منصور کوشان متولد سال ۱۳۲۷ بود، و روز یکشنبه، بیست و هفت بهمن ماه ۱۳۹۲ که چشم از جهان بست ۶۵ سال داشت. او از نویسندگانِ همحلقه با هوشنگ گلشیری و احمد میرعلایی که جُنگ معروف اصفهان را پایهگذاری کرده بودند. در زمستان به دنیا آمده بود و در زمستان دنیا را پشت سر گذاشت.
منصور کوشان، نویسنده، روزنامهنگار و نمایشنامهنویس ایرانی، در دههی هفتاد و پس از قتلهای زنجیرهای نویسندگان و روشنفکرانِ دوست و همراهش بود که ایران را ترک کرد و چندی بعد ساکن نروژ شد، کشوری که در آن زندگی کرد و در آن مُرد.
Your browser doesn’t support HTML5
«تا آنجا که اطلاع دارم، آنقدر فشارها در ایران زیاد شده و آنقدر تنگناهای آزادی به حداقل ممکن رسیده است که دوستان عضو کانون نویسندگان ایران متأسفانه جز انتشار بیانیهای آن هم در وبسایت و اینترنت و انتشار آن در خارج از کشور، در سالهای اخیر هیچ کار نتوانستند بکنند و تحت فشار هستند.»
منصور کوشان جوان در دههی پنجاه، نمایشنامه بر صحنه میبرد؛ در همان شهر زادگاهش. نمایشنامههایی مثل «تصویر من»، «ساعت کوبنده چیست، ساعت کوبنده» و «بودن از نبودن» که در دانشگاه اصفهان آنها را بر صحنه برد. همان سالها برندهی جایزهی اول جشنواره تئاتر شهرستانها شد و بعدها به استخدام رادیو و تلویزیون ملی ایران درآمد.
پاییز سال ۱۳۵۴ بود که منصور کوشان اصفهان را برای رفتن به قلب تپندهی فرهنگ و هنر، تهران ترک کرد. در تهران، آقای کوشان علاوه بر داستان و شعر و نمایشنامهنویسی، همکاری با نشریات ادبی را هم آغاز کرد. نقدهایی که منصور کوشان بر تئاتر مینوشت و در در ماهنامهی رودکی منتشر میکرد، به تعبیر بسیاری از فعالان ادبی، دیدگاه و خط فکری تازهای به داشتههای نقد در این حوزه در ایران اضافه کرد.
منصور کوشان همکاری با روزنامهی آیندگان را هم در همان سالها آغاز کرد. او بعدها سردبیریِ مجلهی آدینه را بر عهده گرفت که یکی از مهمترین و جریانسازترین نشریات ادبی ایران به شمار میآمد. نوشتههای او را در مجلههای ادبی مثل گردون، تکاپو و دنیای سخن هم میتوان پی گرفت.
منصور کوشان همکاری با روزنامهی آیندگان را هم در همان سالها آغاز کرد. او بعدها سردبیریِ مجلهی آدینه را بر عهده گرفت که یکی از مهمترین و جریانسازترین نشریات ادبی ایران به شمار میآمد. نوشتههای او را در مجلههای ادبی مثل گردون، تکاپو و دنیای سخن هم میتوان پی گرفت.
آثار زیادی از منصور کوشان منتشر شده و به جا مانده است؛ زنان فراموش شده، محاق، آداب زمینی، و دهان خاموش از جمله رمانهای او هستند. «واهمههای مرگ»، «واهمههای زندگی» از مجموعه داستانهایش، «قدیسان آتش» و «خوابهای زمان»، «پنجرهی رو به جهان» و «مفهوم دیگر الفبا» از مجموعه شعرهای منتشر شدهاش و چندین نمایشنامه و اثر پژوهشی در حوزهی ادبیات هم از او برای آنها که ادبیات و شعر و داستان را دنبال میکنند به جا مانده است.
با این همه منصور کوشان تنها در آثارش مختصر نمیشد. آقای کوشان بخشی از شهرت خود را هم مدیونِ دو تلاش گروهیِ مشهور است. یکی تدارک متن و گردآوری امضا برای نامه مشترک ۱۳۴ نویسندهی ایرانی در نیمه اول دهه ۱۳۷۰ که به بیانیه «ما نویسندهایم» یا «متن ۱۳۴» و دیگری عضویتش در هیئت برگزاری و تدارک مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در کنار اعضای دیگری مانند محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، از قربانیان قتلهای زنجیرهای پائیز سال ۱۳۷۷.
آقای کوشان سالها پس از انتشار این بیانیه به رادیو فردا گفت که وضعیت نویسندگان در ایران در این سالها تغییری نکرده است و هنوز باید بر این جمله تأکید کرد که نویسنده، تنها نویسنده است:
«نویسنده، نویسنده است. آزادی بیان بنیاد و تأمینکننده بقیه آزادیهاست. ما الان میدانیم که در ایران، هر نویسنده و هر روزنامهنگاری را به اتهامی غیر از نویسندگی یا بیان اندیشه میگیرند و به او برچسب میزنند که جاسوس، خودفروش و مزدور است. هزار و یک چیز میگویند. آن متن [بیانیه ما نویسندهایم] تمام همّ و غمّش این بود که اولاً؛ نویسنده را فقط به عنوان نویسنده بشناسیم و در نهایت اگر میخواهیم نویسندهای را محاکمه کنیم، به عنوان نویسنده محاکمه کنیم، دوم؛ در برابر کلام نویسنده کلام به کار ببریم.»
در فاصلهی دههی شصت تا اواخر دههی هفتاد منصور کوشان نیز مثل بسیاری از نویسندگان و روشنفکران ایرانی بارها احضار و بازجویی و تعقیب شد، و تا سرانجام ایران را ترک کند.
او به دعوت انجمن قلم نروژ و برای سخنرانی در مراسم پنجاهمین سالگرد صدور اعلامیه حقوق بشر یک روز پس از ناپدید شدن محمد مختاری، به اسلو رفت و دیگر به ایران بازنگشت.
آقای کوشان اما در خانهی دومش هم ادبیات و هنر را رها نکرد. او در سال ۲۰۱۰ میلادی جایزهی اوسییتسکیِ انجمنِ قلمِ نروژ را دریافت کرد. جایزهای که هر سال به روزنامهنگاران، نهادها یا نویسندگانی داده میشود که در راه تحقق آزادی بیان کوشیدهاند.
جای منصور کوشان حالا هم در ایران خالیاست و هم در نروژ. کشوری که ترکش کرد و کشوری که پناهش داد تا بار دیگر بر صحنهی تئاتر برود و بار دیگر نشریهی ادبی منتشر کند.