۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ پنجاهمین سالگرد تأسیس نهضت آزادی ایران از تشکلهای منتقد است. چه در دوران نظام پیشین و چه در دوران جمهوری اسلامی ایران. به ویژه پس از دوران ۹ ماهه دولت موقت در پی انقلاب بهمن ۱۳۵۷.
این تشکل سیاسی اینک در شرایطی پنجمین دهه تأسیس را جشن میگیرد که ابراهیم یزدی دبیرکل سابق این تشکل به گفته اعضایش پیش از آزادی از حبس اخیر وادار به اعلام برکناری از سمت خود شده و شماری از اعضایش از جمله در شاخه جوانان و بانوان در پی سرکوبی جنبش سبز زندانی شدهاند.
نهضت آزادی ایران که هم تشکلی لیبرال اسلامی نام داده شده و هم تشکل بخشی از دموکراتهای مسلمان ایران، در نهضت ملی ایران به رهبری محمد مصدق ریشه دارد. این تشکل در پی سرکوبی احزاب طیف ملی و در تداوم کوششهای طیف مذهبی فعال در جبهه ملی ایران در دوران نخست وزیری علی امینی در سال ۱۳۴۰ تأسیس شد.
با خواست برگزاری انتخابات آزاد و با باور اعلام شده به مبارزه قانونی، مسالمتآمیز و حتیالمقدور علنی. گرچه در پی سرکوبی و حبس بنیانگذاران آن مهدی بازرگان، یدالله سحابی، سیدمحمود طالقانی و شمار دیگر از اعضای آن طیفی از آن به ویژه در خارج از کشور متمایل به حمایت از فعالانی شدند که به مبارزه قهرآمیز روی آوردند.
با لرزان شدن پایههای نظام پشین و راهپیماییهای گسترده معترضان از سال ۱۳۵۶ به این سو در شهرهای گوناگون ایران، نهضت آزادی ایران در صف تشکلهای موثر در سمت و سو دادن اولیه به انقلاب بهمن ۱۳۵۷ جا گرفت. نمونه بارز آن داشتن سهم عمده در دولت موقت انقلاب به نخست وزیری مهدی بازرگان، بنیانگذار دانشگاهی نهضت آزادی که تا پیش از درگذشت دبیرکل این تشکل بود.
نهضت آزادی ایران در کنار دیگر تشکلات ملی، اسلامی و چپ هم مبارزه با نظام شاهنشاهی و امید بستن به آیتالله خمینی را در کارنامه دارد و هم در پی اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری دیپلماتهای آمریکایی از جمله استعفای دسته جمعی از دولت موقت، پشت کردن به خط معروف به امام و اسلام گرایان حاکم، مخالفت با ادامه جنگ ایران و عراق پس از بازپس گیری خرمشهر در سال ۱۳۶۲، مخالفت با ولایت فقیه، دفاع از اصلاحات پیش و پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲ خرداد ۱۳۷۶، و کوششهای مسالمت آمیز در مسیر تحول سیاسی در پی شکل گرفتن جنبش سبز و همواره ادامه فعالیت در داخل ایران به رغم سرکوبیهای نزدیک به دو سال گذشته و حبسهای پیش از آن.
بررسی کارنامه نهضت آزادی ایران نیم قرن پس از تأسیس در کانون برنامه این هفته دیدگاهها است در کنار مهدی نوربخش، عضو فعال نهضت آزادی ایران در شهر هریسبورگ ایالت پنسیلوانیای آمریکا، حسن شریعتمداری، فعال سیاسی و فرزند آیتالله فقید سید کاظم شریعتمداری در هامبورگ و مهران براتی، از بنیانگذاران جمهوریخواهان ملی ایران در برلین.
بیش از اینکه زودتر از اینکه نهضت تبدیل شود به یک تشکیلات سیاسی عریض و طویل، نهضت تبدیل شد به یک جنبش فکری به نظر من. این جنبش فکری مشخصاتی دارد یکی که از ابتدا که این جنبش شروع میشود به یک مبارزه مسالمتآمیز قانونی اعتقاد دارد. به یک حرکت تدریجی اعتقاد دارد.
استبداد را به عنوان مشکل اصلی جامعه قلمداد میکند. خیلی اصرار دارد بر اینکه کار دسته جمعی انجام دهد و میدانید که مهندس بازرگان و بقیه چه پیش از انقلاب و چه پس از آن با بسیاری از گروههای ملی کار دسته جمعی میکردند، نهضت شاید تنها گروهی بود که توانست پلی بزند بین روحانیون روشنفکر و پیشرفته، برای دموکراسی یک مبارزه بیامان کرد. یعنی سر این هرگز حاضر نشد با هیچکسی معامله کند.
شاید بشود گفت در این چندین سال بسیاری از رهبران فکری درون جامعه ایران مانند شریعتی، طالقانی و مثل بقیه را در خودش گرفت. اینها زمانی که بر سر کار آمدند، مدیران خوبی هم بودند. میتوانیم بسیار مشکل به دولت بازرگان بگیریم اما مدیران بسیار خوبی در آن دولت داشتند. من شاید فکر کنم که این دستاورد چندین ساله نهضت باشد.
گفتم تکیه من بیشتر این است که نهضت بیش از اینکه تبدیل شود یا بتواند بشود به یک حزب سیاسی متشکل قوی، به یک جنبش فکری تبدیل شد و این چندین سال به هر حال گفتم کاری که نهضت کرد روی استبداد، به عنوان یکی از اصلیترین مشکلات جامعه ما استبداد را تصور کرد، به نظر من این یک دستاورد خیلی بالا است.
من فکر میکنم که شاید این را بشود گفت که نهضتیها بیش از حد به این طبقه خوشبین بودند. به طبقه روحانی. خوشبینیشان هم خیلی بدون پایه نبود. شما میدانید که دکتر یزدی و بقیه که در پاریس بودند، قانون اساسی نوشته شد در پاریس که در این قانون هیچ صحبتی از ولایت فقیه نیست.
وقتی که آقای خمینی پای این قانون اساسی را امضا میکند و خودش را متعهد میکند به این قانون اساسی، نهضتیها قبول میکنند که یک تعهدی داده شده و الان بعد از انقلاب هم که بر میگردند، آن دموکراسی موعودی که اینها فکر میکنند در انتظار ایران است.
شاید بخشی از نهضت اصولاً خوشبینی زیاده از حدی به این طبقه داشت. چون در سالهای گذشته با خوبهای این طبقه در تماس بود، به آنها اعتماد کرد و متأسفانه این خوشبینی زیاده از حد چیزی است که میشود گفت در کارنامه خودشان دارند. یعنی چیز مثبتی نبود بعد از انقلاب.
به نظر من روی هم رفته نهضت آزادی از جریاناتی است که با توجه به ضعف تشکیلاتی جریانهای سیاسی در ایران در عملکرد خودش میتواند نمره مثبتی داشته باشد و علی رغم فراز و نشیبها و بالا و پایینهایی که این جریان داشته، توانسته از خودش یک انسجام عملی و فکری نسبی به اهدافش نشان دهد.
ولی خوب ضعفهایی هم داشته که در طی این بحثها باید صحبت کنیم. اولا نهضت آزادی در سال ۱۳۴۰ وقتی از جبهه ملی جدا شد، نهضت آزادی برای انتخابات در ایران بود و توقع این بود که نهضت آزادی همانطور که گفتند تبدیل شود به یک جریانی که همانطور که شعارش بود: «ایرانی، اسلامی و مصدقی»، اسلام را به عنوان یک مؤلفه هویت در سیاست تلقی کند و اسلام سیاسی را نپذیرد برای اینکه یک لیبرالیسم اسلامی را شعار خودش قرار داده بود.
البته نهضت آزادی تا آستانه انقلاب دو شاخه بود که با وجود اینکه با هم همکاری و تماس داشتند، اختلافات فکری عمیقی داشتند. شاخه خارج از کشور با آقای خمینی بسیار نزدیک بود و اسلام سیاسی را پذیرفته بود و مبلغ آن بود، از متحدین آیتالله خمینی به شمار میرفت، رهبری فکری آیتالله خمینی و مدل فکری ایشان را پذیرفته بود.
نهضت آزادی داخل و آقای مهندس بازرگان و دوستانشان با مرحوم پدر من روابط بسیار نزدیکی داشتند. در آستانه انقلاب دائم به قم رفت و آمد میکردند و به شدت مخالف این طرز فکر آقای خمینی بودند. آقای بازرگان میگفت ما اسیر دست عدهای جوان شدهایم که فقط از اسامی ما استفاده میکنند و صحبتها و طرز فکر ما را قبول ندارند. ایشان بارها این گله را به شخص خود من کرد.
مقطع انقلاب مقطعی است که میتوان نهضت آزادی را زیر ذره بین قرار داد، فاصله آن را با آرمانهایش نشان داد که آیا شرکت آنها در قدرت سیاسی در آن دوره با اهدافشان درست تطبیق میکرده یا نه و اگر برخورد انتقادی نسبت به نهضت آزادی هست در این دوره هست. دوره قبل از انقلاب.
بعد از جدایی آقای بازرگان از دستگاه حکومت بالکل میشود بحث دیگری کرد و کارنامه نهضت در این دورهها مسلم درخشان است. مسئله بعدی مسئله تشکیلاتی نهضت است. نهضت هرگز نتوانست از یک حالت قبیلهای به یک حالت باز فراروید و افراد بیشتری را به خود جذب کند.
این شاید ناشی از سخت گیریهایی است که در نهضت نسبت به طرز فکر مخصوص از مذهب وجود دارد و افراد زیادی را همگروه خون خودشان نمیدانند و بنابراین به نظر من نسبت به این دو قضیه یک برخورد عمیقتر و انتقادی تری داشت.
کارنامه نهضت آزادی تمامی جوانب مثبت و منفی حرکت سیاسی ایران در این پنجاه سال گذشته را در خودش مستتر دارد. مهمترین بخش کار فعالیت نهضت آزادی مربوط به رابطهاش با روحانیت میشود. نهضت آزادی یک جریان یک دستی نبود. به گفته آقای میثمی که خودش از فعالان نهضت بوده، سه جریان در نهضت آزادی در رابطه با روحانیت وجود داشتند.
یک بخش نزدیک به جبهه ملی بوده و مشکل داشته با روحانیت. به خصوص آنچه که مربوط به مخالفت روحانیت با آزادی زنان میشود. با تفکر قشری گرایی روحانیت مشکل داشت، که شاید این بحث را بهترین کسی که نمایندگی میکند، آقای نزیه بوده. یک جریانی بوده که از بازار به آنها پیوستند. گروه شبستری از تجار بازار که اینها مبارزه روحانیت را تایید میکردند ولی رابطه ویژهای هم نداشتند.
یک گروه هم معتقد بود که باید رابطه عمیق بسیار گسترده و محکمی را با روحانیت داشت و آقای بازرگان بیشتر در این جهت فعال بودند و فعالیت داشتند. یک بخش هم مربوط میشود به رابطه نهضت آزادی مثل بقیه با مسئله انقلاب سفید و آن تمام اصلاحات شاه را آن زمان نهضت به عنوان یک توطئه خارجی دید، به خصوص در رابطه با حق رأی به زنان دادن.
خوب به درستی گفته شد که همین حق را از مردان گرفتید. منظورشان این بود که آزادی برای انتخاب وجود نداشته. ولی مخالفتش با دادن حق رأی به زنان بازهم مربوط میشده به بخشی از جریانهای مذهبی که درون نهضت فعالیت داشتند.
بعد همینطور در رابطه با مبارزه مسلحانه، بعد از ۱۵ خرداد ۴۲، سرکوب آن جنبش ۱۵ خرداد، روی آوردن به جنبش مسلحانه از طرف فعالان نهضت در خارج از کشور انجام میگیرد. آقای چمران بودند، آقای یزدی بودند. بعد در بخش فکری این جریان آقای شریعتی بودند. به هر صورت اولین جریان که مبارزه مسلحانه را میشود گفت زیرزمینی میخواست سازمان بدهد، گروهی بود به نام اتحاد عمل که در سدد فراگیری شیوه کار چریکی بود.
البته بعد از اینها چون در مصر بیشتر فعالیت میخواستند بکنند یا داشتند، بعد از شکست اعراب از اسرائیل فعالیت اینها قطع شد و بعد در ادامه همین جریانها است که سازمان مجاهدین خلق به وجود میآید. همین طور در جریان جنبش دموکراسی خواهی ما... خوب آقای بازرگان هم معتقد بودند که هویت ملی یک جریان نسبتا جدید است در ایران.
در حالی که مذهب اسلام یک ریشه تاریخی دارد، برای پیشبرد مبارزات سیاسی باید از مذهب به عنوان عمدهترین ساختار فکری استفاده کرد. این جریانات در قسمت جریانات چپ تبلورش در این بود که جریانات چپ هم میخواستند ائتلاف کنند. آنها هم مشکلی با مسئله آزادی نداشتند. بیشتر این جنبه بود.
بعد از تجربه انقلاب ۵۷، بعد از تجربهای که نهضت آزادی با روحانیت پیدا کرد، تغییرات بسیار گستردهای در افکار اینها به وجود آمد به خصوص تجدید نظر بسیاری کردند در بسیاری از موازین قبلی. تغییری که در رد ولایت فقیه انجام دادند یا در رابطه با ساختار روحانیت انجام دادند، مسائل مربوط به بعد از انقلاب است.
ولی قبل از انقلاب تمام اشکالاتی که در جنبش سیاسی ایران وجود داشت در جنبههای مختلف، درون نهضت هم بود. یعنی جنبههای مثبت و منفی در کنار هم پیش میرفتند و این است که یک کارنامه یک دست نه میشود به نهضت آزادی داد، نه به جبهه ملی و نه به دیگر گروههای جریانات سیاسی ایران.
خود نهضت به هر جهت نتوانست تبدیل شود به یک حزب سیاسی بسیار گسترده. دلیلش هم بسیار روشن است. پیش از انقلاب که زمان شاه و زمان اختناق بود و نهضت درون کشور نمیتوانست کاری کند. ولی خارج از کشور نهضت به طور وسیعی عضوگیری کرد و بسیاری از دانشجویان جوان در آن زمان عضو نهضت بودند در خارج از کشور.
بعد از انقلاب هم مجدداً نهضت به عنوان یک گروه برای ۹ ماه در رأس قدرت است و بعد از آن مورد غضب دولت قرار میگیرد. چیزی که جلوی نهضت را میگیرد در این چندین سال، فشاری است که دولت روی این تشکیلات میگذارد. این است که نهضت هرگز نتوانست پیش از انقلاب و بعد از انقلاب به شکل یک تشکیلات آزاد عضوگیری کند.
من فکر میکنم این اشکال به نهضت گرفتن از این دریچه که نهضت یک گروه خانواده بود، یک گروه قبیلهای بوده، فکر میکنم در این چارچوب هم باید نهضت را دید. تشکیلاتی بود که هم مورد غضب شاه بود هم مورد غضب روحانیون در راس قدرت بود بعد از انقلاب. بسیاری از اعضای نهضت بعد از انقلاب زندان رفتند. پیش از انقلاب زندان رفتند.
در شرایط فعلی این بحث که نهضت شاید طرفداری در بین قشر کارگران ندارد، قشر فقیر ندارد، من به عنوان یک نهضتی طور دیگر به قضیه نگاه میکنم. نهضت نمیتواند تمام روابط و ضوابط خودش را به گروههای مختلف روشن کند. به خاطر اینکه برای خیلی از این گروهها نهضت یک تشکیلاتی بوده که به محض اینکه رابطهاش آفتابی میشده به خیلی از این گروهها، پرهیز میکردند از اینکه با نهضت کار کنند بعد از انقلاب، به خاطر مواضعش.
اینکه به نظر من این اشکال را به نهضت گرفتن که نهضت نتوانست جایگاه عظیم اجتماعی پیدا کند به این دلیل، شاید انتقاد درستی نباشد. به خاطر اینکه نهضت هرگز توفیق پیدا نکرد به خاطر فشارهایی که هم در زمان شاه رویش گذاشتند و بعد از انقلاب که به طور وسیع عضوگیری کند. برای اینکه میدانید بسیاری از بچههای جوان حالا فعال هستند درون ایران، فعال هستند بیرون.
ما عماد بهاور را داریم که از شاخه جوانان نهضت است که الان زندان است. فرید طاهری را داریم. اینها نمایندگان جوان نهضت آزادی هستند. یکی از اولین گروههایی که از اسانلو و جنبش کارگری ایران دفاع میکند، نهضت آزادی است. مدارک و اسناد نهضت را ببینید. یا مثلا این دراویش گنابادی. نهضت با این گروهها و همه اینها کار کرده.
در قم رابطه نهضت آزادی بعد از انقلاب بسیار رابطه تنگاتنگی بود با خود منتظری. تا آنجا که اینها فرصت داشتند پایههای اجتماعی خودشان را نه به شکل تشکیلاتی و حزبی گسترده کردند و من فکر میکنم نهضت در این رابطه توفیقهایی داشته است.
بله ایشان صحیح میگویند. باید عوامل محدود کننده هم را دید ولی خوب این انتقاد فراتر از آن میرود و متوجه سنخ فکری است که خودش محدود کننده است. ما در اروپا نمونههایی داریم مانند مسیحی دموکراتها که بالاخره ریشه مذهبی دارند ولی از مذهب به عنوان هویت استفاده میکنند. نه به عنوان برنامه سیاسی.
نهضت نتوانسته این وفاداری خودش را به این فکر حفظ کند. در نهضت آزادی جوانان با تغییر جو سیاسی در ایران جذب مبارزه مسلحانه و جذب اسلام سیاسی شدند و معمرین نهضت نتوانستند در مقابل چنین گرایشی از خودشان دفاع لازم را نشان دهند و یا انسجام کافی را به عمل بیاورند.
البته این مختص نهضت نبود. عین این جریان در جبهه ملی هم شد و جبهه ملی هم جبهه ملی خاورمیانه... که به مبارزات مسلحانه روی آورد و در این بازار آشفته رقابت سیاسی نام آوران نهضت آزادی و جبهه ملی اسیر دست جوانانی شدند که تحت تأثیر جو رادیکال آن روز راههای اشتباهی را رفتند که در خور نقد است.
ولی آنچه که مهم است، این است که این افراد سالخورده و معمر وقتی این رویای جوانان در قالب به حکومت رسیدن آیت الله خمینی به تحقق پیوست، چنان مجذوب این طرز تفکر جدید و این اسلام سیاسی شدند که یک باره آرمانهای گذشته فراموش شد و همراهی قابل توجهی در عرض ۹ ماه با حکومت اسلامی که اسلام سیاسی بود و نهضت آزادی آن را قبول نداشت، حداقل در بدو تأسیس قبول نداشت، نشان داد و اگر هم به ولایت فقیه نقدی نهضت آزادی نوشت آن روز به ولایت مطلقه فقیه است و نه به مطلق ولایت فقیه.
از چیزهایی که مهم است در نهضت آزادی و انتظار هست این است که یک جزوه مبسوطی هم متفکرین نهضت به مطلق. ولایت فقیه نقد کنند و انتشار دهند تا بتواند به یک حزب مدرن لیبرال با تفکری مبتنی بر هویت اسلامی و نه سیاست اسلامی تبدیل شود.
این مسئله مهم است. اولاً که نهضت آزادی در شرایط استبداد هنوز از نظر ساختار تشکیلاتی یک شباهت زیادی به احزاب کلاسیک در زیرزمین دارد. یک مجمع عمومی دارد که قرار است سالیانه تشکیل شود. حالا هر چهار سال یک بار تشکیل شده و اکثراً هم موقع تشکیل آن قدغن شده. یک شورای مرکزی دارد. یک دفتر سیاسی دارد. یک هیئت اجرایی، یک شاخه جوانان و حوزههای شهری و محلی. یعنی از نظر ساختاری پیش بینی شده این مسئله.
اما اصل مسئله در این است که اگر این ساختار هم بود، به لحاظ عقیدتی چندگانگی بسیار گستردهای در نهضت وجود دارد. شما ببینید بخش مهمی از ملی مذهبیها متعلق به نهضت آزادی هستند. راجع به مسئله سوسیالیزم، انقلاب، نهضتهای رهایی بخش، مالکیت اسلامی و مسائلی از این دست دیدگاههای بسیار گوناگونی وجود دارد.
نهضت آزادی درون خودش یک جبههای از دیدگاههای مختلف است. حتی اگر شرایط آزادی هم میبود، به نظر من در این تنوع عقیدتی امکان اینکه بعد از ۵۰ سال این افراد به شکل سابق دور هم میماندند، نبود. ما یک تمایز یابی سیاسی پیدا میکردیم. بخشی از جبهه ملیها میآمدند با بخشی از دوستان ما در نهضت آزادی حزب دیگری را درست میکردند، به قول آقای شریعتمداری یک حزب دموکرات اسلامی درست میکردند، برخی از دوستان میرفتند یک حزب سوسیال دموکرات درست میکردند با گرایشهای بیشتر چپ و شبیه آن.
یعنی مسئله فقط نبود آزادی نیست. بلکه در این است که بنا به اجبار شرایطی که وجود دارد، الان ما امکان ایجاد احزاب به معنی مدرنش را در ایران پیدا نکردیم تا به حال و این شامل نهضت آزادی هم شده و هنوز خواهد بود.
من نسبت به صحبتهای جناب شریعتمداری چند اظهار نظر کوچک دارم. اولاً آن جزوهای که نهضت آزادی درآورده: «ولایت مطلقه فقیه» نقد ولایت مطلقه نیست. آن نقدی است به کل ولایت فقیه. آن جزوه را وقتی میخوانید، آن جزوه چهار بخش دارد. در یک بخشی بحث از این میکند که ولایت مطلقه یا ولایت فقیه هیچ پایهای در بنیانهای فکری اسلام ندارد و بازرگان، هم در مجلس و هم در آن کتاب که بخشیاش را مهندس بازرگان مینویسد، ولایت فقیه را مترادف با دیکتاتوری میبیند، خیلی روشن.
این کتاب زمان خمینی درآمده و خب به عنوان کسی که مینشسته در جلسات نهضت بعد از انقلاب، ولایت فقیه هرگز مورد قبول نهضت آزادی قرار نگرفت و بحثی که جناب شریعتمداری میکنند در مورد طیفهای مختلف درون نهضت البته من صد در صد این را قبول دارم.
این تفکری که حالا یک بخشیاش متعلق است به بازرگان و شاید یک بخشی متعلق به چمران ویزدی و گروههایی مثل شریعتی زودتر از آن، آن را هم قبول دارم. اما همین بخش جوانهای نهضت که مثل دکتر یزدی میشود و چمران و بقیه، در پاریس که در طول این چندین سال که با آقای خمینی در تماس بودند، اینها به یک جمعبندی رسیده بودند و خمینی قبول کرده بود.
اگر شما حرفهای خمینی را در پاریس ببینید، هیچ صحبتی از ولایت فقیه یا نظام روحانی نیست. همه صحبت از دموکراسی است. همه صحبت از این است که گروههای مختلف مشارکت پیدا میکنند بعد از انقلاب. این است که وقتی که شما به این مجموعه و این بحثها نگاه کنید، نهضت آزادی خیلی دور از واقعیت هم با خمینی به جمعبندی نمیرسد.
درست است که اسلامش اسلام سیاسی است ولی درون این اسلام سیاسی یک تعهد بسیار عمیق هست به دموکراسی. هرگز نهضت سر آن با هیچ گروهی معامله نکرده. جناب شریعتمداری هم فرمودند دکتر یزدی خیلی نزدیک به آقای خمینی بود ولیکن بلافاصله بعد از انقلاب به محض اینکه سفارت گرفته شد دکتر یزدی پس از چندین سال کار کردن با آقای خمینی میبُرَد از این حکومت.
در حالی که آمدند دکتر یزدی را دیدند، ازش تقاضا کردند که اگر نهضت جدا شود، اگر این تفکر جدا شود، درون ایران هر قدرتی میخواهد داشته باشد خمینی ازش حمایت خواهد کرد. ولیکن نهضتیها ماندند. و من این حرف را هم باز قبول دارم که مواضع نهضت پیش از انقلاب و بعد از انقلاب را باید بینشان فرق قائل شد.
بعد از انقلاب نهضت یک کارنامه خیلی خوبی از نظر فکری داشته و دو تا صحبت دکتر یزدی این آخری میکند که شاید جان کلام تمام این بحثهای این چندین سال باشد که خوب بعد از آن زندانش هم میرود، دکتر یزدی اعلام میکند که این حکومت در ایران باید برگردد به قانون اساسی که در پاریس نوشته میشود، که در آن هیچ صحبتی از ولایت فقیه نیست و دومین صحبتی که دکتر یزدی کرد در این چندین سال به عنوان رهبر نهضت که در ایران هیچ انتخاباتی به صورت آزاد صورت نمیگیرد اگر نظارت بین المللی نباشد.
مواضع خیلی پیشرفتهای است. درون جامعهای که اصلاحطلبها مجلس ششم را میگیرند و آقای خاتمی را سر کار میآورند تا همین آخریها و شاید تا همین الان. بسیاری از همین بچههایی که در این جنبش اصلاح طلبی دارند فعالیت میکنند هنوز شاید به ولایت فقیه اعتقاد داشته باشند. نهضت را باید در این چارچوب دید و باید مقایسهاش کرد با بقیه گروههای اجتماعی.
بازرگان را باید دید در مقابل خمینی از روزهای اول انقلاب. نمیگویم و این حرف را نمیزنم که نهضت تبدیل شده به یک تشکیلات عظیم اجتماعی که خوب خیلی روشن است که نشده. اما به عنوان یک حرکت فکری چیزهایی که، سنتهایی که درون جامعه ما گذاشت، به عنوان یک جنبش لیبرال اسلامی... میدانید که اصلاً اولین بار کلمه لیبرالیسم به عنوان یک فحش به نهضت آزادی داده شد بعد از انقلاب در ایران.
به خاطر اینکه به هر حال تعهد داشت به دموکراسی، تعهد به این داشت که همه گروههای اجتماعی را جلب کند. نمونهاش شاید همین دولتی باشد که، اولین دولتی که تشکیل میدهند، آنها نهضتی تنها نبودند. بسیاری از آدمهای دیگر درون این دولت مشارکت پیدا میکنند.
آقای بازرگان زودتر از اینکه نخستوزیری خودش را قبول کند، خدمت آیتالله شریعتمداری هم رسیده. با ایشان هم مشورت کرده. فکر میکنم این کنشها را وقتی پهلوی هم بگذاریم، نهضت کارنامه خوبی دارد از این بابت. البته من صد در صد قبول دارم.
تمام حرکتهای اجتماعی همانطور که جناب براتی فرمودند، مشکلاتی داشتند بعد از انقلاب که نهضت هم بسیاری از آنها را دارد. در آینده... نهضت که در شرایط فعلی هیچ کاری مثل بقیه گروهها در ایران نمیتواند انجام دهد... ولی نهضت دارد بازسازی میشود خارج از کشور و بسیاری از نیروهای جوان و نیروهایی که دوست دارند در این چارچوب فکری کار کنند، مجدداً دارند نهضت را بازسازی میکنند خارج کشور.
من آرزوی موفقیت برای نهضت آزادی دارم. توصیهام این است که گروههایی که با پیشینه اسلامی وارد حرکت سیاسی میشوند، اسلام هویتی و نه اسلام سیاسی را باید قبول کنند و یک اسلام مدنی را ترویج کنند که قابلیت همزیستی با جامعه متکثر و دموکرات را در آینده داشته باشد و از اشتباهات گذشته خودشان درس بگیرند. قبول اسلام سیاسی از طرف نهضت آزادی مسلماً بزرگترین اشتباه تاریخ زندگانیاش بود.
کاری که فکر میکنم الان نهضت آزادی باید انجام دهد درست الان کمی فاصله گرفتن از بومیسازی و دورنهسازی است و نگاه باز بیشتر به فرهنگ جهانی و امروزی پیدا کردن است برای جلب نسل جوان و مدرن امروزی ایران که این مسئله شامل حال دیگر احزاب ایرانی هم میشود.
این تشکل سیاسی اینک در شرایطی پنجمین دهه تأسیس را جشن میگیرد که ابراهیم یزدی دبیرکل سابق این تشکل به گفته اعضایش پیش از آزادی از حبس اخیر وادار به اعلام برکناری از سمت خود شده و شماری از اعضایش از جمله در شاخه جوانان و بانوان در پی سرکوبی جنبش سبز زندانی شدهاند.
نهضت آزادی ایران که هم تشکلی لیبرال اسلامی نام داده شده و هم تشکل بخشی از دموکراتهای مسلمان ایران، در نهضت ملی ایران به رهبری محمد مصدق ریشه دارد. این تشکل در پی سرکوبی احزاب طیف ملی و در تداوم کوششهای طیف مذهبی فعال در جبهه ملی ایران در دوران نخست وزیری علی امینی در سال ۱۳۴۰ تأسیس شد.
با خواست برگزاری انتخابات آزاد و با باور اعلام شده به مبارزه قانونی، مسالمتآمیز و حتیالمقدور علنی. گرچه در پی سرکوبی و حبس بنیانگذاران آن مهدی بازرگان، یدالله سحابی، سیدمحمود طالقانی و شمار دیگر از اعضای آن طیفی از آن به ویژه در خارج از کشور متمایل به حمایت از فعالانی شدند که به مبارزه قهرآمیز روی آوردند.
با لرزان شدن پایههای نظام پشین و راهپیماییهای گسترده معترضان از سال ۱۳۵۶ به این سو در شهرهای گوناگون ایران، نهضت آزادی ایران در صف تشکلهای موثر در سمت و سو دادن اولیه به انقلاب بهمن ۱۳۵۷ جا گرفت. نمونه بارز آن داشتن سهم عمده در دولت موقت انقلاب به نخست وزیری مهدی بازرگان، بنیانگذار دانشگاهی نهضت آزادی که تا پیش از درگذشت دبیرکل این تشکل بود.
نهضت آزادی ایران در کنار دیگر تشکلات ملی، اسلامی و چپ هم مبارزه با نظام شاهنشاهی و امید بستن به آیتالله خمینی را در کارنامه دارد و هم در پی اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری دیپلماتهای آمریکایی از جمله استعفای دسته جمعی از دولت موقت، پشت کردن به خط معروف به امام و اسلام گرایان حاکم، مخالفت با ادامه جنگ ایران و عراق پس از بازپس گیری خرمشهر در سال ۱۳۶۲، مخالفت با ولایت فقیه، دفاع از اصلاحات پیش و پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲ خرداد ۱۳۷۶، و کوششهای مسالمت آمیز در مسیر تحول سیاسی در پی شکل گرفتن جنبش سبز و همواره ادامه فعالیت در داخل ایران به رغم سرکوبیهای نزدیک به دو سال گذشته و حبسهای پیش از آن.
بررسی کارنامه نهضت آزادی ایران نیم قرن پس از تأسیس در کانون برنامه این هفته دیدگاهها است در کنار مهدی نوربخش، عضو فعال نهضت آزادی ایران در شهر هریسبورگ ایالت پنسیلوانیای آمریکا، حسن شریعتمداری، فعال سیاسی و فرزند آیتالله فقید سید کاظم شریعتمداری در هامبورگ و مهران براتی، از بنیانگذاران جمهوریخواهان ملی ایران در برلین.
- آقای نوربخش، دستاورد نهضت آزادی در مسیر اهداف اعلام شدهاش که بعضی از جمله پیگیری لیبرالیسم اسلامی و متشکل کردن گرایشی از دموکراتهای مسلمان ایران میدانند و تفسیرش کردند، چیست؟
بیش از اینکه زودتر از اینکه نهضت تبدیل شود به یک تشکیلات سیاسی عریض و طویل، نهضت تبدیل شد به یک جنبش فکری به نظر من. این جنبش فکری مشخصاتی دارد یکی که از ابتدا که این جنبش شروع میشود به یک مبارزه مسالمتآمیز قانونی اعتقاد دارد. به یک حرکت تدریجی اعتقاد دارد.
استبداد را به عنوان مشکل اصلی جامعه قلمداد میکند. خیلی اصرار دارد بر اینکه کار دسته جمعی انجام دهد و میدانید که مهندس بازرگان و بقیه چه پیش از انقلاب و چه پس از آن با بسیاری از گروههای ملی کار دسته جمعی میکردند، نهضت شاید تنها گروهی بود که توانست پلی بزند بین روحانیون روشنفکر و پیشرفته، برای دموکراسی یک مبارزه بیامان کرد. یعنی سر این هرگز حاضر نشد با هیچکسی معامله کند.
شاید بشود گفت در این چندین سال بسیاری از رهبران فکری درون جامعه ایران مانند شریعتی، طالقانی و مثل بقیه را در خودش گرفت. اینها زمانی که بر سر کار آمدند، مدیران خوبی هم بودند. میتوانیم بسیار مشکل به دولت بازرگان بگیریم اما مدیران بسیار خوبی در آن دولت داشتند. من شاید فکر کنم که این دستاورد چندین ساله نهضت باشد.
گفتم تکیه من بیشتر این است که نهضت بیش از اینکه تبدیل شود یا بتواند بشود به یک حزب سیاسی متشکل قوی، به یک جنبش فکری تبدیل شد و این چندین سال به هر حال گفتم کاری که نهضت کرد روی استبداد، به عنوان یکی از اصلیترین مشکلات جامعه ما استبداد را تصور کرد، به نظر من این یک دستاورد خیلی بالا است.
- آقای نوربخش، من فکر میکنم اگر برخی از منتقدان نهضت آزادی این را که شما گفتید به ویژه که با روحانیت پیشرو نهضت آزادی ارتباطی برقرار کرد از میان ملیون، در عین حال به یاد آیتالله خمینی بیفتند و همکاری با او. در یک بازنگری از نظر خود شما نهضت آزادی کدام ناکامیابی نظری و عملی را در کارنامه خودش داشته؟
من فکر میکنم که شاید این را بشود گفت که نهضتیها بیش از حد به این طبقه خوشبین بودند. به طبقه روحانی. خوشبینیشان هم خیلی بدون پایه نبود. شما میدانید که دکتر یزدی و بقیه که در پاریس بودند، قانون اساسی نوشته شد در پاریس که در این قانون هیچ صحبتی از ولایت فقیه نیست.
وقتی که آقای خمینی پای این قانون اساسی را امضا میکند و خودش را متعهد میکند به این قانون اساسی، نهضتیها قبول میکنند که یک تعهدی داده شده و الان بعد از انقلاب هم که بر میگردند، آن دموکراسی موعودی که اینها فکر میکنند در انتظار ایران است.
شاید بخشی از نهضت اصولاً خوشبینی زیاده از حدی به این طبقه داشت. چون در سالهای گذشته با خوبهای این طبقه در تماس بود، به آنها اعتماد کرد و متأسفانه این خوشبینی زیاده از حد چیزی است که میشود گفت در کارنامه خودشان دارند. یعنی چیز مثبتی نبود بعد از انقلاب.
- آقای شریعتمداری، آگاهان سیاسی شما را هم در گرایش دینداران خواهان توسعه سیاسی و دموکراتهای مسلمان و لیبرال جای میدهند. اما هیچگاه عضو نهضت آزادی ایران نبودید. نگاه شما به کارنامه پنجاه ساله نهضت چگونه است؟
به نظر من روی هم رفته نهضت آزادی از جریاناتی است که با توجه به ضعف تشکیلاتی جریانهای سیاسی در ایران در عملکرد خودش میتواند نمره مثبتی داشته باشد و علی رغم فراز و نشیبها و بالا و پایینهایی که این جریان داشته، توانسته از خودش یک انسجام عملی و فکری نسبی به اهدافش نشان دهد.
ولی خوب ضعفهایی هم داشته که در طی این بحثها باید صحبت کنیم. اولا نهضت آزادی در سال ۱۳۴۰ وقتی از جبهه ملی جدا شد، نهضت آزادی برای انتخابات در ایران بود و توقع این بود که نهضت آزادی همانطور که گفتند تبدیل شود به یک جریانی که همانطور که شعارش بود: «ایرانی، اسلامی و مصدقی»، اسلام را به عنوان یک مؤلفه هویت در سیاست تلقی کند و اسلام سیاسی را نپذیرد برای اینکه یک لیبرالیسم اسلامی را شعار خودش قرار داده بود.
البته نهضت آزادی تا آستانه انقلاب دو شاخه بود که با وجود اینکه با هم همکاری و تماس داشتند، اختلافات فکری عمیقی داشتند. شاخه خارج از کشور با آقای خمینی بسیار نزدیک بود و اسلام سیاسی را پذیرفته بود و مبلغ آن بود، از متحدین آیتالله خمینی به شمار میرفت، رهبری فکری آیتالله خمینی و مدل فکری ایشان را پذیرفته بود.
نهضت آزادی داخل و آقای مهندس بازرگان و دوستانشان با مرحوم پدر من روابط بسیار نزدیکی داشتند. در آستانه انقلاب دائم به قم رفت و آمد میکردند و به شدت مخالف این طرز فکر آقای خمینی بودند. آقای بازرگان میگفت ما اسیر دست عدهای جوان شدهایم که فقط از اسامی ما استفاده میکنند و صحبتها و طرز فکر ما را قبول ندارند. ایشان بارها این گله را به شخص خود من کرد.
مقطع انقلاب مقطعی است که میتوان نهضت آزادی را زیر ذره بین قرار داد، فاصله آن را با آرمانهایش نشان داد که آیا شرکت آنها در قدرت سیاسی در آن دوره با اهدافشان درست تطبیق میکرده یا نه و اگر برخورد انتقادی نسبت به نهضت آزادی هست در این دوره هست. دوره قبل از انقلاب.
بعد از جدایی آقای بازرگان از دستگاه حکومت بالکل میشود بحث دیگری کرد و کارنامه نهضت در این دورهها مسلم درخشان است. مسئله بعدی مسئله تشکیلاتی نهضت است. نهضت هرگز نتوانست از یک حالت قبیلهای به یک حالت باز فراروید و افراد بیشتری را به خود جذب کند.
این شاید ناشی از سخت گیریهایی است که در نهضت نسبت به طرز فکر مخصوص از مذهب وجود دارد و افراد زیادی را همگروه خون خودشان نمیدانند و بنابراین به نظر من نسبت به این دو قضیه یک برخورد عمیقتر و انتقادی تری داشت.
- آقای براتی، شما بیش از دو دهه است که در گرایش جمهوریخواهان دموکرات و سکولار فعال هستید. پیش از آن هم از چهرههای چپهای دموکرات و فعالان طیف چپ بودید و مذهب در سرلوحه برنامه فعالیتهایتان نبود، گرچه آزادی مذاهب و تکثر مذهبی را میپذیرید. پنجاه سال بعد از آغاز فعالیت نهضت آزادی ایران چه نگاهی دارید به کارنامه این تشکل؟
کارنامه نهضت آزادی تمامی جوانب مثبت و منفی حرکت سیاسی ایران در این پنجاه سال گذشته را در خودش مستتر دارد. مهمترین بخش کار فعالیت نهضت آزادی مربوط به رابطهاش با روحانیت میشود. نهضت آزادی یک جریان یک دستی نبود. به گفته آقای میثمی که خودش از فعالان نهضت بوده، سه جریان در نهضت آزادی در رابطه با روحانیت وجود داشتند.
یک بخش نزدیک به جبهه ملی بوده و مشکل داشته با روحانیت. به خصوص آنچه که مربوط به مخالفت روحانیت با آزادی زنان میشود. با تفکر قشری گرایی روحانیت مشکل داشت، که شاید این بحث را بهترین کسی که نمایندگی میکند، آقای نزیه بوده. یک جریانی بوده که از بازار به آنها پیوستند. گروه شبستری از تجار بازار که اینها مبارزه روحانیت را تایید میکردند ولی رابطه ویژهای هم نداشتند.
یک گروه هم معتقد بود که باید رابطه عمیق بسیار گسترده و محکمی را با روحانیت داشت و آقای بازرگان بیشتر در این جهت فعال بودند و فعالیت داشتند. یک بخش هم مربوط میشود به رابطه نهضت آزادی مثل بقیه با مسئله انقلاب سفید و آن تمام اصلاحات شاه را آن زمان نهضت به عنوان یک توطئه خارجی دید، به خصوص در رابطه با حق رأی به زنان دادن.
خوب به درستی گفته شد که همین حق را از مردان گرفتید. منظورشان این بود که آزادی برای انتخاب وجود نداشته. ولی مخالفتش با دادن حق رأی به زنان بازهم مربوط میشده به بخشی از جریانهای مذهبی که درون نهضت فعالیت داشتند.
بعد همینطور در رابطه با مبارزه مسلحانه، بعد از ۱۵ خرداد ۴۲، سرکوب آن جنبش ۱۵ خرداد، روی آوردن به جنبش مسلحانه از طرف فعالان نهضت در خارج از کشور انجام میگیرد. آقای چمران بودند، آقای یزدی بودند. بعد در بخش فکری این جریان آقای شریعتی بودند. به هر صورت اولین جریان که مبارزه مسلحانه را میشود گفت زیرزمینی میخواست سازمان بدهد، گروهی بود به نام اتحاد عمل که در سدد فراگیری شیوه کار چریکی بود.
البته بعد از اینها چون در مصر بیشتر فعالیت میخواستند بکنند یا داشتند، بعد از شکست اعراب از اسرائیل فعالیت اینها قطع شد و بعد در ادامه همین جریانها است که سازمان مجاهدین خلق به وجود میآید. همین طور در جریان جنبش دموکراسی خواهی ما... خوب آقای بازرگان هم معتقد بودند که هویت ملی یک جریان نسبتا جدید است در ایران.
در حالی که مذهب اسلام یک ریشه تاریخی دارد، برای پیشبرد مبارزات سیاسی باید از مذهب به عنوان عمدهترین ساختار فکری استفاده کرد. این جریانات در قسمت جریانات چپ تبلورش در این بود که جریانات چپ هم میخواستند ائتلاف کنند. آنها هم مشکلی با مسئله آزادی نداشتند. بیشتر این جنبه بود.
بعد از تجربه انقلاب ۵۷، بعد از تجربهای که نهضت آزادی با روحانیت پیدا کرد، تغییرات بسیار گستردهای در افکار اینها به وجود آمد به خصوص تجدید نظر بسیاری کردند در بسیاری از موازین قبلی. تغییری که در رد ولایت فقیه انجام دادند یا در رابطه با ساختار روحانیت انجام دادند، مسائل مربوط به بعد از انقلاب است.
ولی قبل از انقلاب تمام اشکالاتی که در جنبش سیاسی ایران وجود داشت در جنبههای مختلف، درون نهضت هم بود. یعنی جنبههای مثبت و منفی در کنار هم پیش میرفتند و این است که یک کارنامه یک دست نه میشود به نهضت آزادی داد، نه به جبهه ملی و نه به دیگر گروههای جریانات سیاسی ایران.
- آقای نوربخش، این نظرات را شنیدید. گوشه و کنار در کنار تجلیلها و انتقاداتی که از نهضت آزادی ایران میشود، این حرفها هم گفته میشود که آدمهای خوبی بودن با تأثیرگذاری سیاسی مؤثر فرق دارد و تصوری که از این تشکل در بعضی از اذهان هست این است که حالت هیئتی و خانوادگی دارد. چنانکه آقای شریعتمداری هم به آن اشاره کردند عضو شدن در آن دور از دست بود، اعضایش از دوران میانسالی هم گذشتند. تعداد کمی هم از جوانان و زنان در آن عضو هستند. بیشتر زنان عضو همسران، دختران یا خویشاوندان هستند و خارج از تحصیل کردگان مسلمان و طبقه متوسط، پایگاه چندانی در میان کارگران و تهیدستان و اقلیتهای قومی و مذهبی نتوانسته کسب کند.
خود نهضت به هر جهت نتوانست تبدیل شود به یک حزب سیاسی بسیار گسترده. دلیلش هم بسیار روشن است. پیش از انقلاب که زمان شاه و زمان اختناق بود و نهضت درون کشور نمیتوانست کاری کند. ولی خارج از کشور نهضت به طور وسیعی عضوگیری کرد و بسیاری از دانشجویان جوان در آن زمان عضو نهضت بودند در خارج از کشور.
بعد از انقلاب هم مجدداً نهضت به عنوان یک گروه برای ۹ ماه در رأس قدرت است و بعد از آن مورد غضب دولت قرار میگیرد. چیزی که جلوی نهضت را میگیرد در این چندین سال، فشاری است که دولت روی این تشکیلات میگذارد. این است که نهضت هرگز نتوانست پیش از انقلاب و بعد از انقلاب به شکل یک تشکیلات آزاد عضوگیری کند.
من فکر میکنم این اشکال به نهضت گرفتن از این دریچه که نهضت یک گروه خانواده بود، یک گروه قبیلهای بوده، فکر میکنم در این چارچوب هم باید نهضت را دید. تشکیلاتی بود که هم مورد غضب شاه بود هم مورد غضب روحانیون در راس قدرت بود بعد از انقلاب. بسیاری از اعضای نهضت بعد از انقلاب زندان رفتند. پیش از انقلاب زندان رفتند.
در شرایط فعلی این بحث که نهضت شاید طرفداری در بین قشر کارگران ندارد، قشر فقیر ندارد، من به عنوان یک نهضتی طور دیگر به قضیه نگاه میکنم. نهضت نمیتواند تمام روابط و ضوابط خودش را به گروههای مختلف روشن کند. به خاطر اینکه برای خیلی از این گروهها نهضت یک تشکیلاتی بوده که به محض اینکه رابطهاش آفتابی میشده به خیلی از این گروهها، پرهیز میکردند از اینکه با نهضت کار کنند بعد از انقلاب، به خاطر مواضعش.
اینکه به نظر من این اشکال را به نهضت گرفتن که نهضت نتوانست جایگاه عظیم اجتماعی پیدا کند به این دلیل، شاید انتقاد درستی نباشد. به خاطر اینکه نهضت هرگز توفیق پیدا نکرد به خاطر فشارهایی که هم در زمان شاه رویش گذاشتند و بعد از انقلاب که به طور وسیع عضوگیری کند. برای اینکه میدانید بسیاری از بچههای جوان حالا فعال هستند درون ایران، فعال هستند بیرون.
ما عماد بهاور را داریم که از شاخه جوانان نهضت است که الان زندان است. فرید طاهری را داریم. اینها نمایندگان جوان نهضت آزادی هستند. یکی از اولین گروههایی که از اسانلو و جنبش کارگری ایران دفاع میکند، نهضت آزادی است. مدارک و اسناد نهضت را ببینید. یا مثلا این دراویش گنابادی. نهضت با این گروهها و همه اینها کار کرده.
در قم رابطه نهضت آزادی بعد از انقلاب بسیار رابطه تنگاتنگی بود با خود منتظری. تا آنجا که اینها فرصت داشتند پایههای اجتماعی خودشان را نه به شکل تشکیلاتی و حزبی گسترده کردند و من فکر میکنم نهضت در این رابطه توفیقهایی داشته است.
- آقای شریعتمداری، چیزی دارید که اضافه کنید؟
بله ایشان صحیح میگویند. باید عوامل محدود کننده هم را دید ولی خوب این انتقاد فراتر از آن میرود و متوجه سنخ فکری است که خودش محدود کننده است. ما در اروپا نمونههایی داریم مانند مسیحی دموکراتها که بالاخره ریشه مذهبی دارند ولی از مذهب به عنوان هویت استفاده میکنند. نه به عنوان برنامه سیاسی.
نهضت نتوانسته این وفاداری خودش را به این فکر حفظ کند. در نهضت آزادی جوانان با تغییر جو سیاسی در ایران جذب مبارزه مسلحانه و جذب اسلام سیاسی شدند و معمرین نهضت نتوانستند در مقابل چنین گرایشی از خودشان دفاع لازم را نشان دهند و یا انسجام کافی را به عمل بیاورند.
البته این مختص نهضت نبود. عین این جریان در جبهه ملی هم شد و جبهه ملی هم جبهه ملی خاورمیانه... که به مبارزات مسلحانه روی آورد و در این بازار آشفته رقابت سیاسی نام آوران نهضت آزادی و جبهه ملی اسیر دست جوانانی شدند که تحت تأثیر جو رادیکال آن روز راههای اشتباهی را رفتند که در خور نقد است.
ولی آنچه که مهم است، این است که این افراد سالخورده و معمر وقتی این رویای جوانان در قالب به حکومت رسیدن آیت الله خمینی به تحقق پیوست، چنان مجذوب این طرز تفکر جدید و این اسلام سیاسی شدند که یک باره آرمانهای گذشته فراموش شد و همراهی قابل توجهی در عرض ۹ ماه با حکومت اسلامی که اسلام سیاسی بود و نهضت آزادی آن را قبول نداشت، حداقل در بدو تأسیس قبول نداشت، نشان داد و اگر هم به ولایت فقیه نقدی نهضت آزادی نوشت آن روز به ولایت مطلقه فقیه است و نه به مطلق ولایت فقیه.
از چیزهایی که مهم است در نهضت آزادی و انتظار هست این است که یک جزوه مبسوطی هم متفکرین نهضت به مطلق. ولایت فقیه نقد کنند و انتشار دهند تا بتواند به یک حزب مدرن لیبرال با تفکری مبتنی بر هویت اسلامی و نه سیاست اسلامی تبدیل شود.
- آقای براتی نقطه نظر شما چیست؟
این مسئله مهم است. اولاً که نهضت آزادی در شرایط استبداد هنوز از نظر ساختار تشکیلاتی یک شباهت زیادی به احزاب کلاسیک در زیرزمین دارد. یک مجمع عمومی دارد که قرار است سالیانه تشکیل شود. حالا هر چهار سال یک بار تشکیل شده و اکثراً هم موقع تشکیل آن قدغن شده. یک شورای مرکزی دارد. یک دفتر سیاسی دارد. یک هیئت اجرایی، یک شاخه جوانان و حوزههای شهری و محلی. یعنی از نظر ساختاری پیش بینی شده این مسئله.
اما اصل مسئله در این است که اگر این ساختار هم بود، به لحاظ عقیدتی چندگانگی بسیار گستردهای در نهضت وجود دارد. شما ببینید بخش مهمی از ملی مذهبیها متعلق به نهضت آزادی هستند. راجع به مسئله سوسیالیزم، انقلاب، نهضتهای رهایی بخش، مالکیت اسلامی و مسائلی از این دست دیدگاههای بسیار گوناگونی وجود دارد.
نهضت آزادی درون خودش یک جبههای از دیدگاههای مختلف است. حتی اگر شرایط آزادی هم میبود، به نظر من در این تنوع عقیدتی امکان اینکه بعد از ۵۰ سال این افراد به شکل سابق دور هم میماندند، نبود. ما یک تمایز یابی سیاسی پیدا میکردیم. بخشی از جبهه ملیها میآمدند با بخشی از دوستان ما در نهضت آزادی حزب دیگری را درست میکردند، به قول آقای شریعتمداری یک حزب دموکرات اسلامی درست میکردند، برخی از دوستان میرفتند یک حزب سوسیال دموکرات درست میکردند با گرایشهای بیشتر چپ و شبیه آن.
یعنی مسئله فقط نبود آزادی نیست. بلکه در این است که بنا به اجبار شرایطی که وجود دارد، الان ما امکان ایجاد احزاب به معنی مدرنش را در ایران پیدا نکردیم تا به حال و این شامل نهضت آزادی هم شده و هنوز خواهد بود.
- آقای نوربخش، چشمانداز و چالشهای فعالیت نهضت آزادی در آینده با توجه به نکاتی که آقای براتی و پیش از ایشان آقای شریعتمداری گفتند، چیست؟
من نسبت به صحبتهای جناب شریعتمداری چند اظهار نظر کوچک دارم. اولاً آن جزوهای که نهضت آزادی درآورده: «ولایت مطلقه فقیه» نقد ولایت مطلقه نیست. آن نقدی است به کل ولایت فقیه. آن جزوه را وقتی میخوانید، آن جزوه چهار بخش دارد. در یک بخشی بحث از این میکند که ولایت مطلقه یا ولایت فقیه هیچ پایهای در بنیانهای فکری اسلام ندارد و بازرگان، هم در مجلس و هم در آن کتاب که بخشیاش را مهندس بازرگان مینویسد، ولایت فقیه را مترادف با دیکتاتوری میبیند، خیلی روشن.
این کتاب زمان خمینی درآمده و خب به عنوان کسی که مینشسته در جلسات نهضت بعد از انقلاب، ولایت فقیه هرگز مورد قبول نهضت آزادی قرار نگرفت و بحثی که جناب شریعتمداری میکنند در مورد طیفهای مختلف درون نهضت البته من صد در صد این را قبول دارم.
این تفکری که حالا یک بخشیاش متعلق است به بازرگان و شاید یک بخشی متعلق به چمران ویزدی و گروههایی مثل شریعتی زودتر از آن، آن را هم قبول دارم. اما همین بخش جوانهای نهضت که مثل دکتر یزدی میشود و چمران و بقیه، در پاریس که در طول این چندین سال که با آقای خمینی در تماس بودند، اینها به یک جمعبندی رسیده بودند و خمینی قبول کرده بود.
اگر شما حرفهای خمینی را در پاریس ببینید، هیچ صحبتی از ولایت فقیه یا نظام روحانی نیست. همه صحبت از دموکراسی است. همه صحبت از این است که گروههای مختلف مشارکت پیدا میکنند بعد از انقلاب. این است که وقتی که شما به این مجموعه و این بحثها نگاه کنید، نهضت آزادی خیلی دور از واقعیت هم با خمینی به جمعبندی نمیرسد.
درست است که اسلامش اسلام سیاسی است ولی درون این اسلام سیاسی یک تعهد بسیار عمیق هست به دموکراسی. هرگز نهضت سر آن با هیچ گروهی معامله نکرده. جناب شریعتمداری هم فرمودند دکتر یزدی خیلی نزدیک به آقای خمینی بود ولیکن بلافاصله بعد از انقلاب به محض اینکه سفارت گرفته شد دکتر یزدی پس از چندین سال کار کردن با آقای خمینی میبُرَد از این حکومت.
در حالی که آمدند دکتر یزدی را دیدند، ازش تقاضا کردند که اگر نهضت جدا شود، اگر این تفکر جدا شود، درون ایران هر قدرتی میخواهد داشته باشد خمینی ازش حمایت خواهد کرد. ولیکن نهضتیها ماندند. و من این حرف را هم باز قبول دارم که مواضع نهضت پیش از انقلاب و بعد از انقلاب را باید بینشان فرق قائل شد.
بعد از انقلاب نهضت یک کارنامه خیلی خوبی از نظر فکری داشته و دو تا صحبت دکتر یزدی این آخری میکند که شاید جان کلام تمام این بحثهای این چندین سال باشد که خوب بعد از آن زندانش هم میرود، دکتر یزدی اعلام میکند که این حکومت در ایران باید برگردد به قانون اساسی که در پاریس نوشته میشود، که در آن هیچ صحبتی از ولایت فقیه نیست و دومین صحبتی که دکتر یزدی کرد در این چندین سال به عنوان رهبر نهضت که در ایران هیچ انتخاباتی به صورت آزاد صورت نمیگیرد اگر نظارت بین المللی نباشد.
مواضع خیلی پیشرفتهای است. درون جامعهای که اصلاحطلبها مجلس ششم را میگیرند و آقای خاتمی را سر کار میآورند تا همین آخریها و شاید تا همین الان. بسیاری از همین بچههایی که در این جنبش اصلاح طلبی دارند فعالیت میکنند هنوز شاید به ولایت فقیه اعتقاد داشته باشند. نهضت را باید در این چارچوب دید و باید مقایسهاش کرد با بقیه گروههای اجتماعی.
بازرگان را باید دید در مقابل خمینی از روزهای اول انقلاب. نمیگویم و این حرف را نمیزنم که نهضت تبدیل شده به یک تشکیلات عظیم اجتماعی که خوب خیلی روشن است که نشده. اما به عنوان یک حرکت فکری چیزهایی که، سنتهایی که درون جامعه ما گذاشت، به عنوان یک جنبش لیبرال اسلامی... میدانید که اصلاً اولین بار کلمه لیبرالیسم به عنوان یک فحش به نهضت آزادی داده شد بعد از انقلاب در ایران.
به خاطر اینکه به هر حال تعهد داشت به دموکراسی، تعهد به این داشت که همه گروههای اجتماعی را جلب کند. نمونهاش شاید همین دولتی باشد که، اولین دولتی که تشکیل میدهند، آنها نهضتی تنها نبودند. بسیاری از آدمهای دیگر درون این دولت مشارکت پیدا میکنند.
آقای بازرگان زودتر از اینکه نخستوزیری خودش را قبول کند، خدمت آیتالله شریعتمداری هم رسیده. با ایشان هم مشورت کرده. فکر میکنم این کنشها را وقتی پهلوی هم بگذاریم، نهضت کارنامه خوبی دارد از این بابت. البته من صد در صد قبول دارم.
تمام حرکتهای اجتماعی همانطور که جناب براتی فرمودند، مشکلاتی داشتند بعد از انقلاب که نهضت هم بسیاری از آنها را دارد. در آینده... نهضت که در شرایط فعلی هیچ کاری مثل بقیه گروهها در ایران نمیتواند انجام دهد... ولی نهضت دارد بازسازی میشود خارج از کشور و بسیاری از نیروهای جوان و نیروهایی که دوست دارند در این چارچوب فکری کار کنند، مجدداً دارند نهضت را بازسازی میکنند خارج کشور.
- آقای شریعتمداری، آخرین نکتهتان؟
من آرزوی موفقیت برای نهضت آزادی دارم. توصیهام این است که گروههایی که با پیشینه اسلامی وارد حرکت سیاسی میشوند، اسلام هویتی و نه اسلام سیاسی را باید قبول کنند و یک اسلام مدنی را ترویج کنند که قابلیت همزیستی با جامعه متکثر و دموکرات را در آینده داشته باشد و از اشتباهات گذشته خودشان درس بگیرند. قبول اسلام سیاسی از طرف نهضت آزادی مسلماً بزرگترین اشتباه تاریخ زندگانیاش بود.
- آقای براتی، جمعبندی شما؟
کاری که فکر میکنم الان نهضت آزادی باید انجام دهد درست الان کمی فاصله گرفتن از بومیسازی و دورنهسازی است و نگاه باز بیشتر به فرهنگ جهانی و امروزی پیدا کردن است برای جلب نسل جوان و مدرن امروزی ایران که این مسئله شامل حال دیگر احزاب ایرانی هم میشود.