جمعه ساکت
جمعه متروک
جمعه چون کوچههای کهنه غمانگیز
جمعه اندیشههای تنبل بیمار
جمعه خمیازههای موذی کشدار
جمعه بیانتظار
جمعه تسلیم
خانه خالی
خانه دلگیر
خانه دربسته بر هجوم جوانی
خانه تاریکی و تصور خورشید
خانه تنهایی و تفال و تردید
خانه، پرده، کتاب، گنجه، تصاویر
آه چه آرام و پرغرور گذر داشت
زندگی من چو جوبار غریبی
در دل این جمعههای ساکت متروک
در دل این خانههای خالی دلگیر
آه چه آرام و پرغرور گذر داشت...
ایرج گرگین در بامداد روز جمعه ۲۳ دی برابر با ۱۳ ژانویه در سن ۷۷ سالگی درگذشت. مرگ وی فرهنگدوستان، مطبوعاتیها و دستاندرکاران رسانهای ایران را سوگوار کرد.
فعالیت مطبوعاتی ایرج گرگین نماد کار رادیو و تلویزیونی مدرن، لیسانسیه ادبیات دانشگاه تهران و فوق لیسانس مدیریت ارتباطات از دانشگاه یو اس سی در نیمه دهه ۱۳۳۰ با گزارشگری در روزنامه کیهان آغاز شد. استعداد او اول به سرعت در زمینه کار رسانهای مکتوب فرهنگی و خبر و سرانجام در رادیو تلویزیون ملی ایران شکوفا شد. تا مدیر برنامه دوم رادیو شد و کمی بعد بر صندلی مدیریت شبکه دو رادیو و تلویزیون ملی ایران تکیه زد.
در این دوره سردبیر مجله تماشا هم بود که کار پرآوازهترین فرهنگدوستان، هنرمندان و اهل قلم ایران در آن بازتاب مییافت. ایرج گرگین خیلی زود با نوآوریهایش در گویندگی و در سمتگیری فرهنگی به قبله آمال جوانانی بدل شد که خود بعدا از دستاندرکاران ارشد کار رسانهای ایران شدند. از این جملهاند فریدون فرحاندوز در واشینگتن و اسماعیل میرفخرایی در تهران.
فریدون فرحاندوز، برنامهساز، گوینده و سردبیر و مدیر بخش خبر شبکه دو تلویزیون ملی ایران در سالهای پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ از ایرج گرگین میگوید.
فریدون فرحاندوز: ۴۵ سال پیش او را برای اولین بار در رادیو ایران دیدم و دقیقا مثل شاگردی که استادش را میبیند یا مثل کسی که به آرزویی دستنیافتنی دست پیدا میکند روزی که دیدمش چنین حالتی را داشتم. در آن زمان او کارهایی را که میکرد در رادیو تهران کارهای بسیار بسیار پیش از زمان خودش بود. او کسی بود که در آن زمان ادبیات جهان را به زیباترین شیوه به مردم ایران معرفی میکرد. در نمایشنامههایی که در رادیو درست میکرد و تهیه میکرد و خودش اجرا میکرد با همکاری بسیاری از نازنینان هنرمند که بسیاریشان در ایران هستند و بعضیهایشان هم در خارج هستند... نمیخواهم اسم ببرم چون ممکن است اسم بعضیها را از قلم بیندازم. از اول علاقه و دلبستگی عجیبی به فرهنگ داشت. ایرج گرگین یک انسان چندوجهی بود. روزنامهنگار بود و بعد به رادیو رفت. در رادیو گویندگی و تهیهکنندگی یعنی هر کاری را که شما فکر کنید در یک رسانه گروهی دیداری و شنیداری میشود انجام داد او انجام داد. او سالهای سال مدیر قسمتهای مختلف رادیو بود. مصاحبههای گوناگونی انجام داد. درخشانترین نمونههایش را خوشبختانه در دست داریم. مصاحبهای که با فروغ فرخزاد کرد...
ایرج گرگین: راجع به زندگیتون مختصری برای ما بفرمائید؟
فروغ فرخزاد: منظورتون شرح حاله دیگه؟
شرح حال.
ولله حرف زدن در این مورد به نظر من یک کار خیلی خستهکننده و بیفایدهایه.
چه طور؟
شرح حال یعنی چی؟ خب، این یه چیز طبیعیه که هر آدمی که به دنیا میآد بالاخره یه تاریخ تولدی داره، اهل یک شهر یا دهیه، توی مدرسهای درس خونده، یه مشت اتفاقهای خیلی معمولی و قراردادی هم تو زندگیش افتاده که بالاخره برای همه میافته. مثل توی حوض افتادن دورۀ بچگی، یا…
یعنی شعر به علی گفت مادرش روزی...
تقلب کردن دورۀ مدرسه، عاشق شدن دوره جوونی، عروسی کردن، ازاین جور چیزا دیگه. اما اگه منظور از این شرح حال توضیح دادن یه مشت مسائلیه که به کار آدم مربوط میشه، خب، در مورد من میشه شعر، خب پس باید بگم که برای من هنوز موقعش نرسیده، چون من شعر رو به صورت جدی تازه شروع کردم.
شعر امروز باید صاحب چه خصوصیاتی باشد؟ نقاط ضعفش چیست؟ نکات مثبتش چیست و به طور کلی صحبتمون رو در مورد وضع شعر امروز شروع کنیم.
من خیلی از شما تشکر میکنم که گفتین شعر امروز و نگفتین شعر نو، چون درست هم همینه. شعر نو کهنه نداره. اون چیزی که شعر امروز رو از شعر دیروز جدا میکنه...
فریدون فرح اندوز: سالها سردبیر مجله تماشا بود. یکی از پیشروترین مجلات را در آن زمان به وجود آورد. بعد وقتی به تلویزیون آمد نخبهترین افراد را دور خود جمع کرد. ایرج گرگین کسی بود که میدان داد به تمام استعدادهای جوان. به تمام هنرمندانی که استعدادی داشتند و امکان عرضه آن استعداد را نداشتند. درهای شبکه دو رادیو تلویزیون به روی این هنرمندان باز شد و آنها آمدند وتوانستند خودشان را نشان دهند. بسیاری از نامداران امروز هنر ایران در هر زمینه هنری بگیرید از موسیقی تا سینما مدیون ایرج گرگین هستند چون اگر ایرج گرگین نبود امکان اینکه آنها وارد سیستم شوند و بتوانند استعداد خودشان را نمایان کنند و به مردم عرضه کنند وجود نمیداشت.
در تهران اسماعیل میرفحرایی، از گویندگان و برنامه سازان و مدیران رسانهای دوران پیش از انقلاب هم رمز جذابیت شیوه کار و نوع نگاه ایرج گرگین را این گونه خلاصه میکند:
اسماعیل میرفخرایی: من و فریدون فرحاندوز که تفاوت صدای او را با صداهای دیگر تشخیص داده بودیم، در طول سالها نه جغرافیا و نه سیاست و نه سعایتها توانست ما را از گرگین عزیزمان جدا کند. همه به دور مدیر عامل وقت رادیو و تلویزیون ایران، آقای قطبی، عشقی را که سنت اگزوپری، خلبان و نویسنده بزرگ از آن حرف میزند تجربه میکردیم. سنت اگزوپری میگوید: عشق این نیست که عاشق و معشوق به هم بنگرند. عشق آن است که آنها با هم به یک سو بنگرند. سوی نگاه ما ایران بود و ایران هست. گرگین در هر زمان دشمن ابتذال در رادیو و تلویزیون بود. بعد از انقلاب من و برادرش جمشید را به ماندن در ایران تشویق میکرد. اول هر مکالمه بین من و آقای گرگین تلخکامی خودش را از شرایط رادیو و تلویزیونهای داخل و خارج با این شوخی آغاز میکردیم که «آقای گرگین، وقتی بزرگ شدیم چه کاره خواهیم شد؟» حدود یک ماه پیش هم که با هم صحبت میکردیم در مورد کتابش و از من مطلب خواسته دارم آماده میکنم، سخنی از شدت بیماریاش نگفت. واقعا من و فریدون فرح اندوز که روزگاری برای دیدن او ساعتها دم در رادیوایران در میدان ارگ میایستادیم تا صاحب این صدای لطیف و استثنایی را ببینیم، که بالاخره دیدیم، در جلسهای که بعد با او همکار شدیم به او گفتم آقای گرگین همه گرفتاریهای ما از شماست. شما ما را به این حرف علاقهمند کردید. او هم بعد از شنیدن این حرف لبخندی از رضایت میزد. آقای گرگین به ما یاد داد که زندگی بدون فرهنگ معنا ندارد. او رادیو و تلویزیون را بلندگو نمیدید. هیچ وقت استفاده شخصی یا تجاری از تلویزیون و رادیو نکرد. استفاده فرهنگی کرد. قبل از آقای گرگین با اینکه بسیاری از اهل فضیلت و ادب در رادیو کار میکردند ولی نحوه اجرای برنامههای آنها به صورت خطابه بود. این طوری بود رادیو: شنوندگان عزیز توجه فرمایید توجه فرمایید...
اما کار ایرج گرگین آنچنان که در مصاحبه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران گفته در رادیو تلویزیون ملی ایران گهگاه خوشایند سازمان اطلاعات و امنیت کشور معروف به ساواک نبود. رضا قطبی رییس وقت رادیو تلویزیون ملی ایران در این چالشها پشتیبان ایرج گرگین و به گفته او سپر بلای کارمندان رادیو تلویزیون بود.
غلامرضا افخمی، مدیر بخش تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران و نویسنده کتاب زندگی و زمانه شاه در واشینگتن:
«عملا این بود که در چارچوب نیازمندیهای حرفهای که او در آن کار میکرد و با توجه به تنشهایی که به ویژه در شرایط او بین کاری که انجام میداد و مسایل امنیتی که بعضی از سازمانهای امنیتی در آن زمان مطرح میکردند در بین اینها بتواند حقیقت را بیان کند و نه فقط حقیقت را بیان کند بلکه شیوه بیانش را گسترش دهد. این را هم بگویم که یکی از شانسهایی که او داشت این بود که در سازمانی کار میکرد که رییسش به خصوص رضا قطبی عامل مهمی بود برای اینکه همکارانش را در برابر فشارهایی که به آنها میآمد در حد قابل ملاحظهای حفظ کند. با تمام اینها باید بگویم کاری که ایرج گرگین میکرد هم نیازمند تواناییهایی علمی بود و همن نیازمند تواناییهای شخصیتی بود و به هر حال نیازمند جراتی بود که در وجودش وجود داشت و از دورههای قبل و کارهای دیگری که میکرد همواره در وجودش بود.»
از همین رو روش ایرج گرگین در امر کار رسانهای به گفته منصور فرهنگ، استاد علوم سیاسی دانشگاه بنینگتن در ورمونت و کارشناس تاریخ رسانه در ایران او را در میان همکارانش متمایز میکرد. لازمه پشت سرگذاشتن چالشها منشی بود که ایرج گرگین به گفته منصور فرهنگ هنگام برخورد با مخالفان و منتقدانش بروز میداد. چه در ایران و چه بعدها در سالهای پس از انقلاب در خارج.
منصور فرهنگ: برای این که کسی بتواند این بینش را در کار روزانه پیاده کند نیاز به یک خلق و خوی مستمر و متینی دارد. که بتواند در برابر انتقادها یا مشکلات و یا به طور کلی در برابر کسانی که با این نوع کار رسانه یا روزنامه نگاری آشنا نیستند خونسردی خودش و متانت خودش را حفظ کند. و واقعا این ایرج گرگین بسیار طبیعی خلق و خوی متینی داشت و خیلی مستمر بود. به همه گوش میداد. با اینکه خودش تعهدات عمیق لیبرالی داشت در عین حال به بینشهای متفاوت احترام میگذاشت و خوب میفهمید مدنیت سیاسی در گرو پذیرش کثرتگرایی روشنفکران و فعالان سیاسی جامعه است. یعنی اگر این گروههای نخبه در جامعه نتوانند تنوع فکر و اندیشه و تحلیل را مراعات کنند و به انگیزههای و نیت یکدیگر سوء ظن پیدا کنند غیرممکن است که آنجامعه بتواند از فرهنگ دموکراتیک برخوردار شود.
ایرج گرگین چند ماهی پیش از انقلاب از سمت خود استعفا داد. اعتصاب شماری از کارمندان رادیو و تلویزیون سبب شد او پیشنهاد کند کار اداره رادیو تلویزیون به شورایی سپرده شود مرکب از نمایندگان گروههای معترض جامعه مانند نویسندگان، هنرمندان، دانشگاهیان، حقوقدانان و روحانیان تا فارغ از فعل و انفعالهای بعدی سیاسی رادیو و تلویزیون ایران از گزند انحصارطلبی دور بماند. امری که عملی نشد. ایرج گرگین بعد از انقلاب دو سالی در ایران ماند. اما شنیدن این که محافلی در حکومت انقلابی ضد انقلابش میدانند و در پی بازداشت او هستند سبب شد پس از این مدت ایران را ترک کند. پس از خروج از ایران ایرج گرگین که فوق لیسانساش را در رشته مدیریت ارتباطات از دانشگاه جنوب کالیفرنیا در لس آنجلس گرفته بود در همین شهر که اینک میزبان بزرگترین جمعیت ایرانیان برونمرزی بود ساکن شد و در آغاز دهه ۱۳۶۰ «رادیو امید» را بنا نهاد.
اعظم گرگین، شریک نزدیک یک ربع قرن زندگی با ایرج گرگین در آغاز از این دوره فعالیت رسانهای او میگوید:
اعظم گرگین: ایرج فعالیت خودش را در آمریکا با رادیو امید آغاز کرد. از لحاظ خبررسانی و ترویج برنامههای فرهنگی و هنری ویژگی رادیو امید ایجاد ارتباط مستقیم بین گروههای مختلف سیاسی که تا قبل از آغاز این رادیو تحمل شنیدن عقاید و نظرات مختلف یکدیگر را نداشتند. او در واقع بنیانگذار این روش بود و تحت تاثیر بحثها و ارتباط مستقیمی که او بین مردم ایجاد کرده بود توانست جمعیت کثیری را رو به روی فدرال بیلدینگ لس آنجلس جمع کرد برای تظاهرات علیه جنگ ایران و عراق. و این تا آن زمان رخ نداده بود. کریستین ساینس مونیتور رادیو امید را صدای منطق و صدای ایرانیان خواند. کنار رادیو ایرج فصلنامه امید را منتشر میکرد که آن هم یک بار فرهنگی ویژهای داشت. ولی مثل همه اتفاقات عجیب و غریبی که رخ میدهد این رادیو با همه محبوبیتش نتوانست... یک گروه کرهای این ایستگاه رادیویی را خرید و رادیو امید برای همیشه خاموش شد.
به نظر منصور فرهنگ از تحلیلگران رادیو امید این دوره از فعالیت ایرج گرگین به علت مشکل شدن کاربرد معیارهای حرفهای در تفکیک تشریح از تحلیل منحصر به فرد بود:
از بعد فرهنگی هنری ایرج کارهای بسیار جالبی حتی در ایران کرد که آن از مسائلی که مورد توجه من است دور است. ولی از نظر سیاسی بهترین دوره زندگی روزنامهنگاری و رسانهای او دورهای بود که رادیو امیدایران در لس آنجلس را اداره میکرد. ایرج گرگین بعد از خروج از ایران برای اولین بار برایش فرصت پیش آمد در لس آنجلس که رادیو امید را آغاز کرد. در این رادیو او واقعا برای اولین بار در زندگیاش این آزادی را داشت و امکان بسیار محدود مادی را داشت که بتواند روزنامه نگاری را به معنای حرفهای خودش یعنی بیان و تشریح واقعیات را از تحلیلهای متنوع واقعیات جدا کند و در ضمن بخواهد که از عناصر متنوع نه فقط دارای یک بینش دعوت کند که راجع به این وقایع تحلیل دهند. از زاویه متنوع ببینند. در این راه کوشش بسیار وسیع و جالبی در لس آنجلس کرد. با نهایت تاسف ایرانیهای مقیم لس آنجلس به اندازه کافی از این کار واقعا نمونه و استثنایی ایرج حمایت نکردند و او نتوانست این کار را ادامه دهد. یادم میآید که در آن دوره هم گروههای چپ و هم گروههای راست از او انتقاد میکردند. برای اینکه کار او استثنایی و حرفهای و از نظر من از بیخ و بن دموکراتیک بود. یعنی یکی از روزنامه نگارها و رسانهایهای استثنایی بود که در این دوره از زندگیاش نشان داد که یک روزنامه نگار حرفهای در یک جامعه باز چگونه باید عمل کند. از این جهت به نظر من ایرج گرگین دارای یک ویژگی بسیار قابل تحسین و در چارچوب فرهنگ سیاسی ایران استثنایی بود.
تعطیل شدن رادیو امید سرآغاز فعالیت تلویزیونی ایرج گرگین در لس آنجلس شد.
اعظم گرگین: بعد از این رادیو ایرج با پرویز قریبافشار «سیمای آشنا» یک برنامه تلویزیونی را آغاز کرد که باز هم آن برنامههای مصاحبههای فرهنگی و هنری و اینها بود و باز هم خبررسانیاش بیطرفانه بود و برنامههای تلویزیونیاش هم محبوب بود و در آن زمان یک زلزله در ایران رخ داد و ایرج از محبوبیت این تلویزیون توانست استفاده مثبت کند و یک تلهتان راه انداخت و حدود ۳۵۰ هزار دلار پول جمع کرد که برای کمکرسانی به آسیبزدگان زلزله در ایران بفرستد.
پایان کار ایرج گرگین در سیمای آشنا مصادف شد با گسترش اینترنت در دانشگاههای آمریکا:
بعد از فعالیتش در آن تلویزیون ایرج وبسایت امید را آغاز کرد. یکی از بینانگذاران سایت اینترنتی به زبان فارسی بود. قصد او این بود که برنامههای آموزشی در سطح دانشگاهی ارائه دهد. ولی متاسفانه به دلیل اینکه هنوز اینترنت جا نیفتاده بود و خیلی سخت بود که بازده مالی داشته باشد تعطیل شد.
نزدیک دو دهه کار رسانهای در لس آنجلس و دل بستن به مخاطبان ایرانی این شهر سبب نشد که ایرج گرگین دعوت رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی را به پراگ برای پذیرفتن سردبیری بخش فارسی این نهاد نپذیرد.
من فکر میکنم دو دلیل داشت. یک دلیلش این بود که آن زمان کنفرانسی تشکیل شده بود برای ایجاد ارتباط مستقیم بین ایران و آمریکا و ایرج جزو پنل آن کنفرانس بود و با آقای عباس میلانی معتقد بودند که ایران میتواند بدون واسطه وارد مذاکره با دولت آمریکا شود. آن زمان این ماجرا جا نیافتاد و باعث خشم یک عده تندرو شد. در لس آنجلس او را محکوم به این کردند که طرفدار جمهوری اسلامی است و ایرج بینهایت از این ماجرا رنجید.
وقتی که رادیو اروپای آزاد ازش دعوت کرد تصمیم گرفت که برای دوره آزمایشی خیلی کوتاهی برود و هم از این دادوقال خودش را بیرون بکشد و هم این که ببیند میتواند جای دیگر حرفهایی که دلش میخواهد بزند. وقتی که به رادیو اروپای آزاد/رادیوآزادی رفت حس کرد آن چه که میخواهد بکند و بگوید میتواند. نتیجتا استقبال کرد و پراگ ماند و در حدود یازده سال برای این رادیو در پراگ کار کرد. چیزی که من دلم میخواهد بگویم این است که ایرج آدم بسیار معتدل و به معنای اخص کلمه دموکرات بود. طرفدار اعتدال بود و میانه رو بود. به همین دلیل همیشه مورد هجوم و خشم تندروها از هر طیفی بود. یک عدهای او را طرفدار جمهوری اسلامی میدانستند و عدهای او را ضد انقلاب میدانستند. ایرج هم همیشه فکر میکرد و من فکر میکنم عمیقا معتقد بود که انسانها همیشه در حال رشداند. به این رشد ذهنی میرسند و بالاخره متوجه میشوند که اعتدال بهتر از تندروی است. انسان میتواند پیشرفت کند و به این نتیجه برسد که لازم نیست همه چیز را از بنیاد خراب کند و میتواند به این نیتجه برسد که با میانهرو بودن آدم زودتر میتواند به مقصد برسد تا اینکه تندروی کند. همیشه به این ماجرا واقعا امیدوار بود.
در ۵ سال آخر زندگی، ایرج گرگین که همیشه به آموزش نسلهای جدید چشم دوخته بود میکوشید عصاره تجربه خود را در کار رسانه به صورت مکتوب به آیندگان منتقل کند. ماندانا زندیان عضو هیئت تحریریه فصلنامه رهآورد چاپ لسآنجلس و تنظیم کننده مصاحبه هفت قسمتی با ایرج گرگین از کتابی میگوید که به زودی خاطرات و تجربیات ایرج گرگین را بازتاب میدهد:
ماندانا زندیان: عنوان کتاب «امید و آزادی» خواهد بود. محتوای کتاب... آقای گرگین باور داشتند که نگاه یا اندیشه و باور هر انسان که کار فرهنگی میکند به ویژه تنها در صورتی ماندگار خواهد شد برای بعدی که به هیئت نوشته در بیاید. یعنی معتقد بودند که برنامههای رادیویی بسیاری که سالهای دراز کار کرده بودند و همه در قالب شنیداری بود برای نسل بعد تنها یک صدایی از ایرج گرگین به یادگار خواهد گذاشت و ممکن است حالا برخی برنامهها به خصوص برنامههای اخیر با توجه به امکاناتی که تکنولوژی فراهم کرده حفظ شود. ولی حقیقتا آن انسانی که ایرج گرگین هست را به نسل بعد از نسل من و نسل بعد از آنها به ویژه منتقل نخواهد کرد و به این دلیل این کتاب گزیدهای است که خودشان از برنامههای گوناگون رادیویی که داشتند از مصاحبههایی که داشتند و همچنین از مصاحبههایی که دیگران با ایشان کردند در این سالها انتخاب کردند که به شکل مکتوب درمیآید و به یادگار بماند.
از ایرج گرگین علاوه بر همسرش اعظم پسرش افشین گرگین دستاندرکار فعالیتهای رسانهای در لسآنجلس برجا مانده است. دوستداران ایرج گرگین روز یکشنبه در دانشگاه مریلند در نزدیکی واشینگتن یاد او را گرامی میدارند. پس از خاکسپاری پیکر ایرج گرگین در روز جمعه آینده در لسآنجلس شهری که همیشه با او مهربان نبود مراسم یادبود دیگری هم برای او در همین شهر در دانشگاه یو سی الای برگزار خواهد شد. بدوردگویی با ایرج گرگین پایان بخش برنامه این هفته پیک فرهنگ است. کار پیک فرهنگ از این پس بدون دلگرمیهای او، اما با حضور غایبانهاش دنبال خواهد شد.
جمعه متروک
جمعه چون کوچههای کهنه غمانگیز
جمعه اندیشههای تنبل بیمار
جمعه خمیازههای موذی کشدار
جمعه بیانتظار
جمعه تسلیم
خانه خالی
خانه دلگیر
خانه دربسته بر هجوم جوانی
خانه تاریکی و تصور خورشید
خانه تنهایی و تفال و تردید
خانه، پرده، کتاب، گنجه، تصاویر
آه چه آرام و پرغرور گذر داشت
زندگی من چو جوبار غریبی
در دل این جمعههای ساکت متروک
در دل این خانههای خالی دلگیر
آه چه آرام و پرغرور گذر داشت...
ایرج گرگین در بامداد روز جمعه ۲۳ دی برابر با ۱۳ ژانویه در سن ۷۷ سالگی درگذشت. مرگ وی فرهنگدوستان، مطبوعاتیها و دستاندرکاران رسانهای ایران را سوگوار کرد.
فعالیت مطبوعاتی ایرج گرگین نماد کار رادیو و تلویزیونی مدرن، لیسانسیه ادبیات دانشگاه تهران و فوق لیسانس مدیریت ارتباطات از دانشگاه یو اس سی در نیمه دهه ۱۳۳۰ با گزارشگری در روزنامه کیهان آغاز شد. استعداد او اول به سرعت در زمینه کار رسانهای مکتوب فرهنگی و خبر و سرانجام در رادیو تلویزیون ملی ایران شکوفا شد. تا مدیر برنامه دوم رادیو شد و کمی بعد بر صندلی مدیریت شبکه دو رادیو و تلویزیون ملی ایران تکیه زد.
در این دوره سردبیر مجله تماشا هم بود که کار پرآوازهترین فرهنگدوستان، هنرمندان و اهل قلم ایران در آن بازتاب مییافت. ایرج گرگین خیلی زود با نوآوریهایش در گویندگی و در سمتگیری فرهنگی به قبله آمال جوانانی بدل شد که خود بعدا از دستاندرکاران ارشد کار رسانهای ایران شدند. از این جملهاند فریدون فرحاندوز در واشینگتن و اسماعیل میرفخرایی در تهران.
فریدون فرحاندوز، برنامهساز، گوینده و سردبیر و مدیر بخش خبر شبکه دو تلویزیون ملی ایران در سالهای پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ از ایرج گرگین میگوید.
فریدون فرحاندوز: ۴۵ سال پیش او را برای اولین بار در رادیو ایران دیدم و دقیقا مثل شاگردی که استادش را میبیند یا مثل کسی که به آرزویی دستنیافتنی دست پیدا میکند روزی که دیدمش چنین حالتی را داشتم. در آن زمان او کارهایی را که میکرد در رادیو تهران کارهای بسیار بسیار پیش از زمان خودش بود. او کسی بود که در آن زمان ادبیات جهان را به زیباترین شیوه به مردم ایران معرفی میکرد. در نمایشنامههایی که در رادیو درست میکرد و تهیه میکرد و خودش اجرا میکرد با همکاری بسیاری از نازنینان هنرمند که بسیاریشان در ایران هستند و بعضیهایشان هم در خارج هستند... نمیخواهم اسم ببرم چون ممکن است اسم بعضیها را از قلم بیندازم. از اول علاقه و دلبستگی عجیبی به فرهنگ داشت. ایرج گرگین یک انسان چندوجهی بود. روزنامهنگار بود و بعد به رادیو رفت. در رادیو گویندگی و تهیهکنندگی یعنی هر کاری را که شما فکر کنید در یک رسانه گروهی دیداری و شنیداری میشود انجام داد او انجام داد. او سالهای سال مدیر قسمتهای مختلف رادیو بود. مصاحبههای گوناگونی انجام داد. درخشانترین نمونههایش را خوشبختانه در دست داریم. مصاحبهای که با فروغ فرخزاد کرد...
ایرج گرگین: راجع به زندگیتون مختصری برای ما بفرمائید؟
فروغ فرخزاد: منظورتون شرح حاله دیگه؟
شرح حال.
ولله حرف زدن در این مورد به نظر من یک کار خیلی خستهکننده و بیفایدهایه.
چه طور؟
شرح حال یعنی چی؟ خب، این یه چیز طبیعیه که هر آدمی که به دنیا میآد بالاخره یه تاریخ تولدی داره، اهل یک شهر یا دهیه، توی مدرسهای درس خونده، یه مشت اتفاقهای خیلی معمولی و قراردادی هم تو زندگیش افتاده که بالاخره برای همه میافته. مثل توی حوض افتادن دورۀ بچگی، یا…
یعنی شعر به علی گفت مادرش روزی...
تقلب کردن دورۀ مدرسه، عاشق شدن دوره جوونی، عروسی کردن، ازاین جور چیزا دیگه. اما اگه منظور از این شرح حال توضیح دادن یه مشت مسائلیه که به کار آدم مربوط میشه، خب، در مورد من میشه شعر، خب پس باید بگم که برای من هنوز موقعش نرسیده، چون من شعر رو به صورت جدی تازه شروع کردم.
شعر امروز باید صاحب چه خصوصیاتی باشد؟ نقاط ضعفش چیست؟ نکات مثبتش چیست و به طور کلی صحبتمون رو در مورد وضع شعر امروز شروع کنیم.
من خیلی از شما تشکر میکنم که گفتین شعر امروز و نگفتین شعر نو، چون درست هم همینه. شعر نو کهنه نداره. اون چیزی که شعر امروز رو از شعر دیروز جدا میکنه...
فریدون فرح اندوز: سالها سردبیر مجله تماشا بود. یکی از پیشروترین مجلات را در آن زمان به وجود آورد. بعد وقتی به تلویزیون آمد نخبهترین افراد را دور خود جمع کرد. ایرج گرگین کسی بود که میدان داد به تمام استعدادهای جوان. به تمام هنرمندانی که استعدادی داشتند و امکان عرضه آن استعداد را نداشتند. درهای شبکه دو رادیو تلویزیون به روی این هنرمندان باز شد و آنها آمدند وتوانستند خودشان را نشان دهند. بسیاری از نامداران امروز هنر ایران در هر زمینه هنری بگیرید از موسیقی تا سینما مدیون ایرج گرگین هستند چون اگر ایرج گرگین نبود امکان اینکه آنها وارد سیستم شوند و بتوانند استعداد خودشان را نمایان کنند و به مردم عرضه کنند وجود نمیداشت.
در تهران اسماعیل میرفحرایی، از گویندگان و برنامه سازان و مدیران رسانهای دوران پیش از انقلاب هم رمز جذابیت شیوه کار و نوع نگاه ایرج گرگین را این گونه خلاصه میکند:
اسماعیل میرفخرایی: من و فریدون فرحاندوز که تفاوت صدای او را با صداهای دیگر تشخیص داده بودیم، در طول سالها نه جغرافیا و نه سیاست و نه سعایتها توانست ما را از گرگین عزیزمان جدا کند. همه به دور مدیر عامل وقت رادیو و تلویزیون ایران، آقای قطبی، عشقی را که سنت اگزوپری، خلبان و نویسنده بزرگ از آن حرف میزند تجربه میکردیم. سنت اگزوپری میگوید: عشق این نیست که عاشق و معشوق به هم بنگرند. عشق آن است که آنها با هم به یک سو بنگرند. سوی نگاه ما ایران بود و ایران هست. گرگین در هر زمان دشمن ابتذال در رادیو و تلویزیون بود. بعد از انقلاب من و برادرش جمشید را به ماندن در ایران تشویق میکرد. اول هر مکالمه بین من و آقای گرگین تلخکامی خودش را از شرایط رادیو و تلویزیونهای داخل و خارج با این شوخی آغاز میکردیم که «آقای گرگین، وقتی بزرگ شدیم چه کاره خواهیم شد؟» حدود یک ماه پیش هم که با هم صحبت میکردیم در مورد کتابش و از من مطلب خواسته دارم آماده میکنم، سخنی از شدت بیماریاش نگفت. واقعا من و فریدون فرح اندوز که روزگاری برای دیدن او ساعتها دم در رادیوایران در میدان ارگ میایستادیم تا صاحب این صدای لطیف و استثنایی را ببینیم، که بالاخره دیدیم، در جلسهای که بعد با او همکار شدیم به او گفتم آقای گرگین همه گرفتاریهای ما از شماست. شما ما را به این حرف علاقهمند کردید. او هم بعد از شنیدن این حرف لبخندی از رضایت میزد. آقای گرگین به ما یاد داد که زندگی بدون فرهنگ معنا ندارد. او رادیو و تلویزیون را بلندگو نمیدید. هیچ وقت استفاده شخصی یا تجاری از تلویزیون و رادیو نکرد. استفاده فرهنگی کرد. قبل از آقای گرگین با اینکه بسیاری از اهل فضیلت و ادب در رادیو کار میکردند ولی نحوه اجرای برنامههای آنها به صورت خطابه بود. این طوری بود رادیو: شنوندگان عزیز توجه فرمایید توجه فرمایید...
اما کار ایرج گرگین آنچنان که در مصاحبه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران گفته در رادیو تلویزیون ملی ایران گهگاه خوشایند سازمان اطلاعات و امنیت کشور معروف به ساواک نبود. رضا قطبی رییس وقت رادیو تلویزیون ملی ایران در این چالشها پشتیبان ایرج گرگین و به گفته او سپر بلای کارمندان رادیو تلویزیون بود.
غلامرضا افخمی، مدیر بخش تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران و نویسنده کتاب زندگی و زمانه شاه در واشینگتن:
«عملا این بود که در چارچوب نیازمندیهای حرفهای که او در آن کار میکرد و با توجه به تنشهایی که به ویژه در شرایط او بین کاری که انجام میداد و مسایل امنیتی که بعضی از سازمانهای امنیتی در آن زمان مطرح میکردند در بین اینها بتواند حقیقت را بیان کند و نه فقط حقیقت را بیان کند بلکه شیوه بیانش را گسترش دهد. این را هم بگویم که یکی از شانسهایی که او داشت این بود که در سازمانی کار میکرد که رییسش به خصوص رضا قطبی عامل مهمی بود برای اینکه همکارانش را در برابر فشارهایی که به آنها میآمد در حد قابل ملاحظهای حفظ کند. با تمام اینها باید بگویم کاری که ایرج گرگین میکرد هم نیازمند تواناییهایی علمی بود و همن نیازمند تواناییهای شخصیتی بود و به هر حال نیازمند جراتی بود که در وجودش وجود داشت و از دورههای قبل و کارهای دیگری که میکرد همواره در وجودش بود.»
از همین رو روش ایرج گرگین در امر کار رسانهای به گفته منصور فرهنگ، استاد علوم سیاسی دانشگاه بنینگتن در ورمونت و کارشناس تاریخ رسانه در ایران او را در میان همکارانش متمایز میکرد. لازمه پشت سرگذاشتن چالشها منشی بود که ایرج گرگین به گفته منصور فرهنگ هنگام برخورد با مخالفان و منتقدانش بروز میداد. چه در ایران و چه بعدها در سالهای پس از انقلاب در خارج.
منصور فرهنگ: برای این که کسی بتواند این بینش را در کار روزانه پیاده کند نیاز به یک خلق و خوی مستمر و متینی دارد. که بتواند در برابر انتقادها یا مشکلات و یا به طور کلی در برابر کسانی که با این نوع کار رسانه یا روزنامه نگاری آشنا نیستند خونسردی خودش و متانت خودش را حفظ کند. و واقعا این ایرج گرگین بسیار طبیعی خلق و خوی متینی داشت و خیلی مستمر بود. به همه گوش میداد. با اینکه خودش تعهدات عمیق لیبرالی داشت در عین حال به بینشهای متفاوت احترام میگذاشت و خوب میفهمید مدنیت سیاسی در گرو پذیرش کثرتگرایی روشنفکران و فعالان سیاسی جامعه است. یعنی اگر این گروههای نخبه در جامعه نتوانند تنوع فکر و اندیشه و تحلیل را مراعات کنند و به انگیزههای و نیت یکدیگر سوء ظن پیدا کنند غیرممکن است که آنجامعه بتواند از فرهنگ دموکراتیک برخوردار شود.
ایرج گرگین چند ماهی پیش از انقلاب از سمت خود استعفا داد. اعتصاب شماری از کارمندان رادیو و تلویزیون سبب شد او پیشنهاد کند کار اداره رادیو تلویزیون به شورایی سپرده شود مرکب از نمایندگان گروههای معترض جامعه مانند نویسندگان، هنرمندان، دانشگاهیان، حقوقدانان و روحانیان تا فارغ از فعل و انفعالهای بعدی سیاسی رادیو و تلویزیون ایران از گزند انحصارطلبی دور بماند. امری که عملی نشد. ایرج گرگین بعد از انقلاب دو سالی در ایران ماند. اما شنیدن این که محافلی در حکومت انقلابی ضد انقلابش میدانند و در پی بازداشت او هستند سبب شد پس از این مدت ایران را ترک کند. پس از خروج از ایران ایرج گرگین که فوق لیسانساش را در رشته مدیریت ارتباطات از دانشگاه جنوب کالیفرنیا در لس آنجلس گرفته بود در همین شهر که اینک میزبان بزرگترین جمعیت ایرانیان برونمرزی بود ساکن شد و در آغاز دهه ۱۳۶۰ «رادیو امید» را بنا نهاد.
اعظم گرگین، شریک نزدیک یک ربع قرن زندگی با ایرج گرگین در آغاز از این دوره فعالیت رسانهای او میگوید:
اعظم گرگین: ایرج فعالیت خودش را در آمریکا با رادیو امید آغاز کرد. از لحاظ خبررسانی و ترویج برنامههای فرهنگی و هنری ویژگی رادیو امید ایجاد ارتباط مستقیم بین گروههای مختلف سیاسی که تا قبل از آغاز این رادیو تحمل شنیدن عقاید و نظرات مختلف یکدیگر را نداشتند. او در واقع بنیانگذار این روش بود و تحت تاثیر بحثها و ارتباط مستقیمی که او بین مردم ایجاد کرده بود توانست جمعیت کثیری را رو به روی فدرال بیلدینگ لس آنجلس جمع کرد برای تظاهرات علیه جنگ ایران و عراق. و این تا آن زمان رخ نداده بود. کریستین ساینس مونیتور رادیو امید را صدای منطق و صدای ایرانیان خواند. کنار رادیو ایرج فصلنامه امید را منتشر میکرد که آن هم یک بار فرهنگی ویژهای داشت. ولی مثل همه اتفاقات عجیب و غریبی که رخ میدهد این رادیو با همه محبوبیتش نتوانست... یک گروه کرهای این ایستگاه رادیویی را خرید و رادیو امید برای همیشه خاموش شد.
به نظر منصور فرهنگ از تحلیلگران رادیو امید این دوره از فعالیت ایرج گرگین به علت مشکل شدن کاربرد معیارهای حرفهای در تفکیک تشریح از تحلیل منحصر به فرد بود:
از بعد فرهنگی هنری ایرج کارهای بسیار جالبی حتی در ایران کرد که آن از مسائلی که مورد توجه من است دور است. ولی از نظر سیاسی بهترین دوره زندگی روزنامهنگاری و رسانهای او دورهای بود که رادیو امیدایران در لس آنجلس را اداره میکرد. ایرج گرگین بعد از خروج از ایران برای اولین بار برایش فرصت پیش آمد در لس آنجلس که رادیو امید را آغاز کرد. در این رادیو او واقعا برای اولین بار در زندگیاش این آزادی را داشت و امکان بسیار محدود مادی را داشت که بتواند روزنامه نگاری را به معنای حرفهای خودش یعنی بیان و تشریح واقعیات را از تحلیلهای متنوع واقعیات جدا کند و در ضمن بخواهد که از عناصر متنوع نه فقط دارای یک بینش دعوت کند که راجع به این وقایع تحلیل دهند. از زاویه متنوع ببینند. در این راه کوشش بسیار وسیع و جالبی در لس آنجلس کرد. با نهایت تاسف ایرانیهای مقیم لس آنجلس به اندازه کافی از این کار واقعا نمونه و استثنایی ایرج حمایت نکردند و او نتوانست این کار را ادامه دهد. یادم میآید که در آن دوره هم گروههای چپ و هم گروههای راست از او انتقاد میکردند. برای اینکه کار او استثنایی و حرفهای و از نظر من از بیخ و بن دموکراتیک بود. یعنی یکی از روزنامه نگارها و رسانهایهای استثنایی بود که در این دوره از زندگیاش نشان داد که یک روزنامه نگار حرفهای در یک جامعه باز چگونه باید عمل کند. از این جهت به نظر من ایرج گرگین دارای یک ویژگی بسیار قابل تحسین و در چارچوب فرهنگ سیاسی ایران استثنایی بود.
تعطیل شدن رادیو امید سرآغاز فعالیت تلویزیونی ایرج گرگین در لس آنجلس شد.
اعظم گرگین: بعد از این رادیو ایرج با پرویز قریبافشار «سیمای آشنا» یک برنامه تلویزیونی را آغاز کرد که باز هم آن برنامههای مصاحبههای فرهنگی و هنری و اینها بود و باز هم خبررسانیاش بیطرفانه بود و برنامههای تلویزیونیاش هم محبوب بود و در آن زمان یک زلزله در ایران رخ داد و ایرج از محبوبیت این تلویزیون توانست استفاده مثبت کند و یک تلهتان راه انداخت و حدود ۳۵۰ هزار دلار پول جمع کرد که برای کمکرسانی به آسیبزدگان زلزله در ایران بفرستد.
پایان کار ایرج گرگین در سیمای آشنا مصادف شد با گسترش اینترنت در دانشگاههای آمریکا:
بعد از فعالیتش در آن تلویزیون ایرج وبسایت امید را آغاز کرد. یکی از بینانگذاران سایت اینترنتی به زبان فارسی بود. قصد او این بود که برنامههای آموزشی در سطح دانشگاهی ارائه دهد. ولی متاسفانه به دلیل اینکه هنوز اینترنت جا نیفتاده بود و خیلی سخت بود که بازده مالی داشته باشد تعطیل شد.
نزدیک دو دهه کار رسانهای در لس آنجلس و دل بستن به مخاطبان ایرانی این شهر سبب نشد که ایرج گرگین دعوت رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی را به پراگ برای پذیرفتن سردبیری بخش فارسی این نهاد نپذیرد.
من فکر میکنم دو دلیل داشت. یک دلیلش این بود که آن زمان کنفرانسی تشکیل شده بود برای ایجاد ارتباط مستقیم بین ایران و آمریکا و ایرج جزو پنل آن کنفرانس بود و با آقای عباس میلانی معتقد بودند که ایران میتواند بدون واسطه وارد مذاکره با دولت آمریکا شود. آن زمان این ماجرا جا نیافتاد و باعث خشم یک عده تندرو شد. در لس آنجلس او را محکوم به این کردند که طرفدار جمهوری اسلامی است و ایرج بینهایت از این ماجرا رنجید.
وقتی که رادیو اروپای آزاد ازش دعوت کرد تصمیم گرفت که برای دوره آزمایشی خیلی کوتاهی برود و هم از این دادوقال خودش را بیرون بکشد و هم این که ببیند میتواند جای دیگر حرفهایی که دلش میخواهد بزند. وقتی که به رادیو اروپای آزاد/رادیوآزادی رفت حس کرد آن چه که میخواهد بکند و بگوید میتواند. نتیجتا استقبال کرد و پراگ ماند و در حدود یازده سال برای این رادیو در پراگ کار کرد. چیزی که من دلم میخواهد بگویم این است که ایرج آدم بسیار معتدل و به معنای اخص کلمه دموکرات بود. طرفدار اعتدال بود و میانه رو بود. به همین دلیل همیشه مورد هجوم و خشم تندروها از هر طیفی بود. یک عدهای او را طرفدار جمهوری اسلامی میدانستند و عدهای او را ضد انقلاب میدانستند. ایرج هم همیشه فکر میکرد و من فکر میکنم عمیقا معتقد بود که انسانها همیشه در حال رشداند. به این رشد ذهنی میرسند و بالاخره متوجه میشوند که اعتدال بهتر از تندروی است. انسان میتواند پیشرفت کند و به این نتیجه برسد که لازم نیست همه چیز را از بنیاد خراب کند و میتواند به این نیتجه برسد که با میانهرو بودن آدم زودتر میتواند به مقصد برسد تا اینکه تندروی کند. همیشه به این ماجرا واقعا امیدوار بود.
در ۵ سال آخر زندگی، ایرج گرگین که همیشه به آموزش نسلهای جدید چشم دوخته بود میکوشید عصاره تجربه خود را در کار رسانه به صورت مکتوب به آیندگان منتقل کند. ماندانا زندیان عضو هیئت تحریریه فصلنامه رهآورد چاپ لسآنجلس و تنظیم کننده مصاحبه هفت قسمتی با ایرج گرگین از کتابی میگوید که به زودی خاطرات و تجربیات ایرج گرگین را بازتاب میدهد:
ماندانا زندیان: عنوان کتاب «امید و آزادی» خواهد بود. محتوای کتاب... آقای گرگین باور داشتند که نگاه یا اندیشه و باور هر انسان که کار فرهنگی میکند به ویژه تنها در صورتی ماندگار خواهد شد برای بعدی که به هیئت نوشته در بیاید. یعنی معتقد بودند که برنامههای رادیویی بسیاری که سالهای دراز کار کرده بودند و همه در قالب شنیداری بود برای نسل بعد تنها یک صدایی از ایرج گرگین به یادگار خواهد گذاشت و ممکن است حالا برخی برنامهها به خصوص برنامههای اخیر با توجه به امکاناتی که تکنولوژی فراهم کرده حفظ شود. ولی حقیقتا آن انسانی که ایرج گرگین هست را به نسل بعد از نسل من و نسل بعد از آنها به ویژه منتقل نخواهد کرد و به این دلیل این کتاب گزیدهای است که خودشان از برنامههای گوناگون رادیویی که داشتند از مصاحبههایی که داشتند و همچنین از مصاحبههایی که دیگران با ایشان کردند در این سالها انتخاب کردند که به شکل مکتوب درمیآید و به یادگار بماند.
از ایرج گرگین علاوه بر همسرش اعظم پسرش افشین گرگین دستاندرکار فعالیتهای رسانهای در لسآنجلس برجا مانده است. دوستداران ایرج گرگین روز یکشنبه در دانشگاه مریلند در نزدیکی واشینگتن یاد او را گرامی میدارند. پس از خاکسپاری پیکر ایرج گرگین در روز جمعه آینده در لسآنجلس شهری که همیشه با او مهربان نبود مراسم یادبود دیگری هم برای او در همین شهر در دانشگاه یو سی الای برگزار خواهد شد. بدوردگویی با ایرج گرگین پایان بخش برنامه این هفته پیک فرهنگ است. کار پیک فرهنگ از این پس بدون دلگرمیهای او، اما با حضور غایبانهاش دنبال خواهد شد.