جیووانی سارتوری در سال ۱۹۲۴ در ایتالیا در شهر فلورنس به دنیا آمد و پروفسور علوم سیاسی و جامعهشناسی در دانشگاههای فلورنس و استنفورد بود. او فیلسوف علوم سیاسی، کارشناس تئوریهای دولت، به ویژه تئوریهای دموکراسی است.
تئوری دموکراسیِ سارتوری شباهتهایی با تئوری یوزف شومپیتر دارد. در مقاله پیشین به مسئله نقش نخبگان و دموکراسی پرداخته شد. در این مقاله به مسئله ماهیت حقوق بشری دموکراسیهای جوامع مترقی و پیشرفته پرداخته خواهد شد.
سارتوری فکر میکند که مردم عام هیچ علاقهای به سیاست ندارند و بهعلاوه او تاکید میکند که جامعه احتیاج به هدایت نخبگان دارد. البته تئوری او یک فرق ویژه با تئوری شومپیتر دارد: به نظر سارتوری رفتار و کنش نخبگان در اجتماع میبایست ویژگیهای نرماتیو، داشته باشند و نخبگان میبایست ضمانت رفتار و کنشهای خود را هم به مردم عام بدهند.
یعنی اگر نخبگان دموکرات ضمانت اعمال دموکراتیک خود را بدهند، امکان آن میرود که سیستمهای دموکراسی دموکراتیکتر بشوند.
مرام و منش نخبگان میبایست بر مبنای آزادی عقیده، آزادی کسب اطلاعات، آزادی مطبوعات و آزادی احزاب سیاسی، حق فعالیت در انتخابات و انتخابات آزاد باشد. باید تاکید شود که سارتوری دنبال ارزشهای جدید برای تحکیم سیستمهای دموکراتیک است. ابعاد آزادی در کشورهای دموکراتیک در واقع فیلترهای ارزشگذار هستند.
سارتوری به نکته مهم دیگری هم اشاره میکند. او مینویسد که منشاء معنی اِلیت که همان نخبگان باشد از طرز تفکر پروتستانتیسم ریشه یافته است. معنی ابتدایی آن برگزیدگان از طرف خدا است. به نظر او در زمانهای گذشته به اشراف هم اِلیت میگفتند. البته در زبان امروزی مفهوم اولیه این واژهها از بین رفته و عوض شده است و مفهوم دنیوی پیدا کرده است. البته آنهایی که امروز به عنوان یک کاندید انتخاب میشوند از طرف خدا فرستاده نشدهاند. آنها با رای راسخ مردم یا اشخاص ذیصلاح انتخاب میشوند و به مقام و قدرت میرسند.
سارتوری در کتاب خود به نام تئوری دموکراسی به این نتیجه میرسد که از واژه دموکراسی به طرز تورمزایی استفاده میشود به طوری که حتی رژیمهای کمونیستی و فاشیستی از این واژه استفاده میکردند.
سارتوری یک تئوری واقعبینانه و بر پایه ارزشهای دموکراتیک مدرن و حقوق بشری را تدوین نموده است. یعنی دموکراسی باید بر اساس هنجارها و قواعد حقوق بشری و آزادی پایهریزی شده باشد.
به اینصورت سارتوری از شومیپرتر چندین قدم جلوتر رفته است. برای او کافی نیست که فقط امکان رقابت و گزینش نخبگان در دموکراسی فراهم بشود، بلکه رقابت میبایست با موازین دموکراتیک و حقوق بشری ضمانت شود.
پس سئوال عمده این است که آیا هر نخبه و برگزیدهای که به قدرت رسید واقعا خصوصیات و شایستگیِ بودن یک نخبه را هم داراست یا نه. پس میشود نتیجه گرفت که نخبگان قدرت میتوانند نخبگان جعلی و گمراهکننده باشند. یعنی نباید هر نخبه بهقدرترسیدهای که شاید حتی ادعای نمایندگی خدا را هم میکند واقعا نخبه دانست.
دموکراسی باید ماهیت پلیآرشی و مریتوکراسی داشته باشد
ربرت دال تئوری پلیآرشی را تدوین نموده است. او سیستمهایی که حکومتهای چند قطبی دارند را با واژه پلیآرشی بیان و تحلیل میکرد. در همچنین سیستمی همه قطبهای قدرت در واقع همه شهروندان یک جامعه دموکراتیک امکان دارند در سیاست شرکت کنند و با هم دیگر رقابت برای کسب قدرت کنند.
به نظر سارتوری دموکراسی باید از یک سو یک نوع پلیآرشی باشد یعنی ترکیبی از حاکمیت گروههای رقیب در سطوح مختلف و از سوی دیگر او از سیستم شایستهسالاری دفاع میکند.
سارتوری با استفاده از این واژه نشان میدهد که باید برای توانایی، برای دستاوردها و کارآیی نخبگان ارزش قائل شد. او مقیاس ارزشی را وارد بحث دموکراسی میکند. به این معنی که هر سیستم مردمی را نباید الزاما دموکراسی خواند. یعنی هر نخبهای که به قدرت میرسد شایستگی رهبریت اجتماع و دولت را الزاما نباید داشته باشد.
سارتوری نشان میدهد که در سیستمهای دموکراتیک مدرن گروههای قدرتی وجود دارند که نسبت به گروههای بدون قدرت موثرتر میتوانند کار کنند. او میداند و تاکید میکند که قدرت به صورت متساوی تقسیم نشده است و گروهای نخبه هم الزاما تساوی حقوق ندارند.
سئوالی را که سارتوری مطرح میکند این است که نخبگان را چگونه باید شناخت و به چه نحوی میشود به این نتیجه رسید که نخبگانی که قدرت را در دست دارند نخبه واقعی هستند یا نخبگانی هستند عوامفریب که مردم را گمراه میکنند.
او به فلسفه ارسطو رجوع میکند که از استحقاق، لیاقت و شایستگی افکار فردی صحبت میکرد. یعنی هر انسانی را و البته نخبگان را باید بر حسب شایستگی، توانایی و استعداد آنها شناخت و ارزیابی نمود.
سارتوری با دموکراسی رپرزنتاتیو، ناراضی بود ولی مخالف دموکراسی مشارکتی و مستقیم هم بود. او میخواست دموکراسی را تکمیلتر کند. به نظر او یک دموکراسی ایدال میبایست نوعی نظام رقابتی گزینشی باشد، همان پلیآرشی گزینشی، یعنی سیستم گروههای رقابتی که با توسل به ارزشهای دموکراتیکِ حقوق بشری شناخته و نامیده میشوند.
به تبع، سارتوری قدرت را هم باید با مقیاسها و موازین دموکراتیک حقوق بشری سنجید. یعنی هر سیستم قدرتی که توسط اکثریت مردم انتخاب شده است الزاما متساوی با رژیم دیگری که آنهم انتخاب شده است نیست. زیرا خصوصیات و ویژگیهای هر قدرتی را باید با موازین و مقیاسهای دموکراتیک حقوق بشری سنجید و نه فقط با تعداد رای مردم.
سارتوری فکر نمیکند که حاکمیت اقلیت میتواند خطری برای دموکراسی مدرن باشد. او به این نتیجه رسیده است که دموکراسیهای مدرن در بعضی مواقع راه خود را مسدود میکنند و خود مانع رشد خود میشوند. یعنی بعضی از دولتهای دموکراتیک در مقطع زمانی مشخص مردد، کوتهبین و ناکارآمد میشوند.
برای سارتوری این امری مسلم و اثبات شده است که دولتهای دموکراسیهای رپرزنتاتیو سیاستهایی را دنبال میکنند که میتواند به خواست مردم نزدیک باشد. برای مثال یک نماینده پارلمان یا یک رئیس جمهور، مسئولیت ویژهای نسبت به افراد و ملت بهعهده میگیرند. بعلاوه آنها وابسته به رای مردم هستند و به همین خاطر هم شاید کوشش کنند مسائل مردم را حل کنند. البته اگر دولتی بحثهای عمدهای در مورد مسائلی حل نشده بهراه اندازد، ولی نتواند مسائل را حل کند، شاید دوباره انتخاب نشود. یعنی هر چه بیشتر در مورد موضوع و معضلی بحث شود، مسئولیت دولت هم برای حل موضوع بیشتر میشود.
به نظر سارتوری یک دموکراسی میبایست متشکل از پلیآرشی گزینشی و مریتوکراسی باشد یعنی گروههای مختلفی میبایست برای کسب قدرت با هم رقابت کنند و بعد باید بر مبنای عملکرد و شایستگی آنان ارزشیابی نمود.
پتر ماسینگ، پرفسور علوم سیاسی در دانشگاه آزاد برلین، مینویسد جیووانی سارتوری نماینده تئوری دموکراسی لیبرال نخبگان است. به نظر او بعد از سقوط دیکتاتوریهای سوسیالیستی سارتوری به این نتیجه رسید که دموکراسیهای مدرن هم بلوکه شدهاند یعنی راه خود را در بعضی اوقات مسدود میکنند.
به نظر جیووانی سارتوری مفهوم دموکراسی را بعد از کسب تجربههای سیاسی و اجتماعی بر مبنای نرمها و هنجارهای معقول و مدرن تایین و تدوین نمود.
سارتوری میدانست که ضرورت وجود رهبری نخبگان میبایست با اهداف ایدالیستی، یعنی با موازین دموکراتیک و حقوق بشری تکمیل و کاملتر شود.
به همین دلیل است که باید به سارتوری حق داد که سیستمهای قدرت را باید با توجه به عملکردهای حقوق بشری و آزادیطلبانه آن شناخت و به آن نگریست.