دادگاه چهارم:
مواجههی نظامی- قضایی با دیدگاهها
مجموعهی حاکمیت با صرف صدها میلیارد تومان در موسسات تحقیقاتی دولتی و نیمه دولتی در حوزهها و هزاران میلیارد تومان در رسانههای دولتی از مواجههی نظری با مخالفان خود در سه دههی گذشته عاجز مانده است. سانسور کتب، بستن نشریات و اخراج اساتید دگر اندیش نیز به حل مشکل وجود دیدگاه های رقیب یاری نرسانده است. به همین دلیل باید نظریه پردازانی مثل حجاریان را بازداشت کرد و وی را با انواع مشکلات جسمی و بیماری هفتاد روز در انفرادی نگاه داشت و با نگاه داشتن شیشهی عمر و گروگان گرفتن اعضای خانواده یا ضرب و شتم به آنها اثبات کرد که
۱) دیدگاههای ماکس وبر (بالاخص نظریهی سلطانیسم وی در مورد جوامع شرقی) و یورگن هابرماس و تالکوت پارسونز به کار جامعهی ایران نمی خورند، ۲) کتب و دروس دانشگاهی بالاخص در حوزهی علوم انسانی را باید از دیدگاههای متفکران غربی پاک کرد، و ۳) بومی کردن دیدگاهها و نظریههای غربی کاری بیحاصل است. مصباح یزدی و دیگر ولایت گرایان سه دهه است که می خواهند این نکات را به منتقدان خود بقبولانند و نا موفق هستند و در نهایت این کار به بازجویان بند ۲۰۹ سپاه و همکاران سعید مرتضوی سپرده شده است.
اوج شگفت انگیزی محاکمات فعالان سیاسی و مطبوعاتی ارائهی متن نوشته شده به نام سعید حجاریان در محاکمات بود. سعید حجاریان قادر به تکلم نیست و در دههی گذشته غیر از مظالب بسیار کوتاه و بریده بریده از وی منتشر نشده است. این متن برای پاسخ به مخاطبان حجاریان از قلم خود وی نوشته شده بود (عکس متن وی را نیز در رسانههای دولتی منتشر کردند) و به همین علت باید سعید شریعتی قرائت کننده آن می گفت: «از مجموعه دانشگاهيان و دانشجويان ، خبرگان و نخبگان کتبا درخواست می کنم مانند ساير متون حجاريان به اين متن توجه ويژه کرده و آن را در آينده مورد نقد و بررسی قراردهند.» بازجوی مربوطه احتمالا اطلاع ندارد که با متن حجاریان به عنوان یک سند محاکمات استالینی برخورد خواهد شد و نه یک متن تئوریک از یک نظریه پرداز.
انتظارات از جلسات محاکمات
محاکمهی فعالان سیاسی و مطبوعاتی با شش هدف مشخص انجام شد که به صراحت در جای جای اعترافات، دفاعیات از پیش هماهنگ شده یا نوشته شده برای متهمان و متن کیفر خواست تکرار شدهاند. هدف اول بازگرداندن مشروعیت نظام از طریق پس گرفتن قول به تقلب است. همهی آنها که با صدای بلند در داخل کشور گفته بودند تقلب شده باید در زندان و تحت فشار بازجویان در نمایش قضایی حرف خود را پس می گرفتند و سخن رهبری نظام را تایید می کردند که «مگر با یازده میلیون رای می شود تقلب شده باشد.»
هدف دوم اثبات دست داشتن کشورهای غربی در راهپیماییهای میلیونی مردم بود که با آوردن چند کارمند بومی سفارتخانهها به دادگاه و اقرارهای آنها و ذکر نمونههایی تحریف شده از نظریه پردازان غربی جنبشهای غیر خشونت آمیز انجام شد.
هدف سوم یک کاسه کردن همهی مخالفان و قرار دادن همه باطل در برابر همهی حق (هیئت حاکمه) بود. از همین جهت طرفداران سلطنت یا مجاهدین خلق که پروندهی آنها به موضوعاتی دیگر مربوط می شد و چندین ماه قبل از انتخابات بازداشت شده بودند، جوانان عادی که در تظاهرات دستگیر شده بودند (به عنوان اغتشاشگر)، کارمندان ایرانی سفارتخانههای غربی که برخی از آنها دو شب قبل فقط برای حضور در این صحنه از نمایش و جور کردن جنس متهمان بازداشت شده بودند، یک مورد شهروند خارجی، یک شهروند ایرانی- امریکایی و دستچینی از اعضای عموم گروههای اصلاح طلب و روزنامه نگاران در کنار هم در ساختمان دادگستری کنار هم نشانده شدند تا مخاطبان این دادگاهها همهی باطل را یکجا در کنار هم ببیند.
هدف چهارم اثبات نظریههایی است که رهبری و دستگاه رسانهای وی دو دهه است عرضه می کنند: توطئهی براندازی نظام توسط غرب و همکاری همهی مخالفان حتی بدون تمسک با خشونت با دشمن در این جهت.
هدف پنجم اثبات خوش رفتاری حکومت با مردم است که باید از زبان زندانیان تحت فشار بدان اشاره می شد تا واقعیات مربوط به شکنجهها و تجاوزهای جنسی در بازداشتگاهها تحت الشعاع قرار گیرند.
«اکثریت مردم ایران نیز سی سال است با این روشها آشنایند و می دانند این نمایشها برای آنان نیست و اگر باشد تنها نمایش قدرت غیر عقلانی و غیر مشروع حکومت است. این نمایش تنها برای پشتیبانی ایدئولوژیک و تقویت پایگاه نظامی امنیتی رژیم و نیروهای هیئتی ، بسیجی و لباس شخصیهایی است که در خیابانها به سرکوب مردم میپردازند.»
مخاطب متن کیفر خواستها
مخاطب این کیفرخواستها نه مردم کشورهای دیگر است و نه اکثریت مردم ایران. آن دسته از مردم دیگر کشورها که اخبار ایران را دنبال میکنند و به رسانههای آزاد دسترسی دارند میدانند که این افراد در چه شرایطی بازداشت شده، مورد بازجویی قرار گرفته و در چه شرایطی محاکمه میشوند. هیچ یک از این شرایط با استانداردهای معمول انطباق ندارد. اکثریت مردم ایران نیز سی سال است با این روشها آشنایند و می دانند این نمایشها برای آنان نیست و اگر باشد تنها نمایش قدرت غیر عقلانی و غیر مشروع حکومت است. این نمایش تنها برای پشتیبانی ایدئولوژیک و تقویت پایگاه نظامی امنیتی رژیم و نیروهای هیئتی ، بسیجی و لباس شخصیهایی است که در خیابانها به سرکوب مردم میپردازند. برای آنها شنیدن طلب عفو از مقام رهبری کافی است تا مخالف خود را تحقیر شده ببینند و کیفیت رساندن افراد به این مرحله اهمیتی ندارد. سرکوب کننده از اینکه مخالف وی تحت فشار حرفش را پس بگیرد ارضا می شود. محاکمه کنندگان می خواهند به نیروهای سرکوب خیابانی خود بقبولانند که «ببینید اینها جربزه ندارند تحت شکنجه پای حرفهای خود بایستند. پس قوی باشید و به سرکوب ادامه دهید.»
دستاوردهای سیاسی
دستاوردهای این دادگاهها برای مخالفان نظام بسیار بیشتر از هیئت حاکمه است. دستاورد اول پایان ابراز وفاداری به نظام به عنوان کلیتی مجهول و مبهم است که از نگاه هیئت حاکمه مساوی با رهبری و وفاداران به وی است. وقتی وکلای استخدامی هیئت حاکمه وظیفه دارند وفاداری متهمان به نظام و رهبری را یادآور شوند، این عبارات به مایملک هیئت حاکمه تبدیل میشود و نه کسانی که مورد تعقیب آن واقع شدهاند. با اطمینان می توان گفت که نیروهای محاکمه شده و هم حزبیها و هم جناحیهای آنها همان اقرارها و اعترافهای بیان شده در دادگاه را در بیرون دادگاه و در فضای عمومی نمیتوانند تکرار کنند. این که "ما به نظام وفاداریم" یا "در چارچوب جمهوری اسلامی باید کار کرد" سخنانی است که افراد نه در گفتوگوی آزاد یا رسانههای مستقل بلکه در سیاهچال و تحت شکنجه نوشته یا بیان کردهاند و از آنها پذیرفته نیست که همان را بیرون دادگاه تکرار کنند. این دادگاهها نیروهای سیاسی باورمند به قانون اساسی رژیم را نه یک گام بلکه چند گام از گذشته به آیندهای که در آن نه "نظام" بلکه عدالت و حق محوریت دارد پرتاب می کند.
دستاورد دوم گرفتن رانت رقابت سیاسی از رژیم است. حکومت ولایت فقیه از سه رانت ثروت بادآوردهی ناشی از منابع نفتی به جای مالیات، تمرکز سنتی قدرت، ثروت و منزلت در حکومت مرکزی (دولت بیحد، ملت بیحق) به جای قدرتمند، ثروتمند و صاحب منزلت بودن مردم، و رقابت سیاسی درون جناحهای حکومت و در نتیجهی آن مشارکت سیاسی بسیاری از مردم (به جای تحریم انتخابات در شرایط غیر آزاد، غیر غیر سالم، و غیر رقابتی) برخوردار بوده است. پس از این دادگاهها و احکام صادره از آنها مثل غیر قانونی اعلام کردن و انحلال احزاب اصلاح طلب و محاکمهی سران این احزاب رانت سوم از رژیم دریغ خواهد شد. اپوزیسیون داخل نظام دیگر وجود خارجی نخواهد داشت تا مردم را برای رای به معتمدان شورای نگهبان به پای صندوقهای رای بکشاند. آنها که امروز سرمستانه یاداشتهای سیاسی خود را در قالب کیفر خواست عرضه میکنند، نمی دانند چه سرمایهی عظیمی را بر باد می دهند.
و دستاورد سوم ورشکستگی ایدئولوژیک رژیم است. رژیمی که در چند کیفر خواست به پاسخ به رقبای خود اقدام می کند به صراحت اعلام می نماید که قادر به مباحثه و مناظره با منتقدان فکری خود نیست. رژیمی که همهی متفکران غربی را به برانداز خود تبدیل می کند عملا ابراز میدارد که کسی در میان وفاداران به آن توان نقد آرای آنها را ندارد. ایدئولوژی اسلامی در یک دهه پیش و یک دهه پس از انقلاب دوران زایش و شکوفایی خود را طی کرد و اکنون با اثبات خود در محاکمات سیاسی به حضیض مرگ در جامعهی ایران فرو افتاده است.