قربانیان ۸۸ حکایت کسانی است که در جریان اعتراض به نتیجه یک انتخابات جان شان را از دست دادهاند. حکایت انسانهایی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، در خرداد ۱۳۸۸ زندگیشان تمام شد.
داستان شهروندانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیماییهای اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشکآور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدنشان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوههای خشونتآمیز دیگری کشته شدند، و با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
-----------------------------------------------------------------------
مادر از گوشه اتاق بلند میشود، کمی نزدیکتر به پسرش کیانوش مینشیند، چشمش به استکان و نعلبکی نیمهپُرش است و حواسش به صدای تنبور که تمام خانه را فرا گرفته.
داستان شهروندانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیماییهای اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشکآور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدنشان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوههای خشونتآمیز دیگری کشته شدند، و با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
-----------------------------------------------------------------------
Your browser doesn’t support HTML5
مادر از گوشه اتاق بلند میشود، کمی نزدیکتر به پسرش کیانوش مینشیند، چشمش به استکان و نعلبکی نیمهپُرش است و حواسش به صدای تنبور که تمام خانه را فرا گرفته.
اینجا یک خانه قدیمی در کرمانشاه ایران است. پدر خانواده سالها پیش جانش را از دست داده و فرزندان این خانه به کمک مادر و دایه در گوشهای از این شهر جنگزده روزها را در کنار هم سپری کردهاند تا رسیدهاند به اینجا که فرزندان خانه هر کدام برای ادامه تحصیلات وارد دانشگاه شدهاند.
کیانوش آسا، دانشجوی سال آخر رشته مهندسی شیمی در مقطع کارشناسی ارشد و از نخبگان دانشگاه علم و صنعت ایران است که حالا از تهران به خانهاش در کرمانشاه آمده و دارد برای اهالی خانهاش تنبور مینوازد. صدای تنبور در خانه پیچده است.
روزهای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ است. کیانوش آسا با دیدنِ اعتراضِ بخشهایی از مردم ایران به نتایج اعلام شده این انتخابات، با خانوادهاش خداحافظی میکند و راهی تهران میشود.
کیانوش مانند بسیاری دیگر از جوانان پس از شرکت در تجمعات اعتراضی سعی میکند در اولین فرصت خودش را پای کامپیوتر برساند و در مورد مشاهدات خود در وبلاگش بنویسد:
«من دیروز خیابان مطهری بودم خدا رو شکر مردم دارند حرکت میکنند بعد از اعتراضات ۴ شنبه دیروز هم میدان ونک خیابان مطهری خیابان ولیعصر میدان فاطمی دانشگاه شریف تهران و امیر کبیر صحنهی اعتراض و اعتصاب مردم و دانشجوها بود رئیس جمهور نامنتخب که قرار بود مصلی سخنرانی کند با دیدن اعتراضات سخنرانی را به میدان ولیعصر منتقل کرد تا در اتمام مراسم مانور قدرت بدهد.»
اشاره او به سخنرانی محمود احمدینژاد در روز ۲۴ خرداد سال ۸۸ است که معترضان را خس و خاشاک معرفی کرده بود:
«حالا چهار تا خس و خاشاک این گوشه ها یک کاری میکنند، بدانید این رودخانه زلال ملت جایی برای خودنمایی آنها نخواهد گذاشت...»
کیانوش آن روز با چشمهای خودش میبیند که فضای اعتراضهای مردمی با برخورد و دخالت نهادهای امنیتی و به گفته او «بسیجی» مواجه شده است، برای همین در وبلاگش مینویسد:
«باور کنید تا حالا اینقدر موتور و چماق با هم ندیده بودم بسیجیها از ۱۲ ساله گرفته تا ۶۰ ساله برای سرکوب آمده بودند.»
او نوشتههای دیگر معترضان را نیز توی اینترنت و شبکههای اجتماعی میخواند و با خبر میشود که شب گذشته نهادهای امنیتی به کوی دانشگاه حمله کردهاند و چند دانشجو در این حادثه کشته شدند. پیراهن سفید آستین کوتاهش را به تن میکند و با چند تن از دوستانش تلفنی قرار میگذارد. کیانوش تصمیماش را گرفته که امروز ۲۵ خرداد دوباره به خیابان برود.
کیانوش حالا خودش را لابهلای معترضان میبیند. کمی آنسوتر جوانان معترض را میبیند با نشانههای سبز آرام آرام راه میروند و همدیگر را دعوت به سکوت میکنند. در میانشان جوانی با قد بلند ایستاده که کاغذی را بالای سر گرفتهاند و روی آن نوشته: «لطفاً ما را نکشید، با تشکر مردم»
کیانوش همپای جمعیت به میدان آزادی میرسد اما به محض آنکه صدای گلوله میشنود به همراه سیلی از جمعیت به محل حادثه یعنی خیابان محمدعلی جناح، کوچه صفا، نزدیک پایگاه بسیج عاشورا (۱۱۷ نینوا) میرود. تعدادی از نیروهای بسیجی را میبیند که روی بام پایگاه با اسلحه راه میروند. صدای فریاد جمعیت بالا میرود و علیه بسیجیان شعار میدهند.
در میان جمعیت یکی موبایلش را بالا میگیرد و در قاب موبایلش جوانی با پیراهن سفید آستین کوتاه، ملتهب به این سو و آن سو میدود تا خودش را از شلیک نیروهای مستقر روی بام پایگاه بسیج نجات دهد.
اما سرانجام جوان سفیدپوش با اصابت گلولهای نقش زمین میشود. این فیلم پس از پخش گسترده در شبکههای اجتماعی و تلویزیونهای کشورهای مختلف دنیا به دست کامران آسا برادر کیانوش نیز میرسد.
در گفتوگویی که با خانواده کیانوش آسا داشتهام آنها میگویند کیانوش پس از زخمی شدن، از مردم حاضر کمک میخواهد و سپس اطلاعات شخصیاش را به همراه شماره تماس خانواده در اختیار مردم قرار میدهد و سپس همان مردم او را به بیمارستان رسول اکرم منتقل میکنند و به خانوادهاش نیز خبر میدهند که کیانوش آسا با اصابت یک گلوله زخمی شده است:
در گفتوگویی که با خانواده کیانوش آسا داشتهام آنها میگویند کیانوش پس از زخمی شدن، از مردم حاضر کمک میخواهد و سپس اطلاعات شخصیاش را به همراه شماره تماس خانواده در اختیار مردم قرار میدهد و سپس همان مردم او را به بیمارستان رسول اکرم منتقل میکنند و به خانوادهاش نیز خبر میدهند که کیانوش آسا با اصابت یک گلوله زخمی شده است:
«نیروهای بسیج پایگاه ۱۱۷ عاشورا گلوله اول را به کیانوش میزنند، توسط بسیجی که روی پایگاه شلیک کرده بود گلوله به کیانش خورده، حالا گلوله دوم را خبر ندارم.»
همزمان بسیاری از فعالان شبکههای اینترنتی در خبرها و تصویرهای منتشر شده میبینند که جمعی از پزشکان و پرستاران بیمارستان رسول اکرم با لباسهای سفید پزشکی به خیابان آمدهاند و در یک اقدام اعتراضی به صورت صنفی، دست به راهپیمایی سکوت زدند.
خانواده کیانوش آسا میگویند این اعتراض به دلیل ربوده شدن جسد کیانوش و دیگر زخمیهای روز ۲۵ خرداد از بیمارستان رسول اکرم توسط نیروهای امنیتی بود که پزشکان نمیدانستند این افراد با یونیفورمهای سازمانی و یک دست، چه کسانی هستند و زخمیها و کشتهشدگان روز ۲۵ خرداد را با خود به کجا میبرند.
از ۲۵ خرداد تا سوم تیر ماه، هیچ نشانهای از کیانوش آسا نیست. خانوادهاش به هر دری زندهاند. حتی به آنها در نیروی انتظامی گفته شد که کیانوش در زندان است و اگر ۵۰۰ هزار تومان وثیقه بگذارید آزاد میشود. اما سرانجام در سوم تیر ماه خواهر و برادر کیانوش آسا چشم بر مانیتور کامپیوتری در پزشکی قانونی دوختهاند و صورت پر از خون برادرشان را در عکسی که از جسدها گرفته شده، شناسایی میکنند. صدای شیون مادر کیانوش آسا تمام خانه را فرا میگیرد.
فاطمه فلاح مادرِ کیانوش آسا در مویههایی که برای فرزندش میخواند از بیگناه کشته شدن او میگوید و همچنین از سرگردانی خود و کامران برادر دیگر کیانوش آسا:
«یک بار به ما میگویند که اصلاً چنین اتفاقی نیافتاده، اصلاً کیانوشی کشته نشده، ما سؤال پرسیدم اگر کیانوش کشته نشده پس الان کیانوش کجاست. بلاخره باید یکجایی حضور داشته باشد، اگر کشته نشده باید الان در خانه پیش مادرش حضور داشته باشد...»
کامران آسا به همراه مادرش بارها به مراجع قضای مراجعه کرده تا بداند اگر به کیانوش آسا در خیابانی حوالی پایگاه بسیج به گفته شاهدان یک گلوله در روز ۲۵ خرداد شلیک شده، گلوله دوم را چه کسی و کجا به برادرش شلیک کرده. کیانوش آسا در فاصله ۲۵ خرداد تا زمانی که به پزشکی قانونی تحویل داده شود کجا و توسط چه نهادهایی نگهداری میشد. اگر کیانوش را همان عصر ۲۵ خرداد از بیمارستان رسول اکرم بردند، پس چرا تاریخ تحویل جسد او به روز ۲۹ خرداد برمیگردد و روز سوم تیر هم به خانواده اطلاع میدهند که او دیگر تمام کرد؟ پاسخهای دستگاه قضایی به خانواده کیانوش آسا را از زبان کامران آسا میشنوم:
«یک جایی میگویند کشته شده ولی اراذل و اوباش کیانوش را کشتند، یک جایی میگویند بله کشته شده ولی مجاهدین کیانوش را کشتند، یک جا میگویند انگلیسیها کیانوش را کشتهاند...»
خانوادههای بسیاری از کشتهشدگان همین را میگویند که برخی از مسئولان در مراجعات قضایی مسئولیت کشته شدن اعضای خانوادهشان را به گردن انگلیسیها و نیروهایی خارج از مرزهای ایران میاندازند.
این نکته البته در چند فیلم تلویزیونی و سینمایی که در مورد حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ ساخته شد نیز بارها مورد تأکید قرار گرفت. کامران آسا به یکی از این فیلمها اشاره میکند و میگوید که با هزینههای دولتی برخی از هنرمندان نیز سعی کردند به مردم دروغ بگویند در حالی که شاهدان عینی از نزدیک میدیدند که از پایگاه بسیج به برادرم شلیک شده است:
این نکته البته در چند فیلم تلویزیونی و سینمایی که در مورد حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ ساخته شد نیز بارها مورد تأکید قرار گرفت. کامران آسا به یکی از این فیلمها اشاره میکند و میگوید که با هزینههای دولتی برخی از هنرمندان نیز سعی کردند به مردم دروغ بگویند در حالی که شاهدان عینی از نزدیک میدیدند که از پایگاه بسیج به برادرم شلیک شده است:
«افرادی میآیند فیلمهای دروغ درست میکنند علیه خانواده جانباختگان. با تمام امکانات دولتی فیلم دروغ درست میکنند. خیلیها هم اطلاع ندارند و میروند فیل قلادههای طلا را نگاه میکنند و میگویند پس کیانوش این جوری کشته شد؟ سهراب این جوری کشته سد؟ ندا این جوری کشته شد، پس مقصر اینها هستند مملکت را به آشوب کشیدند پس باید کشته میشدند. توسط این هنرمندان رادیو تلویزیون و سینما، دارند چیزهایی را به خورد مردم میدهند. چون الان قدرت یک طوری است که جو علیه خانواده کشتهشدگان است پس تو هم باید بیایی علیه خانواده جانباختگان فیلم بازی کنی و پول بگیری؟ پس انسانیت کجا رفته ؟»
و پیگیریهای خانواده کیانوش آسا برایشان بیهزینه نبود. آنها بارها مورد تهدید قرار گرفتهاند تا سکوت اختیار کنند:
«بعضی موقعها تهدید تلفنی میکنند، بعضی موقعها حضوری و برخی مواقع بر سر مزار تهدید میکنند. هر خانوادهای که پیگیر پرونده قتل فرزند خودش در حوادث سال ۸۸ شده، برخوردهای مختلفی با آنها صورت گرفته، یکی با تهدید، یکی با توهین. یک نفر که فرزندش را از دست داده به او گفتند اگر دنبال پرونده قتل فرزندت باشی حقوق شغلیات را از تو میگیریم...»
فشارها بر این خانواده تا آنجا پیش رفت که کامران آسا برادر کیانوش هم به خاطر پیگیریهایش بازداشت. فاطمه فلاح، مادر کیانوش و کامران، در یک دست عکس فرزند جانباختهاش و در دست دیگر عکس پسر زندانیاش را به آغوش کشیده و میگوید که او به هیچ کسی بدی نکرده که حالا چنین بلایی سر فرزندانش بیاید.
مادر کیانوش آسا دلش گرم میشود که دانشجویان و همکلاسیهای سابق کیانوش به یاد فرزندش پارکی را به نام «پارک آسا» نامگذاری کردهاند. او به فیلمهایی نگاه میکند که کیانوش وقتی که زنده بود به همراه دوستانش اهالی کرمانشاه را به نهالکاری دعوت میکرد و خود نیز آستین بالا زده بود و به همراه برادر بزرگترش برای سبز کردن محیط زیست و نهالکاری پیش قدم میشد.
حالا خواهر و برادرهای کیانوش به یاد او نهالی کاشتهاند و از زبان مادرشان میشنوند که میگوید: ما چیزی برای از دست دادن نداریم و تا همیشه باید که صدای کیانوش باشیم تا کیانوشهای دیگری قربانی نشوند.