سه دهه از استقرار نظام جمهوری اسلامی در یکی از پیشرو ترین کشورهای خاورمیانه در دهه ۵۰ خورشیدی می گذرد. سه دهه سرشار از وقایع بزرگ و کوچک که هر یک سرنوشت ملتی را در سرزمینی به نام ایران رقم زده است. اما نکته آنست که بسیاری از این وقایع هنوز در پرده ابهام است. هر کس روایتی دارد که دیگری نفی و نقض می کند.
اخیراً سایت جرس مصاحبه ای از عزت الله سحابی منتشر کرده است که در آن رهبر شورای فعالان ملی مذهبی ایران، نکاتی را بازگو کرده است که می تواند بخشی از وقایع پس از انقلاب را در ذهن نسل جوان تر شکل دهد.
پس از خواندن این مصاحبه خواننده با این پرسش ها به جا می ماند: آیا آنگونه که عزت الله سحابی می گوید، سید محمد بهشتی که از ارکان و بازیگران اصلی دوران تاسیس این نظام بوده و آیت الله خمینی او را به مثابه یک ملت می خواند، با اصل ولایت فقیه مخالف بوده است و تنها از سر مصلحت اندیشی سکوت را ترجیح داده بود؟ آیا آیت الله خمینی مخالف عزل بنی صدر از مقام ریاست جمهوری بوده است؟ آیا بنی صدر از عوامل اصلی وقوع بحران های دهه شصت بوده، وقایعی که آسیاب خون را در ایران به چرخش درآورد؟ اینها پرسش هایی است که برای پاسخش از ابوالحسن بنی صدر خواستم رو در روی من، در برنامه گفت و گوی ویژه این هفته رادیو فردا، بنشیند تا ببینیم او چه پاسخی برای این پرسش ها که عزت الله سحابی در ذهن مخاطب برانگیخته، دارد. شاید بتوان به حقایقی در این تضارب روایت ها دست یافت. شاید هم نه. اما وجود این تضارب ضروری است.
آقای بنی صدر، آیا آن طور که عزت الله سحابی روایت می کند، شما از عوامل اصلی تشدید بحرانهای دهه ۶۰ خورشیدی در ایران بودید؟
ابوالحسن بنی صدر: این مسئله روشن است. بیان روشنی هم دارد. به لحاظ اینکه آنها، یعنی آنهایی که کودتا کردند و استبداد را برقرار کردند، مقدمات امر را فراهم آورده بودند. آن پیش نویس قانون اساسی را در مجلس خبرگان تبدیل کردند به قانون اساسی، گرچه با نظارت فقیه ولی با توجه به اینکه آن فقیه آقای خمینی بود، عملاً هرگاه می توانستند انتخابات ریاست جمهوری را هم ببرند و مجلس را هم، یک دیکتاتوری قانونی را برقرار می کردند. اصلاً نامزد شدن من هم برای این بود که جلوی این قانونی بودن و مشروع بودن این دیکتاتوری را بگیریم. پس چون در انتخابات ریاست جمهوری آنها چهار در صد بیشتر نتوانستند رای بیاورند، بر آن شدند که با آقای خمینی نامه نگاری کنند. نامه نوشتند سران حزب جمهوری به آقای خمینی که این که نشد. آقای خمینی هم به ترتیبی که آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه گفت به آنها می گوید که شما بروید مجلس را در دست بگیرید. یعنی اجازه تقلب در انتخابات مجلس می دهد. آن مجلس را هم با شرکت شش میلیون و ۶۰۰ هزار نفر در سراسر کشور و با تقلبات گسترده به دست می گیرند. با همه اینها در ۲۲ اسفند بنا بر نامه ای که از آقای بهشتی اخیراً منتشر شده، می گوید که با آنکه مجلس را داشتند، قوه مجریه را با استفاده از آقای خمینی به دست آورده بودند، قوه قضائیه هم در اختیار داشتند، نماز جمعه ها و امام جمعه ها و دستگاه تبلیغاتی را هم تصرف کرده بودند، آقای بهشتی به آقای خمینی نامه می نویسد که ما اقلیتیم و طرف مقابل آنها یعنی... (او اسم برده از من و از آقای مهندس بازرگان) اکثریت اند. خوب این یک مسئله مهم است در تاریخ ایران.
بنابراین شما معتقدید اینها زمینه را آماده کردند و از پیش از این که درگیری ها بالا بگیرد، برنامه برای حذف شما وجود داشته. اما آقای عزت الله سحابی از قول آقای بازرگان یک خاطره را نقل می کنند که آقای خمینی در یکی از جلسات به ایشان می گوید که من می دانم که بنی صدر حرف می زند و فقط هم حرف می زند، اما آنهایی که در مقابل او هستند، عمل می کنند. برداشت آقای عزت الله سحابی از این خاطره اینست که آقای خمینی راضی نبودند که شما برکنار شوید و حرف ها و اقدامات و اظهارات تند و تیز شما بوده که کار را خراب کرده، به روایت آقای عزت الله سحابی.
شما اینطور برداشت می کنید. به هر حال آقای عزت الله سحابی اولاً در آن روایتی که می کند، مسئله به این صورت نبود. مسئله به این صورت بود که آقای خمینی در آن جمع گفت -نه به گوش آقای بازرگان- در آن جمع ۲۵ اسفند که در خانه اش دعوت کرده بود، به من گفت شما در خارج بودید، در ایران نبودید، اینها که در داخل بودند نمی شناختید، اینها در داخل بودند و مواضع را تصرف کردند. من گفتم آقا این حرف چیست که شما می زنید؟ شما به تصرف اینها دادید. شما لطف کنید یک هفته اعلام کنید که در امور کشور دخالت نمی کنید. اگر این آقایان توانستند و رفتند در اتاقهای کارشان نشستند، آن وقت حرف شما راست در می آید. شما کشور را به تصرف اینها دادید.
یعنی شما معتقدید این برداشت آقای عزت الله سحابی درست نبوده و...
اگر شما از حرف ایشان آن برداشت را کردید، نه. این برداشت است. داشتم یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ ایران را برای شما توضیح می دادم. در تاریخ ما روحانیت همیشه، گرچه یکی از سه پایه داخل قدرت بوده، اما بیان کننده مردم به شمار می آمده. از دوران اساطیری بنا بر روایت شاهنامه و نزاع شان با جمشید تا این روزگار ما، هیچ وقت نبوده که روحانیون در سطح جامعه بگویند که ما اقلیت شدیم. این نخستین بار است که آقای بهشتی می گوید که اقلیت اند و بعد هم آقای خمینی در شش خرداد، ۲۵ خرداد و یک تیر، سه نوبت، می گوید اگر ملت موافقت کند او مخالفت می کند و اگر سی و پنج میلیون بگوید بله، او می گوید نه. در یک تیر می گوید اگر این سی و پنج میلیون بشود که می گویند مرگ بر خمینی، او حکم عزل بنی صدر را امضا خواهد کرد. پس این اقلیت شدن در برابر یک اکثریت یک تحول بزرگ در تاریخ ایران است و این نشد مگر به اینکه بیان آزادی قرار گرفت در بیان قدرتی که این آقایان بنا به آن ولایت مطلقه ساختند و جعل کردند و به اسلام نسبت دادند و حالا هم حاکم کردند. از دید من تاریخ ایران از آن زمان ورق خورده و عمر استبداد شمرده است. کوتاه است. چیزی نیست. سی سال در عمر یک ملتی است. ولی مبنای استقرار حاکمیت ملی فراهم شد. به یمن آن ابتلا و آزمایش که دو بیان یکی بیان آزادی یکی بیان قدرت. یک نماینده حاکمیت مردم که معتقد به ولایت جمهور مردم بود، قرار گرفت در برابر حاکمیتی که می گفت سی و پنج میلیون بگوید بله، من می گویم نه.
آقای بنی صدر، این که الان گفتید برداشت من بوده، من توضیح دادم که برداشت من نبوده. من فقط دارم سئوال می کنم. این عین جمله آقای عزت الله سحابی بود که من برایتان خواندم که می گوید: «برداشت من این بود که امام هم راضی نبودند بنی صدر برکنار شود اما حرفها و اقدامات و اظهارات تند و تیز او کار را خراب می کرد و او اوضاع را مشوش می ساخت. خوب، ما با او دوست بودیم ولی یادم هست وقتی مقالات او در روزنامه انقلاب اسلامی یا سخنرانی اش را در پایگاه وحدتی دزفول می شنیدیم، می گفتیم سید دیوانه شده است که اینطور صحبت می کند. به هرحال شرایط به سمتی رفت که بنی صدر عزل شد و باقی قضایا را هم یا دیده اید یا خوانده اید»، این عین جملات آقای عزت الله سحابی بود.
آخر، این آقای عزت الله سحابی الان در چه طرز فکری است. در این طرز فکر است که می گوید تکان نخورید، اگر تکان بخورید خدای نکرده چشم زخمی به این رژیم برسد، آسمان می آید زمین، زمین می آید آسمان. این طرز فکر فعلی اش است. آن روز هم از بسیاری امور اطلاع نداشت از جمله این سازش پنهانی بر سر گروگان ها که کودتا را ناگزیر می کرد. خیال می کرد بله، صحبت های تند و تیز بنده آن وضعیت را آن جوری کرده. نه من صحبت های تند و تیزی هم نمی کردم. من روی آن چه که حقوق ملی بود، می ایستادم، برای اینکه برای این کار انتخاب شده بودم. صحبت های آقای مشفق به تازگی اگر ایشان گوش بدهند، برخی از آن تاریخ را، متوجه می شوند که در طی این سی سال هیچگاه این عامل را در نظر نگرفته اند. آقای مشفق می گوید، اولین باری که یک مقام مهم این رژیم در مقام رئیس اطلاعات ستاد مشترک سپاه می گوید گروگانگیری ساخت آمریکا بوده، توسط عامل آنها -آقای موسوی خوئینی ها- اجرا شده. آقای خمینی گفت این انقلاب دوم بود. سی سال هم اینها می گفتند که این بزرگترین کاری بوده انقلابی که انجام گرفته. حالا نه. تصدیق می کنند که این کار انقلابی نبوده و طرحی بوده آمریکایی و در ایران اجرا شده. نتیجه بدیهی این طرحی که حالا اعتراف می شود که آمریکایی بوده، اینست که آن ماجرای سازش پنهانی «اکتبر سورپرایز» است. معروف شد به اکتبر سورپرایز و بعد ایران گیت. چون [عزت الله سحابی] اینها را در نظر نمی گیرد، می گوید آقای خمینی میل نداشت. آقای خمینی میل داشت که من در آن زد و بند... بپذیرم آن زد و بند را. من نپذیرفتم چون استقلال ایران را نقض می کرد.
زد و بند چه کسی با چه کسی، آقای بنی صدر؟
زد و بند دستگاه آقای خمینی با دستگاه آقای ریگان و بوش، که معروف شد به اکتبر سورپرایز، بر سر به تاخیر انداختن گروگان ها تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ۱۹۸۰ که منجر شد به شکست کارتر و روی کار آمدن ریگان. یک جمله معروف و مهم، با توجه به حرف های امروز مشفق، تمام وضوح خودش را به دست می آورد، از آقای بهشتی. [او] آن زمان، در نواری که از او انتشار پیدا کرد، نزد محارمش گفته بود که ما از گروگان ها مثل یک آتو بر ضد کارتر و بنی صدر استفاده می کنیم. [علیه] کارتر معلوم بود استفاده کردند؛ تاخیر انداختن آزادی گروگان ها. اما بر ضد بنی صدر چه جوری ممکن بود استفاده کرد؟ این که با آن طرف مقابل معامله کرده باشند که کرده بودند و کودتا کنند بر ضد بنی صدر که کردند. این واقعیت امر است. آن وقت آن گناه آقایان که کودتا کردند می افتد گردن بنی صدر که گویا او سخنان تند و تیز گفته. من سخنان تند و تیز... هست، موجود است دیگر، بعد از سی سال بخوانند. من چه گفتم تند و تیز بوده؟
می شود آیا نتیجه گرفت که خیلی از مواضع ضد آمریکایی در آن سال ها از آقای خمینی، بیشتر یک جور مصرف مقطعی داشته والا به صورت بنیانی این اختلافات در آن زمان مطرح نبوده آنطور که مثلاً چپ مارکسیستی با آمریکا مخالفت می کرد؟
قطعاً این طور است. یعنی زیرازیر زد و بند بوده. ظاهراً شعارهای ضد آمریکایی بوده. در کتاب نامه ها، اگر شما مراجعه کنید، می بینید که یک نامه در همان زمان به آقای خمینی نوشتم که در پاریس معامله ای بر سر گروگانها انجام گرفته. نه مسئله ای بوده که من بعدها متوجه شدم. باز در روز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، آقای هاشمی رفسنجانی که آن وقت رئیس مجلس بود، گفت بعد از این در آینده خواهند گفت ما باعث شدیم که ریگان رئیس جمهور آمریکا شود. یعنی همه معلوم بود... وقتی نخواهی به اینها توجه کنی، می رود روی ذهنیات. واقعیات جایش را می دهد به ذهنیات. در ذهنیات می شود این گونه برداشت هایی که می شود برداشت آقای عزت الله سحابی که شما برای من خواندید.
آقای بنی صدر، یک سئوال نهایی معطوف به این مصاحبه آقای سحابی. ایشان جریانی را تعریف می کنند و بعد نتیجه می گیرند که آقای سید محمد بهشتی با اصل ولایت فقیه موافق نبودند. شما که از نزدیک با آقای بهشتی مراوده داشتید در آن سال ها، آیا برداشت شما هم اینست که آقای بهشتی با اصل ولایت فقیه موافق نبود؟
صد در صد. برای اینکه دلیل مهمتر از اینکه به گوش ایشان گفته، پیش نویس قانون اساسی را شورای انقلاب که این آقا یعنی آقای بهشتی هم عضو آن بود، به اتفاق آرا تصویب کرد. در آن ولایت فقیه نبود و جمهور مردم بود. در مجلس خبرگان هم چندین نوبت گوشزد شد. من خودم به ایشان گفتم. گفتم آقا شما به پیش نویس رای دادید. شما می دانید که شورای انقلاب تصویب کرده که مجلس خبرگان برای بررسی پیش نویس تشکیل شود. حق ندارد خارج شود از آن پیش نویس. وکالت فضولی... شما چنین وکالتی ندارید از طریق مردم. با همه اینها این آقا تصویب ولایت فقیه را کارگردانی کرد. البته یک اصل هم گذاشته بود که آن اصل را ما متوجه شدیم. با آقای منتظری هم گفت و گو شد و او هم متوجه شد. با آن مخالف شد. والا آن اصل هم می گذاشتند، یک دیکتاتوری کامل به قبای آقای بهشتی ساخته می شد.
چه بود آن اصل؟
بنا بر آن اصل، رهبر می توانست اختیارات خودش را به دیگری تفویض کند. بنابراین فرض این بود که ایشان بشود رئیس جمهور، آقای رهبر هم اختیاراتش را تفویض کند به ایشان و ایشان بشود تام الاختیار. این مبنای کار آن آقا [بهشتی] بود در آن مجلس. بعد شما در نامه به آقای خمینی می خوانید ایشان در ۲۲ اسفند نوشته، سه روز قبل از آن جلسه که شما صحبتش را کردید- در آنجا می گوید که بنی صدر و بازرگان به ولایت فقیه باور ندارند. اینها با شما کجدار و مریز عمل می کنند تا شما سرت را بگذاری زمین. بعد از شما نخواهند گذاشت این ولایت فقیه بماند. به اصطلاح آن آقا هشدار می دهد و اولش می گوید دعوا سر قدرت نیست ولی پایان نامه می گوید ما آماده ایم همه دولت را در دست بگیریم. آن طرف را شما روانه کنید. یعنی با زبان احترام کامل، از آقای رهبر می خواهند که کودتا کنند. که متاسفانه ایشان هم متقاعد می شوند و سه ماه بعد کودتا می کنند.
اخیراً سایت جرس مصاحبه ای از عزت الله سحابی منتشر کرده است که در آن رهبر شورای فعالان ملی مذهبی ایران، نکاتی را بازگو کرده است که می تواند بخشی از وقایع پس از انقلاب را در ذهن نسل جوان تر شکل دهد.
پس از خواندن این مصاحبه خواننده با این پرسش ها به جا می ماند: آیا آنگونه که عزت الله سحابی می گوید، سید محمد بهشتی که از ارکان و بازیگران اصلی دوران تاسیس این نظام بوده و آیت الله خمینی او را به مثابه یک ملت می خواند، با اصل ولایت فقیه مخالف بوده است و تنها از سر مصلحت اندیشی سکوت را ترجیح داده بود؟ آیا آیت الله خمینی مخالف عزل بنی صدر از مقام ریاست جمهوری بوده است؟ آیا بنی صدر از عوامل اصلی وقوع بحران های دهه شصت بوده، وقایعی که آسیاب خون را در ایران به چرخش درآورد؟ اینها پرسش هایی است که برای پاسخش از ابوالحسن بنی صدر خواستم رو در روی من، در برنامه گفت و گوی ویژه این هفته رادیو فردا، بنشیند تا ببینیم او چه پاسخی برای این پرسش ها که عزت الله سحابی در ذهن مخاطب برانگیخته، دارد. شاید بتوان به حقایقی در این تضارب روایت ها دست یافت. شاید هم نه. اما وجود این تضارب ضروری است.
آقای بنی صدر، آیا آن طور که عزت الله سحابی روایت می کند، شما از عوامل اصلی تشدید بحرانهای دهه ۶۰ خورشیدی در ایران بودید؟
ابوالحسن بنی صدر: این مسئله روشن است. بیان روشنی هم دارد. به لحاظ اینکه آنها، یعنی آنهایی که کودتا کردند و استبداد را برقرار کردند، مقدمات امر را فراهم آورده بودند. آن پیش نویس قانون اساسی را در مجلس خبرگان تبدیل کردند به قانون اساسی، گرچه با نظارت فقیه ولی با توجه به اینکه آن فقیه آقای خمینی بود، عملاً هرگاه می توانستند انتخابات ریاست جمهوری را هم ببرند و مجلس را هم، یک دیکتاتوری قانونی را برقرار می کردند. اصلاً نامزد شدن من هم برای این بود که جلوی این قانونی بودن و مشروع بودن این دیکتاتوری را بگیریم. پس چون در انتخابات ریاست جمهوری آنها چهار در صد بیشتر نتوانستند رای بیاورند، بر آن شدند که با آقای خمینی نامه نگاری کنند. نامه نوشتند سران حزب جمهوری به آقای خمینی که این که نشد. آقای خمینی هم به ترتیبی که آقای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه گفت به آنها می گوید که شما بروید مجلس را در دست بگیرید. یعنی اجازه تقلب در انتخابات مجلس می دهد. آن مجلس را هم با شرکت شش میلیون و ۶۰۰ هزار نفر در سراسر کشور و با تقلبات گسترده به دست می گیرند. با همه اینها در ۲۲ اسفند بنا بر نامه ای که از آقای بهشتی اخیراً منتشر شده، می گوید که با آنکه مجلس را داشتند، قوه مجریه را با استفاده از آقای خمینی به دست آورده بودند، قوه قضائیه هم در اختیار داشتند، نماز جمعه ها و امام جمعه ها و دستگاه تبلیغاتی را هم تصرف کرده بودند، آقای بهشتی به آقای خمینی نامه می نویسد که ما اقلیتیم و طرف مقابل آنها یعنی... (او اسم برده از من و از آقای مهندس بازرگان) اکثریت اند. خوب این یک مسئله مهم است در تاریخ ایران.
بنابراین شما معتقدید اینها زمینه را آماده کردند و از پیش از این که درگیری ها بالا بگیرد، برنامه برای حذف شما وجود داشته. اما آقای عزت الله سحابی از قول آقای بازرگان یک خاطره را نقل می کنند که آقای خمینی در یکی از جلسات به ایشان می گوید که من می دانم که بنی صدر حرف می زند و فقط هم حرف می زند، اما آنهایی که در مقابل او هستند، عمل می کنند. برداشت آقای عزت الله سحابی از این خاطره اینست که آقای خمینی راضی نبودند که شما برکنار شوید و حرف ها و اقدامات و اظهارات تند و تیز شما بوده که کار را خراب کرده، به روایت آقای عزت الله سحابی.
شما اینطور برداشت می کنید. به هر حال آقای عزت الله سحابی اولاً در آن روایتی که می کند، مسئله به این صورت نبود. مسئله به این صورت بود که آقای خمینی در آن جمع گفت -نه به گوش آقای بازرگان- در آن جمع ۲۵ اسفند که در خانه اش دعوت کرده بود، به من گفت شما در خارج بودید، در ایران نبودید، اینها که در داخل بودند نمی شناختید، اینها در داخل بودند و مواضع را تصرف کردند. من گفتم آقا این حرف چیست که شما می زنید؟ شما به تصرف اینها دادید. شما لطف کنید یک هفته اعلام کنید که در امور کشور دخالت نمی کنید. اگر این آقایان توانستند و رفتند در اتاقهای کارشان نشستند، آن وقت حرف شما راست در می آید. شما کشور را به تصرف اینها دادید.
یعنی شما معتقدید این برداشت آقای عزت الله سحابی درست نبوده و...
آقای خمینی در سه نوبت، می گوید اگر ملت موافقت کند او مخالفت می کند و اگر سی و پنج میلیون بگوید بله، او می گوید نه... او حکم عزل بنی صدر را امضا خواهد کرد. پس این اقلیت شدن در برابر یک اکثریت یک تحول بزرگ در تاریخ ایران است... از دید من تاریخ ایران از آن زمان ورق خورده و عمر استبداد شمرده است.
آقای بنی صدر، این که الان گفتید برداشت من بوده، من توضیح دادم که برداشت من نبوده. من فقط دارم سئوال می کنم. این عین جمله آقای عزت الله سحابی بود که من برایتان خواندم که می گوید: «برداشت من این بود که امام هم راضی نبودند بنی صدر برکنار شود اما حرفها و اقدامات و اظهارات تند و تیز او کار را خراب می کرد و او اوضاع را مشوش می ساخت. خوب، ما با او دوست بودیم ولی یادم هست وقتی مقالات او در روزنامه انقلاب اسلامی یا سخنرانی اش را در پایگاه وحدتی دزفول می شنیدیم، می گفتیم سید دیوانه شده است که اینطور صحبت می کند. به هرحال شرایط به سمتی رفت که بنی صدر عزل شد و باقی قضایا را هم یا دیده اید یا خوانده اید»، این عین جملات آقای عزت الله سحابی بود.
آخر، این آقای عزت الله سحابی الان در چه طرز فکری است. در این طرز فکر است که می گوید تکان نخورید، اگر تکان بخورید خدای نکرده چشم زخمی به این رژیم برسد، آسمان می آید زمین، زمین می آید آسمان. این طرز فکر فعلی اش است. آن روز هم از بسیاری امور اطلاع نداشت از جمله این سازش پنهانی بر سر گروگان ها که کودتا را ناگزیر می کرد. خیال می کرد بله، صحبت های تند و تیز بنده آن وضعیت را آن جوری کرده. نه من صحبت های تند و تیزی هم نمی کردم. من روی آن چه که حقوق ملی بود، می ایستادم، برای اینکه برای این کار انتخاب شده بودم. صحبت های آقای مشفق به تازگی اگر ایشان گوش بدهند، برخی از آن تاریخ را، متوجه می شوند که در طی این سی سال هیچگاه این عامل را در نظر نگرفته اند. آقای مشفق می گوید، اولین باری که یک مقام مهم این رژیم در مقام رئیس اطلاعات ستاد مشترک سپاه می گوید گروگانگیری ساخت آمریکا بوده، توسط عامل آنها -آقای موسوی خوئینی ها- اجرا شده. آقای خمینی گفت این انقلاب دوم بود. سی سال هم اینها می گفتند که این بزرگترین کاری بوده انقلابی که انجام گرفته. حالا نه. تصدیق می کنند که این کار انقلابی نبوده و طرحی بوده آمریکایی و در ایران اجرا شده. نتیجه بدیهی این طرحی که حالا اعتراف می شود که آمریکایی بوده، اینست که آن ماجرای سازش پنهانی «اکتبر سورپرایز» است. معروف شد به اکتبر سورپرایز و بعد ایران گیت. چون [عزت الله سحابی] اینها را در نظر نمی گیرد، می گوید آقای خمینی میل نداشت. آقای خمینی میل داشت که من در آن زد و بند... بپذیرم آن زد و بند را. من نپذیرفتم چون استقلال ایران را نقض می کرد.
زد و بند چه کسی با چه کسی، آقای بنی صدر؟
آقای بهشتی آن زمان، -در نواری که از او انتشار پیدا کرد- نزد محارمش گفته بود که ما از گروگان ها مثل یک آتو بر ضد کارتر و بنی صدر استفاده می کنیم. [علیه] کارتر معلوم بود استفاده کردند؛ تاخیر انداختن آزادی گروگان ها. اما بر ضد بنی صدر چه جوری ممکن بود استفاده کرد؟ این که با آن طرف مقابل معامله کرده باشند که کرده بودند و کودتا کنند بر ضد بنی صدر که کردند.
می شود آیا نتیجه گرفت که خیلی از مواضع ضد آمریکایی در آن سال ها از آقای خمینی، بیشتر یک جور مصرف مقطعی داشته والا به صورت بنیانی این اختلافات در آن زمان مطرح نبوده آنطور که مثلاً چپ مارکسیستی با آمریکا مخالفت می کرد؟
قطعاً این طور است. یعنی زیرازیر زد و بند بوده. ظاهراً شعارهای ضد آمریکایی بوده. در کتاب نامه ها، اگر شما مراجعه کنید، می بینید که یک نامه در همان زمان به آقای خمینی نوشتم که در پاریس معامله ای بر سر گروگانها انجام گرفته. نه مسئله ای بوده که من بعدها متوجه شدم. باز در روز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، آقای هاشمی رفسنجانی که آن وقت رئیس مجلس بود، گفت بعد از این در آینده خواهند گفت ما باعث شدیم که ریگان رئیس جمهور آمریکا شود. یعنی همه معلوم بود... وقتی نخواهی به اینها توجه کنی، می رود روی ذهنیات. واقعیات جایش را می دهد به ذهنیات. در ذهنیات می شود این گونه برداشت هایی که می شود برداشت آقای عزت الله سحابی که شما برای من خواندید.
آقای بنی صدر، یک سئوال نهایی معطوف به این مصاحبه آقای سحابی. ایشان جریانی را تعریف می کنند و بعد نتیجه می گیرند که آقای سید محمد بهشتی با اصل ولایت فقیه موافق نبودند. شما که از نزدیک با آقای بهشتی مراوده داشتید در آن سال ها، آیا برداشت شما هم اینست که آقای بهشتی با اصل ولایت فقیه موافق نبود؟
صد در صد. برای اینکه دلیل مهمتر از اینکه به گوش ایشان گفته، پیش نویس قانون اساسی را شورای انقلاب که این آقا یعنی آقای بهشتی هم عضو آن بود، به اتفاق آرا تصویب کرد. در آن ولایت فقیه نبود و جمهور مردم بود. در مجلس خبرگان هم چندین نوبت گوشزد شد. من خودم به ایشان گفتم. گفتم آقا شما به پیش نویس رای دادید. شما می دانید که شورای انقلاب تصویب کرده که مجلس خبرگان برای بررسی پیش نویس تشکیل شود. حق ندارد خارج شود از آن پیش نویس. وکالت فضولی... شما چنین وکالتی ندارید از طریق مردم. با همه اینها این آقا تصویب ولایت فقیه را کارگردانی کرد. البته یک اصل هم گذاشته بود که آن اصل را ما متوجه شدیم. با آقای منتظری هم گفت و گو شد و او هم متوجه شد. با آن مخالف شد. والا آن اصل هم می گذاشتند، یک دیکتاتوری کامل به قبای آقای بهشتی ساخته می شد.
چه بود آن اصل؟
بنا بر آن اصل، رهبر می توانست اختیارات خودش را به دیگری تفویض کند. بنابراین فرض این بود که ایشان بشود رئیس جمهور، آقای رهبر هم اختیاراتش را تفویض کند به ایشان و ایشان بشود تام الاختیار. این مبنای کار آن آقا [بهشتی] بود در آن مجلس. بعد شما در نامه به آقای خمینی می خوانید ایشان در ۲۲ اسفند نوشته، سه روز قبل از آن جلسه که شما صحبتش را کردید- در آنجا می گوید که بنی صدر و بازرگان به ولایت فقیه باور ندارند. اینها با شما کجدار و مریز عمل می کنند تا شما سرت را بگذاری زمین. بعد از شما نخواهند گذاشت این ولایت فقیه بماند. به اصطلاح آن آقا هشدار می دهد و اولش می گوید دعوا سر قدرت نیست ولی پایان نامه می گوید ما آماده ایم همه دولت را در دست بگیریم. آن طرف را شما روانه کنید. یعنی با زبان احترام کامل، از آقای رهبر می خواهند که کودتا کنند. که متاسفانه ایشان هم متقاعد می شوند و سه ماه بعد کودتا می کنند.