شهر شلوغ است و همهمه بیشترین صدایی است که میشنوید. رانندگان بوق میزنند. بوقهای ممتد بیپایان. بوقهایی از سر خشم. زیر آسمان آلوده. شهروندان پیاده و سواره در تاکسیها و اتومبیلهای شخصی خود پشت چراغ قرمز و مستأصل در ترافیک، اولین راهی که پیدا میکنند عصبانی شدن است. بیرونریزی فشرده و اغلب پرسروصدا و گاه حتی خطرساز وضعیت روانی به نام «خشم».
بیش از ۶۰۰ هزار شهروند تنها در سال ۱۳۹۲، کارشان به نزاع و درگیری و خشونت کشیده. این را آمار ثبت و ضبط شده سازمان پزشکی قانونی ایران میگوید. سازمان پزشکی قانونی میگوید مردم خشمگیناند؛ مردم در خانه و خیابانها، پشت میز کارشان خشمگیناند.
Your browser doesn’t support HTML5
تا اینجای کار خشم میتواند تنها همان وضعیت روانی باشد که تعریفی گسترده از «کمی آزرده خاطر شدن» تا «غیظ و غضب و واکنشهای عصبی تند» را در بر بگیرد. اما موضوع فقط این نیست. گاهی آدمها اینقدر خشمگیناند که دیگر نیازی به کنترل خشم خود نمیبینند.
گاهی آدمها اینقدر خشمگیناند که نمیدانند با خشمی که روی دستشان مانده چه کنند. اینجاست که کنترل و مدیریت خشم مهارتی میشود که با شما به دنیا نمیآید، بلکه آن را یاد میگیرید. این یک مهارت فردی است و همزمان آن طور که در این برنامه هم خواهید شنید، جامعهای که در آن زندگی میکنید میتواند در به دست آوردن این مهارت به شما کمک کند یا برعکس هرچه بیشتر و بیشتر در احساس خشم ماندگارتان کند.
شاید به همین دلیل است که مسئولان وزارت ورزش و جوانان به فکر راهاندازی اولین کلینیک خشم در تهران افتاده اند. تهران، کلانشهری که رکورد دار نزاع و درگیریهای خیابانی در کشور است. تهران هر روز دهها تصویر نازیبا از درگیریهای فیزیکی، نزاعهای خیابانی و ناسزاهایی که به آلودگی آسمان شهر اضافه میشود، برای شهروندانش در چنته دارد. این صدای بابک است. بابک از تهران:
«در خیابان بارها دیدیم. در خیابانهای تهران یک موتوری به ماشین میزند. به هم دیگر میپرند. هزاران فحش رکیک به همدیگر میدهند. همدیگر را بسیار کتک میزنند. صحنههای بد درست میکنند. آدم تنش میلرزد. از لحاظ عرفی و شرعی هم درست نیست. آدم حالت روانی پیدا میکند. بیمار روانی میشوی. در یک کلام. بیمار روانی میشوی.»
زرتشت، تهراننشین دیگری است که از عمومی شدن خشم در پایتخت ایران میگوید:
«به تمام مردم سرایت کرده این قضیه. یک نوع افسردگی. یک نوع پرخاش. از طرفی هم میدانید حکومت شرایطی را به وجود آورد. خود این دین یک عامل بازدارندهای بود در این سرزمین. البته الان اهرم فشاری شده برای حکومت. خیلیها حساب میبردند قبل از انقلاب. از همین شرایطی که آدمهای دینی میآمدند احترام میگذاشتند. فضایی را ایجاد میکردند. الان میبینند که همانها تبدیل شدهاند به اهرمهای فشار. اینها همه خشم به وجود میآورد.»
آیا این میزان از ظهور و بروز خشم در جامعه طبیعی است؟ بودن و نبودن خشم به چه عواملی بستگی دارد؟ رضا کاظمزاده، روانشناس میهمان مجله جامعه است. رضا کاظمزاده:
«خشم در درجه اول یک پدیده طبیعی و انسانی است. یعنی یکی از واکنشهای انسان است نسبت به یک سری محرکات دنیای بیرون. اما این که چه نوع واکنشی در ارتباط با این احساس خشم در درون خودش نشان بدهد این امر در حقیقت اجتماعی، تربیتی و بستگی به روابط خانوادگی دارد که یک شخص تویش بزرگ شده.»
این روانشناس در تحلیل خشمی که شهروندان در تهران با خود از خانه به خیابان و از خیابان به خانه میبرند، به نقش سرخوردگیهای فردی و اجتماعی هم اشاره میکند:
«در جامعهای مثل جامعه ایران از بین عوامل مهم یکیاش مسئله سرخوردگی افراد است. وقتی به طور مداوم احساس کنند که برای برآوردن یک سری از خواستههایشان، آمالشان و آرزوهایشان امکان واقعی در اختیار ندارند، این حس سرخوردگی مداوم مانند یک پتانسیل خشم میتوانند در درون شان به وجود بیاید و توی شرایط خاص و گاهی اوقات حتی کنترل نشده و پیشبینی نشده به یک شکل خیلی شدیدی میتواند تصادف کوچک رانندگی باشد، یا یک اتفاق حتی در درون خانواده، یک حرف بیجای یک نفر... میتواند باعث شود به قول معروف از کوره در برود.»
و بابک که از تهران مهمان مجله جامعه این هفته است از بیکاری و فقر و مشکلات اقتصادی میگوید که خودش و دیگران را خشمگین میکند:
«من خودم آدم عصبی هستم. زمینه پرخاشگری دارم. یعنی زود عصبانی میشوم. قرص اعصاب هم میخورم. موقعی که زندگی به جهنم تبدیل شده، موقعی که مردم نان ندارند بخورند، جوانها بیکار هستند، خب انسان طبیعتاً از بین می رود. طبیعتاً پرخاشگر میشوی. من خودم دو هفته پیش عمل جراحی داشتم. دیسک کمر. هشت میلیون پول دادم. بیکار هم هستم الان. واقعاً از کجا باید آورد این پولها را؟ این پول را پدرم تقبل کرده برایم. واقعا ً مشکل است. انسان طبیعتاً پرخاشگر میشود.»
گروهی از روانشناسان خشم را واکنش طبیعی مغز به ترس از درد و شرایط دردناک زندگی میدانند. فرد با نیرو یا نیروهای تهدید کننده بیرونی روبهرو میشود و احساس میکند امنیتش به خطر افتاده. این جاست که الگوی رفتاری خشم به کار میآید. این جاست که اگر آموزش ندیده باشید کمتر ممکن است بتوانید خشم خود را فروخورید.
فروخوردن خشم اما الزاماً سرکوب خشم نیست. رضا کاظمزاده، روانشناس میگوید سرکوب خشم غلط است. خشم را باید اداره کرد:
«فرهنگ ما یک خصوصیاتی دارد و آن هم این است که مؤثرترین راه را برای کنترل خشم سرکوب خشم انتخاب کرده. یعنی از نظر تربیتی توی... مخصوصاً کودکی... به ما یاد میدهند که احساس خشم را در درون خودمان حبس کنیم، کنترل کنیم. ولی در جوامع غربی خشم را سرکوب نمیکنند. بلکه بیشتر تلاش میکنند توی نظام آموزشیشان به بچهها یاد بدهند که به جای سرکوب خشم، خشم را کنترل کنند در رابطهشان و با دیگران و آن را به شکل جامعهپذیر بروزش بدهند. به کلامش بیاورند. ابراز ناراحتیشان را از یک مسئله یا موضوع حتی گاهی اوقات با کلماتی که نه توهین است اما خیلی صریح و رک و پوست کنده است... بتوانند به طرف مقابلشان بروز دهند آن احساس را. این روش برای کنترل میتواند از بروز خشونتهایی که خیلی غیرقابل کنترل تر و فیزیکی است جلوگیری کنند.»
با این حال همیشه موانعی هم برای کنترل خشم و اساساً دریافتن اهمیت این که باید خشم را کنترل کرد، وجود دارد. کلانشهر همیشه میتواند دلایلی برای خشمگین شدن به شما بدهد. شهری که ترافیک دارد، یا شهری که شهروندانش خسته و بیحوصله در مترو. این صدای زهره است از پایتخت ایران:
«بیشترین نزاعها و دعواهای خیابانی مربوط به ترافیک میشود. این که کی کجا پارک کرده؟ کی حقش بوده که پارک کرده یا نکرده؟ کی چراغ قرمز را رد کرده؟ پیچیده به چپ پیچیده به راست؟ آخرین دعوایی هم که دیدم... دعوای شدید... دعوای شدیدی که از نزدیک شاهدش بودم، توی مترو... دو تا خانم واگن خانمها بر سر اینکه دستگیره را میشود بگیرد دعوایشان شد و شروع کردند به فحش و فحشکاری و بعد موهای همدیگر را کشیدند و زدند و بعد دیگر من به خاطر اینکه وارد دعواها نمیشوم، قطار که ایستاد پیاده شدم و آمدم بیرون.»
زرتشت میگوید مردم شاد نیستند. شهر و پارکها و خیابانهایش شاد نیستند. به عنوان یک شهروند میگوید همین است که با کوچکترین برخورد شهروندان خشمگین میشوند:
«بر میگردد به حکومت. به خاطر اینکه فضای شادی نیست. شما تلویزیون جمهوری اسلامی را که بزنید هفت هشت ده تا کانال... همین الان که بخواهید بزنید میبینید که ملاها وعمامههای رنگ به رنگ آنجا هستند. یعنی تلویزیون، صدا و سیما به هیچ وجه برنامه نداشته. سینمامان که میبینید چه وضعیت ورشکستهای دارد. تئاترمان به همان شکل. فرهنگسراهایمان همه نیمه تعطیل. آن هم وضعیت پارکهامان هست که می بینید تبدیل به جایگاه فروش مواد مخدر و اینها شده. فضای شای سالهاست تقریباً ۳۵ سال است در این سرزمین از بین رفته. وقتی شادی نباشد... بعد از جنگ هشت ساله... اعدامهایی که هست... اعدامهایی که در خیابان در ملأ عام انجام میشود، همگی تأثیر میگذارد. فقر، بیکاری، اعتیاد و فشار حکومت باعث میشود که در جوانها این خشم به وجود بیاید. حالا کجا سرریز میشود؟ با کوچکترین برخورد از هر چیزی ممکن است. از یک هماوردی خیلی ساده، از یک تصادف درخیابان، یک چپ نگاه کردن...»
کلینیک خشم در تهران قرار است مبلغ اندکی بگیرد و کارگاههای کنترل خشم برگزار کند و خدمات کلینیکی بدهد. باید دید آیا آغاز به کار این کلینیک با پایان ماه رمضان میتواند از آمار خشونتهای خانگی و خیابانی در پایتخت ایران چیزی کم کند؟