نامش آرش ارکان بود. ۲۶ ساله و دارای فوق ليسانس مديريت صنعتی. ۱۳ آبان سال ۸۸ بازداشت شد.
يک بار برای درمان بيماری کليه اش به خارج از زندان آمد و خيلی زود او را به زندان برگردانند. اما چند روز بعد جنازه او را تحويل خانواده اش دادند.
بعد از يک سال از مرگ آرش ارکان، پدرش اردشير ارکان سکوت خود را شکسته و می خواهد درباره پسرش صحبت کند.
پدر آرش ارکان در گفت وگو با رادیو فردا می گوید بزرگترین حسرت اش این است که چرا آن زمان که فرزندش در زندان بود، سکوت اختیار کرد و درباره بازداشت و شرایط زندان او، حرف نزده است.
پس ازگذشت يکسال از درگذشت فرزندتان آرش، شما سکوت خودتان را شکسته ايد و حاضر شده ايد درباره پسرتان صحبت کنيد. چرا در طول اين يکسال سکوت کرده بوديد؟
پسرم همراهان و دوستانی داشت و من در اين مدت سعی کردم به خاطر همراهان پسرم سکوت کنم. الان هم با ميل همان همراهان شان حاضر شده ام با شما مصاحبه کنم.
چون اين کاری را که الان دارم انجام می دهم، پيش از اين و در زمان زنده بودن پسرم بايد انجام می دادم که متاسفانه اشتباه کردم.
آقای ارکان لطفا به ما بگوييد که آرش دقيقا کی و به چه دليل بازداشت شد؟
پسرم روز ۱۳ آبان ۱۳۸۸ در يکی از خيابان های منتهی به وليعصر بازداشت شد. دليل بازداشت او هم اين بود که در هنگام بازگشت از تظاهرات مشاهده می کند که ماموران با يک نوجوانی که در حال عکاسی بوده است، درگير شده و پسر من در حمايت از آن پسر بچه خودش را وارد معرکه می کند و متاسفانه دستگير می شود.
آيا در زمان بازداشت آثاری از ضرب و شتم بر روی بدن آرش ديده می شده است؟
بله. پس از يکسال بازداشت غير قانونی، وقتی پسرم برای مدت کوتاهی به خانه برگشت، روی کمرش و کف پاهايش آثار شکنجه ديده می شد.
يعنی در طول آن مدت، آثار ضرب و شتم و شکنجه محو نشده بود؟
نه. نمی دانم با چه او را زده بودند که روی کمرش وقتی زخم هايش جوش خورده بود، گوشت اضافه آورده بود.
ايشان دوران بازداشت را در کدام زندان و بند سپری می کرد؟
در زندان اوين بود. ما تقريبا تا چهار ماه از ايشان خبری نداشتيم. بعد هم که با تماس گرفتند در سلول انفرادی بود. چون هم آن شخص ماموری که روز حادثه با او درگير شده بود از پسرم شکايت کرده بود و شاکی خصوصی داشت و هم شاکی عمومی داشت.
شاکی عمومی به چه اتهامی از ايشان شکايت کرده بود؟
به اتهام اقدام عليه امنيت ملی.
گويا به خاطر بيماری کليه ای که آرش داشته است برای يک دوره خيلی کوتاه و به منظور درمان، ايشان را به بيمارستان منتقل کرده و دوباره به زندان برگردانده اند.ايشان چه مدت برای درمان به بيرون از زندان منتقل شد و آيا شما در طول اين مدت توانستيد پسرتان را در بيمارستان ملاقات کنيد؟
پسرم بعد از يک سال بازداشت به خاطر دادگاه اش از زندان بيرون آمد. سريع دادگاه اش تشکيل شد و پيش از اينکه حتی حکم دادگاه تجديد نظر صادر بشود، دوباره به زندان برگردانده شد.
چون پسرم يک کليه بيشتر نداشت در اين مدت مشکل کليوای اش عود کرد و ما در اين مدت درخواست مرخصی کرديم. شش روز به او مرخصی دادند. اما مجددا به بيمارستان بازگردانده شد و چيزی به طول نيانجاميد که آنها خودشان او را به بيمارستان بقيه الله منتقل کردند و در نهايت پسرم از دست رفت.
چه مدت پس از اينکه ايشان را به زندان بازگرداندند، پسرتان درگذشت؟
تصور می کنم چيزی حدود ۹يا ۱۰روز بود.
شما وقتی ايشان را دردوره ای که به مرخصی آمده بود در بيمارستان ديديد، وضعيت جسمی شان به چه صورت بود؟
همين قدر به شما بگويم که پسر من حدودا يک متر و ۹۵ سانتی متر قد داشت و وقتی به زندان افتاد نزديک به ۱۰۰ کيلو وزن داشت. وقتی برای مرخصی به خانه برگشت چيزی حدود ۶۵ تا ۶۸ کيلو شده بود.
وقتی ايشان در زندان فوت کرد، شما به چه صورت از اين واقعه خبردار شديد؟ آيا مسئولان زندان به شما خبر دادند؟
ايشان در زندان فوت نکردند. در بيمارستان بقيه الله درگذشتند و مسئولان بيمارستان با وکيل تماس گرفته بودند و وکيل شان هم به ما اطلاع داد.
در طول دوران بازداشت آرش آيا امکان ملاقات حضوری يا کابينی با ايشان داشتيد؟
تا چهار ماه اول اصلا هيچ خبری از پسرم نداشتم. حتی تماس تلفنی هم با منزل نداشتند. بعد از اينکه ۹ ماه از ماجرای بازداشت گذشت به ما اجازه ملاقات حضوری دادند. آن هم بسيار کوتاه.
من در طول يکسال فقط يکبار توانستم پسرم را ملاقات کنم. بعد از آن هم که چند روزی برای دادگاه از زندان مرخصی گرفتند و مجددا به زندان بازگردانده شدند.
در طول اين مدتی که بازداشت بود تماس تلفنی با شما داشت؟
شايد در طول اين يک سال ۱۰يا ۱۵ بار با ما تماس تلفنی داشت.
دادگاه وی در کدام شعبه دادگاه انقلاب برگزار شد؟
شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب بود و فکر می کنم پيرعباسی قاضی پرونده شان بود.
در زمان خاکسپاری مشکلی برای شما ايجاد نشد؟ بدون مشکل توانستيد که مراسم خاکسپاری و عزاداری را برگزار کنيد؟
من خودم تا روز هفتم پسرم در بيمارستان بستری بودم و متاسفانه نتوانستم در مراسم خاکسپاری او حضور داشته باشم اما گويا جسد پسرم را تا چهار روز نگه داشته بودند و بعد از چهار روز تحويل خانواده دادند. تحويل جسد پسرم با تذکرات و تهديدات خيلی شديد به خانواده انجام گرفت.
ايشان در کدام قطعه بهشت زهرا به خاک سپرده شد؟
در قطعه ۲۵۶.
وکيل آرش که بود؟
وکيل پسرم آقای لاری از دوستان خانوادگی ما بودند.
به هر حال تشديد بيماری پسرتان در زندان و استمرار آن موجب مرگ شان شده است. آيا در قوه قضائيه اين موضوع را پيگيری کرديد يا خير؟
همين که پسرم بدون در نظر گرفتن شرايط خاص فيزيکی و بيماری اش به مدت يکسال در بازداشت غير قانونی به سر می برد، و همين مسئله نشان می داد که پسرم بعد از اين دوران بازداشت طولانی ديگر نيازی به حبس مجدد ندارد.
حکمی که برايش صادر شده بود کمتر از مدت زمان بازداشت اش در زندان بود. يعنی ده ماه حکم مجدد برايش صادر شده بود. اگر قاضی مدت زمان بازداشت پسرم را لحاظ می کرد، آنچه باقی می ماند چيزی حدود هفت يا هشت ماه حبس ديگر بود که آن وقت ما می توانستيم بابت اين مدت جريمه نقدی پرداخت کنيم و اصلا احتياجی نبود که دوباره به زندان بازگردد.
اين در مورد اعمال قاضی. اما در مورد دکتر زندان چه می توانم بگويم به جز اينکه مثل همان مامور قانون که منجر به زندانی شدن فرزندم شد، بايستی پاسخگوی وجدان خودشان باشند.
آقای ارکان، چه اتفاقی افتاده بود که به جز آن مدت يکساله زندان، يک حکم ده ماهه مجدد برای آرش صادر کرده بودند؟
به ما گفتند که بر اساس قانون اين مدت زمانی که بازداشت بوده جزو حکم اش محسوب نمی شود. يعنی مدت حبس از روزی محسوب می شود که دادگاه حکم را صادر می کند.
اما اين مسئله در مورد کسی صدق می کند که به مدت ۲۴ ساعت بازداشت باشد. نه اينکه کسی مدت يک سال در بازداشت موقت به سر ببرد.
اما درخواست تجديد نظر هم کرديم اما متاسفانه پيش از آنکه پاسخی دريافت کنيم ، آرش را به زندان برگرداندند و اين اتفاق افتاد.
اما گويا در قانون به اين صورت است که ميزان حکم از روز نخست بازداشت محاسبه می شود. وکيل ايشان در باره آن ده ماهه اضافه زندان که برای آرش صادر شده بود، چه نظری داشت؟
من فکر می کنم به علت آن ضرب و شتمی که روز اول بين آرش و مامور نيروی انتظامی رخ داده بود، با پرونده پسرم با کمترين چشم پوشی و با اعمال حداکثر مجازات او را محاکمه کردند.
حتی برای پسرم جريمه نقدی و ديه هم تعيين کردند. حتی دادگاه از آن مامور قانون پيش از آنکه دادگاهی تشکيل شود، درخواست کرد که در جلسه حضور داشته باشد و شهادت بدهد که آن روز لباس و کاور نيروی انتظامی به تن نداشته است.
اما متاسفانه او در اين جلسه حاضر شد و بر خلاف آنچه که پيش از تشکيل دادگاه ادعا کرده بود، شهادت داد که کاور به تن داشته است.
چون اگر مشخص می شد که کاور نيروی انتظامی به تن نداشته است، طبعا مامور قانون شناخته نمی شد و حکم به اين سنگينی هم برای آرش صادر نمی شد.
آرش چند سال اش بود؟ در کدام رشته و در کدام دانشگاه درس می خواند؟
پسرم متولد ۱۳۶۱ بود. فوق ليسانس مديريت صنعتی داشت که ليسانس اش را از دانشگاه آزاد کرج و فوق ليسانسش را از دانشگاه گيلان دريافت کرده بود.
من فقط می توانم بگويم بزرگترين حسرتم اين است که در آن زمانی که پسرم در زندان بود چرا من سکوت کردم؟ و اين بزرگترين اشتباهی بود که در تمام زندگی ام مرتکب شدم.
می توانم بگويم غم از دست دادن آرش برايم کمتر از اين حسرت است که چرا سکوت کردم؟
برای اينکه پسرم مثل همه بچه های معصومی که در اين مسير از دست رفتند، و هنوز هم برخی از آنها در زندان به سر می برند، در عين نجابت و شرافت از دست رفت و اميدوارم که تاوان همه اين خون هايی که اين جور ريخته شده است را يک روز پس بدهند.
آيا ماموران از شما درخواست سکوت کرده بودند؟
اين تصور غلط ما بود که اگر اطلاع رسانی کنيم، فشار بيشتری به آرش وارد می شود.
يک بار برای درمان بيماری کليه اش به خارج از زندان آمد و خيلی زود او را به زندان برگردانند. اما چند روز بعد جنازه او را تحويل خانواده اش دادند.
بعد از يک سال از مرگ آرش ارکان، پدرش اردشير ارکان سکوت خود را شکسته و می خواهد درباره پسرش صحبت کند.
پدر آرش ارکان در گفت وگو با رادیو فردا می گوید بزرگترین حسرت اش این است که چرا آن زمان که فرزندش در زندان بود، سکوت اختیار کرد و درباره بازداشت و شرایط زندان او، حرف نزده است.
گفت و گو با اردشیر ارکان، پدر آرش ارکان
Your browser doesn’t support HTML5
پس ازگذشت يکسال از درگذشت فرزندتان آرش، شما سکوت خودتان را شکسته ايد و حاضر شده ايد درباره پسرتان صحبت کنيد. چرا در طول اين يکسال سکوت کرده بوديد؟
پسرم همراهان و دوستانی داشت و من در اين مدت سعی کردم به خاطر همراهان پسرم سکوت کنم. الان هم با ميل همان همراهان شان حاضر شده ام با شما مصاحبه کنم.
چون اين کاری را که الان دارم انجام می دهم، پيش از اين و در زمان زنده بودن پسرم بايد انجام می دادم که متاسفانه اشتباه کردم.
آقای ارکان لطفا به ما بگوييد که آرش دقيقا کی و به چه دليل بازداشت شد؟
پسرم روز ۱۳ آبان ۱۳۸۸ در يکی از خيابان های منتهی به وليعصر بازداشت شد. دليل بازداشت او هم اين بود که در هنگام بازگشت از تظاهرات مشاهده می کند که ماموران با يک نوجوانی که در حال عکاسی بوده است، درگير شده و پسر من در حمايت از آن پسر بچه خودش را وارد معرکه می کند و متاسفانه دستگير می شود.
آيا در زمان بازداشت آثاری از ضرب و شتم بر روی بدن آرش ديده می شده است؟
بله. پس از يکسال بازداشت غير قانونی، وقتی پسرم برای مدت کوتاهی به خانه برگشت، روی کمرش و کف پاهايش آثار شکنجه ديده می شد.
يعنی در طول آن مدت، آثار ضرب و شتم و شکنجه محو نشده بود؟
نه. نمی دانم با چه او را زده بودند که روی کمرش وقتی زخم هايش جوش خورده بود، گوشت اضافه آورده بود.
ايشان دوران بازداشت را در کدام زندان و بند سپری می کرد؟
در زندان اوين بود. ما تقريبا تا چهار ماه از ايشان خبری نداشتيم. بعد هم که با تماس گرفتند در سلول انفرادی بود. چون هم آن شخص ماموری که روز حادثه با او درگير شده بود از پسرم شکايت کرده بود و شاکی خصوصی داشت و هم شاکی عمومی داشت.
شاکی عمومی به چه اتهامی از ايشان شکايت کرده بود؟
به اتهام اقدام عليه امنيت ملی.
گويا به خاطر بيماری کليه ای که آرش داشته است برای يک دوره خيلی کوتاه و به منظور درمان، ايشان را به بيمارستان منتقل کرده و دوباره به زندان برگردانده اند.ايشان چه مدت برای درمان به بيرون از زندان منتقل شد و آيا شما در طول اين مدت توانستيد پسرتان را در بيمارستان ملاقات کنيد؟
پسرم بعد از يک سال بازداشت به خاطر دادگاه اش از زندان بيرون آمد. سريع دادگاه اش تشکيل شد و پيش از اينکه حتی حکم دادگاه تجديد نظر صادر بشود، دوباره به زندان برگردانده شد.
پسرم مثل همه بچه های معصومی که در اين مسير از دست رفتند، و هنوز هم برخی از آنها در زندان به سر می برند، در عين نجابت و شرافت از دست رفت و اميدوارم که تاوان همه اين خون هايی که اين جور ريخته شده است را يک روز پس بدهند.
پدر آرش اشکان
چون پسرم يک کليه بيشتر نداشت در اين مدت مشکل کليوای اش عود کرد و ما در اين مدت درخواست مرخصی کرديم. شش روز به او مرخصی دادند. اما مجددا به بيمارستان بازگردانده شد و چيزی به طول نيانجاميد که آنها خودشان او را به بيمارستان بقيه الله منتقل کردند و در نهايت پسرم از دست رفت.
چه مدت پس از اينکه ايشان را به زندان بازگرداندند، پسرتان درگذشت؟
تصور می کنم چيزی حدود ۹يا ۱۰روز بود.
شما وقتی ايشان را دردوره ای که به مرخصی آمده بود در بيمارستان ديديد، وضعيت جسمی شان به چه صورت بود؟
همين قدر به شما بگويم که پسر من حدودا يک متر و ۹۵ سانتی متر قد داشت و وقتی به زندان افتاد نزديک به ۱۰۰ کيلو وزن داشت. وقتی برای مرخصی به خانه برگشت چيزی حدود ۶۵ تا ۶۸ کيلو شده بود.
وقتی ايشان در زندان فوت کرد، شما به چه صورت از اين واقعه خبردار شديد؟ آيا مسئولان زندان به شما خبر دادند؟
ايشان در زندان فوت نکردند. در بيمارستان بقيه الله درگذشتند و مسئولان بيمارستان با وکيل تماس گرفته بودند و وکيل شان هم به ما اطلاع داد.
در طول دوران بازداشت آرش آيا امکان ملاقات حضوری يا کابينی با ايشان داشتيد؟
تا چهار ماه اول اصلا هيچ خبری از پسرم نداشتم. حتی تماس تلفنی هم با منزل نداشتند. بعد از اينکه ۹ ماه از ماجرای بازداشت گذشت به ما اجازه ملاقات حضوری دادند. آن هم بسيار کوتاه.
من در طول يکسال فقط يکبار توانستم پسرم را ملاقات کنم. بعد از آن هم که چند روزی برای دادگاه از زندان مرخصی گرفتند و مجددا به زندان بازگردانده شدند.
در طول اين مدتی که بازداشت بود تماس تلفنی با شما داشت؟
شايد در طول اين يک سال ۱۰يا ۱۵ بار با ما تماس تلفنی داشت.
دادگاه وی در کدام شعبه دادگاه انقلاب برگزار شد؟
شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب بود و فکر می کنم پيرعباسی قاضی پرونده شان بود.
در زمان خاکسپاری مشکلی برای شما ايجاد نشد؟ بدون مشکل توانستيد که مراسم خاکسپاری و عزاداری را برگزار کنيد؟
من خودم تا روز هفتم پسرم در بيمارستان بستری بودم و متاسفانه نتوانستم در مراسم خاکسپاری او حضور داشته باشم اما گويا جسد پسرم را تا چهار روز نگه داشته بودند و بعد از چهار روز تحويل خانواده دادند. تحويل جسد پسرم با تذکرات و تهديدات خيلی شديد به خانواده انجام گرفت.
ايشان در کدام قطعه بهشت زهرا به خاک سپرده شد؟
در قطعه ۲۵۶.
وکيل آرش که بود؟
وکيل پسرم آقای لاری از دوستان خانوادگی ما بودند.
به هر حال تشديد بيماری پسرتان در زندان و استمرار آن موجب مرگ شان شده است. آيا در قوه قضائيه اين موضوع را پيگيری کرديد يا خير؟
همين که پسرم بدون در نظر گرفتن شرايط خاص فيزيکی و بيماری اش به مدت يکسال در بازداشت غير قانونی به سر می برد، و همين مسئله نشان می داد که پسرم بعد از اين دوران بازداشت طولانی ديگر نيازی به حبس مجدد ندارد.
حکمی که برايش صادر شده بود کمتر از مدت زمان بازداشت اش در زندان بود. يعنی ده ماه حکم مجدد برايش صادر شده بود. اگر قاضی مدت زمان بازداشت پسرم را لحاظ می کرد، آنچه باقی می ماند چيزی حدود هفت يا هشت ماه حبس ديگر بود که آن وقت ما می توانستيم بابت اين مدت جريمه نقدی پرداخت کنيم و اصلا احتياجی نبود که دوباره به زندان بازگردد.
اين در مورد اعمال قاضی. اما در مورد دکتر زندان چه می توانم بگويم به جز اينکه مثل همان مامور قانون که منجر به زندانی شدن فرزندم شد، بايستی پاسخگوی وجدان خودشان باشند.
آقای ارکان، چه اتفاقی افتاده بود که به جز آن مدت يکساله زندان، يک حکم ده ماهه مجدد برای آرش صادر کرده بودند؟
به ما گفتند که بر اساس قانون اين مدت زمانی که بازداشت بوده جزو حکم اش محسوب نمی شود. يعنی مدت حبس از روزی محسوب می شود که دادگاه حکم را صادر می کند.
اما اين مسئله در مورد کسی صدق می کند که به مدت ۲۴ ساعت بازداشت باشد. نه اينکه کسی مدت يک سال در بازداشت موقت به سر ببرد.
اما درخواست تجديد نظر هم کرديم اما متاسفانه پيش از آنکه پاسخی دريافت کنيم ، آرش را به زندان برگرداندند و اين اتفاق افتاد.
اما گويا در قانون به اين صورت است که ميزان حکم از روز نخست بازداشت محاسبه می شود. وکيل ايشان در باره آن ده ماهه اضافه زندان که برای آرش صادر شده بود، چه نظری داشت؟
من فکر می کنم به علت آن ضرب و شتمی که روز اول بين آرش و مامور نيروی انتظامی رخ داده بود، با پرونده پسرم با کمترين چشم پوشی و با اعمال حداکثر مجازات او را محاکمه کردند.
حتی برای پسرم جريمه نقدی و ديه هم تعيين کردند. حتی دادگاه از آن مامور قانون پيش از آنکه دادگاهی تشکيل شود، درخواست کرد که در جلسه حضور داشته باشد و شهادت بدهد که آن روز لباس و کاور نيروی انتظامی به تن نداشته است.
اما متاسفانه او در اين جلسه حاضر شد و بر خلاف آنچه که پيش از تشکيل دادگاه ادعا کرده بود، شهادت داد که کاور به تن داشته است.
چون اگر مشخص می شد که کاور نيروی انتظامی به تن نداشته است، طبعا مامور قانون شناخته نمی شد و حکم به اين سنگينی هم برای آرش صادر نمی شد.
آرش چند سال اش بود؟ در کدام رشته و در کدام دانشگاه درس می خواند؟
پسرم متولد ۱۳۶۱ بود. فوق ليسانس مديريت صنعتی داشت که ليسانس اش را از دانشگاه آزاد کرج و فوق ليسانسش را از دانشگاه گيلان دريافت کرده بود.
من فقط می توانم بگويم بزرگترين حسرتم اين است که در آن زمانی که پسرم در زندان بود چرا من سکوت کردم؟ و اين بزرگترين اشتباهی بود که در تمام زندگی ام مرتکب شدم.
می توانم بگويم غم از دست دادن آرش برايم کمتر از اين حسرت است که چرا سکوت کردم؟
برای اينکه پسرم مثل همه بچه های معصومی که در اين مسير از دست رفتند، و هنوز هم برخی از آنها در زندان به سر می برند، در عين نجابت و شرافت از دست رفت و اميدوارم که تاوان همه اين خون هايی که اين جور ريخته شده است را يک روز پس بدهند.
آيا ماموران از شما درخواست سکوت کرده بودند؟
اين تصور غلط ما بود که اگر اطلاع رسانی کنيم، فشار بيشتری به آرش وارد می شود.