سری برنامههای «سقوط»، در شصت سالگی ۲۸ مرداد، این رویداد را مفصلتر از همیشه خواهد کاوید. در این سلسله برنامه بازیگران کلیدی دهه ۲۰ و دو سال نخست دهه ۳۰ بررسی خواهند شد.
(در قسمت پیشین سری «سقوط» دیدیم که چگونه حزب توده همزمان با استعفای رضاشاه تاسیس شد و در سالهای دهه ۲۰ توانست با استفاده از آزادیهای سیاسی منحصر به فرد آن سالها به یک تشکیلات سیاسی جدی و قدرتمند تبدیل شود. در این قسمت از فعالیت حزب توده در سالهای نخستوزیری مصدق خواهیم گفت.)
حزب توده در آستانه به قدرت رسیدن محمد مصدق – به رغم اینکه هنوز حزب جوانی بود - اما بالا و پایینهای پرهیجانی را تجربه کرده بود.
در ماجرای حکومت محلی کمونیستها در آذربایجان، حزب توده با دستورات برادر بزرگتر روبهرو بود که عملا از تجزیه ایران حمایت میکرد. آنچه در آذربایجان رخ داد، در نهایت به یک انشعاب بزرگ از حزب توده به رهبری خلیل ملکی ختم شد.
چندی بعد در سال ۲۷ خورشیدی، محمدرضا شاه هدف یک ترور نافرجام قرار گرفت و دستگاه، انگشت اتهامش را به سوی حزب توده نشانه رفت. مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ ایران که در لندن زندگی میکند، یادآوری میکند که وقتی مصدق در آستانه قدرت قرار گرفت، حزب توده به شکل رسمی وجود خارجی نداشت.
او میگوید: «حزب توده در پی ترور نافرجام محمدرضا شاه، منحل شده بود. بنابراین در سال ۱۳۲۹ به طور تکنیکی حزب توده وجود خارجی نداشت و این وضعیت تا اواخر نخستوزیری دکتر مصدق ادامه داشت. در عوض حزب توده با نامهای مختلفی مانند انجمن مبارزه با استعمار و سازمان زنانی که داشت در جامعه فعال بود.»
اما همین تشکیلات زیرزمینی، نه تنها با قدرت در سالهای پایانی دهه ۲۰ به فعالیت خود ادامه داده بود، بلکه به گفته گروه بزرگی از پژوهشگران، نفوذ حزب توده در میان کارگران، دانشجویان، زنان و روشنفکران، نفوذی مهم و جدی بوده است.
ایرج امینی، پژوهشگری که در آن زمان پدرش علی امینی و عمویش ابوالقاسم امینی، از رجال سیاسی درجه یک کشور بودند، حزب توده را در پایان دهه ۲۰، «متشکلترین تشکیلات سیاسی ایران» توصیف میکند که گروه بزرگی از جوانان «در پی نوعی از ایدهآلیسم» به آن پیوسته بودند.
رودروی رهبر جبهه ملی
در پایان سال ۲۹ خورشیدی، مجادلات سیاسی بر سر قراردادهای نفتی موجب شد تا در نهایت قانون ملی کردن نفت در آخرین روز سال در مجلس سنا تصویب شود و در فاصله کوتاهی در سال ۳۰، محمد مصدق، به عنوان نخست وزیر انتخاب شود.
محمد سطوت که در آن زمان به عنوان کارگر چاپخانه به حزب توده پیوسته بود، در مصاحبهای با انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران که مقرش در برلین قرار دارد، میگوید که با آمدن مصدق، فضا برای فعالیت حزب توده از طریق جمعیت مبارزه با استعمار و همچنین انجمنی دیگر به نام «خانه صلح»، بازتر شد.
اما گسترش آزادیهای سیاسی توسط مصدق موجب نشد تا حزب توده در برابر این سیاستمدار محبوب، رویکردی مثبت اتخاذ کند. برعکس چنانکه محمد سطوت میگوید، سیاست رسمی حزب توده در آن زمان این بود که محمد مصدق در خدمت منافع آمریکا گام بر میدارد.
سطوت میگوید: «از همان زمان در ذهن من این مساله بود که سیاست حزب توده در برابر مصدق، سیاست درستی نیست.»
ضمن اینکه حزب توده پیش از به قدرت رسیدن مصدق هم با او رویارو شده بود؛ در مجلس چهاردهم و زمانی که مصدق در تلاش بود تا با تصویب طرحی جلوی امضای هرگونه امتیازنامه نفت را با قدرت های جهان تا زمان حضور نیروهای اشغالگر در ایران بگیرد.
در آن مقطع در فاصله کوتاهی بعد از ماجرای آذربایجان، بار دیگر حزب توده باید بر سر دو راهی ایران و شوروی، به انتخابی دست میزد، چرا که اتحاد جماهیر شوروی به شکلی جدی در تلاش بود تا در شرایطی کمابیش شبیه به بریتانیا در جنوب ایران بتواند امتیاز نفت شمال ایران را از آن خود کند.
طرح مصدق، فقط امضای قرارداد تازه بریتانیا بر سر نفت جنوب را مختل نمیکرد، بلکه آرزوی شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال را نیز بر باد میداد.
آنگونه که عباس میلانی، مورخ ساکن آمریکا و استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد میگوید، حزب توده، به عنوان حزب وابسته به شوروی، در آن زمان همان راهی را رفت که شوروی میخواست.
میلانی میگوید: «شاید شرمآورترین تجسم وابستگی حزب توده به شوروی، قضیه نفت شمال بود. زمانی که دکتر مصدق سعی کرد طرح منع توافق قراردادهای نفتی را به تصویب مجلس برساند، اولا سعی کرد که نمایندگان حزب توده از آن باخبر نشوند چون میدانست که جلویش را میگیرند. بعد هم آنها باخبر شدند و دیدند که طرح تصویب شده، احسان طبری از حزب توده، مقاله معروف و کذایی را منتشر کرد که در آن نوشته بود شوروی در ایران منافع مشروعی دارد و نفت شمال ایران بخشی از این منافع است.»
ملی کردن نفت
این سیاست در پایان دهه ۲۰ و طرح قانون ملی شدن صنعت نفت نیز از سوی حزب توده پی گرفته شد.
ابوالحسن ضیاظریفی، دبیر «سازمان دانشجویان ایران» که در دهه ۲۰ از سازمانهای وابسته به حزب توده در جنبش دانشجویی بود، در مصاحبه با انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران، میگوید که حزب توده، شدیدا با طرح شعار ملی کردن نفت در سراسر ایران مخالف بود و در این زمان، عملا حزب توده در موقعیتی متناقض قرار گرفته بود.
به گفته ضیاظریفی درست در زمانی که نهضت ملی با شعار «ملی کردن نفت در سراسر کشور»، روزهای سخت و پرتلاطم مبارزه خود را پشت میگذاشت، حزب توده به شکل رسمی، شعار خود را «الغای قراردادهای نفت و ملی کردن نفت جنوب» قرار داده بود.
ضیاظریفی میگوید که در همان زمان اکثریت جوانان تودهای نیز مانند باقی مردم طرفدار ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران بودند.
او در تشریح جدیت حزب توده در مقابله با شعار ملی شدن نفت در سراسر ایران، خاطرهای تعریف میکند که گویای موضع حزب توده در برابر نهضت ملی کردن نفت است. او در آستانه یک سخنرانی مهم در جمع دانشجویان، به شعار حزب اعتراض میکند و در نتیجه این اعتراض به جلسهای با حضور رهبران حزب فراخوانده میشود.
این فعال سابق دانشجویی میگوید: «در آن جلسه آقایان دکتر [نورالدین] کیانوری، احمد لنکرانی، رحیم نامور، منوچهر بهزادی و بابک امیرخسروی حضور داشتند. من استدلال کردم که آقا این صحیح نیست که ما بیاییم برای ملی کردن صنعت نفت یک پاراگراف باز کنیم و بگوییم الغای قرارداد نفت و بعدش ملی کردن نفت جنوب و نفت شمال را به حال خودش بگذاریم که روسها ببرند یا نبرند! [خطاب به آنها گفتم] آقای کیانوری! اگر اجازه بدهید من این سخن را به عنوان دبیر سازمان دانشجویان ایران نگویم. [کیانوری] گفت نه! باید تو این حرف را بزنی. یعنی توی دلم واقعا داشتم بهش فحش میدادم.»
آنگونه که ابوالحسن ضیاظریفی ماجرا را تعریف میکند، او در نهایت در جمع دانشجویان حاضر میشود و در سخنرانی خود، راهی را میرود که خود میپندارد درست است و در راستای منافع ملی است. او در سخنرانی خود از ملی کردن نفت در سراسر ایران صحبت میکند و با تشویق گسترده دانشجویان روبهرو میشود.
ضیاظریفی میگوید: «فردایش جزئیات سخنرانی من در روزنامهها چاپ شد و کل داستان بازتاب خیلی خوبی داشت. اما هفته بعدش، من یک توبیخنامه از طرف کمیته مرکزی حزب توده گرفتم که نوشته بود برخلاف سانترالیسم حزبی، شما برداشتید مساله ملی کردن نفت در سراسر کشور را مطرح کردید این چیزی نبود که به شما دیرکتیو (دستور) داده شده بود.»
چنین مواضعی به وضوح مقابله جویی عریانی بود در برابر مهمترین پروژه سیاسی محمد مصدق و رهبران جبهه ملی ایران که میخواستند نفت را ملی کنند.
رقابت بر سر مبارزه
حزب توده در حالی جلوی پای ملی کردن نفت سنگ میانداخت که اصولا در آموزشهایش و ایدئولوژی سوسیالیستی تئورسینهایش، بخش عمدهای از خواستهها و ایدهآلهایش در ظاهر، با مبارزات «ضد استعماری» گره خورده بود.
چگونه چنین حزبی میتوانست در برابر جنبشی که از سوی بسیاری «مهمترین نهضت ضداستمعاری ایرانیان در قرن بیستم» توصیف میشد، بیاستد؟
مجید تفرشی در پاسخ میگوید: «اول اینکه حزب توده معتقد بود کسانی که جنبش ملی کردن نفت را راه انداختهاند، عدهای از خرده بورژواها یا ملاکین و اشرافزادههای مجلس هستند و اینها نمیتوانند مدافع یک نهضت ضداستعماری در ایران باشند. دوم اینکه حزب توده خودش را متولی و مالک مبارزه ضداستعماری در ایران میدانست و نخواست بپذیرد که یک حرکت مستقل غیر چپ، یک جنبش ضداستعماری به وجود آورده. بنابراین به نوعی نه به شکل دشمن بلکه به شکل رقیب و هوو به این ماجرا نگاه میکرد. مساله سوم هم موضع اتحاد جماهیر شوروی بود که آن هم شبیه به حزب توده بود.»
اما سرنوشت ماجرای حزب توده و دولت ملی، تا پایان کار این دولت در روز ۲۸ مرداد ۳۲ در همین شرایط مقابلهجوی و رقابت باقی نماند.
یرواند آبراهامیان، مورخ ساکن نیویورک و نویسنده کتاب «کودتا» تشریح میکند که چگونه و چرا، حزب توده از منتقد دولت به گفته آنها «بورژوایی» مصدق تبدیل شد به حامی نخست وزیر:
«در حزب توده یک تغییر موضع شدید رخ داد. در سالهای اول و در آغاز جنبش ملی کردن نفت، آنها به مصدق اعتماد نداشتند و او را به اشتباه نماینده امپریالیسم آمریکا در برابر امپریالیسم بریتانیا میدیدند. این تحلیلی کاملا اشتباه از وضعیت آن زمان بود و به همین دلیل هم به شکل کامل از جنبش ملی کردن حمایت نکردند. اما بعد از ۳۰ تیر و تلاش شاه برای آوردن قوام بر سرکار، به طور کامل از مصدق حمایت کردند. در واقع در زمان وقوع کودتا، آنها از مصدق حمایت میکردند.»
حزب توده و مصدق در آستانه وقایع روز ۲۸ مرداد، عملا دو نیروی سیاسی در هم تنیده بودند که گویی سرنوشت هر دو در ائتلافی نانوشته اما حیاتی به یکدیگر گره خورده بود.
وقتی ۲۸ مرداد شد و گرد و خاک تانکهای ارتش خوابید، هم تودهایها و هم ملیون هوادار مصدق دیدند که چقدر حیات سیاسیشان در گرو موفقیت دیگری بوده و چگونه سقوط یکی، سقوط دیگری را در پی داشت.
(در قسمت بعدی سلسله برنامه سقوط، از نفت خواهیم گفت. از کشف نفت تا قرارداد دارسی و تاسیس شرکتی که در فاصله سالهای ۲۹ تا ۳۲، بلای جان دولت مصدق شد: شرکت نفت انگلیس و ایران. میزان نفوذ این شرکت در عرصه سیاست داخلی ایران چقدر بود؟ آیا شرکت نفت به راستی دولت در دولت تشکیل داده بود؟ آیا گروه بزرگی از رجال سیاسی، مزدبگیر شرکت نفت بودند؟ پاسخ همه این سئوالات در قسمت بعدی سقوط. سقوط هر سه شنبه ساعت شش و نیم از رادیو فردا پخش میشود.)
Your browser doesn’t support HTML5
حزب توده در آستانه به قدرت رسیدن محمد مصدق – به رغم اینکه هنوز حزب جوانی بود - اما بالا و پایینهای پرهیجانی را تجربه کرده بود.
در ماجرای حکومت محلی کمونیستها در آذربایجان، حزب توده با دستورات برادر بزرگتر روبهرو بود که عملا از تجزیه ایران حمایت میکرد. آنچه در آذربایجان رخ داد، در نهایت به یک انشعاب بزرگ از حزب توده به رهبری خلیل ملکی ختم شد.
چندی بعد در سال ۲۷ خورشیدی، محمدرضا شاه هدف یک ترور نافرجام قرار گرفت و دستگاه، انگشت اتهامش را به سوی حزب توده نشانه رفت. مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ ایران که در لندن زندگی میکند، یادآوری میکند که وقتی مصدق در آستانه قدرت قرار گرفت، حزب توده به شکل رسمی وجود خارجی نداشت.
او میگوید: «حزب توده در پی ترور نافرجام محمدرضا شاه، منحل شده بود. بنابراین در سال ۱۳۲۹ به طور تکنیکی حزب توده وجود خارجی نداشت و این وضعیت تا اواخر نخستوزیری دکتر مصدق ادامه داشت. در عوض حزب توده با نامهای مختلفی مانند انجمن مبارزه با استعمار و سازمان زنانی که داشت در جامعه فعال بود.»
ایرج امینی، پژوهشگری که در آن زمان پدرش علی امینی و عمویش ابوالقاسم امینی، از رجال سیاسی درجه یک کشور بودند، حزب توده را در پایان دهه ۲۰، «متشکلترین تشکیلات سیاسی ایران» توصیف میکند که گروه بزرگی از جوانان «در پی نوعی از ایدهآلیسم» به آن پیوسته بودند.
رودروی رهبر جبهه ملی
در پایان سال ۲۹ خورشیدی، مجادلات سیاسی بر سر قراردادهای نفتی موجب شد تا در نهایت قانون ملی کردن نفت در آخرین روز سال در مجلس سنا تصویب شود و در فاصله کوتاهی در سال ۳۰، محمد مصدق، به عنوان نخست وزیر انتخاب شود.
محمد سطوت که در آن زمان به عنوان کارگر چاپخانه به حزب توده پیوسته بود، در مصاحبهای با انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران که مقرش در برلین قرار دارد، میگوید که با آمدن مصدق، فضا برای فعالیت حزب توده از طریق جمعیت مبارزه با استعمار و همچنین انجمنی دیگر به نام «خانه صلح»، بازتر شد.
احسان طبری از حزب توده، مقاله معروف و کذایی را منتشر کرد که در آن نوشته بود شوروی در ایران منافع مشروعی دارد و نفت شمال ایران بخشی از این منافع هست.عباس میلانی
سطوت میگوید: «از همان زمان در ذهن من این مساله بود که سیاست حزب توده در برابر مصدق، سیاست درستی نیست.»
ضمن اینکه حزب توده پیش از به قدرت رسیدن مصدق هم با او رویارو شده بود؛ در مجلس چهاردهم و زمانی که مصدق در تلاش بود تا با تصویب طرحی جلوی امضای هرگونه امتیازنامه نفت را با قدرت های جهان تا زمان حضور نیروهای اشغالگر در ایران بگیرد.
در آن مقطع در فاصله کوتاهی بعد از ماجرای آذربایجان، بار دیگر حزب توده باید بر سر دو راهی ایران و شوروی، به انتخابی دست میزد، چرا که اتحاد جماهیر شوروی به شکلی جدی در تلاش بود تا در شرایطی کمابیش شبیه به بریتانیا در جنوب ایران بتواند امتیاز نفت شمال ایران را از آن خود کند.
طرح مصدق، فقط امضای قرارداد تازه بریتانیا بر سر نفت جنوب را مختل نمیکرد، بلکه آرزوی شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال را نیز بر باد میداد.
آنگونه که عباس میلانی، مورخ ساکن آمریکا و استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد میگوید، حزب توده، به عنوان حزب وابسته به شوروی، در آن زمان همان راهی را رفت که شوروی میخواست.
میلانی میگوید: «شاید شرمآورترین تجسم وابستگی حزب توده به شوروی، قضیه نفت شمال بود. زمانی که دکتر مصدق سعی کرد طرح منع توافق قراردادهای نفتی را به تصویب مجلس برساند، اولا سعی کرد که نمایندگان حزب توده از آن باخبر نشوند چون میدانست که جلویش را میگیرند. بعد هم آنها باخبر شدند و دیدند که طرح تصویب شده، احسان طبری از حزب توده، مقاله معروف و کذایی را منتشر کرد که در آن نوشته بود شوروی در ایران منافع مشروعی دارد و نفت شمال ایران بخشی از این منافع است.»
ملی کردن نفت
این سیاست در پایان دهه ۲۰ و طرح قانون ملی شدن صنعت نفت نیز از سوی حزب توده پی گرفته شد.
ابوالحسن ضیاظریفی، دبیر «سازمان دانشجویان ایران» که در دهه ۲۰ از سازمانهای وابسته به حزب توده در جنبش دانشجویی بود، در مصاحبه با انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران، میگوید که حزب توده، شدیدا با طرح شعار ملی کردن نفت در سراسر ایران مخالف بود و در این زمان، عملا حزب توده در موقعیتی متناقض قرار گرفته بود.
ضیاظریفی میگوید که در همان زمان اکثریت جوانان تودهای نیز مانند باقی مردم طرفدار ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران بودند.
او در تشریح جدیت حزب توده در مقابله با شعار ملی شدن نفت در سراسر ایران، خاطرهای تعریف میکند که گویای موضع حزب توده در برابر نهضت ملی کردن نفت است. او در آستانه یک سخنرانی مهم در جمع دانشجویان، به شعار حزب اعتراض میکند و در نتیجه این اعتراض به جلسهای با حضور رهبران حزب فراخوانده میشود.
این فعال سابق دانشجویی میگوید: «در آن جلسه آقایان دکتر [نورالدین] کیانوری، احمد لنکرانی، رحیم نامور، منوچهر بهزادی و بابک امیرخسروی حضور داشتند. من استدلال کردم که آقا این صحیح نیست که ما بیاییم برای ملی کردن صنعت نفت یک پاراگراف باز کنیم و بگوییم الغای قرارداد نفت و بعدش ملی کردن نفت جنوب و نفت شمال را به حال خودش بگذاریم که روسها ببرند یا نبرند! [خطاب به آنها گفتم] آقای کیانوری! اگر اجازه بدهید من این سخن را به عنوان دبیر سازمان دانشجویان ایران نگویم. [کیانوری] گفت نه! باید تو این حرف را بزنی. یعنی توی دلم واقعا داشتم بهش فحش میدادم.»
آنگونه که ابوالحسن ضیاظریفی ماجرا را تعریف میکند، او در نهایت در جمع دانشجویان حاضر میشود و در سخنرانی خود، راهی را میرود که خود میپندارد درست است و در راستای منافع ملی است. او در سخنرانی خود از ملی کردن نفت در سراسر ایران صحبت میکند و با تشویق گسترده دانشجویان روبهرو میشود.
ضیاظریفی میگوید: «فردایش جزئیات سخنرانی من در روزنامهها چاپ شد و کل داستان بازتاب خیلی خوبی داشت. اما هفته بعدش، من یک توبیخنامه از طرف کمیته مرکزی حزب توده گرفتم که نوشته بود برخلاف سانترالیسم حزبی، شما برداشتید مساله ملی کردن نفت در سراسر کشور را مطرح کردید این چیزی نبود که به شما دیرکتیو (دستور) داده شده بود.»
چنین مواضعی به وضوح مقابله جویی عریانی بود در برابر مهمترین پروژه سیاسی محمد مصدق و رهبران جبهه ملی ایران که میخواستند نفت را ملی کنند.
رقابت بر سر مبارزه
حزب توده در حالی جلوی پای ملی کردن نفت سنگ میانداخت که اصولا در آموزشهایش و ایدئولوژی سوسیالیستی تئورسینهایش، بخش عمدهای از خواستهها و ایدهآلهایش در ظاهر، با مبارزات «ضد استعماری» گره خورده بود.
چگونه چنین حزبی میتوانست در برابر جنبشی که از سوی بسیاری «مهمترین نهضت ضداستمعاری ایرانیان در قرن بیستم» توصیف میشد، بیاستد؟
مجید تفرشی در پاسخ میگوید: «اول اینکه حزب توده معتقد بود کسانی که جنبش ملی کردن نفت را راه انداختهاند، عدهای از خرده بورژواها یا ملاکین و اشرافزادههای مجلس هستند و اینها نمیتوانند مدافع یک نهضت ضداستعماری در ایران باشند. دوم اینکه حزب توده خودش را متولی و مالک مبارزه ضداستعماری در ایران میدانست و نخواست بپذیرد که یک حرکت مستقل غیر چپ، یک جنبش ضداستعماری به وجود آورده. بنابراین به نوعی نه به شکل دشمن بلکه به شکل رقیب و هوو به این ماجرا نگاه میکرد. مساله سوم هم موضع اتحاد جماهیر شوروی بود که آن هم شبیه به حزب توده بود.»
در حزب توده یک تغییر موضع شدید رخ داد. در سالهای اول و در آغاز جنبش ملی کردن نفت، آنها به مصدق اعتماد نداشتند و او را به اشتباه نماینده امپریالیسم آمریکا در برابر امپریالیسم بریتانیا میدیدند.یرواند آبراهامیان
یرواند آبراهامیان، مورخ ساکن نیویورک و نویسنده کتاب «کودتا» تشریح میکند که چگونه و چرا، حزب توده از منتقد دولت به گفته آنها «بورژوایی» مصدق تبدیل شد به حامی نخست وزیر:
«در حزب توده یک تغییر موضع شدید رخ داد. در سالهای اول و در آغاز جنبش ملی کردن نفت، آنها به مصدق اعتماد نداشتند و او را به اشتباه نماینده امپریالیسم آمریکا در برابر امپریالیسم بریتانیا میدیدند. این تحلیلی کاملا اشتباه از وضعیت آن زمان بود و به همین دلیل هم به شکل کامل از جنبش ملی کردن حمایت نکردند. اما بعد از ۳۰ تیر و تلاش شاه برای آوردن قوام بر سرکار، به طور کامل از مصدق حمایت کردند. در واقع در زمان وقوع کودتا، آنها از مصدق حمایت میکردند.»
حزب توده و مصدق در آستانه وقایع روز ۲۸ مرداد، عملا دو نیروی سیاسی در هم تنیده بودند که گویی سرنوشت هر دو در ائتلافی نانوشته اما حیاتی به یکدیگر گره خورده بود.
وقتی ۲۸ مرداد شد و گرد و خاک تانکهای ارتش خوابید، هم تودهایها و هم ملیون هوادار مصدق دیدند که چقدر حیات سیاسیشان در گرو موفقیت دیگری بوده و چگونه سقوط یکی، سقوط دیگری را در پی داشت.
(در قسمت بعدی سلسله برنامه سقوط، از نفت خواهیم گفت. از کشف نفت تا قرارداد دارسی و تاسیس شرکتی که در فاصله سالهای ۲۹ تا ۳۲، بلای جان دولت مصدق شد: شرکت نفت انگلیس و ایران. میزان نفوذ این شرکت در عرصه سیاست داخلی ایران چقدر بود؟ آیا شرکت نفت به راستی دولت در دولت تشکیل داده بود؟ آیا گروه بزرگی از رجال سیاسی، مزدبگیر شرکت نفت بودند؟ پاسخ همه این سئوالات در قسمت بعدی سقوط. سقوط هر سه شنبه ساعت شش و نیم از رادیو فردا پخش میشود.)