خواب دیدم به همراه هیئت اعزامی ایران برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک اعزام شدهام. در جلسه هیئت اعزامی داشت در مورد مسئله مهمی بحث میکرد.
ظاهرا از طرف آنتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل دعوتنامهای برای یک ضیافت نهار رسیده بود و مقامات ایرانی داشتند بحث میکردند که برای شرکت در آن چکار کنند. ظریف گفت: «به نظر من باید شرکت کنیم.»
واعظی سرش را خاراند و گفت: «آقا اینا مشروب سرو میکنن. دردسر میشهها.»
روحانی گفت: «بابا حالا یه چیکه شرابه دیگه. عرق سگی که نیست انقدر گندهاش میکنید.»
عراقچی سرفه کرد و چشم و ابرویی آمد و گفت: «استغفرالله. اینا رو به زبان سرخهای بگید آقا. بفهمن شما گفتی عرق سگی تو نماز جمعه پدرمونو در میارن»
من گفتم: «به نظر من دوغ آبعلی ببرید با خودتون سر ناهار.»
روحانی گفت: «آفرین! گازدار هم باشه که وقتی بازش میکنیم یادآور توانمندیهای موشکی کشورمون باشه.»
واعظی گفت: «باید امکان سنجی بشه. میترسم مصرف دوغ آبعلی با پروتکلهای امنیتی سازمان ملل مغایرت داشته باشه.»
ظریف گفت: «پس امکان سنجی دوغ آبعلی با تو. مسایل مهمتری داریم الان.»
عراقچی گفت: «دقیقا! باید ببینیم اگه یه وقت ترامپ بخواد بپره جلوی رییس جمهور به زور باهاش ملاقات کنه رییس جمهور رو چجوری فراریش بدیم.»
واعظی بلند شد و رو به قبله سینه کوبید: «خدا بگم این خاتمی رو چکار کنه که گزینه قایم شدن تو دستشویی رو سوزوند.»
من گفتم:«آیا تا حالا به دستشویی زنونه فکر کردین؟»
همه برگشتن به سمت من. روحانی گفت: «معلومه که فکر کردیم! اینم پرسیدن داره؟»
ظریف از خنده ترکید و رفت زیر میز. گفتم: «بابا منظورم اینه که به جای دستشویی مردونه برید تو دستشویی زنونه قایم شید که هیئت آمریکایی نتونه ردتونو بگیره.»
روحانی گفت: «آخ جون! این چقدر پیشنهادهای خوبی میده!»
عراقچی گفت: «اومدیم و رفتن تو دستشویی زنونه نیکی هیلی اونجا بود!»
روحانی ذوق کرد: «این که گفت کدوم بود؟ همون رَپِر سیاهه؟»
عراقچی گفت: «نه آقا اون نیکی میناژه، نیکی هیلی نماینده آمریکا تو سازمان ملله.»
روحانی گفت: «حالا باشه مگه چی میشه؟ ما خودمون تو ایران مگه نیکی کریمی نداریم؟»
در این لحظه مجید تخت روانچی مشاور ظریف وارد اتاق شد و در گوش ظریف چیزی گفت. ظریف هم بلند شد و توی گوش روحانی چیزی گفت. روحانی بلند شد و توی گوش من گفت: «به ما گفتن شما جاسوس آمریکایی. راسته؟»
گفتم: «به جان حسین فریدون نه. من فقط خواب میبینم.»
در این لحظه دیدم واعظی دست کرد و نمیدانم از کجایش یک بطری خالی دوغ آبعلی درآورد و داشت با لبخند شیطنتآمیزی به سمت من میآمد که به فضل الهی با فریاد «یا همه دبیرکلای قبلی سازمان ملل» از خواب پریدم.