یادداشتی از علی صدرزاده: سیاست منطقهای ایران در کوتاهمدت تغییر چمشگیری نخواهد کرد. رئیسی و روحانی در این «میدان» تفاوت چندانی ندارند. راه همان است که «میدان» تا کنون پیموده است.
حالا دور تازهای فرا رسیده و هر پاسخ جدی ایران واکنش سنگین آمریکا را در پی خواهد داشت. اگر آقای خامنهای تصور میکند که ترامپ به خاطر انتخاب دوباره از جنگ دوری میجوید، در اشتباه است.
همه صلح میخواهند ولی نمیدانند چه کنند. خوب هم میدانند که هر قدر جنگ بهدرازا بکشد به همان انداره هر روز اوضاع پیچیدهتر شده و سرانجام چنان میشود که دیگر کسی نتواند این کلاف سردرگم را بگشاید. شاید همین حالا هم خیلی دیر شده باشد.
مذاکره نخواهد شد! اگر نمیشود پس چه میشود؟ برای این پرسش متفکران نظام پاسخی ترسناک دارند.
برنامه اتمی ایران از آغاز با این تناقض همزاد بوده است. به همین دلیل جهان غرب هیچگاه از صلحآمیز بودن برنامه اتمی جمهوری اسلامی قانع نشد. و سیاست این روزهای محمد جواد ظریف تأییدی بر این باور است.
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. این ضربالمثل آشنا را بیش از هر کس باید دیپلماتها آویزه گوش خود کنند. بهویژه آنکه اگر وزیر خارجه جمهوری اسلامی باشی و کشورت در دو راهی جنگ و صلح.
آنچه را ما ایرانیان نظام و حاکمیت میخوانیم و منظورمان خامنهای است در الجزایر قدرت نامیده میشود. همانطور که ما میگوییم و مینویسیم که همه مشکلاتمان به نظام و حاکمیت و در نهایت به خامنهای مربوط است، الجزایریها هم میگویند قدرت سرچشمه همه بدبختیهای ماست.
گفتوگوی جنگسالاران یمن در استکهلم تنها گام کوچکی بود در کاهش رنج بیپایان مردم یمن. ولی تا صلح و برپایی دولت مرکزی هنوز راهی بس دراز و پر خطر در پیش است. حتی همان توافق آتشبس محدود برای بندر حدیده هم چندان پایدار به نظر نمیرسد.
موشکپرانی و بمباران دو روزه میان اسرائیل و نوار غزه اینک به پایان رسیده است. در ورای این جنگ خونین، جنگ دیگری نهفته است؛ طرحی برای تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه که تحقق این نقشه چندان دور نیست.
چرا ناپدید شدن جمال خاشقجی چنین پر سر و صداست؟ آیا داستان زندگی و ناپدیدی خاشقجی روایتی روشن از عربستان امروز و مرد قدرتمندش محمد بنسلمان است؟ آیا او زنده است و یا ربوده و به زور به عربستان برده شده؟ هنوز نمیدانیم و تا روشن شدن واقعیت گمانهزنیها ادامه دارد.
همهشان به این فرزند خلف مینازند؛ چه اصلاحطلب، چه اصولگرا و یا معتدل، چه نظامی و چه سیاستمدار. و اینان به درستی به خود مینازند. با اینکه امروز قاسم سلیمانی و آیتالله خامنهای پدرخواندگی این نازپرورده را به یدک میکشند ولی بانیان این پیوند پر میمنت، همگی خود را روشنفکر دینی میدانستند.
هرچه که بود، ظاهراً به پایانش نزدیک میشویم. آیتالله خامنهای همراه با بسیاری از مخالفان اصلاحطلبش آن را عمق استراتژیک مینامیدند و میگفتند که حضور ما دراین عمق حافظ و ضامن امنیت کشور و نشان از قدرت نظام است. برای مخالفان جمهوری اسلامی اما این عمق راهبردی چیزی جز حفره و باتلاقی نبوده و نیست.
اگر صدام حسین زنده بود میتوانست از حسن روحانی باز خواست کند و از او بخواهد که امانت کلام را رعایت کند. صدام میتوانست مدعی شود که او بود که اصطلاح امالمعارک و یا مادر همه جنگها را برای اولین بار به کار گرفت، لااقل آنجا که سخن از جنگ آمریکا در خاورمیانه بود؛ و حق با صدام است.