شیرین عبادی :ريتم زندگی ام بسيار سريع تر شده است

ميهمان اين هفته برنامه صدای ديگر خانم شيرين عبادی است که در حاشيه گردهمايی های فوروم ۲۰۰۰ در پراگ به ديدن او رفتيم.

خانم عبادی در آغاز اين گفت و گو می گويد بين شيرين عبادی برنده جايزه صلح نوبل و شيرين عبادی ديگر تفاوتی نيست: «من قبلاً هم سخنرانی می کردم. مقاله می نوشتم. کتاب می نوشتم. از موکلانم دفاع می کردم. الان هم همان کارها را دارم می کنم. منتها ريتم زندگی ام بسيار سريع تر شده است. می توانم بگويم کار من شايد ده برابر شده است. بعد از اينکه اين جايزه را بردم، دو کتاب چاپ کردم. يکی خاطراتم است که اولين بار در آمريکا چاپ شد و سپس به ۲۷ زبان ترجمه شد. کتاب ديگر به نام قفس طلايی که اولين بار به ايتاليايی چاپ شد و سپس به زبان های ديگری ترجمه و چاپ شد و چاپ انگليسی آن هم تا يک ماه ديگر به بازار می آيد.»

خانم عبادی می گويد کتاب ديگری درباره تاثير انقلاب ايران بر کشورهای ديگر خاورميانه را در دست نوشتن دارد.



شيرين عبادی می گويد به شهرهای مختلف جهان سفر می کند و در سمينارهای گوناگون شرکت می کند و درباره وضعيت مردم ايران اطلاع رسانی می کند.

وی اين شيوه کار را مناسب سن و سال خود نمی داند. اما خود را ناگزير می داند: «اين وظيفه من است. تا زمانی که يک خبرنگار در زندان است، تا زمانی که يک زندانی سياسی در ايران است، تا زمانی که کسی در ايران به دليل نبود آزادی بيان در زندان است، من بايد سفر کنم و دائماً از اين شهر به آن شهر و از اين سمينار به آن سمينار و از اين کنفرانس خبری به آن کنفرانس بروم و بگويم که در ايران چه اتفاقی افتاده.»

رادیو فردا: در سفرهايتان قاعدتاً ملاقات هايی هم با افراد متتفذ داشتيد. از اين ملاقات ها بگوييد. بيشترين تاثير را روی چه افرادی می گذاريد؟

شیرین عبادی: «من چون سياستمدار نيستم و ليدر حزب نيستم و فقط يک مدافع حقوق بشر هستم به هيچ وجه علاقه ای به صحبت با افراد در قدرت ندارم. بيشترين علاقه من صحبت با مطبوعات است و تشکيل کنفرانس های خبری و صحبت با همتايان بين المللی و ان جی او ها و از اين طريق به مردم کشورها آگاهی می دهم که آنها در مورد تصميم گيری سياستمداران شان در ايران موثر واقع شوند.

به عنوان مثال وقتی لولا که مدافع کارگران بود به ايران آمد، مردم برزيل بايد بدانند که در همان زمان آقای اسانلو رئيس اتحاديه اتوبوسرانی شهری تهران سالهاست در زندان است. بايد بدانند که تعدادی از کارگران ما صرفاً به جرم اعتراض به اين که ما دستمزدمان کافی نيست در زندان رفته اند. بايستی رئيس جمهورشان را به چالش بکشند که شما که داعيه طرفداری از حقوق کارگر را داريد چرا وقتی به ايران می رويد، سری به خانواده اسانلو نمی زنيد. چرا با کارگران زندانی صحبت نمی کنيد. آيا کارگر فقط در برزيل محبوب است؟

من با مردم کار دارم نه دولتمردان. من هميشه به خبرنگاران می گويم دوستان خوب مدافعان حقوق بشر. بدون کمک آنها نمی توانيم صدای خود را به مردم برسانيم.»

خانم عبادی که از زمان برگزاری انتخابات سال ۸۸ به ايران باز نگشته است، می گويد وقتی يک روز قبل از انتخابات ايران برای شرکت در يک سمينار به اسپانيا عزيمت کرد، يک ساک کوچک همراهش بود و قصد داشت پس از پايان سمينار سه روزه به ايران بازگردد: «هرگز فکر نمی کردم اين شرايط پيش بيايد. يک شب قبل از انتخابات چه کسی فکر می کرد که حتی آقای حجاريان را با صندلی چرخدار به زندان ببرند. چه کسی فکر می کرد که در سی سی یو، سرم از دست آقای دکتر ابراهيم يزدی بکشند و ببرند زندان.»

شيرين عبادی در پاسخ به اينکه چه پيش بينی برای بازگشت به ايران دارد می گويد: «ايران وطن من است و هيچکس حق ندارد وطن مرا از من بگيرد. تمام کارهايی هم که کرده ام مطابق قوانين ايران و در راستای وظايفم در زمينه حقوق بشر بوده. علت اين که به ايران نمی روم، برای اين که شرايط کار در ايران فراهم نيست. مهم نيست که من بروم زندان يا نه. مهم اينست که بتوانم جايی باشم که کار کنم. زندان بودن يا نبودن مهم نيست. مفيد بودن برای ايران مهم است. من فکر می کنم فعلاً در خارج از ايران می توانم مفيدتر باشم.»

طی يک سال و نيم که به ايران برنگشته ايد، زندگی خانوادگی شما چگونه بود؟

در اين مدت همسر من دستگير شد و تحت فشارهای جسمی و روحی کاغذی را به او دادند و مجبورش کردند بخواند. او هم اين کار را کرد. روزی که آزاد شد به من زنگ زد و در حالی که ناراحت بود عنوان کرد که اين کار را کرده و من به او گفتم خوب کاری کردی. الان از اين تريبون اعلام می کنم هر يک از بستگان من را دوباره گرفته اند و يا هريک از دوستان من که در ارتباط با من دستگير شده اند، لطفاً هر چه که بازجوی امنيتی از آنها می خواهد عليه من صحبت کنند، صحبت کنند. شايد فشار رويشان کمتر شود. عليه من هرچه می خواهند صحبت کنند.

همسر من پاسپورتش را گرفته اند و ممنوع الخروج است. همسر من در عمرش هيچ نوع فعاليت سياسی يا حتی اجتماعی نداشته و فقط کار مهندسی کرده. توی هيچ راهپيمايی هم شرکت نکرده چون اساساً اهل اين فعاليت ها نيست. خواهر من حدود ۵۰ ساله است، استاد دندانپزشکی است. او را هم دستگير کردند و در زندان در اثر فشار روانی ناراحتی قلبی گرفت و آزادش کردند. متاسفانه هر چند وقت يک بار ماموران امنيتی سراغ همسر، خواهر و برادر من می روند. هدف اينست که با فشار روی خانواده من، مرا از فعاليت باز بدارند وليکن من همواره گفته ام همسرم را دوست دارم اما عدالت را از او بيشتر. خواهرم را بسيار دوست دارم اما حقوق بشر را بيشتر از خواهرم دوست دارم. به برادرم احترام می گذارم اما به دموکراسی بيشتر احترام می گذارم. هيچيک از اين اذيت و آزار ها در کار من تاثيری نخواهد داشت. از جمله وقتی خانم ستوده وکالت من را در مورد پرونده های مالياتی من دنبال می کردند، مامور امنيتی مسئول به خانم ستوده زنگ زده بود چند بار تهديدش کرده بود که از وکالت من دست بردارد. »

خانم عبادی می گويد هرگز از فعاليت هايش دست نخواهد کشيد و در اين راه حاضر است هر گونه بهايی را بپردازد.

فکر می کنيد گرفتن جايزه صلح نوبل اين ارزش را داشت که بخواهد مسير زندگی شما را تغيير دهد؟

شیرین عبادی: «اين مشکلات ناشی از جايزه نوبل نبود. ناشی از ماهيت فعاليت های من بود. يعنی ناشی از فعاليت برای حقوق بشر بود. مگر خانم ستوده که الان در بدترين شرايط در زندان است جايزه نوبل برده بودند؟ مگر خانم نرگس محمدی که زندان رفت و مبتلا به فلج ادواری شد، جايزه نوبل برده بود؟ اين بلا ها نه به خاطر جايزه، به خاطر حکومتی که حقوق بشر را قبول ندارد سر من آمده و من برای حقوق بشر هر بهايی را حاضرم بپردازم.»

گفت وگو با همسر نسرین ستوده

اين روزها نام نسرين ستوده برای بسياری از فعالان حقوق بشر در جهان آشنا است. آن طور که رضا خندان همسر او می گويد حالا چهل روز از بازداشت او می گذرد که بيش از نيمی از آن را در اعتصاب غذا به سر برده است.

آقای خندان برای ما می گوييد آخرين اخباری که از نسرين ستوده داريد چيست؟

رضا خندان: غير از يک تلفن کوتاهی که حدود ده روز پيش داشتم و در آن خبر اعتصاب غذايشان را برای ما اعلام کردند و تلفنشان قطع شد، تماس و ارتباطی با ايشان نه بنده و نه وکلايشان و نه کانال ديگر اشخاص ديگر نداشتيم. پرونده ايشان الان دادستانی است. بازپرس گفته است شنبه گذشته به وکلای ايشان گفته اند که اظهار نظر کرده اند روی پرونده شان يعنی مفهومش اينست که تحقيقات و مراحل بازجويی و همه اينها تمام شده در حالی که خود ايشان همچنان در انفرادی است و وضعيتی که هيچگونه ارتباط و امکان تماس وجود ندارد. به نظر می رسد که ايشان و پرونده شان دو مسير جداگانه طی می کنند. پرونده ايشان يک روال ديگر دارد، تمام شده تحقيقات. از نظر پرونده. و قاضی نظرش را داده. منتها منوط به نظر دادستانی است که بعد از نظر دادستانی اعلام می شود که نتيجه چه بوده. ولی خودشان همچنان در وضعيت بی خبری مطلق است و ادامه اعتصاب غذا و محدوديت هايی که برايش در نظر گرفته اند.

آيا شما اطلاع داريد که حق قانونی ايشان برای ملاقات فرزندانشان چيست؟

ببينيد؛ حداقلش اينست که ايشان از وقتی که بازجويی شان تمام شده در مرحله بازجويی بايد تماس داشته باشند، قطعاً بايد ملاقات داشته باشند، تمامی زندانيان بايد اين حال را داشته باشند. اصلاً نبايد انفرادی باشند. ولی ايشان را از همه اين حق و حقوق محروم کرده اند.

هيچگونه دسترسی به هيچ امکانی ندارند ايشان. به لحاظ جسمی و روحی من الان مطمئنم که در وضعيت فوق العاده نامناسبی قرار دارند. نه تنها در آن مرحله بلکه الان که بازپرسی و تحقيقات پرونده ايشان تمام شده، الان از هفته گذشته که بازپرسی شان تمام شده، بايد قطعاً می رفتند مثل بقيه زندانيان توی بند عمومی و از تمامی حق و حقوقی که زندانيان بخش عمومی برخوردارند مانند ملاقات هفتگی، تماس های عادی،روابط عادی که يک زندانی دارد و حق و حقوق زندانيان عادی... منظورم از عادی اينست که مرحله بازپرسی تمام شده... از همه اين ها برخوردار می شدند. در حالی که ايشان همچنان در انفرادی قرار دارند. من نمی دانم که دقيقاً چه اتفاقی دارد می افتد. همين که هيچگونه امکان تماس را نمی دهند به نظر می آيد که مشکلاتی برای ايشان پيش آمده که نمی خواهند خبرش بيايد.

الان حدود يک ماه از بازداشت ايشان می گذرد. آيا در اين مدت بچه های ايشان موفق شده اند که با او صحبت کنند؟ تا آنجا که می دانم يک دختر ده ساله و يک پسر سه ساله داريد. آيا آنها توانسته اند که صدای مادرشان را در اين مدت بشنوند؟

امروز دقيقاً چهل روز از بازداشت ايشان می گذرد. ۱۳ شهريور بازداشت شدند و امروز چهلمين روز بازداشت شان است. پس کوچک من که سه سالش است يک لحظه صدايش را نشنيده. يعنی دوباری که با منزل تماس گرفته اند، پسرم وحشت زده بود و جو خانه اجازه نداده صحبت کند. چهل روز تصور کنيد يک بچه سه ساله يک لحظه صدای مادرش را نشنود و به همين نسبت مادر صدای بچه اش را نشنود. الان فشاری که ايشان هم در زندان از بابت دوری بچه ها می کشد، فشار فوق العاده زيادی است. دخترم ولی دوباری که اوايل تماس گرفتند صحبت کردند. الان نزديک به هفت هشت روز است که صدايش را نشنيديم. غير از آن تلفن خيلی کوتاهی که از محل کارم من با او صحبت کردم. من صحبت نکردم. ايشان يک نصفه نيمه ای گفتند و قطع شد.

ايشان بيش از بيست روز است که در اعتصاب غذا هستند. آيا وضعيت جسمانی شان طوری هست که بتوانند اين اعتصاب غذای طولانی را ادامه دهند؟

به هيچ وجه. ايشان ناراحتی معده داشتند. منهای بحث اعتصاب غذا در شرايط عادی هم مشکل داشتند برای تغذيه و مسائل گوارشی. نمی دانم در چه وضعيتی اند. دوستانی که تجربه چنين دارند يا از نزديکانشان بودند، می گويند از نزديک به ۱۷ يا ۱۸ روز به بعد شما فقط با سرم می توانيد فرد را نگاه داريد. بيشتر از آن افراد عادی توانايی ادامه ندارند. برای همين ما خيلی نگران وضعيت جسمی او هستيم.

هشت سازمان حقوق بشر، سازمان عفو بين الملل، ديده بان حقوق بشر، فدراسيون بين المللی حقوق بشر، کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران، کميسيون بين المللی قضات، ليگ ايرانی دفاع از حقوق بشر، اتحاديه بين المللی وکلا و سازمان جهانی عليه شکنجه با انتشار بيانيه ای ضمن محکوم کردن بازداشت خانم ستوده، خواستار آزادی سريع و بی قيد و شرط اين وکيل دادگستری شده اند. اين فعال حقوق زنان به اقدام عليه امنيت ملی و تبانی متهم شده است.