«در برخورد با ایران، دامنه انتخاب شعار و استعاره بسیار محدود است». این جمله آغازین مطلبی در روزنامه نیویورک تایمز، به قلم راجر کوهن، درباره گزینه نظامی در قبال ایران است.
راجر کوهن در بخش دیدگاههای شماره روز چهارم فوریه روزنامه نیویورک تایمز مینویسد که باراک اوباما در دوران کارزار انتخابی خود میگفت هیچگاه گزینه اقدام نظامی علیه ایران را حذف نخواهد کرد. این موضع او از زمان آغاز ریاست جمهوری نیز هیچ تغییری نکرده است.
هیلاری کلینتون نیز در جلسه تأیید اعتبار نامهاش به عنوان وزیر خارجه جدید در مجلس سنای آمریکا گفت: «ما هیچیک از گزینههای موجود در قبال ایران را کنار نمیگذاریم».
همچنین رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، نیز گفته است که گزینه نظامی در قبال ایران باید کماکان مدنظر باشد.
نویسنده مقاله نیویورک تایمز یادآور میشود که هر سه مقام بلندپایه آمریکایی در عین حال از سیاست گفتوگو با ایران نیز صحبت میکنند.
پس از این مقدمه، راجر کوهن سؤال اصلی را چنین مطرح میکند: «در عالم واقعیت این تهدید به استفاده از ابزار نظامی علیه ایران چه هدفی را تأمین خواهد کرد؟»
نویسنده این مقاله، بر پایه مطالعاتی که مراکز تحقیقات استراتژیک ارائه کردهاند، مینویسد که احتمالا معنای عملی «اقدام نظامی علیه ایران» شامل چنین مواردی خواهد بود: «بمباران تأسیسات هستهای ایران در نطنز، ضربه زدن به پایگاههای نظامی ایران با هدف کاهش قدرت مقابله به مثل آنها و سرانجام محاصره دریایی و اعزام واحدهایی از نیروی ویژه از مرز افغانستان و عراق برای انجام حملات موضعی در خاک ایران».
راجر کوهن خاطرنشان میکند که پس از هشت سال زمامداری جورج بوش و دیک چینی، مسلماً هنوز چنین طرحهایی در وزارت دفاع آمریکا وجود دارد.
نویسنده سپس به ارائه استدلالهای خود در مخالفت با موفقیت یا کارآمدی اقدام نظامی علیه ایران میپردازد و مینویسد: خاطره دخالت آمریکا در کودتای سال ۱۳۳۲ و سرنگون کردن اولین دولت منتخب در خاورمیانه هنوز در خاطر ایرانیان زنده است. دخالت نظامی آمریکا میتواند باعث تقویت موضع ضدآمریکایی جمهوری اسلامی ایران برای ربع قرن دیگر شود.
نویسنده میافزاید که اقدام نظامی علیه ایران مسلمانان را به ضدیت با آمریکا تحریک خواهد کرد و باعث حملات مجدد گروههای اسلامگرا و احتمالاً حمله موشکی ایران به اسرائيل خواهد شد.
راجر کوهن مینویسد که چنین حملهای، و همین طور واکنشهای ایران به آن، بحران را به خلیج فارس خواهد کشاند و گستره جبهه جنگ برای آمریکا را چندبرابر خواهد کرد و اصلاً بعید است بتواند بلندپروازیهای ایران در زمینه هستهای را متوقف کند.
نویسنده مقاله نیویورک تایمز چنین نتیجه میگیرد: «به طور خلاصه گزینه نظامی آمریکا یک گزینه نیست بلکه حالتی ناممکن است. این میراث شوم دوران جورج بوش برای دولت باراک اوباماست. جورج بوش پیشنهاد ایران برای همکاری با آمریکا در افغانستان در سال ۲۰۰۱ را رد کرد، تمایل دولت ایران در دوران محمد خاتمی برای حرکت به سمت تجدید مناسبات را نادیده گرفت و سیاست اروپاییها در قبال ایران را به شکست کشاند.»
راجر کوهن، در مطلب خود، به نقش اسرائیل در این زمینه نیز اشاره میکند و مینویسد که بنیامین نتانیاهو، نامزد مقام نخست وزیری اسرائیل، در استفاده از روش حمله نظامی به ایران تردیدی ندارد. بنابر این آمریکا حتی اگر گزینه نظامی علیه ایران را در نظر نداشته باشد ممکن است تحت تأثیر اقدام اسرائیل به این ماجرا کشیده شود.
او مینویسد: «این بزرگترین تصمیم باراک اوباما خواهد بود. چگونه میتوان درهای تجدید مناسبات با ایران را گشود به طوری که آمریکا بتواند دوستی استراتژیک و حمایت همهجانبه از اسرائیل را ادامه دهد.»
محسن رضایی در مورد حمله اسرائیل نیز گفته است: «احتمال آن هست؛ ولی این احمقانهترین تصمیم آن کشور خواهد بود.»
راجر کوهن سپس به باراک اوباما توصیه میکند که برای شکستن این بنبست نه در حرف بلکه در عمل، از سیاست دوران جورج بوش فاصله بگیرد؛ و این در گرو به رسمیت شناختن حکومت جمهوری اسلامی و پایان دادن به سیاست تهدید و سرنگونی آن است.
او مینویسد: «این تنها شکل همهجانبه و صریح حذف گزینه نظامی است. بنابر این بررسی طرح تشدید مجازات و تحریم علیه ایران روش نادرستی است. نتیجه تحریم اقتصادی ثروتاندوزی عوامل وابسته و نورچشمیهای رژیم است که آنها را بسادگی دور میزنند. راه مؤثر کاستن از بهای نفت و بنابر این کاهش درآمد ارزی ایران است تا مردم را وادار کند که به معضلات اقتصادی کشور واکنش نشان دهند.»
راجر کوهن در پایان مطلب خود، به پیچیدگی و دشورایهای ساختار حکومت ایران برای تصمیمگیری در عرصه سیاست خارجی اشاره میکند و مینویسد که آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در نهایت مرجع تصمیمگیری است. با وجود تاکید او برادامه سیاست خصومت با آمریکا، هنوز امکان استدلال و قانع کردنش هست.»
نویسنده مقاله نیویورک تایمز در پایان یادآوری میکند که در سالهای پایان جنگ ایران و عراق، افرادی مانند محسن رضایی توانستند آیتالله خمینی را قانع کنند که ادامه جنگ به ضرر منافع درازمدت نظام جمهوری اسلامی است. در نهایت او پذیرفت و صلح از راه رسید. شاید این بار نوبت باراک اوباماست که با استدلالی مشابه، آیتالله خامنهای را به ترک مخاصمه با آمریکا قانع کند.
راجر کوهن در بخش دیدگاههای شماره روز چهارم فوریه روزنامه نیویورک تایمز مینویسد که باراک اوباما در دوران کارزار انتخابی خود میگفت هیچگاه گزینه اقدام نظامی علیه ایران را حذف نخواهد کرد. این موضع او از زمان آغاز ریاست جمهوری نیز هیچ تغییری نکرده است.
بیشتر بخوانید:
همچنین رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، نیز گفته است که گزینه نظامی در قبال ایران باید کماکان مدنظر باشد.
نویسنده مقاله نیویورک تایمز یادآور میشود که هر سه مقام بلندپایه آمریکایی در عین حال از سیاست گفتوگو با ایران نیز صحبت میکنند.
پس از این مقدمه، راجر کوهن سؤال اصلی را چنین مطرح میکند: «در عالم واقعیت این تهدید به استفاده از ابزار نظامی علیه ایران چه هدفی را تأمین خواهد کرد؟»
نویسنده این مقاله، بر پایه مطالعاتی که مراکز تحقیقات استراتژیک ارائه کردهاند، مینویسد که احتمالا معنای عملی «اقدام نظامی علیه ایران» شامل چنین مواردی خواهد بود: «بمباران تأسیسات هستهای ایران در نطنز، ضربه زدن به پایگاههای نظامی ایران با هدف کاهش قدرت مقابله به مثل آنها و سرانجام محاصره دریایی و اعزام واحدهایی از نیروی ویژه از مرز افغانستان و عراق برای انجام حملات موضعی در خاک ایران».
راجر کوهن خاطرنشان میکند که پس از هشت سال زمامداری جورج بوش و دیک چینی، مسلماً هنوز چنین طرحهایی در وزارت دفاع آمریکا وجود دارد.
نویسنده سپس به ارائه استدلالهای خود در مخالفت با موفقیت یا کارآمدی اقدام نظامی علیه ایران میپردازد و مینویسد: خاطره دخالت آمریکا در کودتای سال ۱۳۳۲ و سرنگون کردن اولین دولت منتخب در خاورمیانه هنوز در خاطر ایرانیان زنده است. دخالت نظامی آمریکا میتواند باعث تقویت موضع ضدآمریکایی جمهوری اسلامی ایران برای ربع قرن دیگر شود.
نویسنده میافزاید که اقدام نظامی علیه ایران مسلمانان را به ضدیت با آمریکا تحریک خواهد کرد و باعث حملات مجدد گروههای اسلامگرا و احتمالاً حمله موشکی ایران به اسرائيل خواهد شد.
«اقدام نظامی علیه ایران مسلمانان را به ضدیت با آمریکا تحریک خواهد کرد و باعث حملات مجدد گروههای اسلامگرا و احتمالاً حمله موشکی ایران به اسرائيل خواهد شد»
راجر کوهن؛ نویسنده نیویورک تایمز
نویسنده مقاله نیویورک تایمز چنین نتیجه میگیرد: «به طور خلاصه گزینه نظامی آمریکا یک گزینه نیست بلکه حالتی ناممکن است. این میراث شوم دوران جورج بوش برای دولت باراک اوباماست. جورج بوش پیشنهاد ایران برای همکاری با آمریکا در افغانستان در سال ۲۰۰۱ را رد کرد، تمایل دولت ایران در دوران محمد خاتمی برای حرکت به سمت تجدید مناسبات را نادیده گرفت و سیاست اروپاییها در قبال ایران را به شکست کشاند.»
راجر کوهن، در مطلب خود، به نقش اسرائیل در این زمینه نیز اشاره میکند و مینویسد که بنیامین نتانیاهو، نامزد مقام نخست وزیری اسرائیل، در استفاده از روش حمله نظامی به ایران تردیدی ندارد. بنابر این آمریکا حتی اگر گزینه نظامی علیه ایران را در نظر نداشته باشد ممکن است تحت تأثیر اقدام اسرائیل به این ماجرا کشیده شود.
او مینویسد: «این بزرگترین تصمیم باراک اوباما خواهد بود. چگونه میتوان درهای تجدید مناسبات با ایران را گشود به طوری که آمریکا بتواند دوستی استراتژیک و حمایت همهجانبه از اسرائیل را ادامه دهد.»
در ادامه این تحلیل، راجر کوهن به نقل از گفتوگوی خود با محسن رضایی، فرمانده اسبق سپاه پاسداران و دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام در ایران، می پردازد و مینویسد که به باور آقای رضایی «دولت آمریکا طی ده سال آینده اقدام نظامی دیگری نخواهد کرد و دوران تجدید سازمان را سپری میکند.»
محسن رضایی در مورد حمله اسرائیل نیز گفته است: «احتمال آن هست؛ ولی این احمقانهترین تصمیم آن کشور خواهد بود.»
راجر کوهن سپس به باراک اوباما توصیه میکند که برای شکستن این بنبست نه در حرف بلکه در عمل، از سیاست دوران جورج بوش فاصله بگیرد؛ و این در گرو به رسمیت شناختن حکومت جمهوری اسلامی و پایان دادن به سیاست تهدید و سرنگونی آن است.
او مینویسد: «این تنها شکل همهجانبه و صریح حذف گزینه نظامی است. بنابر این بررسی طرح تشدید مجازات و تحریم علیه ایران روش نادرستی است. نتیجه تحریم اقتصادی ثروتاندوزی عوامل وابسته و نورچشمیهای رژیم است که آنها را بسادگی دور میزنند. راه مؤثر کاستن از بهای نفت و بنابر این کاهش درآمد ارزی ایران است تا مردم را وادار کند که به معضلات اقتصادی کشور واکنش نشان دهند.»
راجر کوهن در پایان مطلب خود، به پیچیدگی و دشورایهای ساختار حکومت ایران برای تصمیمگیری در عرصه سیاست خارجی اشاره میکند و مینویسد که آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در نهایت مرجع تصمیمگیری است. با وجود تاکید او برادامه سیاست خصومت با آمریکا، هنوز امکان استدلال و قانع کردنش هست.»
نویسنده مقاله نیویورک تایمز در پایان یادآوری میکند که در سالهای پایان جنگ ایران و عراق، افرادی مانند محسن رضایی توانستند آیتالله خمینی را قانع کنند که ادامه جنگ به ضرر منافع درازمدت نظام جمهوری اسلامی است. در نهایت او پذیرفت و صلح از راه رسید. شاید این بار نوبت باراک اوباماست که با استدلالی مشابه، آیتالله خامنهای را به ترک مخاصمه با آمریکا قانع کند.