قربانیان ۸۸ حکایت کسانی است که در جریان اعتراض به نتیجه یک انتخابات جان شان را از دست دادهاند. حکایت انسانهایی که پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، در خرداد ۱۳۸۸ زندگیشان تمام شد.
داستان شهروندانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیماییهای اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشکآور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدنشان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوههای خشونتآمیز دیگری کشته شدند، و با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
------------------------------------------------------------------------
نوزدهم تیر ماه ۱۳۸۸ است. گرمای آفتابی که میتابد بوی تند گازوییل و بنزین را در خیابانهای شلوغ و پرترافیک اطراف میدان انقلاب پخش کرده است. در ضلع شمالی میدان انقلاب ساختمانی قرار دارد که در آن جمعیتی زیر این آفتاب سوزان ساعتها به انتظار ایستادهاند. اینجا حیاطِ پلیس پیشگیری (امنیت) تهران است، یک روز بعد از راهپیمایی اعتراضی ۱۸ تیر ۸۸.
داستان شهروندانی که با شلیک مستقیم گلوله در راهپیماییهای اعتراضی، ضرب و شتم در خیابان یا زندان، استنشاق گاز اشکآور، رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی بدنشان، پرتاب شدن از بالای پل عابر پیاده و شیوههای خشونتآمیز دیگری کشته شدند، و با مرگ هر یک نفر، زندگی یک یا چند خانواده دچار ناامنی و بحران شد.
------------------------------------------------------------------------
Your browser doesn’t support HTML5
نوزدهم تیر ماه ۱۳۸۸ است. گرمای آفتابی که میتابد بوی تند گازوییل و بنزین را در خیابانهای شلوغ و پرترافیک اطراف میدان انقلاب پخش کرده است. در ضلع شمالی میدان انقلاب ساختمانی قرار دارد که در آن جمعیتی زیر این آفتاب سوزان ساعتها به انتظار ایستادهاند. اینجا حیاطِ پلیس پیشگیری (امنیت) تهران است، یک روز بعد از راهپیمایی اعتراضی ۱۸ تیر ۸۸.
برخی از کسانی که در جریان اعتراضات پس از انتخابات بازداشت شدهاند را در محوطه این ساختمان گرد هم جمع کرده و پس گرفتن چند امضا آنها را به بازداشتگاه کهریزک منتقل میکنند. صبح روز بعد در حیاط کهریزک دوباره ایستادن زیر آفتاب داغ و دوباره برگههایی که میان بازداشتشدگان توزیع میشود.
چند جوان لابلای جمعیت روی زمین ولو شدهاند اما با فریاد یکی از مأموران به سرعت از جایشان بلند شده و دوباره در جایگاه خود میایستند. یکی از آنها پسر جوان و ریزاندامی است با موهایی نسبتاً بلند و عینکی ته استکانی که حالا دستش را به زانوهایش حايل میکند تا بتواند روی پاهایش بایستد. او محسن روحالامینی فرزند یکی از مقامات نزدیک به رهبری جمهوری اسلامی به نام عبدالحسین روحالامینی دبیرکل حزب توسعه و عدالت است. حالا یکی از مأموران امنیتی برای آمارگیری به محسن روحالامینی نزدیک شده و از او در مورد نام، نام فامیلی، اسمِ پدر، شماره تلفنِ منزل و مشخصات شخصی دیگرش سؤال میکند.
تنها یک ماه بعد نام بازداشتگاه کهریزک در صدر اخبار رسانههای داخلی و خارجی قرار میگیرد و نام سه نفری که آن روز زیر آفتاب سوزان تیرماه از پلیس امنیت به کهریزک منتقل شده اما سرانجام جانشان را از دست دادهاند نیز دهان به دهان میچرخد. محسن روحالامینی یکی از آنهاست. کاظم جلالی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس از تریبون نشست علنی مجلس شورای اسلامی در شرح چگونه جان باختن محسن چنین میگوید:
«مرحوم روحالامینی در مسیر انتقال از کهریزک به اوین وضیعت وخیمی داشته که هر چه بازداشتشدگان در این خصوص به مأموران محافظ متذکر شدهاند، آنان بدون توجه از این مسئله گذشتند. و در اوین نیز علیرغم وخیم بودن وضعیت مرحوم روحالامینی از ساعت ۱۴ الی ۱۷ در نوبت قرنطینه بوده و در ساعت ۱۷ پزشک او را جهت مداوا به بیمارستان اعزام نمود.»
کهریزک یکی از بازداشتگاههای زیر نظر نیروی انتظامی بود که پس از افشای کشته شدن سه نفر در این بازداشت گاه آیتالله علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی نیز دستور تعطیلی آن را در مرداد ماه سال ۸۸ صادر کرد. اگرچه در همان روزهای نخست پدر محمد کامرانی یکی دیگر از جان باخته گان کهریزک در نامهای به رهبر جمهوری اسلامی نسبت به کشته شدن فرزند خود در اثر ضرب و شتم در این بازداشتگاه اعتراض کرده بود اما بسیاری از رسانهها نوشتهاند که علت اصلی دستور آیتالله خامنهای برای تعطیلی کهریزک دیدارهای عبدالحسین روحالامینی پدر محسن با آیتالله خامنهای است. در گفتوگویی که پیشتر با بابک جوادیفر برادر امیر جوادیفر یکی دیگر از کشتهشدگان کهریزک داشتم، او ماجرای این دیدار را چنین تشریح میکند:
«تا آنجایی که ما در جریان هستیم آقای روحالامینی دیداری که با رهبری جمهوری اسلامی داشتند که خود ایشان این واقعه را به عنوان جنایت نام بردند و تأکید زیاد داشتند تا تمام کسانی که در این واقعه دست داشتند در هر ردهای که باشند باید محاکمه شوند و به سزای عملشان برسند.»
از میان کشتهشدگان کهریزک محسن روحالامینی تنها کسی است که مقامات رسمی جمهوری اسلامی از جمله مقامات مسئول در مجمع تشخیص مصلحت نظام، بیت رهبری، هیئت رئیسه مجلس و بسیاری دیگر از مقامات رده بالای جمهوری اسلامی به صورت بیانیه و نامههای رسمی درگذشت او را به پدرش تسلیت میگویند. اما اولین بار نام محسن روحالامینی توسط حسین علایی یکی از فرماندهان سابق سپاه پاسداران و از طریق نامهای سرگشاده مطرح شده است.
او در این نامه اعلام میکند که فردی به دفتر کار آقای عبدالحسین روحالامینی پدرِ محسن زنگ زد و به ایشان گفت: شما که از مسئولین هستید، چرا سراغ پسرتان را نمی گیرید؟ آقای روحالامینی میگوید که دو هفته به دنبال فرزندش همه جا را گشته است و هیچ کس از وی خبری نداد اما در همین مکالمه تلفنی به وی تسلیت میگویند و سپس نشانی محلی را که باید به دنبال فرزندش برود را نیز در اختیارش قرار میدهند.
خانواده محسن روحالامینی نیز همانند برخی دیگر از خانوادههای ایرانی فرزندانی با گرایشهای متفاوت فکری دارد. اگر چه پدر خانواده به عنوان مشاور انتخاباتی محسن رضایی پس از سخنان آیتالله خامنه ای نتیجه اعلام شده انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ را پذیرفت اما فرزندش محسن به جمع معترضان به نتایج این انتخابات در خیابانهای تهران پیوست. پدر محسن اما علیرغم تفاوت فکریاش با جدیت پیگیر پرونده قتل فرزندش میشود.
عبدالحسین روحالامینی در مصاحبهای که با وبسایت آیندهنیوز انجام داده است رفتار و عملکرد مقامات مسئول در ایران و نهادهای امنیتیِ کشورهای دیگر را در مواجهه با حوادثی مشابه درگیری پس از انتخابات چنین مقایسه میکند:
«در بعضی حوادث توی برخی کشورها چند هزار ماشین آتشزده میشود، کنترل میکنند اوضاع را و خون یک نفر ریخته نمیشود. چطور محسن من سالم از خانه برود من جسدش را تحویل بگیرم؟»
تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی نیز در گزارشی نشان میدهد که او در حضور آیتالله خامنهای میگوید با جان باختن کسانی مثل فرزند او نباید کل نظام زیر سؤال برود:
«تشکر میکنم، از همان اولین ساعتی که جنابعالی در جریان این موضع قرار گرفتید پیگیر بودید و الحمدلله این بازداشتگاه بسته شد. و به شدت دارند دنبال میکنند و من این تشکر ویژه را از حضرتعالی دارم.»
گفتگو کردن با چنین مقام مسئولی خیلی آسان نیست. با این همه سراغ آقای روحالامینی میروم و از او در مورد چرایی کشته شدن محسن و روند پیگیری قضایی این پرونده میپرسم. او اگر چه حاضر به مصاحبه نشد اما بعدها در تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی با اشاره به این گفتوگوی ناتمام، دلیل خود برای عدم مصاحبه را چنین بازگو میکند:
«از همان روز اولی که این جنایت در حق فرزند ما رخ داد، سی ان ان با من تماس گرفت، خانم «میم» یک ضد انقلاب خبرنگار فراری خودش را بیچاره کرد تا با من مصاحبه کند، شما اگر بگردید در این یک سال یک جمله یا یک پارگراف از من در رسانههای خارجی پیدا نمیکنید. ما اگر در داخل خانواده انقلاب یک بحثی داریم این یک راهی دارد و آن کسانی که با اصل نظام مخالفت دارند این حسابش جداست.»
بر خلاف او محمود احمدینژاد اما بارها با رسانههای خارج از ایران مصاحبه میکند و میگوید که بازداشتشدگان حوادث پس از انتخابات کسانی بودهاند که قصد اغتشاش و آشوب در خیابانها را داشتند. او در عین حال برخی دیگر از کشتهشدگان این اعترضات را طرفدار دولت میخواند و در این میان از دوستی با پدر محسن روحالامینی نیز سخن میگوید:
«بیشتر اینها طرفداران دولت بودند حتی آقای روحالامینی که متأسفانه فرزندشان در اعتراضات بعد از انتخابات کشته شده هم دوست من هستند.»
اما این دوستی کمکی به آقای روحالامینی نمیکند. چرا که او در مصاحبههای مکرری که با رسانههای داخل ایران انجام میدهد خواستار محاکمه علنی سعید مرتضوی به عنوان متهم اصلی پرونده قتل فرزندش است اما احمدینژاد سعید مرتضوی را پس از برکناری از دادستانی تهران به عنوان رئیس سازمان تأمین اجتماعی منصوب میکند.
آقای روحالامینی کوتاه نمیآید، به دیدار برخی از نمایندگان مجلس میرود و مستنداتی را مبنی بر نقش داشتن مرتضوی در انتقال بازداشتشدگان به کهریزک و نیز وادار کردن شاکیان کهریزک به پس گرفتنِ شکایت خود در اختیار نمایندگان قرار میدهد.
یکی از این شاکیان مسعود علیزاده است. او یکی دیگر از جوانان معترض پس از انتخابات است که همراه محسن روحالامینی در بازداشتگاه کهریزک به سر میبرد و پس از آزادی به دیدار عبدالحسین روحالامینی پدر محسن میرود. تلویزیون جمهوری اسلامی نیز همزمان هم با آقای روحالامینی و هم با مسعود علیزاده به عنوان یکی از شاکیان پرونده کهریزک مصاحبه میکند:
خبرنگار صدا و سیما: به عنوان کسانی که یک هفته کهریزک بودید درخواستتان چیست؟
مسعود علیزاده: درخواستم این است که این مأمورین که در کهریزک با ما این کارها را کردند محاکمه شده و قصاص شوند.
مسعود سرانجام به دلیل فشارهای امنیتی که به او وارد شد تا از شکایت خود صرف نظر کند، ایران را ترک میکند اما خاطره کهریزک و شبی که محسن روحالامینی پیراهنش را از تن در آورد تا زخمهای او را مرحم باشد هنوز با اوست:
«موقعی که مأموران بازداشتگاه کهریزک مرا زدند، من خیلی تب بالایی داشتم. محسن در آن شب لباسش را در آورد که مرا باد بزند من تازه آنجا بود که فهمیدم به خاطر اینکه زخمهای پشت کمرش همه عفونت کرده، سرپا میخوابید، بعدها فهمیدم که به خاطر زخمهایش سرپا میخوابید که آلوده نشود. یک بار که میخواستند موهای ما را بزنند، محسن موهای خیلی بلندی داشت برگشت به آقایی که داشت موهای او را میزد گفت شما موهای مرا میتوانید بزنید و ظاهر مرا عوض کنید ولی عقیده مرا که نمیتوانید بزنید عوض کنید.»
نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز به دنبال استیضاح وزیر کار به دلیل انتصاب سعید مرتضوی در پست ریاست سازمان تأمین اجتماعی میروند. برخی از نمایندگان میگویند که آنها نیز در ماجرای استیضح وزیر کار شاهد خلافگویی سعید مرتضوی بودند.
سرانجام بعد از گذشت سه سال و نیم سعید مرتضوی تنها به مدت یک روز بازداشت شده و سپس در یک دادگاه غیرعلنی اعلام میکند که علت مرگ محسن روحالامینی این بود که پدرش حاضر نشد از روابط خود استفاده کند و طی تماسی با مسئولان خواستار آزادی فرزندش شود.
مسعود علیزاده یکی از بازداشتشدگان و شاکیان کهریزک است که اینک به خاطر میآورد صف انتظارشان در حیاط پلیس امنیت تهران و سپس بازداشتگاه کهریزک را:
«وقتی ما وارد بازداشتگاه کهریزک شدیم، محسن یک عینکی داشت که عینک را از او گرفتند، خیلی اصرار کرد که عینک مرا بدهید اما مسئولان بازداشتگاه کهریزک هیچ توجهی نکردند و عینکش را نداند، چشمهای محسن هم فکر میکنم خیلی ضعیف بود که به خوبی نمیتوانست ببیند. موقعی که در بازداشتگاه کهریزک بودیم همه بچهها ناله میکردند، یکی گفت مرا اشتباهی گرفتند. ولی محسن در آنجا گفت بچهها ما به خاطر هدفمان آمدیم و باید تا آخرش بایستیم، چرا انقدر زود خودتان را میبازید. این خاطره محسن توی ذهن من و همه بچههایی که در کهریزک بودیم باقی ماند و ما حتی این را به آقای روحالامینی هم گفتیم با اینکه زخمهای بدن محسن عفونت کرده بود ولی خیلی شهامت داشت و هیچ وقت دوست نداشت تسلیم شود و میگفت ما تا آخر باید بایستیم چون برای هدفمان جلو آمدهایم.
پدر محسن روحالامینی از همان روزهای نخست وقتی بالای سر جسد فرزندش رسید و متوجه شد که دهان محسن را خرد کردهاند، گفته است: میدانم فرزندم انسان صادقی بود و مطمئنم هرچه از او سؤال کردهاند، درست پاسخ داده اما آنها نتوانستهاند صداقت او را تحمل کنند و وی را به شدت، کتک زده و زیر شکنجه کشتهاند.