میرفخرایی: گرگین دشمن ابتذال در رادیو و تلویزیون بود

  • نیوشا بقراطی

اسماعیل میرفخرایی، برای بسیاری از شنوندگان و بینندگان رادیو و تلویزیون نامی و چهره‌ای آشناست. او از مدیران، برنامه سازان و گویندگان پیشکسوت رادیو و تلویزیون ایران است.

اسماعیل میرفخرایی در سال‌های پیش از انقلاب همواره در رسانه‌های دیداری و شنیداری با ایرج گرگین همراه بود. در سال‌های پس از انقلاب هم که ایرج گرگین تصمیم به رفتن گرفت و اسماعیل میرفخرایی تصمیم به ماندن، ارتباط میان این دو همچنان ادامه یافت.

او در گفت‌و‌گویی که داشتیم، به نقش تکرارنشدنی ایرج گرگین اشاره می‌کند؛ چه در حرفه رسانه، و چه در زندگی شخصی‌اش:

  • آقای میرفخرایی، برای ما از ارتباط خود با آقای گرگین بگویید، چطور این ارتباط شکل گرفت؟


از ۵۰ سال پیش آغاز شد. شنونده برنامه‌های رادیویی آقای گرگین بودم. ایشان گوینده رادیو ایران و سپس مدیر رادیو تهران بودند. من و فریدون فرح‌اندوز که تفاوت صدای او را با صداهای دیگر تشخیص داده بودیم، در طول سال‌ها نه جغرافیا و نه سیاست توانست ما را از گرگین عزیزمان جدا کند.

همه ما به دور مدیر عامل وقت رادیو و تلویزیون ایران، آقای قطبی، عشقی را که سنت اگزوپری، خلبان و نویسنده بزرگ از آن حرف می‌زند تجربه می‌کردیم. سنت اگزوپری می‌گوید: عشق این نیست که عاشق و معشوق به هم بنگرند. عشق آن است که آن‌ها با هم به یک سو بنگرند. سوی نگاه ما ایران بود و ایران هست.

Your browser doesn’t support HTML5

گفت‌وگوی نیوشا بقراطی با اسماعیل میرفخرایی در مورد زندگی و میراث ایرج گرگین


زیبا‌ترین گویندگی‌های گرگین را با آثار ادبی و دینی همیشه به یاد دارم. وقتی می‌گویم دینی به این اشاره دارم که در آن سال‌ها در ماه مبارک رمضان صدای گرگین با خواندن متون با معنا به گوش می‌رسید. گرگین در هر زمان دشمن ابتذال در رادیو و تلویزیون بود. او معتقد بود که بعضی از سخت گیری‌های اجتماعی در هر دوره‌ای فساد را به درون خانواده‌ها می‌برد.

با تشکر از اینکه همه به یاد او هستند ولی این سؤال پیش می‌آید که چرا تا زنده بود بیشتر به او توجه نمی‌کردند.

بعد از انقلاب من و برادرش جمشید را به ماندن در ایران تشویق می‌کرد. اول هر مکالمه بین من و آقای گرگین تلخکامی را از شرایط رادیو و تلویزیون‌های داخل و خارج با این شوخی آغاز می‌کردیم که «آقای گرگین، وقتی بزرگ شدیم چه کاره خواهیم شد؟» و این کودک مثبت درون هنوز در درون هر دوی ما زنده بود.

حدود یک ماه پیش هم که با هم صحبت می‌کردیم هیچ صحبتی از شدت بیماری‌اش نکرد.

من و فریدون فرح اندوز که روزگاری برای دیدن او ساعت‌ها دم در رادیو در میدان ارگ می‌ایستادیم تا صاحب این صدای لطیف و استثنایی را ببینیم، در جلسه‌ای که بعد از اولین دیدار با او داشتیم به او گفتم آقای گرگین همه گرفتاری‌های ما از شماست. شما ما را به این حرف علاقه‌مند کردید. او هم بعد از شنیدن این حرف لبخندی از رضایت می‌زد.

ما این سعادت را داشتیم که گرگین را از طریق امواج بشناسیم و بعد هم به عنوان همکار در کنارش بودیم. من یکی از مدیران رادیو و تلویزیون شبکه دو بودم که مدیر مستقیمم آقای گرگین بود و فریدون فرح‌اندوز مدیر خبر آن شبکه بود.

آقای گرگین ما را از خودمان بهتر می‌شناخت. خود شما هم که بعد‌ها شاگرد آقای گرگین بودید این را می‌دانید. همیشه به من می‌گفت تو وقتی به هم می‌ریزی نمی‌شود دیگر نمی‌شود جمع و جورت کرد.

آقای گرگین به ما یاد داد که زندگی بدون فرهنگ معنا ندارد. او رادیو و تلویزیون را بلندگو نمی‌دید. هیچ وقت استفاده شخصی یا تجاری از تلویزیون و رادیو نکرد. بلکه استفاده فرهنگی کرد.

من مطمئنم که اگر آنهایی که این امواج رادیویی را در اختیار من و شما گذاشتند مثل ماکسول و هرتز و مارکونی الان اینجا بودند، واقعاً متأثر می‌شدند.

ولی سؤال اصلی این است که چرا باید گرگین دور از مکانی که عاشقش بود و همیشه از آن صحبت می‌کرد، دنیا را ترک کند؟ چرا نباید در سرزمین خودش دنیا را ترک کند؟ چرا ما از هم جدا شدیم؟ این چراهاست که باید خیلی‌ها به آن پاسخ بدهند... (بغضش می‌ترکد)

  • آقای میرفخرایی می‌دانم الان شرایط دشواری است برای مصاحبه.


بله. نیوشاجان. ولی این‌ها که می‌گویم دروغ و مبالغه نیست. از وقتی خبر مرگ آقای گرگین را شنیده‌ام انگار یک سوم وجودم گم شده است.

تو هم شاید بهتر بدانی. آدم‌های امثال ما زندگی را از دریچه فرهنگ می‌بینیم. وقتی کسی که در عمق وجودت ریشه دارد بمیرد، آدم فکر نمی‌کند که نیست. من هم پدرم و هم مادرم درگذشته‌اند. خیلی هم ناراحت شدم اما تمام شد. ولی وقتی یک آدم فرهنگی مثل آقای گرگین از دنیا می‌رود، آدم احساس می‌کند که پشتش خالی شده است.

  • آقای میرفخرایی، یک نکته جالبی که در مورد آقای گرگین وجود دارد این است که میزان تاثیریش در نسل‌های مختلف رسانه‌ای، از چند دهه فرا‌تر می‌رود. تأثیرگذاری و آموزگاری ایرج گرگین از زمان پیش کسوتانی مثل خود شما و آقای فرح اندوز شروع می‌شود و تا همین نسل امروز پیش می‌آید، تا جوان‌ترهایی مثل من که شانس همکاری با آقای گرگین را داشته‌اند. یکی از مسائلی که به نظر من در این گستره وسیع تأثیرگذاری نقش داشته، منش آموزگاری آقای گرگین بود.


دقیقاً. نیوشاجان من و فریدون، آقای گرگین را از طریق رادیو شناختیم. مشتری برنامه‌های رادیویی او بودیم و من در برنامه‌های زنده به ایشان تلفن می‌زدم. من و فریدون در گروه تئا‌تر رادیو ایران بودیم که از رادیوهای فرهنگی بود که آقای گرگین راه اندازی کرده بودند.

در طول این همه مدت یعنی چیزی حدود ۵۰ سال، به جرئت می‌توانم بگویم نزدیک‌ترین دوست من بود. در سال‌هایی که با هم همکار بودیم یعنی ایشان رئیس شبکه دو و من مدیر بودم، یک بار هم صدای بلند این مرد را نشنیدیم. فقط گاهی یک گلایه‌هایی می‌کرد.

می‌خواهم به خصیصه‌های معلمی ایشان اشاره کنم. گلایه‌هایش هم بسیار آرام و پرسشگر بود و هیچوقت توی ذوق ما نمی‌زد. ما اهالی هنر و فرهنگ مثل بچه‌هایی می‌مانیم که نقاشی می‌کنیم و می‌بریم پیش مردم و اگر به من بگویند اه اه این چه نقاشی است؟ خیلی توی ذوقمان می‌خورد.

  • بله. همین طور است. بار‌ها شنیده‌ایم که ایرج گرگین با همین روش مدیریت، به متحول کردن رسانه‌های شنیداری و دیداری در ایران کمک کرد. ممکن است شما به عنوان پیش کسوتی که در آن دوران ناظر این روند بودید و در آن شرکت داشتید، درباره نقشی که آقای گرگین در متحول کردن مفهوم رسانه در ایران ایفا کرد کمی برایمان توضیح دهید؟


حتماً. اول از همه آقای گرگین توانست نوعی از گفتار را وارد پروسه رادیویی کند که متن مکتوب هیچ گونه دستکاری نشود ولی جوری بیان شود که ما آن نوشتار را به شکل رادیویی درک کنیم. بدون اینکه آن را دستکاری کند با فرم بیان خاص خودش به شکلی بیان کند که... می‌دانید چه می‌گویم که؟

  • منظورتان زبان و بیان رادیویی خاص ایشان است؟


بله. قبل از آقای گرگین بسیاری از اهل فضیلت و ادب در رادیو کار می‌کردند ولی نحوه اجرای برنامه‌های آن‌ها به صورت خطابه بود. و گویندگی را بیشتر به گویندگی در میدان‌ها و سالن‌ها تصور می‌کردند.

  • چقدر جالب آقای میرفخرایی! این نکته‌ای که شما به آن اشاره می‌کنید جزو اولین درس‌هایی بود که من خودم به شخصه از آقای گرگین آموختم. او در ابتدای کار همیشه به من می‌گفت باید صدایت را کشف کنی و طوری با مخاطب حرف بزنی که او احساس نکند کسی از بالای سرش با بلندگو دارد چیزی را اعلام یا خطابه می‌کند. بلکه باید با شنونده‌ات صحبت کنی.


همین طور است. به ما هم همین را یاد داد. چون تا قبل از آن هر که می‌آمد پشت رادیو می‌نشست مثل سخنوری در میدان حرف می‌زد. آن چنان که این روش همین الان هم ادامه دارد.

اما روش گرگین این طور نبود. آقای گرگین با سواد بود. خود شما سردبیر هستید و این مسئله را به خوبی می‌دانید. مسئله مهم در اجرا، مسئله رساندن محتواست. استودیوی رادیو جای ادا در آوردن نیست. حتی اگر سال‌های اول ادا در می‌آوریم باید با گذر زمان فرم خودمان را پیدا کنیم که نهایتاً به بیان محتوا برسیم.

آقای گرگین وقتی صحبت می‌کرد محتوا را منتقل می‌کرد. بزرگ‌ترین معلمی که آقای گرگین در حق من کرد این بود که او صرفاً گویندگی نمی‌کرد، بلکه شخصیت خودش را بیان می‌کرد. این به نظر من یک ابداع تازه برای رادیو و تلویزیون و به خصوص رادیو در ایران بود.

هنوز هم رادیو با بلندگو اشتباه گرفته می‌شود. رادیو بلندگو نیست بلکه ارتباط فرد با فرد است. انتقال یک محتوای فرهنگی و دوری جستن از ابتذال است.

  • اتفاقاً مسئله‌ای که الان می‌خواستم از شما بپرسم همین جنبه حرفه‌ای آقای گرگین بود. یکی از پررنگ‌ترین وجوه شخصیت آقای گرگین التزام به اخلاق روزنامه نگاری بود، به معنای انصاف، اعتدال و عدم جهت گیری در خبردهی و حتی اعتدال در لحن خبر خواندن. می‌خواستم از شما که چند دهه با ایشان همراه بودید بپرسم که آقای گرگین از‌‌ همان ابتدا هم چنین روشی را دنبال می‌کرد، یا در طول زمان متحول شد؟


ارزش گرگین این است که از گذشته دور در حین برگزاری کلاس‌هایی که برای ما می‌گذاشتند، به این نکته اشاره می‌کرد که با مخاطب همیشه در شأن مخاطب حرف بزنید و با دادن خبر درست، به او احترام بگذارید. او تأکید می‌کرد که خبر را از بالا خطاب به مخاطب اعلام نکنید. اشتباهی که هم اکنون هم دارد انجام می‌شود.

من فکر می‌کنم که او چه جسارتی داشت که وقتی همه در یک محیط داشتند با لحن خطابه صحبت می‌کردند، ایشان خطاب نمی‌کرد بلکه صحبت می‌کرد. حتی متون ادبی و مذهبی را طوری بیان می‌کرد که به دل آدم می‌نشست.

  • آقای میرفخرایی، هر کس که آقای گرگین را می‌شناسد، می‌داند که بخش بزرگ و عمده‌ای از زندگی او معطوف به فعالیت‌های فرهنگی بوده، و اینکه ادبیات و هنر در زندگی او بسیار نقش برجسته‌ای داشت. یکی از رسانه‌هایی که گفته می‌شود ایرج گرگین از طریق آن فرهنگ و هنر جدی را وارد رسانه کرد، برنامه دوم رادیو تهران بود.


بله. آن موقع ما می‌گفتیم: «برنامه دوم تقدیم می‌کند».

  • شما در مورد نقش فرهنگی آقای گرگین و وارد کردن مسائل مهمی فرهنگی، ادبی و هنری روز در رسانه‌های جمعی چه خاطره‌ای دارید؟


خاطره مهم من این بود که با فریدون فرح‌اندوز از طریق تئا‌تر دانشگاه به همین برنامه دوم رفتیم. برای اینکه می‌خواستیم خودمان با به یک شکلی به آقای گرگین برسانیم. در نمایش‌ها نقش‌های کوچکی به عهده می‌گرفتیم ولی در اصل هدف‌مان ما این بود که گرگین را ببینیم.

با چه دقتی با همکاری آقای علی‌اصغر طاهری که تهیه‌کننده بود سعی می‌کرد آثار مهم و جاویدان ادبیات جهان را به صورت نمایشنامه‌های طولانی تبدیل و اجرا کند. از نمایشنامه‌های بارزی که اجرا کرد نمایش بیژن مفید بود، موش‌ها و آدم‌ها. این نمایشنامه‌ها طولانی بود. ممکن بود ساعت هفت آغاز شود و گاهی تا ده و نیم شب به طول بیانجامد.

آن زمان گرگین توانسته بود امواج دولتی را در اختیار اشاعه فرهنگ به خدمت بگیرد که از ساعت هفت شب که هنوز در خانه‌ها تلویزیون هم نبود ما بنشینیم و یک نمایشنامه کاملی مثل نمایش موش‌ها و آدم‌ها را از اول تا آخر اجرا کنیم.

این نشانه این است که او رادیو و مخاطبش را شناخته بود و حالا می‌خواست آن فرهنگ و محتوا را سوار امواج کند. نه مثل الان که شما می‌بینید افرادی می‌آیند و در برنامه زنده رادیویی ساعت‌ها حرف‌های مبهمی می‌زنند و این امواج عزیز را هدر می‌دهند. امواجی که تولیدش دردسر دارد و پخش و مدیریتش دردسر دارد.

گرگین سعی می‌کرد از این امواج برای اطلاع‌دهی فرهنگی استفاده کند و حتی زمانی که به رادیو آزادی آمد، سعی می‌کرد با ریتم شرایط امروز برنامه فرهنگی بسازد. او رادیو را در هر زمانی شناخته بود. و می‌خواست از رادیو به عنوان ابزار فرهنگی استفاده کند.

  • آقای میرفخرایی از شما متشکرم. در پایان اگر نکته دیگری وجود دارد که می‌خواهید اضافه کنید...


برای من گرگین از بین نرفته بلکه در میان ما هست. ولی من متألم هستم که گرگین چرا باید کیلومتر‌ها و مایل‌ها و دریا‌ها دور‌تر از جایی که به آن عشق می‌ورزید درگذشته باشد...