانی را به خود جلب میکند.
این فستیوال هم یک جاذبه اضافی به این شهر میدهد. البته یک مشکل هم برای سینمادوستان واقعی ایجاد میکند. به این ترتیب که درصد مهمی از بلیتها را همین توریستها پیش خرید میکنند. به این ترتیب جا برای کسانی که صرفاً برای فیلم دیدن به ساندنس میآیند یک خرده تنگتر میشود. من خودم با چند نمونه از این توریستها آشنا شدم که میگفتند روزها میروند تمام روز اسکی میکنند و شبها هم دو تا فیلم میبینند و بلیتهایشان را هم از خیلی قبل پیش خرید کرده بودند.
- شما تا روز سوم آنجا بودید. جشنواره ۱۱ روز است. در این سه روز که شما بودید، آس برندهای هم رو شد؟
برای من مشکل است به این دلیل که روزهای محدودی آنجا بودم، نمیتوانم به آن صورت جمعبندی به خصوصی از فیلمها بدهم. ولی میتوانم به چند تا از فیلمهایی که دیدم اشاره کنم. مثلاً یکی از فیلمهای داغ جشنواره که البته در نهایت فیلم زیاد نظرگیری هم نبود، بدل شیطان Devil’s Double اسمش بود. که آدم فکر میکرد درباره بدل معروف صدام حسین است.
ولی وقتی فیلم را میدیدید میدیدید که در واقع راجع به بدل پسر صدام، عُدَی حسین است. و بدل صدام را ما تنها در یک صحنه میبینیم که با خود صدام دارد تنیس بازی میکند. همین صحنه بسیار بانمک هم نشان میداد که رویکرد فیلمسازها به موضوع این فیلم در واقع یک رویکرد بیشتر سطحی و چشمک زنانه بود تا یک برخورد جدی و عمیق تاریخی.
فیلم بر اساس خاطرات لطیف یحیی، بدل عُدَی حسین نوشته شده و تاکیدش بیشتر بر رذالت اخلاقی و آن درنده خویی عُدَی حسین است که میبینیم آدمها را بیدلیل میکشد یا مثلاً دختر مدرسهای را از راه مدرسه میدزدد و بهشان تجاوز میکند.
البته خیلی هم جالب است که کارگردان این فیلم که یک فیلم اروپایی بود لی تاماهوری که اساساً یک فیلمساز نیوزیلندی است و اگر یادتان بیاید زمانی فیلم خیلی خوبی به نام Once Were Warriors را ساخته بود درباره خانواده مائوری که از ریشههای خودش صحبت کرده بود.
این آقای تاماهوری وقتی که به هالیوود رفت و مشغول ساختن فیلمهای هالیوودی شد، اصلاً زندگی خصوصی خودش رو شد که یک زندگی جنجالی بود و اگر یادتان باشد پنج سال پیش هم برای پوشیدن لباس زنانه و روسپیگری در آن لباس توسط پلیس لس آنجلس دستگیر شد.
حالا یک چنین آدمی آمده و با آن گرایشهایی که خودش دارد یک چنین فیلم جنجالی را درست کرده. فیلمی که خیلی بهتر از این بود اسمش «اینجا»، بود که راجع به یک تعامل بین فرهنگی است بین یک مرد مهندس نقشه ساز آمریکایی که دارد در ایروان ارمنستان کار میکند و آنجا با یک خانم ارمنی عکاس آشنا میشود و بعد اینها با هم همسفر میشوند و یک رابطه عاشقانهای هم بین این زن و مرد ریشه میگیرد.
فیلم خیلی خوبی است. بیشتر یک سفر جادهای است که در لحظاتی آنتونیونی را به یاد میآورد و در لحظاتی هم کیارستمی خودمان را. لایه فلسفی قوی دارد که بیشتر راجع به نسبی بودن حقیقت است. البته حرف تازهای نیست ولی نوع مطرح کردنش در این فیلم تازگی دارد و خیلی گیراست.
- این سیامین جشنواره ساندنس بود. به نظر شما بعد از سه دهه، ساندنس کارکرد اولیهاش را در حمایت از فیلمهای مستقل حفظ کرده؟
دقیقاً. من فکر میکنم حتی با تأکید بیشتری هم. البته یک دورهای بود تا پنج شش سال پیش که خیلیها میگفتند ساندنس هم هالیوودی شده و مخالفتهایی با آن میکردند. ولی فکر میکنم پارسال و امسال این فستیوال نشان داده که به ریشههایش برگشته. یک فستیوال زنده و باطراوتی است که هر سال هم محل رونمایی یک تعدادی از بهترین فیلمهای مستقل آمریکاست.
اگر میخواهید اهمیت ساندنس را بدانید نگاه کنید به فیلمهایی که امسال نامزد اسکار بهترین فیلم شدند. یا در رشتههای دیگر نامزد شدند. فیلمهایی مثل بچهها همه سر به راهند، دستخوش زمستانی، والنتاین غمگین اینها همه فیلمهایی بودند که پارسال در ساندنس رونمایی شدند.
- اشاره کردید به اسکار. نظر شما درباره این ده فیلمی که نامزد شدهاند چیست؟
مشکل من اتفاقاً با همین ۱۰ فیلم بودن این نامزدهاست.
- چرا؟
میدانید که از پارسال تعداد [نامزدها] را از پنج به ۱۰ افزایش دادند. بیشتر به دلیل ارضای خاطر تماشاگران تلویزیونی پخش مراسم اسکار که اینها تعداد بیشتری از فیلمهای نامزد شده را دیده باشند و در نتیجه با علاقه بیشتری خود آن برنامه را دنبال کنند. ولی این تمهید به نظر من از ارزش خود جایزهها کم میکند.
بعد هم این شاید یک بدشانسی برگزارکنندگان باشد که نه پارسال نه امسال ما ۱۰ فیلم درخشان آمریکایی نداشتیم که بتوانیم یک لیست پربار ۱۰ فیلمه را داشته باشیم، یک لیست ارزشمند را. خیلی بهتر بود که در همان حد پنج فیلم نگاه میداشتند جایزه بهترین فیلم را.
- حالا اگر قرار بود پنج فیلم انتخاب شود، کدامیک فکر میکنید توجه ناقدان را بیشتر به خودش جلب کرده؟
تمام این ۱۰ فیلم از نظر توجه منتقدان خوب بودند. یعنی هرکدامشان توجه یک عده را جمع کردند. من اگر بخواهم نظر خودم را بدهم، پنج فیلمی که من انتخاب میکردم، گفتار پادشاه، بچهها سربه راهند، شبکه اجتماعی، مشت زن و میتوانم اسباب بازی ۳ را هم اضافه کنم.
- رقابت اصلی بین کدامها خواهد بود؟
فکر میکنم بیشتر بین شبکه اجتماعی و گفتار پادشاه باشد. البته میدانید که گفتار پادشاه در ۱۲ رشته نامزد شده و شبکه اجتماعی فقط در هشت تا. شاید این امتیازی به گفتار پادشاه بدهد. ولی فکر میکنم که در نهایت شبکه اجتماعی شانس بهتری داشته باشد.
برای اینکه کسانی که به این فیلمها رأی میدهند، یعنی نزدیک به شش هزار اعضای آکادمی، برخلاف سالهای گذشته در این سالهای اخیر بیشتر آدمهای جوانتر هستند. یک فیلم مثل شبکه اجتماعی برایشان جذابیت بیشتری دارد. گفتار پادشاه بیشتر از نوع فیلمهای قدیمیتر است که خیلی هم مورد توجه اسکار قرار میگرفتند.
حتی میشود گفت این فیلم خیلی آگاهانه و از روی قوارههای یک فیلم اسکاری ساخته شده و میدانید تهیه کنندهاش هم هاروی واینستین است و کمپانی واینستین که اینها قبلاً در کمپانی میراماکس بودند این دو برادر یعنی هاروی واینستین و برادرش و آنجا یک سابقه طولانی دارند در تولید فیلمهایی که در اسکار خیلی مطرح میشدند و جایزه بهترین فیلم را میگرفتند.
بنابراین من شانس را بیشتر به شبکه اجتماعی میدهم و آن تفاوت ۱۲ نامزدی و هشت نامزدی بیشتر به این دلیل است که شبکه اجتماعی یک فیلم امروزی است در حالی که فیلم گفتار پادشاه یک فیلم تاریخی و به اصطلاح period drama است و میدانید که این فیلمهای حماسی و تاریخی و یا حتی فیلمهای علمی تخیلی همیشه در بخشهای بیشتری نامزد میشوند.
رشتههایی مثل صحنه آرایی یا لباس و یا جلوههای ویژه و این جور چیزها که اگر شما یک داستان مدرن داشته باشید مثل شبکه اجتماعی دیگر در آن رشتهها نامزدی نمیگیرید.
- شما ترجمه کردید گفتار پادشاه. سخنرانی پادشاه هم ترجمه شده.
البته میدانید که این علم ترجمه علم ناکامل و اشتباهناپذیری است. به خصوص وقتی که در مورد فیلمهایی باشد که این فیلمها هم به طور گسترده دیده نشدهاند. در مورد گفتار پادشاه فکر میکنم ترجمه سخن پادشاه هم درست باشد به خاطر اینکه این فیلم یک سخنرانی خیلی مهم دارد در اواخر فیلم ولی تمام فیلم راجع به مشکل تکلم این پادشاه سابق انگلیس است. با توجه به این من فکر میکنم تکلم پادشاه یا لغت فارسیترش گفتار پادشاه ترجمه یک خرده مناسبتری باشد تا سخنرانی پادشاه.
- ولی مشکل ترجمه در مورد عنوانهای دیگر هم وجود دارد. نه؟
بله. بیشتر شاید به خاطر اینکه فیلمها دیده نشدهاند. مثلاً من چند مورد را دیدم که فرض کنید فیلم سوراخ خرگوش یا Rabbit Hole که نیکول کیدمن به خاطرش نامزد شده، ریشهاش از آن سوراخ خرگوشی است که آلیس در کتاب آلیس در سرزمین عجایب تویش میافتد و از آنجا وارد آن سرزمین عجایب میشود.
این را به طور استعاری استفاده میکنند به عنوان اصطلاحی که نشان بدهد که آدمی در یک وضعیت خیلی بدی است. در نتیجه مثلاً... این فیلم هم وضعیت یک زن و شوهری را نشان میدهد که فرزندشان را از دست دادهاند و این موقعیت خیلی دشوار و طاقتفرسایی که اینها تویش هستند.
شاید تنگنا یا مخمصه ترجمه بهتری باشد تا آدم بیاید خیلی عینی و ظاهری سوراخ خرگوش ترجمه کند. یا مثلاً من دیدهام فیلم Winter's Bone استخوان زمستان یا سرمای استخوان سوز ترجمه شده که باز آن هم درست نیست. این bone یک اصطلاح عامیانه است در جنوب آمریکا که به آن جایزهای میگویند که آدم در اثر تلاشهایش به دست میآورد.
این فیلم هم راجع به دختری است که در جستجوی پدرش است و آن نتیجهای که آخر فیلم میگیرد آن boneاش است. یعنی آن دستخوشی که میگیرد یا نتیجهای که میگیرد. شاید دستخوش زمستانی ترجمه بهتری باشد یا مثلاً فیلم والنتاین غمگین را من دیدهام که والنتاین آبی ترجمه کردهاند Blue Valentine که ترجمه درستی نیست به آن صورت.
بچهها سر به راهند، آدم اگر فیلم را دیده باشد، میداند این ترجمه بهتری است برای The Kids Are All Right به خاطر اینکه میدانید All Right را چطور مینویسند در تیتر به صورت دو لغت جدا از هم.
این یک اشاره بیشتر با توجه به وضعیت خانوادگی این بچه هاست که دو مادر لزبین دارند ولی خودشان گرایشهای جنسی معمولی دارند و به خاطر تفاوتی که با دو مادرشان دارند، شاید به این صورت ترجمه شود بهتر است. این مشکلات در ترجمه همیشه پیش میآید چون همانطور که گفتم کار اشتباهپذیری است.
*****
برویم به سراغ شیرین نشاط، کارگردان فیلم «زنان بدون مردان»، مقیم نیویورک که روز پنجشنبه در میان برف و سرما بار سفر بست تا جمعه ویدئواینستالیشنها یا به قول خودش گروه ویدئوهای فیلمبرداری شده در پشت صحنه فیلم زنان بدون مردان را در شهرداری میلان ایتالیا به نمایش بگذارد.
فیلم زنان بدون مردان برنده شیر نقرهای سال ۲۰۰۹ جشنواره فیلم ونیز و برگزیده ۲۰۱۰ جشنواره ساندنس بر اساس داستانی به همین نام از شهرنوش پارسیپور ساخته شده. این فیلم ماجرای آرزوهای چهار زن از پنج زن داستان را در سالهای نخست وزیری محمد مصدق و سپس در پی به زیر آوردن دولت او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر روی پرده آورده است.
شیرین نشاط: من در همان زمانی که فیلم سینمایی را شروع کردم میدانستم که یک سری ویدئو خواهم ساخت که مونتاژش طرز بیان داستانگوییاش خیلی متفاوت باشد با زبان سینما. بنابراین چون در کتاب خانم پارسیپور پنج زن بودند، مهدخت، فائزه، مونه، زرین کلاه و فرخ لقا، من برای هرکدام از این خانمها یک ویدئو ساختم در صورتی که در فیلم سینماییام فقط چهار زن بود.
تجربه دیدن همه این گروه ویدئوها خیلی متفاوت است با تماشا کردن فیلم که شما روی صندلی نشستهاید یک ساعت و نیم. بنابراین برای من این مسئله زیر سئوال بود که تجربه نگاه کردن فیلم سینمایی برعکس کار ویدئوی هنری که در گالری و موزهها نشان داده میشود که واقعاً احتیاج به صندلی ندارد و همینطور از اتاق به اتاق میشود حرکت کرد و همه را هم کاملاً لازم نباشد که ببینی.
متد خیلی به خصوصی است. بیان ساخت این گروه کارها. طوری که من اینها را هر کدام مونتاژ کردهام، داستان تعریف نکند و بتواند به نحوی برای تماشاچی مسائل زن را ابراز کند. مثلاً مشکلات زن را، آرزوی زن را، موقعیت اجتماعی، روانی... این طوری بوده. بعضی از تصویرها در فیلم سینمایی هم استفاده شده ولی بعضی از این تصویرها فقط فیلمبرداری شده برای ساخت این ویدئوها.
- تا چه حد خودتان را ملزم دیدید که تصویر متوازنی از رویدادهای تاریخی ۱۳۳۲ نشان دهید؟
حقیقتش این است که من خودم شخصاً فکر میکنم تا حالا کاری نساخته باشم که ربطی به مسائل سیاسی اجتماعی نداشته باشد. ولی اولین بار بود که رفتم سراغ مسائل تاریخی. ولی یادم است به محض اینکه کتاب خانم پارسیپور را خواندم و اشاره کرد که در دوره ۱۳۳۲ اتفاق میافتد، برای من جذابیت خیلی به خصوصی داشت.
برای اینکه برای من همیشه این رابطه بین مسائل این زنها و در جستجوی یک نوع آزادی بودن و بحران و مسائل تلاش ایرانیها در آن زمان برای پیدا کردن یک نوع آزادی این خودش برای من یک نوع شعر بود که چطور میتواند آدم این دو تا را در یک زمان بیان کند.
ولی میدانستم که وقتی من سراغ مسائل تاریخی میروم نه حالت یک آکادمیک یا کسی که تاریخدان باشد، ولی حالتی که به عنوان سمبلیک با آن رو به رو میشویم. برای اینکه نه من قابلیت این را دارم که بتوانم با آن تسلط راجع به مسائل پیچیده تاریخی سیاسی حرف بزنم و نه اینکه علاقهای داشته باشم که این کار را بکنم. بنابراین در این فیلم واقعاً منظوری نداشتیم که یک حالت فیلم مستند بسازیم راجع به آن دوره. فقط اشاره سمبلیک میکنیم راجع به این دوره.
- ولی یک عده از جوانها ممکن است اطلاعاتشان را از این طریق بگیرند در مورد آن دوره. مثلاً معمولاً روایتهای تاریخی، خاطرات و نوشتههای مطبوعاتی حزبی و سیاسی، حملات حزب توده به دولت مصدق را بازتاب دادند. اما در فیلم حامیان حزب توده به نفع مصدق تظاهرات و جهت گیری میکنند. بدون اینکه به آن حملهها اشارهای شود.
یک مقداری مسئله داستانسازی بود که مثلاً داستان این دوره را ما از چه انگیزهای بگوییم و بدون اینکه طرفداری یکی را بکنیم و از یکی مثلاً... ولی راستش را بخواهید من اشکال شما را قبول میکنم. نمیشود خیلی راجع به آن صحبت کرد. ولی ما منظوری نداشتیم که تاریخ را یک حالتی عوض کنیم یا اینکه جبهه گیری کنیم.
ولی من شخصاً روی گروه کمونیست نمیخواستم به آن سبک پافشاری کنم ولی برای ما جالب بود که مونس یک شخصیتی که آخر سر سیاسی شد یا اقلاً ما را کشاند به جهت سیاسی با آقایی به اسم علی آشنا میشود که کمونیست است و از طریق آنها ما بتوانیم یک آشنایی پیدا کنیم. ولی منظوری نداشتیم که جزییات این دوره را و این تاریخ را عوض کنیم و یک چیز تازهای به تماشاچی نشان دهیم. اگر هم کردیم اشتباه کردم.
- مسئله آن نیست. ولی چون دارید جواب میدهید، یک سؤال دیگر هم در همین زمینه بکنم. معمولاً در روایتها ۲۸ مرداد یادآور آغاز سرکوبی، حبس و اعدام مخالفان شاه و دربار است. ولی در فیلم تنها کسی که کشته میشود اتفاقاً یک سرباز جوان است که با چاقوی یک عضو جوان حزب توده به قتل میرسد...
درست است. مسئله اینجاست که تاریخ را هر گروهی و هر کسی یک نوع تعریف میکند. بنابراین امکان نداشت که مثلاً من یک فیلمی را میساختم بدون اینکه اشکالی درش به وجود بیاید. مثلاً کشته شدن این سرباز ربطی به چیز سیاسی نداشت.
برای مسئله روانی مونس بود. یک زنی که اعتقاد داشت به فعالیتهای سیاسی و یک مرتبه با مرگ یک سرباز که به نظر او یک دشمن میآمد، یک دفعه این آگاهی را پیدا کرد که واقعاً حتی آن سرباز هم یک انسان است و زندگیاش ارزش دارد.
خشونت، مرگ برای او یک لحظه خیلی مهمی بود که اصلاً جبهه گیری و این تفاوتهایی که بین آدمها هست یک جا ولی زندگی این انسان هم باارزش بود.
من منظورم این بود که روی مونس تکیه کنم. نه اینکه حالا اینجا برگردم به مسائل دقیق گروههای مختلف ایران.
- بگذارید این گفتوگو را با این سئوال تمام کنم، به خاطر اینکه نامزدهای اسکار اعلام شد، فیلم محبوب شما از میان این نامزدها کدام است؟
در این فیلمهایی که انتخاب کردهاند، یک فیلمی هست به اسم Blue Valentine یا Winter's Bone که دو تا از فیلمهایی هستند که خیلی کم خرجاند. یکی شان Winter's Bone را خانمی ساخته و من شخصاً خیلی خوشحال شدم که چنین فیلمی که خارج از کادر هالیوود هست، توانسته کاندید شود برای بهترین فیلم و بهترین کارگردان.
Blue Valentine با بازی میشل ویلیامز، واقعاً به نظرم بازی ایشان خیلی قوی بود و من خوشحال شدم که ایشان نامزد این جایزه شد. ولی راستش را بخواهید بقیه فیلمها چیزهایی بود که ما انتظارش را داشتیم که طبق معمول یک سری استودیوها میجنگند که فیلمشان را کاندید کنند و میشوند و برنده میشوند و بیشتر بلیت میفروشند.
ولی امکان اینکه فیلمهای کوچکتر توجه آن چنانی بهشان شود در هالیوود طبق معمول کم است. ولی واقعاً فکر میکنم Winter's Bone فیلم خیلی غمگین ولی فیلم فوقالعاده جالبی بود برای من و خوشحالم که کارگردانش یک خانم بود.