نگاهی به خاورمیانه؛ ۱۰ سال پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱

حوادث خونین و رقت‌انگیز یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ یقیناً نمی‌تواند هیچکس و یا هیچ نظام سیاسی موجود در جهان را شادمان کند مگر اینکه خود از درون به تروریسم بین‌المللی وابسته بوده و یا حامی آن باشد. در فاصله کوتاهی پس از این حوادث اکثریت نزدیک به اتفاق دولت‌های جهان ضمن ابراز همدردی با مردم آمریکا سعی کردند با سیاست‌ها و استراتژی ضد تروریسم جهانی آمریکا همدلی کنند.

حتی بعضی از دولت‌ها خود سیاستهای ضد تروریستی اتخاذ کرده و در جهت همدلی با ایالات متحده نسبت به مسدود کردن دارایی‌های تروریست‌ها و یا افراد شناخته شده وابسته به سازمان القاعده اقدام کردند. در این میان کشورهای عربستان سعودی و ایران هریک در جهت بازداشت وابستگان و افراد خانواده اسامه بن لادن نیز اقداماتی انجام دادند اگر چه جزئیات دقیقی از اینگونه بازداشت‌ها هیچوقت منتشر نشد.

در مجموع کشورهای خاورمیانه‌ای عمدتاً نسبت به وقایع یازده سپتامبر همدردی نشان دادند هرچند که بعضی در ماهیت آن شک کردند و حتی بخش‌هایی از مردم در یکی دو کشور به شادمانی پرداختند. دولت خاتمی در آغاز با واکنشی مثبت زمینه‌ای فراهم ساخت که می‌توانست.

با این وجود امروز پس از گذشت ده سال وقتی به مجموعه تاثیرات یازده سپتامبر نگاه می‌کنیم بی‌تردید متوجه تاثیرات متقابل و تحولات اساسی در حیات سیاسی کشور‌های خاور میانه از یکسو، و تغییرات اساسی در استراتژی و سیاست خارجی ایالات متحده در قبال خاورمیانه از سویی دیگر می‌شویم.

خاورمیانه در فاصله یک دهه پس از یازده سپتامبر هنوز نتوانسته است تصویر خود را به عنوان خاستگاه تروریسم بین‌المللی اصلاح کند. تصویری که نه تنها هویت خاورمیانه‌ای بلکه مذهب اسلام را هم به عنوان حامی ایدئولوژیک مروجان تروریسم مورد سوء ظن جهانی قرار داده است.

عدم توفیق دولت‌های خاورمیانه در زدودن این تصویر ناشی از دوعلت است که برهم تاثیر متقابل دارند: عامل اول، سیاست دولت‌های غربی و در رأس آن آمریکا است که نتوانسته به یک استراتژی کارآمد در قبال تروریسم جهانی برسد و در نتیجه در معرض یک اصطکاک مداوم با کشورهای خاورمیانه قرار گرفته است.

اما عامل دوم سیاست خارجی یکایک کشورهای خاورمیانه است که علیرغم شروع مناسب مقطعی در سپتامبر ۲۰۰۱ نتوانسته‌اند در قبال روابط خود با ابر قدرت‌ها به توافق برسند و یا تناقض‌های موجود در سیاست داخلی خود را در جهتی هدایت کنند که ثبات و امنیت بین‌المللی را تأمین و یا حد اقل شرایطی فراهم کنند که موجبات اطمینان خاطر قدرت‌های بزرگ فراهم شود.

با تحولات تکنولوژیکی که از اواخر دهه قبل فراهم شده بود و به تدریج پس از یازده سپتامبر و تا حدودی به خاطر شرایطی که آن حادثه فراهم شد، - علیرغم محدودیت‌های شدیدی که برای حضور دیپلماتیک دولت‌ها در برخی کشورهای خاورمیانه‌ای ایجاد می‌شود- دول طراز اول دنیا موفق شده‌اند اهداف سیاست خارج خود را در بسیاری از کشورهای خاورمیانه مانند ایران، سوریه، و لیبی از طریق تکنولوژی ارتباطی مدرن، ماهواره و اینترنت پیگیری و مستقیماً ملت‌ها را مخاطب قرار دهند.

در اینگونه کشور‌ها که به علت بسته بودن رژیم سیاسی و سرکوب حق‌طلبی‌ها، مردم در وضعیت انفجاری قرار دارند. در نتیجه فرآیندی غیرقابل اجتناب، شورش‌های اجتماعی غیر قابل کنترلی رخ داده است که حاصل آن در بخش عربی خاورمیانه سقوط علی عبدالله صالح در یمن، مبارک در مصر، سرنگونی قذافی در لیبی و در معرض سقوط قرار گرفتن بشار اسد در سوریه بوده است ضمن اینکه در بسیاری از کشورهای خاورمیانه رویداد‌های مشابهی در حال شکل‌گیری است.

در بخش غیرعربی خاورمیانه نیز اوضاع بهتر نبوده است. دو جنگ افغانستان و عراق هر یک به نوعی فشارهای سیاسی و نگرانی‌های استراتژیک جدی برای ایران ایجاد کرده ضمن اینکه به عقیده بسیاری از تحلیلگران مسایل بین‌المللی موجب تقویت حوزه‌های نفوذ ایران در منطقه هم شده است. در عین حال نباید فراموش کرد که مجموع این تحولات اوضاع داخلی ایران را به حالت آتش زیر خاکستر و از بعد خارجی آن را در معرض محاصره‌های اقتصادی متعدد قرار داده است.

در همین دهه پر تلاطم منازعه شصت و چند ساله اسرائیل و فلسطینی‌ها بلا انقطاع ادامه داشته ولی در عین حال تحت تأثیر چرخش سیاست آمریکا در قبال مسئله امکان رهیافت نوینی فراهم آمده است. این رهیافت می‌تواند راه برون رفت آزمون نشده‌ای را با به رسمیت شناختن یک دولت فلسطینی توسط جامعه بین‌المللی فراهم آورد، هرچند که هیچ چیز در این مورد قابل پیش‌بینی نیست.

محور سوم در خاورمیانه غیرعربی، محور ترکیه است که با دولتی اسلامی در نقطه اتصال آسیا و اروپا زیر ذره‌بین داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی قرار گرفته است. از طرفی با ایران نزدیکی‌های بی‌سابقه‌ای پیدا کرده و از طرف دیگراز اسرائیل علیرغم پیمان ۱۹۹۵ فاصله گرفته و در حقیقت وارد منازعه‌ای شده که می‌تواند به‌طور بالقوه همانند رابطه ترکیه و ارمنستان به بن‌بست برسد. مسائل مربوط به اقلیت‌های کرد منطقه نیز تحت تأثیر سیاست‌های پس از یازده سپتامبر دچار نوسانات خاص خود است و توان برهم زدن ثبات و امنیت منطقه‌ای را دارد.

در فاصله یازده سپتامبر ۲۰۰۱ تا به امروز مردم خاور میانه متوجه شده‌اند که اگر آرای انتخاباتی آنان به حساب نیامده، و اگر خواستهای حق‌طلبانه و حقوق شهروندی آنان زیر پا گذاشته شده می‌توانند به خیابان‌ها بریزند و همزمان که فریادهای اعتراضشان را به گوش رژیم‌های اقتدارگرا می‌رسانند، واکنش‌های سرکوبگرانه آن رژیم‌ها را نیز با اندک فاصله زمانی به گوش جهانیان برسانند.

این پدیده که با تکنولوژی حمایت می‌شود در حقیقت تعریف ملت را از چارچوب سنتی آن متحول کرده و هریک از افراد ملت را با استفاده از ابزار تکنولوژیک به یک عامل مؤثر دیپلماتیک تبدیل کرده است. برخلاف دیپلمات‌های سنتی، این دیپلمات/شهروند را می‌توان به زندان افکند ولی نمی‌توان از کشور اخراج کرد. همین پدیده کاربرد دیپلماسی را در خاورمیانه به امری ثانوی تبدیل کرده و مردم را از طریق وسایل ارتباطی در رابطه مستقیم با جهانیان قرار داده است.

بعد از یازده سپتامبر ایالات متحده نه تنها هدف حمله تروریستی عمده‌ای قرار نگرفته بلکه با کشتن اسامه بن لادن در پاکستان توانسته است ضربه محکمی به بدنه شبکه تروریسم جهانی وارد کند. معهذا این امر به معنای آن نیست که جهان یا ایالات متحده در مقایسه با ده سال پیش مکان امن‌تری شده ویا از امنیت بیشتری برخوردار می‌باشد.

هنوز گفته می‌شود حدود چهار هزار نفر از طرفداران القاعده در ناط مختلف دنیا مخفی هستند. اما مردم جهان هم نسبت به هر آنچه که با امنیت در سطوح مختلف آن سر و کار داشته باشد حساسیت بیشتری نشان می‌دهند و این امردر مجموع علامت و نشانه مثبتی به حساب می‌آید.

دو عامل مهم اقتصاد و ایدئولوژی به اشاعه تروریسم جهانی کمک می‌کند و خاورمیانه می‌تواند به نحوی کنترل‌کننده این دو عامل باشد اگرچه سهم خاورمیانه دراین کنترل صد در صد نیست. تا زمانی که نتوان خلاف آن را ثابت کرد شاید این تصور غربی‌ها درست باشد که خاورمیانه از عامل اعتقادات مذهبی مردم به صورتی ابزاری استفاده می‌کند و این فرایند موجب اشاعه و گسترش تروریسم بین‌المللی می‌شود.

البته بعد از سپتامبر ۲۰۰۱ این فرایند نیز مانند سایر واقعیت‌های خاورمیانه‌ای دستخوش تحول شده و سقوط رژیم‌هایی همچون صدام حسین و طالبان که با شیوه‌های ماکیاولی از مذهب استفاده ابزاری می‌کردند موازنه را به نفع غرب تغییر داده است. وقایع یکی دو هفته اخیر چهره مردم فریب قذافی را هم از ورای چادر خضرایی‌اش افشا کرد و نشان داد که او واقعاً چگونه می‌زیسته و چگونه وانمود به زیستن می‌کرده است.

اما در زمینه اقتصاد وضعیت فرق می‌کند. شکی نیست که اقتصاد کشورهای خاورمیانه شدیداً وابسته به نفت است اما صنایع جوامع غربی نیز به این محصول نیاز دارد. از سوی دیگر خاورمیانه به واردات کالا‌ها و محصولاتی که با مصرف نفت تولید می‌شوند و حتی به فرآورده‌های نفتی (و نه خود نفت خام) وابسته است. این پدیده موجب وابستگی متقابل و اغلب نابرابر خاورمیانه به غرب می‌شود.

اما بعد داخلی این قضیه برای کشورهای تولید کننده و صادر کننده نفت همانند شمشیر داموکلس عمل می‌کند. افزایش یا کاهش شدید، کنترل نشده و یا ناگهانی قیمت نفت می‌تواند مخاصمات درون کشور‌ها را دامن زده موجب رکود اقتصادی، نوسان شدید قیمت‌ها و کاهش علاقه به سرمایه‌گذاری یا افزایش تورم شود. حتی کشورهایی که در زمینه صادرت نفت مرتبه بالایی دارند نسیت به این پدیده آسیب‌پذیر هستند.

۱۰ سال پس از سپتامبر ۲۰۰۱ وقتی به آنچه که در خاورمیانه رخ داده و می‌دهد نگاه کنیم ساده‌ترین نتیجه‌گیری این است که همه تقصیر‌ها را پای سیاست خارجی آمریکا بگذاریم. اما این توجیه نه تنها ساده‌لوحانه بلکه ناقص است. خاورمیانه آبستن حوادث بیشتری است که تئوری توطئه نمی‌تواند توجیه گر آن باشد.

شاید بهتر باشد که بگوییم آنچه به صورت زنجیره‌ای در یکایک کشورهای خاورمیانه در شرف وقوع است تا حد زیادی هم بازتاب سیاست‌های سرکوبگرانه دولت‌های خاور میانه است که سعی می‌کنند عقربه زمان را به عقب برگردانند و شهروندان خود را با زور و تهدید به فضایی که صد‌ها سال کهنه‌تر است هدایت کنند.

--------------------------------------------------------------------------
* دکتر جلیل روشندل، مدیر مطالعات امنیتی در «دانشگاه کارولینای شرقی» در آمریکا است و در مراکز مطالعاتی مختلف مانند دانشگاه‌های دوک، یو سی ال ای، استنفورد و دانشگاه تهران، به تدریس و پژوهش مشغول بوده است.
** نظرات طرح شده در این مطلب الزاماً بازتاب دیدگاه‌های رادیو فردا نیست.