حوادث بیسابقهای که در چند ماه اخیر رژیم چهل و دو ساله معمر قذافی را متزلزل کرده و در آستانه سقوط قرار داد و سرانجام خود او را به سرنوشتی شبیه صدام حسین دچار کرد از ابعاد گوناگون قابل بررسی است.
بیتردید عمر رژیم قذافی همانند رژیمهای خودکامه دیگر منطقه خاورمیانه روزهای آخر خود را طی میکند و در شرف استحاله به سیستمی نامعلوم است که پیشبینی هویت و ماهیت آن در حال حاضر موضوع بحث این تحلیل نیست. آنچه در این مختصر خواهد آمد شیوه این انتقال، برخورد و دخالت نظام بینالملل و تأثیرات این جابهجایی خونین قدرت در عرصه جغرافیایی نسبتاً وسیع خاور میانه و درسهایی است که میتوان از این فرایند بسیار جالب فراگرفت.
بیشک مداخله قدرتهای بزرگ و اهرم نیرومند ناتو ابزاری قوی بود که بدون آن قذافی میتوانست مدتها به حکومت خودکامه خود با سرکوب بیشتر ادامه و در موقع مقتضی ابزارهای قدرت خود را به فرزندش منتقل کند.
البته مداخله چندجانبه قدرتهای بزرگ و حمایت جامعه بینالمللی در حاکمیت یک کشور که در نوع خود بیسابقه و حداقل در این بعد -علیرغم وجود قطعنامه سازمان ملل متحد - کاملاً غیرمنتظره بود تا مدتها توسط حقوقدانان و از نظر حقوق بینالمللی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. اما از منظر روابط بینالملل پدیده نوینی رخ داده است که میتواند به صورت یک سابقه در حقوق بینالملل مورد استناد مجدد قرار بگیرد و یا در موارد مشابه تکرار شود.
حمایت بینالمللی از مخالفین قذافی توسط آمریکا و اروپا به نحوی ناهماهنگ و با گامهایی نامطمئن شروع شد. از طرفی منافع مشترکی در میان نبود واز طرف دیگر سیاستهای داخلی آمریکا و درگیری در دو جنگ نیمه تمام (در عراق و افغانستان) کار رئیس جمهور آمریکا را مشکلتر میکرد.
فرانسه به شدت برای تصویب قطعنامه سازمان ملل پافشاری کرد، ولی فرانسه و آمریکا دیدگاهها یا منافع یکسانی نداشتند، بریتانیاییها هم بیش از این گرفتار مسایل خودشان بودند که بتوانند حضور مؤثری در این تئاتر عملیات غیرمنتظره داشته باشند.
از طرف دیگر تا همین امروز هم معلوم نبوده و نیست که این مخالفان چه ماهیتی دارند؟ آیا گروههای فرصتطلبی هستند که با انگیزههای شخصی و یا دشمنی با قذافی وارد عرصه کارزار شدهاند؟ آیا گروههای جا افتاده سیاسی هستند که با یک بیانیه مشخص سیاسی خواهان اداره ممکت هستند؟ چرا هنوزبرخی از وسایل ارتباط جمعی دنیا از آنان با اصطلاح «شورشی» یاد میکنند؟ فقدان رهبری مشخص ویژگی بارز این افراد است اما اروپا و آمریکا به شدت از آنان حمایت میکند.
بیشک جامعه بینالمللی هنوز نتوانسته است قذافی را به خاطر ماجرای بمبگذاری در هواپیمای مسافربری در ۱۹۸۶ ببخشد و علیرغم اینکه چند سال سال پیش قذافی حاضر شد گناه خود را بپذیرد و به بازماندگان حادثه خسارت نقدی پرداخت کند به نظر میرسد جامعه جهانی تصمیم گرفته است با تنبیه او به دیگر خطاکاران چند دهه اخیر گوشمالی بدهد و بگوید حسابها را یک روز تصفیه خواهد کرد.
این قضیه موضوع مهمی را در سطح استراژیک مطرح میکند. مثلاً این سؤال پیش میآید که آیا هیچوقت آمریکاییها حاضر خواهند بود جمهوری اسلامی ایران را بدون در نظر گرفتن قضیه گروگانگیری به بازی بگیرند؟ آیا اسرائیلیها حاضر خواهند بود با فلسطینیها به نتایج ملموس سیاسی برسند بدون اینکه دست خونین آنان را در حادثه المپیک ۱۹۷۲ فراموش کنند؟ آیا لبنانیها قاتلان رفیق حریری را فراموش خواهند کرد؟ (حق دارید سؤال کنید تکلیف شعار دموکرات منشانه «ببخش و بگذر» چه میشود؟)
در ماجرای لیبی حتی فرزند در غرب تحصیل کرده قذافی که اتفاقاً با بسیاری از دست اندرکاران سیاست بینالمللی روابط شخصی و دوستانه داشته و وعده و وعید میداده از موج خصومت در امان نماند و شایعه دستگیری وی همه فضای ارتباط جمعی را پر کرد.
این در حالی است که بسیاری معتقدند پسر قذافی پشت سر معامله غرب با لیبی در سال ۲۰۰۶ بوده و خود او پدرش را متقاعد کرده گناهان را به گردن بگیرد و خسارتها را بپردازد. انکار مخالفان و اینکه اصلاً هیچ اتفاقی نیافتاده خود موجب شجاعت و تقویت «شورشیها» شد و آنها را بیشتر به هم نزدیک کرد.
تاکتیکهای سرکوب و نفوذ در داخل «شورشیان» هم بینتیجه ماند. نهایت اینکه با بازگشت مخالفین سیاسی و تبعیدیها از اروپا و آمریکا به لیبی وبا جلب حمایت خارجی و ناتو، مخالفان سازماندهی شدند و جنبش خیلی سریعتر از آنچه پیشبینی میشد به پایتخت و «باب العزیزیه» نفوذ کرد.
خاورمیانه مجموعه ناهمگونی از قومیتها، قبایل، زبانها و و حتی مذاهب و محافل مذهبی گوناگون است. علیرغم این پراکندگی و تنوع، مردم خاورمینه از منابع مشترک فرهنگی، ارتباطی، اجتماعی و بینالمللی استفاده میکنند که در قرن بیست و یکم دیگر نمیتوان آنها را از منابعشان جدا کرد. بهویژه شبکههای ارتباط جمعی موجب شده رابطه مردم به ظروف مرتبطهای شباهت پیدا کند که به سرعت همه مواد سیال ریخته شده در داخل ظروف را به لایههای درونیتر ظروف توزیع میکند بدون اینکه نقش و ساخت ظرف در این امر دخالت داشته باشد.
به عبارت دیگر بر خلاف تعبیر دولتمردان ایرانی که بعد از گذشت ۳۲ سال هرگونه تحول منطقهای را ناشی از تحولات انقلاب ۷۹ ایران میدانند، باید گفته شود که تحولات خاورمیانه از همه ابعاد تحولات ایران و جهان تأثیر میپذیرد. خود ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. وقتی اوباما در دوران مبارزات انتخاباتی شعار «تغییر» میدهد جنبش سبز ایران هم خواهان «تغییر» میشود. وقتی مردم مصر دموکراسی و آزادی میخواهند مردم سوریه و لیبی هم از آنان تبعیت میکنند و بر خلاف محاسبه قذافی و پسران، وقتی مردم لیبی سرکوب میشوند، بیشتر از درون رشد میکنند.
شاید در لیبی تفاوت کار در این باشد که نهادینه شدن مطالبات دموکراتیک کمی طول بکشد چرا که رژیم قذافی هیچوقت اجازه نداده است نهادهای مردم سالار پا بگیرند در حالیکه چنین نهادهایی تا حدودی در سایر کشورهای منطقه به لحاظ تاریخی موجود هستند و فقط نیاز به تقویت و یا تجدید قوا دارند.
دقایقی بعد از اینکه دربامداد دوشنبه ۲۱ آگوست، ۳۰ مرداد، شایع شد فرزندان قذافی بازداشت و در اختیار دادگاه بینالمللی جنایتکاران در لاهه قرار گرفتهاند، یکی از رهبران «شورشیان» لیبیایی در مصاحبه عجولانهای خواهان استرداد آنان و محاکمه آنان در خاک لیبی شد!
استدلال این شخص این بود که محاکمه در پناه وکلای بینالمللی و دادگاه بینالمللی نتیجه مطلوب (اعدام پسران قذافیِ) را به دنبال نخواهد داشت و لذا آنها و خود قذافی باید به لیبی مسترد شوند و در خاک لیبی توسط «انقلابیون» محاکمه شوند. ضمن اینکه این قضیه خیلی شبیه خواست انقلابیون ایران در خصوص استرداد شاه و خانواده او است، این امر را هم ثابت میکند که نهادینه شدن دموکراسی فردای روز انقلاب صورت نمیپذیرد و ای بسا در کشورهایی همچون لیبی تا نسلها بعد باید منتظر ماند تا دموکراسی ظهور کند.
کافی است به انقلابیون خودی در ایران نگاه کنیم تا ببینیم بعد از گذشت بیش از سه دهه تا چه حد توانستهاند دموکراسی را به عنوان یک اصل بپذیرند؟ در عراق و افغانستان و سوریه چطور؟ علیرغم همه این شرایط موانع موجود، حرکت دموکراتیک و مطالبه حقوق شهروندی همیشه به سمت جلو است و از بگیر و ببند و تهدید و حبس و اعدام و سر به نیست کردن هراسی ندارد. اگرچه عقلانیت سیاسی با احساسات انقلابی سنخیت ندارد ولی بالاخره هیجان که رفت درک منطقی جایش را میگیرد.
لیست بالابلندی از این تحولات در بطن و متن جفرافیای سیاسی خاورمیانه در صف نوبت است و با احتمال زیاد اگر بشار اسد - «آقازاده» حافظ اسد- نخواهد ضرورت تاریخی تسلیم شدن به خواستههای مردم را درک کند دیر یا زود آقازادههای دیگر خاورمیانه تسلیم این واقعیت خواهند شد.
خاورمیانه یک بازی دومینو با حرکاتی بسیار کند و آرام است. خاورمیانه همیشه ریتم خودش را داشته است ولی اصل ثابت آن حرکت دایمی است. البته نفت خون غلیظی است که توزیع ثروت آن (در شکل آب باریکه و یارانههای دولتی از نوع هدفمند یا غیر هدفمند) در رگهای مردم خاورمیانه حرکت انفلابی را بطئی و کند میکند ولی این حرکت کند مداوم است.
از طرف دیگر هم مردم و هم دولتها از حوادث دیگر نقاط دنیا درس میگیرند ودایم شیوههای خود را عوض میکنند ولی هرچه که میخواهد باشد، بقول آن ضرب المثل معروف فارسی: ممکن است دیر بشود اما دروغ نمیشود.
--------------------------------------------------------------------------
* دکتر جلیل روشندل، مدیر مطالعات امنیتی در «دانشگاه کارولینای شرقی» در آمریکا است و در مراکز مطالعاتی مختلف مانند دانشگاههای دوک، یو سی ال ای، استنفورد و دانشگاه تهران، به تدریس و پژوهش مشغول بوده است.
** نظرات طرح شده در این مطلب الزاماً بازتاب دیدگاههای رادیو فردا نیست.
بیتردید عمر رژیم قذافی همانند رژیمهای خودکامه دیگر منطقه خاورمیانه روزهای آخر خود را طی میکند و در شرف استحاله به سیستمی نامعلوم است که پیشبینی هویت و ماهیت آن در حال حاضر موضوع بحث این تحلیل نیست. آنچه در این مختصر خواهد آمد شیوه این انتقال، برخورد و دخالت نظام بینالملل و تأثیرات این جابهجایی خونین قدرت در عرصه جغرافیایی نسبتاً وسیع خاور میانه و درسهایی است که میتوان از این فرایند بسیار جالب فراگرفت.
بیشک مداخله قدرتهای بزرگ و اهرم نیرومند ناتو ابزاری قوی بود که بدون آن قذافی میتوانست مدتها به حکومت خودکامه خود با سرکوب بیشتر ادامه و در موقع مقتضی ابزارهای قدرت خود را به فرزندش منتقل کند.
البته مداخله چندجانبه قدرتهای بزرگ و حمایت جامعه بینالمللی در حاکمیت یک کشور که در نوع خود بیسابقه و حداقل در این بعد -علیرغم وجود قطعنامه سازمان ملل متحد - کاملاً غیرمنتظره بود تا مدتها توسط حقوقدانان و از نظر حقوق بینالمللی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. اما از منظر روابط بینالملل پدیده نوینی رخ داده است که میتواند به صورت یک سابقه در حقوق بینالملل مورد استناد مجدد قرار بگیرد و یا در موارد مشابه تکرار شود.
حمایت بینالمللی از مخالفین قذافی توسط آمریکا و اروپا به نحوی ناهماهنگ و با گامهایی نامطمئن شروع شد. از طرفی منافع مشترکی در میان نبود واز طرف دیگر سیاستهای داخلی آمریکا و درگیری در دو جنگ نیمه تمام (در عراق و افغانستان) کار رئیس جمهور آمریکا را مشکلتر میکرد.
فرانسه به شدت برای تصویب قطعنامه سازمان ملل پافشاری کرد، ولی فرانسه و آمریکا دیدگاهها یا منافع یکسانی نداشتند، بریتانیاییها هم بیش از این گرفتار مسایل خودشان بودند که بتوانند حضور مؤثری در این تئاتر عملیات غیرمنتظره داشته باشند.
از طرف دیگر تا همین امروز هم معلوم نبوده و نیست که این مخالفان چه ماهیتی دارند؟ آیا گروههای فرصتطلبی هستند که با انگیزههای شخصی و یا دشمنی با قذافی وارد عرصه کارزار شدهاند؟ آیا گروههای جا افتاده سیاسی هستند که با یک بیانیه مشخص سیاسی خواهان اداره ممکت هستند؟ چرا هنوزبرخی از وسایل ارتباط جمعی دنیا از آنان با اصطلاح «شورشی» یاد میکنند؟ فقدان رهبری مشخص ویژگی بارز این افراد است اما اروپا و آمریکا به شدت از آنان حمایت میکند.
بیشک جامعه بینالمللی هنوز نتوانسته است قذافی را به خاطر ماجرای بمبگذاری در هواپیمای مسافربری در ۱۹۸۶ ببخشد و علیرغم اینکه چند سال سال پیش قذافی حاضر شد گناه خود را بپذیرد و به بازماندگان حادثه خسارت نقدی پرداخت کند به نظر میرسد جامعه جهانی تصمیم گرفته است با تنبیه او به دیگر خطاکاران چند دهه اخیر گوشمالی بدهد و بگوید حسابها را یک روز تصفیه خواهد کرد.
این قضیه موضوع مهمی را در سطح استراژیک مطرح میکند. مثلاً این سؤال پیش میآید که آیا هیچوقت آمریکاییها حاضر خواهند بود جمهوری اسلامی ایران را بدون در نظر گرفتن قضیه گروگانگیری به بازی بگیرند؟ آیا اسرائیلیها حاضر خواهند بود با فلسطینیها به نتایج ملموس سیاسی برسند بدون اینکه دست خونین آنان را در حادثه المپیک ۱۹۷۲ فراموش کنند؟ آیا لبنانیها قاتلان رفیق حریری را فراموش خواهند کرد؟ (حق دارید سؤال کنید تکلیف شعار دموکرات منشانه «ببخش و بگذر» چه میشود؟)
در ماجرای لیبی حتی فرزند در غرب تحصیل کرده قذافی که اتفاقاً با بسیاری از دست اندرکاران سیاست بینالمللی روابط شخصی و دوستانه داشته و وعده و وعید میداده از موج خصومت در امان نماند و شایعه دستگیری وی همه فضای ارتباط جمعی را پر کرد.
این در حالی است که بسیاری معتقدند پسر قذافی پشت سر معامله غرب با لیبی در سال ۲۰۰۶ بوده و خود او پدرش را متقاعد کرده گناهان را به گردن بگیرد و خسارتها را بپردازد. انکار مخالفان و اینکه اصلاً هیچ اتفاقی نیافتاده خود موجب شجاعت و تقویت «شورشیها» شد و آنها را بیشتر به هم نزدیک کرد.
تاکتیکهای سرکوب و نفوذ در داخل «شورشیان» هم بینتیجه ماند. نهایت اینکه با بازگشت مخالفین سیاسی و تبعیدیها از اروپا و آمریکا به لیبی وبا جلب حمایت خارجی و ناتو، مخالفان سازماندهی شدند و جنبش خیلی سریعتر از آنچه پیشبینی میشد به پایتخت و «باب العزیزیه» نفوذ کرد.
خاورمیانه مجموعه ناهمگونی از قومیتها، قبایل، زبانها و و حتی مذاهب و محافل مذهبی گوناگون است. علیرغم این پراکندگی و تنوع، مردم خاورمینه از منابع مشترک فرهنگی، ارتباطی، اجتماعی و بینالمللی استفاده میکنند که در قرن بیست و یکم دیگر نمیتوان آنها را از منابعشان جدا کرد. بهویژه شبکههای ارتباط جمعی موجب شده رابطه مردم به ظروف مرتبطهای شباهت پیدا کند که به سرعت همه مواد سیال ریخته شده در داخل ظروف را به لایههای درونیتر ظروف توزیع میکند بدون اینکه نقش و ساخت ظرف در این امر دخالت داشته باشد.
به عبارت دیگر بر خلاف تعبیر دولتمردان ایرانی که بعد از گذشت ۳۲ سال هرگونه تحول منطقهای را ناشی از تحولات انقلاب ۷۹ ایران میدانند، باید گفته شود که تحولات خاورمیانه از همه ابعاد تحولات ایران و جهان تأثیر میپذیرد. خود ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. وقتی اوباما در دوران مبارزات انتخاباتی شعار «تغییر» میدهد جنبش سبز ایران هم خواهان «تغییر» میشود. وقتی مردم مصر دموکراسی و آزادی میخواهند مردم سوریه و لیبی هم از آنان تبعیت میکنند و بر خلاف محاسبه قذافی و پسران، وقتی مردم لیبی سرکوب میشوند، بیشتر از درون رشد میکنند.
شاید در لیبی تفاوت کار در این باشد که نهادینه شدن مطالبات دموکراتیک کمی طول بکشد چرا که رژیم قذافی هیچوقت اجازه نداده است نهادهای مردم سالار پا بگیرند در حالیکه چنین نهادهایی تا حدودی در سایر کشورهای منطقه به لحاظ تاریخی موجود هستند و فقط نیاز به تقویت و یا تجدید قوا دارند.
دقایقی بعد از اینکه دربامداد دوشنبه ۲۱ آگوست، ۳۰ مرداد، شایع شد فرزندان قذافی بازداشت و در اختیار دادگاه بینالمللی جنایتکاران در لاهه قرار گرفتهاند، یکی از رهبران «شورشیان» لیبیایی در مصاحبه عجولانهای خواهان استرداد آنان و محاکمه آنان در خاک لیبی شد!
استدلال این شخص این بود که محاکمه در پناه وکلای بینالمللی و دادگاه بینالمللی نتیجه مطلوب (اعدام پسران قذافیِ) را به دنبال نخواهد داشت و لذا آنها و خود قذافی باید به لیبی مسترد شوند و در خاک لیبی توسط «انقلابیون» محاکمه شوند. ضمن اینکه این قضیه خیلی شبیه خواست انقلابیون ایران در خصوص استرداد شاه و خانواده او است، این امر را هم ثابت میکند که نهادینه شدن دموکراسی فردای روز انقلاب صورت نمیپذیرد و ای بسا در کشورهایی همچون لیبی تا نسلها بعد باید منتظر ماند تا دموکراسی ظهور کند.
کافی است به انقلابیون خودی در ایران نگاه کنیم تا ببینیم بعد از گذشت بیش از سه دهه تا چه حد توانستهاند دموکراسی را به عنوان یک اصل بپذیرند؟ در عراق و افغانستان و سوریه چطور؟ علیرغم همه این شرایط موانع موجود، حرکت دموکراتیک و مطالبه حقوق شهروندی همیشه به سمت جلو است و از بگیر و ببند و تهدید و حبس و اعدام و سر به نیست کردن هراسی ندارد. اگرچه عقلانیت سیاسی با احساسات انقلابی سنخیت ندارد ولی بالاخره هیجان که رفت درک منطقی جایش را میگیرد.
لیست بالابلندی از این تحولات در بطن و متن جفرافیای سیاسی خاورمیانه در صف نوبت است و با احتمال زیاد اگر بشار اسد - «آقازاده» حافظ اسد- نخواهد ضرورت تاریخی تسلیم شدن به خواستههای مردم را درک کند دیر یا زود آقازادههای دیگر خاورمیانه تسلیم این واقعیت خواهند شد.
خاورمیانه یک بازی دومینو با حرکاتی بسیار کند و آرام است. خاورمیانه همیشه ریتم خودش را داشته است ولی اصل ثابت آن حرکت دایمی است. البته نفت خون غلیظی است که توزیع ثروت آن (در شکل آب باریکه و یارانههای دولتی از نوع هدفمند یا غیر هدفمند) در رگهای مردم خاورمیانه حرکت انفلابی را بطئی و کند میکند ولی این حرکت کند مداوم است.
از طرف دیگر هم مردم و هم دولتها از حوادث دیگر نقاط دنیا درس میگیرند ودایم شیوههای خود را عوض میکنند ولی هرچه که میخواهد باشد، بقول آن ضرب المثل معروف فارسی: ممکن است دیر بشود اما دروغ نمیشود.
--------------------------------------------------------------------------
* دکتر جلیل روشندل، مدیر مطالعات امنیتی در «دانشگاه کارولینای شرقی» در آمریکا است و در مراکز مطالعاتی مختلف مانند دانشگاههای دوک، یو سی ال ای، استنفورد و دانشگاه تهران، به تدریس و پژوهش مشغول بوده است.
** نظرات طرح شده در این مطلب الزاماً بازتاب دیدگاههای رادیو فردا نیست.