یکسال پیش وقتی ایران و گروه پنج به علاوه یک بر سر یک برنامه جامع اقدام مشترک یا همان برجام به توافق نظر رسیدند، بسیاری این حرکت دیپلماتیک را یک نمونه تاریخی خواندند، و نتیجه آن را بسیاری، جایگزینی برای گزینه نظامی خواندند؛
و هنگامی که در تیرماه سال ۱۳۹۴ توافق به دست آمد، تحلیلگران بسیاری آن را نه تنها توافقی در حوزه اتمی، بلکه آغازی برای احیای روابط ایران با جامعه بینالمللی پس از سالها انزوا، و رویکردی تازه به سوی جهان غرب و خصوصاً آمریکا توصیف کردند. اگرچه که بسیاری نیز با این رویکرد موافق نبوده و تأکید میکنند که این مذاکرات تنها بر سر برنامه هستهای تهران بود و الزاماً به آن نتایج «خوشبینانه» گروه اول منتهی نخواهد شد.
Your browser doesn’t support HTML5
اینکه این مذاکرات فقط معطوف بر مسئله هستهای بود خود از جمله انتقادهای پررنگ کسانی است که در یکسال گذشته به شدت به این توافق تاختهاند. جان تیرمن، مدیر اجرایی مرکز مطالعات روابط بین الملل در دانشگاه ام ای تی آمریکاست که معتقد است غرب اصولاً نمیتوانست درباره همه موضوعات با ایران مذاکره کند و از آن نتیجه هم بگیرد. او به رادیوفردا میگوید:
«تجربه شوروی و سایر کشورها نشان داده که مذاکرات پیرامون مسایل اتمی تقریباً هیچوقت به موضوعات بیرون از این حوزه نپرداخته است. این درباره ایران هم صدق میکند و شش کشور متمرکز بر چرخه سوخت و فناوری ایران بودند که بالقوه میتوانست با نظامی شدن، یک تهدید باشد. این مذاکرات به مسایل دیگر از جمله، تروریسم، سوریه، حقوق بشر و یمن و بقیه مسایل منطقه نپرداخت، چون دستیابی به یک توافق در زمینه هستهای با همه جوانب فنی و سیاسی آن، به خودی خود بسیار سخت است. در نتیجه به نظرم این یک تصمیم عقلانی بود که متمرکز بر مسئله هستهای باشند و آمریکا پیگیر آن شد و با محققان خبره در این زمینه توانست به نتیجه برسد.»
بسیاری همچون آقای تیرمن معتقدند که اگرچه ایران با شش قدرت جهانی، روسیه، آمریکا، بریتانیا، چین، آلمان و فرانسه مذاکرات را ادامه داد و به توافق دست یافت، اما نقطه عطف مذاکرات مقطعی بود که ایران و آمریکا آماده گفتوگوی دو جانبه در این زمینه شدند.
هنوز دوران محمود احمدینژاد رئیسجمهور ایران بود که مقامهای عمان به آمریکا اطلاع دادند که ایران آماده گفتوگو به نظر میرسد. در همان زمان هم گفتوگوهایی محرمانه انجام شد که بنا بر گفته دو طرف حاصلی نداشت. با انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری در ایران، این گفتوگوها بار دیگر با میانجیگری عمان از سر گرفته شد و نتایج آن به میز مذاکره ایران با گروه پنج به علاوه یک آورده شد.
اما در انظار عمومی، اولین بار وزرای خارجه ایران و آمریکا، در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۹۲، یکدیگر را ملاقات کردند که آغازگر دیدارهای متعدد جان کری و محمدجواد ظریف تا همین امروز بوده است. این دیدارها، دست دادنها و پیادهرویها در ابتدا تابوشکنی و تاریخی ارزیابی شد و چند ماهی که گذشت، گویی قطعهای عادی از پازل پیچیده روابط بینالملل شد.
با این همه ناظران مسایل ایران از جناحهای متفاوت، آن را هنوز به معنی تغییر بنیادین رویکرد ایران به آمریکا تعبیر نمیکنند. گری سیک مشاور پیشین کاخ سفید در دوران انقلاب ۱۳۵۷ است. آقای سیک که توافق اتمی را دستاوردی تاریخی میداند، در عین حال بر محدود بودن آن تأکید میکند و به رادیوفردا میگوید:
«کری و ظریف و سایر مقامها مثل وزیر انرژی ارنست مونیز و همتایش در ایران علیاکبر صالحی، ساعتهای متمادی را در یک اتاق به صورت فشرده با هم گفتوگو کردهاند و به نظرم نوعی اعتماد بینشان شکل گرفته به شکلی که اگر تلفن زنگ بزند و دیگری آن سوی خط باشد، تلفن را جواب خواهد داد و به آن بیاعتنایی نمیکند. و این یک تغییر است اما نهادینه نشده است و به این معنی نیست که وزیر خارجه بعدی آمریکا الزاماً در قبال ظریف اینگونه عمل خواهد کرد. ممکن است که همان رفتار را داشته باشد و البته همه این بستگی به این دارد که وزیر بعدی چه کسی باشد و رئیسجمهور آینده چه برنامهای در قبال ایران داشته باشد. برای بیش از سه دهه دیپلماتهای دو طرف اجازه صحبت با هم نداشتند. حال آن کوه یخی شکسته است. اما باید منتظر بود و دید.»
منتقدان برجام در آمریکا اما این روابط دیپلماتیک مقامهای ارشد دو کشور را به نوعی اشتباه دولت باراک اوباما ارزیابی میکنند و بر این باورند که در رویکرد ایران نسبت به غرب و خصوصاً آمریکا، ذرهای تغییر رخ نداده است. کلیف مِی، مؤسس بنیاد دفاع از دمکراسی در واشنگتن، که به برجام با شک و تردید مینگرد موافق این نظر است و میگوید:
«سیاست دولت کنونی آمریکا در قبال ایران و در مقایسه با دولتهای پیشین، متفاوت بوده اما در ایران تغییری در سیاست خارجی در قبال آمریکا دیده نمیشود. ما میدانیم که آیتالله خامنهای دائم درباره دشمنی آمریکا با ایران میگوید و درباره آن هشدار میدهد. اگر تلاشی برای دوستی مجدد بوده، بسیار یک سویه و از سوی آمریکا بوده است.»
آن روی سکه و در ایران هم در جریان مذاکرات هستهای و حال در دوران پس از توافق، دیپلماتهای ایران مداوم تأکید کرده و میکنند، که مذاکره بر سر موضوع هستهای به معنی تلاش ایران برای عادیسازی روابط دو جانبهاش با آمریکا نیست.
اگرچه ارتباطهای دیپلماتهای ارشد دو طرف همچنان در جریان است و صحبتهایی درباره گفتوگوی دو طرف درباره سایر مسایل از جمله بحران سوریه مطرح میشود، اما آنچه معمولاً به عنوان سیاست بنیادین ایران معتبر شناخته میشود، گفتههای رهبر جمهوری اسلامی آیتالله علی خامنهای است، که همچنان آمریکا را دشمن درجه یک ایران میداند. او از جمله در روز ۲۵ خرداد، در این باره گفت:
«آمریکا دشمنی خودش را پنهان نمیکند. حالا ممکن است رئیسجمهور آمریکا روز عید نوروز مثلاً سفره هفتسین هم پهن کند، اما هواپیمای مسافری را هم میزنند؛ در کنگره آمریکا همه آنچه را ممکن است علیه جمهوری اسلامی به کار برود تصویب میکنند و رئیسجمهور آمریکا هم همان را امضا میکند و اجرا میکند. مقام حرف و تعارف و گفتوگو و لبخندِ دیپلماسی مقام دیگری است، غیر از مقام عمل است، حتی غیر از مقام اظهارات سیاسی است. شما الان ملاحظه کنید حرفهایی که رئیسجمهور آمریکا و وزیر خارجه آمریکا و مسئولین امنیتی آمریکا و وزیر جنگ آمریکا و مانند اینها نسبت به ایران میزنند، حرفهای دوست نیست، حرفهای دشمن است؛ آن هم دشمن عَنود.»
اینگونه اظهارات رهبر جمهوری اسلامی که گفتههایش در زمینه سیاستهای ایران فصلالخطاب است، تقریباً در همه سخنرانیهای ماههای اخیر او به اشکال مختلف مطرح شده است. اظهاراتی که هر بار ناظران را درباره رویکرد ایران در احیای روابطش با جامعه بینالمللی با شک و تردید روبهرو میکند.
اما بسیاری بر این باورند که آنچه در زمینه روابط ایران و آمریکا در یکی دو سال اخیر شاهد بودیم، پدیده تازهای است و نباید از آن توقع زیادی داشت. جان لیمبرت، در دوران اشغال سفارت آمریکا در ایران، از جمله گروگانهای آمریکایی بود. او درباره این روابط میگوید:
«در گذشته هر گاه ما یک مقداری پیشرفت یا امکان بهبود دیدیم، سریع یک گفتار حساب نشده پیش آمده که جلوی هر نوع پیشرفت را گرفته است. ما این را مکررا دیدیم. در زمان جورج بوش اول، کارتر یا خاتمی این را دیدیم. این تهدیدها همیشه هست. چون دو طرف هم اکنون وارد سرزمین و منطقه ناآشنایی شدند، و چون آنها برای سی و شش سال بلد بودند که به هم فحش بدهند و توهین کنند، اما کاری که بلد نبودند، این بود که بشینند و به طور جدی با هم مذاکره کنند و به توافق برسند. و حال وارد یک سرزمین ناآشنا شدند.»
*****
اما آمریکا تنها یکی از کشورهایی بود که ایران با آنها مذاکرات اتمی را انجام داد. یکی دیگر از این کشورها روسیه بود. تهران و مسکو در طول سالهای تحریم روابط خود را اگرچه حفظ کردند اما روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین، از جمله اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد بود که با قطعنامههای تحریمی این شورا همراه شد و به آنها رأی مثبت داد.
در مقاطع مختلف مذاکرات خصوصاً در ماههای پایانی آن، نقش روسیه در مذاکرات بسیار پررنگ جلوه میکند. دیپلماتهای روس در حالی در کنار متحدی چون چین، با اروپاییها و آمریکا در این مذاکرات همراهی کردند، که روابطشان با غرب در پی بحران اوکراین، بسیار تیره شده بود.
مناقشات مسکو با بروکسل و واشنگتن، حتی به اعمال تحریمهایی نیز علیه روسیه منجر شد. اما دیپلماتهای روس، سرگئی لاوروف وزیر خارجه و همکارانش، همچنان بیوقفه در کنار سایر اعضای گروه پنج به علاوه یک بر سر میز مذاکره حاضر شدند و هدفی مشترک را دنبال کردند. جان تیرمن از دانشگاه ام آی تی درباره این رفتار روسیه میگوید:
«به نظرم این بسیار با اهمیت است که روسیه این مذاکرات پنج به علاوه یک با ایران را آن طور دنبال کرد و در زمانی که فرانسه و بریتانیا و آمریکا برای مسکو چالش ایجاد کردند، مذاکرات اتمی را ترک نکرد. این موضوع میتوانست به بر باد رفتن مذاکره و دست نیافتن به توافق منجر شود چرا که آنها قدرت این کار را به عنوان یک عضو شورای امنیت داشتند.»
بحران بین روسیه و غرب، بر سر موضوع اوکراین و خصوصاً الحاق شبه جزیره کریمه، همچنان پابرجاست، و تحریمهای غرب هنوز بر مسکو اعمال میشود، اما به گواه ناظران، آن سطح از تنش که در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ وجود داشت، این روزها مشاهده نمیشود و این گروه یکی از دلایل این کاهش سطح تنش را هم همکاری روسیه در دوران مذاکرات اتمی ارزیابی میکنند.
نیکلای کوژانف، تحلیلگر بنیاد کارنگی در مسکو است که میگوید روسها نشان دادند که میتوانند در برخی حوزههای امور بینالملل نقشی مؤثر ایفا کنند. او که پیشتر حدود سه سال وابسته سفارت روسیه در تهران بوده، در این باره به رادیوفردا میگوید:
«ادامه مذاکرات اتمی در آن وضعیت، الزاماً به معنی تلاش برای بهبود روابطشان با غرب یا اروپاییها در مورد مسایل غیر از ایران نبود و در پی مبادله موضوع ایران در مقابل تنشهایش با غرب نبود. دلیل اینکه روسیه به دنبال دستیابی به توافق اتمی بود این بود که اولاً در اختیار داشتن سلاح اتمی توسط ایران را غیرقابل قبول میدانست و تلاش داشت که شرایطی ایجاد شود که برنامه اتمی ایران به دستیابی به توانایی تولید سلاح منجر نشود.
و دوم اینکه با توجه به شرایط سخت منطقه خاورمیانه، روسیه تلاش داشت تا ایران به دلیل برنامه هستهایاش درگیری نظامی پیدا کند که میتوانست به سقوط کشور منجر شود و نتایجی بسیار منفی بر ثبات سیاسی آن کشور داشته باشد. در نتیجه روسیه نمیخواست شاهد یک نقطه بحران دیگر در منطقه باشد. و در نهایت اینکه مهم است که به وضعیت دشوار اقتصادی خود روسیه هم اشاره کنیم که پس از تحریمهایی که بر روسیه اعمال شد، روابطش با تهران اهمیت دیگری پیدا کرد. این ضروری بود که موانع روابط اقتصادی دو کشور از سر راه برداشته شود در نتیجه روسها بسیار علاقهمند به حل موضوع هستهای شدند.»
البته اگر روابط بینالملل را بر مبنای رویکرد جنگ سردی یا یک جنگ سرد مدرن ببینیم که آمریکا و روسیه در دو قطب آن قرار داشته باشند، از آنجا که ایران همچنان رابطهای دیپلماتیک و نهادینه شدهای با آمریکا ندارد، ناظران بیشتر این کشور را نزدیک به قطب روسیه ارزیابی میبینند. اگرچه که اختلاف نظری جدی در میان تحلیلگران این حوزه، درباره میزان عمق رابطه تهران و مسکو و استراتژیک بودن آن وجود دارد. کلیف مِی در امریکا درباره این رابطه معتقد است:
«پوتین در روسیه و خامنهای در ایران هر دو فکر می کنند کوچک کردن آمریکا و کاهش قدرت و نفوذش، چیز خوبی است. در نتیجه به نظرم در عمل یک اتحاد وجود دارد، که بر مبنای منافع کوتاهمدت یا میانمدت است.»
روسیه در یک سو و آمریکا در سوی دیگر گروه پنج به علاوه یک بودند. گروهی که شامل چین و و اتحادیه اروپا هم میشد. رابطه ایران با چین، در دوران تحریم تقریباً بدون فراز و نشیبی جدی دنبال شد و چین یکی از متحدان اقتصادی ایران در دورانی بود که کمتر کشوری حاضر به معامله با ایران بود. این روابط همچنان پس از برجام، دنبال میشود.
از طرف دیگر اتحادیه اروپا، که همراه آمریکا در دوران تحریمهای شدید بینالمللی بود، در پی دستیابی به برجام، روابط خود با ایران را احیا کرده است. گفتوگوهای ایران، چه با غرب و چه با شرق در حالی شکل گرفته که حسین بنایی که در دانشگاه ِ ایندیانای آمریکا مشغول به تدریس و تحقیق است، از نیاز ایران به رویکردی تازه در این زمینه سخن میگوید:
«دولت ایران حال باید به رویکردی بیاندیشد که تقریباً از زمان انقلاب اسلامی، فرصت برای آن ایجاد نشده بود و آن تمایل کشورهایی است که انقلاب را یک اتفاق رادیکال و ناخوشایند میدیدند و حال میخواهند با دولت گفتمان داشته باشند و مشروعیت رژیم را از خیلی جوانب در رفتار دیپلماتیک و اقتصادی به رسمیت بشناسند. حال ایران باید فکر کند که چگونه میخواهد این روابط را شکل دهد و چگونه سیگنالهایی را درباره تغییر رفتارش در زمینه منطقه، اقتصاد و سیاست، به بقیه بفرستد. و به نظرم اینها تغییری است که میبینیم، حتی اگر بسیار پله به پله و آرام این اتفاق بیفتد.»
*****
در هفتهها و ماههای پس از دستیابی ایران و گروه پنج به علاوه یک به برجام، و حتی پیش از آن تحلیلگران با یک رویکرد انتقادی به تحلیل این مسئله پرداختند که در سالهایی که ایران در تلاش برای احیای رابطهاش با جامعه بینالملل از طریق حل مناقشه هستهای بود، سیاستهای پیشین خود را در خاورمیانه اجرا کرد و به نوعی از ساز و کار روابط با دنیای پیرامون خود در خاورمیانه، خصوصاً کشورهای عرب منطقه غافل ماند.
اگرچه حسن روحانی و دستگاه دیپلماسیاش، از زمان روی کار آمدن بارها در این زمینه سخن گفتند که اولویت برای ایران بهبود روابطش با کشورهای منطقه است، اما عملاً اقدامی جدی در این زمینه انجام نشد و همه تلاشها متمرکز بر دستیابی به برجام شد.
برجامی که از وقتی به دست آمد، برخی سازوکارها را در خاورمیانه بحرانزده تغییر داد؛ خاورمیانهای که از یک سو جنگی تمامعیار را در سوریه شاهد است و از سوی دیگر شاهد درگیری نظامی در یمن است. منطقهای که ماههاست با پیشروی افراطگرایان اسلامگرای گروه موسوم به حکومت اسلامی در کشورهای مختلف چون عراق و سوریه و لیبی دست و پنجه نرم میکند.
در چنین شرایطی است که توافق اتمی با ایران به دست آمد و موجبات نگرانیهای بیشتری را برای رقبای منطقهای ایران درباره آینده فراهم کرد. دنیس راس مشاور پیشین وزارت خارجه آمریکا که هم اکنون تحلیلگر ارشد در انستیتوی واشنگتن برای سیاستهای خاور نزدیک است در اینباره میگوید:
«مطمئناً آنها که در منطقه هستند از این توافق نگرانند. توافق اتمی، تصویری که از ایران ارائه داده این است که این کشور در حال پیشروی در منطقه است، و پتانسیل بیشتری برای به دست آوردن برتری دارد. حس من این است که بسیاری از دوستان سنتی آمریکا، با این موضوع کنار نیامدهاند که این توافق، ایرانیها را تبدیل به بازیگر مطرحتری در منطقه کرد. برجام در زمینه چشمانداز دستاوردهای آینده، به ایرانیها اعتماد به نفس بیشتری داد؛ اینکه بتوانند قدرت مانور خود را افزایش دهند یا اینکه حتی هژمونی منطقه را در اختیار بگیرند.»
این چشماندازها و در عین حال نگرانیها را حال باید به وضعیتی پیچیده در روابط دو رقیب اصلی منطقه ایران و عربستان سعودی اضافه کرد. در پی اعدام یک روحانی شیعه در عربستان در سال گذشته، حرکتهای اعتراضی در تهران و حمله به دو دفتر دیپلماتیک سعودیها در ایران، به قطع روابط ریاض با تهران منجر شد.
عربستان نه تنها خود با ایران قطع رابطه کرد، بلکه متحدان خود در منطقه را نیز به این کار ترغیب کرد و برخی از آنها مانند بحرین با تهران قطع رابطه کرده و برخی مانند امارات سطح روابط دیپلماتیک خود با تهران را کاهش دادند. حسین بنایی در دانشگاه ایندیانا در آمریکا این جو را خطرناک و نگرانکننده توصیف میکند و میگوید:
«این وضعیت هم از منظر موجودیتها هم از منظر رویکردها نگرانکننده است. صعود و نزول دو کشور در این زمینه مهم است. عربستان سعودی که موقعیتی قدرتمند در زمینه سیاست خارجی در این منطقه داشته، به نظر میآید دچار لغزش شده، و مسایل اقتصادی، سیاسی و ژئوپلتیک فراوان و ناآرامیهای داخلی زیادی برای پادشاهی این کشور وجود دارد، اما از سوی دیگر ایران به نوعی موفق به پشت سر گذاشتن رقابتهای داخلی و سیاستهای جناحی شده، و به نوعی دولت یکپارچه روحانی به شدت متمرکز بر ترمیم روابط اقتصادی و سیاسی با کشورهای دنیاست و همچنین به نوعی به این کشور فرصتی در عراق و سوریه داده شده تا به منافعش رسیدگی کند. اینچنین وضعیتی که اقدامات سعودیها به نوعی از موقعیت ضعف و ایرانیها از موقعیت قدرت است، ترکیبی برای یک فضای خطرناک ایجاد کرده است.»
رفتارهای ایران که در این ماهها حسایت عربستان سعودی و متحدانش را در پی داشته، از جمله، حمایت همهجانبه از دولت بشار اسد در جنگ با مخالفان سوری، کمک به شبهنظامیان شیعه در عراق، و همچنین اتهامات پیرامون حمایت تهران از حوثیها در یمن است.
اما آنچه این روزها، بیشتر از هر زمان دیگری برای تحلیلگران آشکار شده، این است که بهبود روابط تهران و ریاض، باید از جمله اولویتهای اصلی برای کمک به وضعیت خاورمیانه باشد. کشورهای مختلف در طول ماههای اخیر، بارها دو طرف را به محدود کردن این تنش و تلاش برای از سرگیری گفتوگو ترغیب کردهاند اما تاکنون اقدام محسوسی در اینباره انجام نشده است.
از جمله مسکو، پیشنهادهایی برای میانجیگری مطرح کرد، که پاسخ روشنی از سوی تهران یا ریاض دریافت نکرده است. نیکلای کوژانف در مسکو درباره دلیل این تلاش مسکو معتقد است که تنش بین تهران و ریاض چالشی جدی برای مسکو شده و میافزاید:
«سیاست کنونی روسیه در خاورمیانه، توازن است و مسکو در تلاش است تا با همه نقشآفرینان اصلی در خاورمیانه به دلایل مختلف، گفتمان داشته باشد اما این تنش بین ایران و عربستان طبیعتاً مسکو را به آن سمت میبرد که طرف یکی را در مقابل دیگری بگیرد. تا کنون روسیه از این کار امتناع کرده و پیشنهاد میانجیگری داده است.
در تئوری روسیه میتواند این نقش را ایفا کند چرا که رابطهای خوب با تهران دارد، و تا کنون روابط مناسبی با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس داشته است. اما در نهایت، اولاً اراده دو کشور ایران و عربستان سعودی در این میان اهمیت دارد که تا کنون ارادهای برای بهبود روابط را ندیدهایم. و دوم نحوه ادامه وضعیت سوریه است. موفقیت رژیم سوریه، میتواند تأثیری بسیار منفی در قصد سعودیها به گفتوگو با تهران از طریق روسیه بگذارد و شکست رژیم یا حداقل شکستهای محلی آن میتواند تصمیم عکس در قصد ایران در گفتوگو با ریاض داشته باشد.»
آن سوی این موازنه آمریکا قرار دارد. کشوری که دهههاست، ریاض را به عنوان متحدی استراتژیک میشناسد، اگر چه این روزها اختلاف نظرهایی هم با این کشور دارد، که الزاماً معطوف بر توافق اتمی هم نیست. این روزها برخی به واشنگتن چشم دوختهاند تا در زمینه تنش بین تهران و ریاض میانجیگری کند یا حداقل در این زمینه و برای حل آن اعمال نفوذ کند. رویکردی که به گواه گروهی از تحلیلگران، آمریکا آنچنان قدرت زیادی برای انجام آن ندارد. محمد بزی خبرنگار آمریکایی-لبنانی است که هم اکنون در دانشگاه نیویورک فعال است. او این شرایط را اینگونه توضیح میدهد:
«به نظرم آمریکا در مقایسه با سالهای گذشته، اهرم فشار ضعیفتری برای تأثیرگذاری دارد. و بخشی از این موضوع به دلیل پسرفت در روابط آمریکا با عربستان سعودی در سالهای اخیر و در دولت اوباما بوده است، خصوصاً از بیش از یک سال پیش که سلمان پادشاه تازه عربستان شد این روابط شکلی پیدا کرده که سالها این طور نبود. در نتیجه به نظرم آمریکا قدرت اعمال نفوذ کمتری دارد.»
آنچه که سرچشمه تنشهای اخیر در روابط تهران و ریاض و جنگ لفظی شدید بین دو کشور شد، کشته شدن صدها ایرانی در جریان مراسم حج سال ۹۴ بود. این حادثه در زمانی رخ داد که بنا بر اطلاعات رادیوفردا، ایران و عربستان سعودی، در حال تلاش برای بهبود روابط از طریق کانالهای غیررسمی بودند که به یکباره همه چیز شکل دیگری پیدا کرد و موج شدید اتهامات دو طرف به یکدیگر آغاز شد.
نگاهی به تاریخ دهههای اخیر نشان میدهد، ایران و عربستان سعودی، پیشتر در دوران اکبر هاشمی رفسنجانی و پس از آن پادشاهی ملک عبدالله موفق به آغاز بهبود روابط شدند؛ روابطی که پس از کشته شدن حدود ۲۰۰ تن از حجاج ایرانی در عربستان، تیره و تار شده بود. از همین رو هم تحلیلگرانی چون گری سیک معتقدند، که الزاماً احتیاجی به تلاشهای بیرونی نیست، و دو کشور میتوانند خود مشکل را برطرف کنند:
«این دور از تصور نیست که کمی حسن نیت از سوی دو طرف، میتواند ابزار یافتن راه حل برای مشکلات را در یک رابطه کاری به دست دهد، رابطهای که به دور از این پروپاگاندا و فریاد کشیدنهای این روزها باشد اما الزاماً هم به دوستی و متحد شدن منجر نشود. به نظرم اگر بخواهند به این ساز و کار دست یابند، آمریکا در آن میان، کمکی نخواهد بود، حتی کار را سخت میکند، آنها باید خود با یکدیگر حرف بزنند.»
اما سیاست و دیپلماسی عرصه ابتکار عمل است. همان طور که ایران و گروه پنج به علاوه یک بدون خلاقیت و ابتکارهای دیپلماتهایشان، که تا دقایق پایانی مذاکره در جریان بود، نمیتوانستند به برجام دست یابند، در سایر موارد نیز، رویکردهای تازه و خلاقیت در دیپلماسی از ملزومات اصلی حل بحران خوانده میشود.
برخی تحلیلگران تغییرات اخیر در دستگاه دیپلماسی، و جایگزین کردن حسین امیرعبدالهیان با حسین جابری انصاری در سمت معاون عربی و آفریقای وزیر امور خارجه، را از جمله این ابتکارات ارزیابی میکنند. همچنین ناظران استفاده از ساز و کار مذاکره گروه پنج به علاوه با ایران به عنوان نمونهای خلاق پیشنهاد میکنند که شاید کشورها بتوانند برای حل سایر بحرانها خصوصاً در خاورمیانه از آن استفاده کنند. سازوکاری که گری سیک مشاور پیشین کاخ سفید میگوید، توانست، تهدیدی را حذف کند که یافتن راه حل برای همه مسایل سیاسی خاورمیانه را تحت الشعاع قرار میداد:
«برجام، یافتن راه حل را تسهیل یا تضمین نمیکند، اما یک مانع بزرگ را برای یافتن راه حل از سر راه برداشت. برای برطرف کردن سایر بحرانها احتیاج به حسن نیت از سوی همه بازیگرهاست. حل مسئله هستهای ایران، مشکل سوریه را حل نمیکند، آن مشکل فقط با تلاش بازیگرهایش برای یافتن راه حل، رفع میشود که آن هم در این مقطع من آنچنان خوشبین به وضعیت نیستم. در مورد مبارزه با داعش، باید با بحران، به صورت نظامی مقابله کرد و تهدید را کاهش داد اما برای سایر مشکلات باقیمانده، باید در فضایی که فارغ از تهدید اتمی ایران است، مذاکره کرد. این موفقیت برجام بود.»