لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ تهران ۲۱:۴۹

‫هاشمی در پی برچیدن ولایت فقیه است، خامنه‌ای تهدید به حصر می‌کند‬


اکبر هاشمی رفسنجانی در هفتم اردیبهشت ۹۲، درباره کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری گفت: «اهل شانه خالی کردن در سختی‌ها نیستم« و «من نمی‌گویم که نمی‌آیم». در ۱۱ اردیبهشت ۹۲ نیز در دیدار دیگری در همین زمینه گوشزد کرد:
«با وجودی که ارزش زیادی برای دعوت مردم، قائلم و از صمیم قلب به آن احترام می‌‌گذارم، اما با توجه به ملاحظاتی که دارم باید با کمک صاحب‌نظران برای آن تدبیری اندیشید».

این سخنان که در فاصله زمانی شش روز مانده به آغاز ثبت‌نام نامزدهای ریاست جمهوری ایراد شد، برای اصلاح‌طلبان و باند محمود احمدی‌نژاد امیدبخش است (تا دو قطبی هاشمی- احمدی‌نژادی بسازند)، خواب را از خامنه‌ای ربوده و اردوی اصول‌گرایان را به هم ریخته است (به عنوان نمونه به این مطالب نگاه کنید: «اگر هاشمی بیاید اصول‌گرایان چه آرایشی می‌گیرند»، «سُقُلمه‌ای که همه را به تکاپو انداخت»، «دو رکورد عجیب هاشمی در رابطه با انتخابات»، «باز هم هاشمی به حضور سخت و غیرقابل اجنتاب در برابر بزرگان نظام تن می‌دهد؟» «هاشمی نامزد آمریکا در انتخابات است»، «ملت مدت‌هاست از هاشمی و تفکراتش عبور کرده‌اند»، «هاشمی چگونه جواب خدا و امام را می‌دهد»، و...).

آیت‌الله علی خامنه‌ای که پیشاپیش با اعلام آغاز محاکمه مهدی هاشمی در ۱۵ اردیبهشت ۹۲ - در دادگاه انقلاب به ریاست قاضی سراج - شمشیر را بالای سر هاشمی برافراشته بود، احساس می‌کند که هاشمی یا تهدیدهای او را جدی نگرفته و یا اینکه به پیامدهای محاکمه و محکومیت سنگین فرزند خود تن داده است.

گویا هاشمی تهدید جدی‌تری نیاز دارد. آن تهدید چه می‌تواند باشد؟ تهدید به سرنوشت آیت‌الله حسینعلی منتظری، میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد. یعنی زندانی شدن در منزل.

وزیر اطلاعات وارد میدان می‌شود

حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات خامنه‌ای، در ۱۲ اردیبهشت ۹۲، در نوزدهمین همایش سراسری هیئت رزمندگان اسلام که در مجتمع یاوران مهدی قم برگزار شد، گفت: کسی که از مسیر ولی فقیه زاویه بگیرد:«سیلی محکمی خواهد خورد. برخی سیلی می‌خورند و برمی‌گردند ولی برخی دیگر همچنان ادامه مسیر را دنبال می‌کنند و به انحراف کشیده می‌شوند.»

حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات
حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات
مصلحی، با اقتفای به خامنه‌ای، دشمن‌سازی و دشمن‌تراشی کرده و هاشمی را هم مجری پروژه‌های دشمنان خارجی قلمداد کرده است. به گفته او، دشمنان خارجی (آمریکا، انگلیس، اسرائیل، و...) راهبردها و تاکتیک‌های زیر را در ایران دنبال می‌کنند:

الف- طرح‌های راهبردی دشمنان: تبدیل انتخابات به فرصتی برای براندازی و سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق مشروعیت‌زدایی از نظام با طرح ادعای تقلب، تحریم‌های اقتصادی، تورم، تقسیمات کشوری (تبدیل روستاها به شهر و...) و وابسته کردن اقتصاد کشور به مذاکرات هسته‌ای.
ب- طرح‌های تاکتیکی دشمنان: نفوذ در نظام و تغییر رفتار مسئولان. تغییر رفتار از دوران سازندگی شروع شد و هاشمی و فرزندانش که مجری این طرح بودند، امروز از وی «منجی‌سازی» می‌کنند. تغییر رفتار در دوران اصلاحات ادامه یافت و دیدیم که «چه بر سر انقلاب و نظام آورد».

مصلحی مدعی است که دشمن همین طرح را همچنان دنبال کرده و قصد دارد تا در انتخابات ۹۲ مسئولان نظام را «وادار به قبول کردن اشتباهاتشان» کند تا از این طریق مدعی «اشتباه محاسباتی و موضع‌گیری‌های رهبری و نظام» شود. از سوی دیگر، «تاکتیک ایجاد تغییر نگرش در جامعه نسبت به گفتمان امام و رهبری» را دنبال می‌کنند.

هاشمی رفسنجانی بازیگر اصلی طرح‌های دشمنان و بحرانی جلوه دادن وضعیت کشور است: «آقایانی که پشت فتنه بودند، امروز می‌گویند کشور در بحران است و باید آن را از بحران نجات داد». تشکیک در سلامت انتخابات و طرح انتخابات آزاد که از سوی هاشمی و محمد خاتمی مطرح شد، برنامه دستگاه‌های جاسوسی آمریکا و اسرائیل است. آنان به دنبال «تجهیز و سازماندهی بدنه اجتماعی فتنه در کشور» هستند.

هاشمی دائماً از بحرانی بودن وضعیت نظام، تنش‌زدایی در روابط خارجی و مذاکره با آمریکا سخن گفته و سیاه‌نمایی می‌کند. مطابق این طرح، از یک سو «هجمه علیه مقام معظم رهبری و القای دخالت ایشان در انتخابات» صورت گرفته و از سوی دیگر، «از یک فرد [هاشمی] که خود سامان‌دهنده این نابسامانی‌هاست» تجلیل به عمل آمده و به عنوان منجی نظام قلمداد می‌شود. اما «در این نظام تنها منجی ولایت است، این حرف فقط به معنای زدن ولایت و منجی‌سازی کاذب است».

مصلحی به نیابت از خامنه‌ای گامی پیشتر رفته و به صراحت تمام از در حصر کردن هاشمی، به دلیل برپایی فتنه ۸۸، سخن می‌گوید:

«کسی که خودش را پیشگوی فتنه حوادث ۸۸ اعلام می‌کند، عملاً پیشگویی نکرده و خودش ایجاد فتنه کرده و نقشی اساسی در فتنه داشته است و اگر به واسطه برخی ملاحظات مانند آن دو نفر با وی برخورد نشده و آزادی عمل دارد امروز طلبکار نظام نباشد. امروز امر به وی مشتبه شده و می‌خواهد چهره فتنه را تطهیر کند، چنین فردی در مقاطع بعدی انقلاب نیز کم می‌آورد».

پروژه ی دو قطبی‌سازی احمدی‌نژاد در انتخابات ۸۸ که با موافقت تام علی خامنه‌ای طراحی و اجرا شد و مدعی بود که موسوی و کروبی و خاتمی عروسک‌های خیمه شب بازی هاشمی رفسنجانی‌اند و او با تکان دادن انگشتان خود آنها را به حرکت در آورده و مقابل من قرار داده است، اینک دوباره توسط وزیر اطلاعات خامنه‌ای تکرار می‌شود. می‌گوید:

«این فرد [هاشمی] با تحریک سران ساده‌لوح فتنه و اطرافیانش مارش فتنه را می‌‌زد و امروز چشمان بیدار نظام تحرکات وی را رصد می‌کند و به هیچ عنوان اجازه نخواهد داد اتفاقی مانند سال ۸۸ در کشور رخ دهد».

اعتراف مصلحی به نیابت از خامنه‌ای قابل تأمل فراوان است. پروژه احمدی‌نژادی کردن سیاست ایران توسط خامنه‌ای، پروژه برخورد با طبقه حاکمه سیاسی گذشته، خصوصاً یاران آیت‌الله روح الله خمینی، بود. مصلحی می‌گوید که نظام، طبعاً به دستور خامنه‌ای، تمامی «تحرکات هاشمی را رصد می‌کند».

مصلحی به صراحت می‌گوید که انتخابات جای اصلاح‌طلبان و هاشمی نیست و کلیه گروه‌ها و نامزدها باید علیه رهبران جنبش سبز موضع‌گیری کرده و تبعیت محض خود از آیت‌الله خامنه‌ای را هم عملاً اثبات نمایند:

«تمام جریاناتی که می‌خواهند در انتخابات حاضر شوند باید مرزشان را با فتنه و فتنه‌گران به وضوح مشخص کنند و ولایتمداری خود را نیز به اثبات عملی برسانند.»

هاشمی «خامنه‌ای‌ساز»

هاشمی رفسنجانی، علی خامنه‌ای را عضو شورای انقلاب، رئیس‌جمهور و جانشین آیت‌الله خمینی کرد (رجوع شود به مقاله «هاشمی رفسنجانی و تکلیفش با ولایت فقیه»). هاشمی شخصیت قدرتمند دهه اول انقلاب بود. گمان می‌کرد- البته گمانی باطل- که خامنه‌ای را رهبری نمایشی کرده و خود همه‌کاره خواهد بود.

در ۱۴ خرداد ۶۸، پس از برکشیدن خامنه‌ای به رهبری، به دفتر خود- در مجلس شورای اسلامی- باز می‌گردد. هنوز فردی به شدت قدرتمند بود. می‌نویسد:

«آیت‌الله خامنه‌ای آمدند، برای شیوه انجام وظایف رهبری با هم صحبت کردیم. قرار شد احکام انتخابات یا انتصابات امام را ایشان تأیید کنند و قرار شد به صدا و سیما بگویم بهای لازم را به موضوع بدهد. تصمیمات مهمی با هم گرفتیم» ( کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی ۱۳۶۸، بازسازی و سازندگی، ص ۱۵۲).

در ۱۵ خرداد ۶۸، مدیر مسئول کیهان به دیدار هاشمی رفته تا از وی بپرسد در سرمقاله روزنامه درباره رهبری خامنه‌ای چه بنویسند (پیشین، ص ۱۵۴). هاشمی دائماً تکرار می‌کند که رادیکال‌های مجلس و بیرون- چپ‌های سابق و اصلاح‌طلبان بعدی- مخالف رهبری خامنه‌ای هستند و او آنها را مجاب می‌سازد.

۱۶ خرداد ۶۸: «بعد از نماز به دفتر رهبری رفتم. دو سه ساعتی با هم درباره امور کشور و سیاست‌های آینده مذاکره کردیم. در زمینه‌های زیادی توافق به عمل آمد. قرار شد هفته‌ای یک بار جلسه دو نفره داشته باشیم که سیاست‌های رهبری و اجرایی را هماهنگ کنیم» (پیشین، ص ۱۵۷).

۱۸ خرداد ۶۸: «ظهر بیانیه آیت‌الله خامنه‌ای را مطالعه کردم؛ برای مشورت فرستاده بودند. خوب است. چند تذکر دادم. اولین بیانیه پس از انتخاب به رهبری است» (پیشین، ص ۱۶۲).

تعداد مخالفان رهبری خامنه‌ای زیاد است. در ۱۸ خرداد ۶۸ آیت‌الله ابراهیم امینی به دیدار هاشمی می‌رود:

«گفت آقای [حسینعلی] منتظری با رهبری آقای خامنه‌ای مخالف است و تأیید نمی‌کند. گفتم تلاش کنند که تأیید کنند و متقابلاً ما روی مرجعیت ایشان کار کنیم» (پیشین، ص ۱۶۲).

آیت‌الله محمد رضا مهدوی کنی به دیدار هاشمی رفته و پیشنهاد می‌کند تا خامنه‌ای طی تلگرافی از آیت‌الله محمد رضا گلپایگانی تشکر کند تا در پاسخ ایشان نیز رهبری خامنه‌ای را تأیید کنند. اما هاشمی می‌گوید: گفتم اول متن جواب آیت‌الله گلپایگانی مشخص شود، سپس تلگراف آقای خامنه‌ای ارسال شود» (پیشین، ص ۱۶۲).

۲۲ خرداد ۶۸: «آقای [محمد جعفر] سعیدیان‌فر [نماینده خمینی‌شهر اصفهان] آمد و برای آینده آیت‌الله منتظری اظهار نگرانی کرد و گفت نوعی آمادگی همکاری و هماهنگی در ایشان به وجود آمده و نظر من و سیاست نظام را درباره ایشان پرسید. گفتم نظر من این است که ایشان رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را تأیید کنند و ما هم متقابلاً کمک کنیم که رفته رفته وضع ایشان عادی شود و مرجعیت آینده ایشان آسیب نبیند. آقای [سیدحسین] موسوی تبریزی هم آمد و برای جبران مشکل آیت‌الله منتظری چاره‌جویی کرد؛ همان راه حل را به ایشان گفتم» (پیشین، ص ۱۶۷).

۲۲ خرداد ۶۸: «با رهبری درباره اصلاح قانون اساسی و متن تلگراف ایشان به آیت‌الله گلپایگانی و تلگراف آیت‌الله گلپایگانی مشاوره کردیم».

۲۳ خرداد ۶۸: «شب با رهبری تا ساعت ده و نیم مذاکره داشتیم. درباره شورای افتاء و شورای مشاوران ایشان و ترکیب دو شورا و نامه آقای منتظری و جواب آن و مسائل شهر و طلاب و مقر رهبری و سیاست‌های اقتصادی و فرهنگی مذاکره کردیم؛ نوعاً اتفاق نظر داشتیم» (پیشین، ص ۱۶۹).

۲۴ خرداد ۶۸: «به دفتر رهبری رفتیم. نمایندگان شعارهایی مبنی بر حمایت و اطاعت و تسلیت دادند. من صحبت کوتاهی مبنی بر حسن انتخاب رهبری و... کردم. ایشان هم صحبت مفصلی نمودند و از نامزدی من برای ریاست جمهوری حمایت کردند» (پیشین، ص ۱۷۰).

۲۸ خرداد ۶۸: «شب آیت‌الله خامنه‌ای به دفتر من آمد. شام را با هم خوردیم و تا ساعت ۱۱ شب درباره مسائل کشور و سیاست‌های اقتصادی و خارجی و سفر به شوروی و... مذاکره و تصمیم‌گیری کردیم. خوشبختانه در همه موارد اتفاق نظر داریم» (پیشین، ص ۱۷۴).

در این دوره نه تنها خامنه‌ای هیچ کاری بدون مشورت هاشمی انجام نمی‌دهد، بلکه معمولاً برای جلسات به دفتر هاشمی می‌رود.

چهارم تیر ۶۸: «شب با آیت‌الله خامنه‌ای جلسه داشتیم که تا ساعت ده و نیم طول کشید. درباره نیروهای مسلح مذاکره و قرار شد دو وزارت سپاه و دفاع ادغام شوند؛ تصمیمات دیگری نیز اتخاذ نمودیم. درباره ریاست جمهوری و مسائل اقتصادی و سیاست آینده و بهره‌گیری بیشتر از سفر شوروی مذاکره شد» (پیشین، ص ۲۰۲).

هفتم تیر ۶۸: «تلفنی با آیت‌الله خامنه‌ای درباره مطرح کردن لقب «رهبر انقلاب» برای ایشان در نماز جمعه صحبت کردیم. مسلمانان خارج از ایران این را می‌خواهند. قبلاً فکر می‌کردیم که این لقب مخصوص امام بماند که باعث اعتراض مسلمانان خارج شده است. آنها می‌خواهند در برد انقلاب ما باشند» (پیشین، ص ۲۰۵).

بدین ترتیب هاشمی در گام بعد خامنه‌ای را به «رهبر انقلاب» تبدیل کرد. توجیه کاذبی هم برای مدعای خود درست کرد. معلوم نبود در عرض ۲۴ روز چگونه مسلمانان جهان به اطلاع هاشمی رسانده بودند که چرا به خامنه‌ای «رهبر انقلاب» نمی‌گویید. به نماز جمعه نهم تیر ۶۸ رفت و : «پیشنهاد لقب «رهبر انقلاب» را برای آقای خامنه‌ای مطرح کردم» (پیشین، ص ۲۰۷).

۱۰ تیر ۶۸ جلسه سران قوا با خامنه‌ای است و ۱۱ تیر ۶۸ جلسه خصوصی هاشمی و خامنه‌ای:

«درباره خرده‌گیران و آنها که نمی‌خواهند به بهانه خطر کمرنگ شدن شخصیت امام، درباره رهبری جدید تبلیغات شود، مذاکره شد. درباره اعضای دولت آینده اتفاق نظر بود» (پیشین، ص ۲۰۵).

۱۵ و ۱۷ و ۱۸ و ۲۰ و ۲۷ تیر و ۷ و ۸ مرداد جلسات بعدی هاشمی و خامنه‌ای است، با تفاهم کامل:

۱۶ مرداد ۶۸: «شب با رهبری جلسه داشتیم که تا ساعت ده و نیم شب طول کشید. درباره کابینه، ارتش و سپاه، سیاست خارجی و اقتصادی مذاکره و تصمیم‌گیری نمودیم. جلسات مفیدی است و تفاهم کامل برقرار است. درباره قوه قضائیه و شورای نگهبان هم بحث و اتخاذ تصمیم شد» (پیشین، ص ۲۶۰).

۲۴ مرداد ۶۸: «ساعت نه و نیم به دفتر رهبری رفتم. درباره رئیس قوه قضائیه صحبت شد. تصمیم‌شان را در مورد نصب آقای [محمد] یزدی اعلان کردند و درباره تمام اعضای کابینه توافق کامل شد» (پیشین، ص ۲۶۹).

۲۶ مرداد ۶۸: «با آیت‌الله خامنه‌ای که منتظرم بودند، مقداری صحبت کردیم. (پیشین، ص ۲۷۲).

۲۶ مرداد ۶۸: «آیت‌الله خامنه‌ای آمدند. درباره مسئله گرفتن سلاح از شوروی صحبت شد؛ موافقند و قرار شد نیروهای ارتش و سپاه برای آموزش اعزام شوند. درباره مجمع تشخیص مصلحت و مشاوران و سیاست‌ها هم صحبت شد» (پیشین، ص ۲۷۵).

جلسات بعدی آنها در ۲۸ و ۲۹ مرداد ماه است.

۳۱ مرداد ۶۸: «شب آقای خامنه‌ای اینجا تشریف آوردند. مقداری درباره مسائل جاری کشور مذاکره کردیم (پیشین، ص ۲۸۲).

دوم شهریور ۶۸: «با آقای خامنه‌ای در دفترم جلسه برای امور جاری لشکری و کشوری و مسائل کابینه داشتم» (پیشین، ص ۲۸۷).

۱۲ شهریور ۶۸: «شب آیت‌الله خامنه‌ای به دفتر من آمدند. درباره سمت مهندس موسوی و بنیاد جانبازان مذاکره شد. آقای خامنه‌ای می‌خواهند [به عنوان رئیس بنیاد جانبازان] با قید زمان سه سال نصب کنند و آقای موسوی حاضر نیست با قید زمان بپذیرد. درباره آینده ارتش و سپاه بحث شد. آقای خامنه‌ای بنا دارند که در حکمی آقای دکتر [حسن] روحانی را به عنوان رئیس ستاد کل [نیروهای مسلح] بنویسند که ستاد مشترک تجدید حیات کند و آقای روحانی موافق نیست. من هم موافق نیستم. با ایشان بحث کردم؛ قانع نشدند. درباره اعضای مجمع تشخیص مصلحت و تکمیل شورای عالی انقلاب فرهنگی هم مذاکره شد. شام را هم خوردند» (پیشین، صص ۳۰۲- ۳۰۳).

۱۹ شهریور ۶۸: «شب با رهبری جلسه داشتیم. درباره سیاست‌های کلی و مسائل نیروهای مسلح و شورای عالی امنیت ملی مذاکره کردیم» (پیشین، ص ۳۱۰).

۲۶ شهریور ۶۸: «شب رهبری به دفتر من آمدند. درباره اعتبارات نیروهای مسلح مذاکره کردیم. معلوم شد که مبلغ پیشنهادی نمی‌تواند خیلی تغییر کند. قرار شد با توجه به مجموعه نیازهای کشور، در این بخش تصمیم‌گیری شود. درباره سیاست خارجی هم بحث شد. قرار شد براساس پیشنهاد وزارت خارجه عمل شود. در مورد آمریکا گفتند روابط به این زودی میسر نیست، ولی همکاری تا حدود آزادی گروگان‌ها و اموال بی‌اشکال است» (پیشین، صص ۳۱۹- ۳۲۰).

جلسات این دو در این ماه‌ها بسیار زیاد بود.اما در بسیاری از موارد خامنه‌ای به دفتر هاشمی می‌رفته است:

۱۶ مهر ۶۸: «شب آیت‌الله خامنه‌ای مهمان من بود. درباره تغییرات برنامه، سمت آقای [محمد موسوی] خوئینی‌ها، نهضت‌های اسلامی، دبیرخانه ائمه جمعه و مطالب سیاسی کشور صحبت کردیم» (پیشین، ص ۳۵۳).

هفتم آبان ۶۸: «آیت‌الله خامنه‌ای در دفترم مهمانم بودند. درباره مشاورت [رهبری] آقای [موسوی] خوئینی‌ها، عضویت احمد آقا [خمینی] در شورای عالی امنیت ملی، اعلان آقای [علی] شمخانی به عنوان فرمانده نیروی دریایی ارتش، مسایل ارزی و اقتصادی و امور جاری دیگر مذاکره کردیم. شام خوردیم و به خانه‌هایمان رفتیم» (پیشین، ص ۳۹۴).

۲۶ آذر ۶۸: «شب آیت‌الله خامنه‌ای مهمان من بودند. درباره زلزله احتمالی، وضع لبنان، بودجه نظامی، دارو، هواپیماهای نهاجا [نیروی هوایی ارتش] برای [شرکت] ایران‌ایر، تعزیرات حکومتی، بازپس‌گیری اراضی اشغالی، انتخابات تهران، اختلاف بنیاد شهید و وزارت صنایع و روزنامه‌ها... مذاکره و تصمیم‌گیری کردیم. بعد از صرف شام، ایشان رفت و من در دفتر ماندم» (پیشین، ص ۴۶۳).

۲۴ دی ۶۸: «شب آیت‌الله خامنه‌ای به دفتر من آمدند. درباره مسئله آقای منتظری بحث و تصمیم‌گیری شد و نیز درباره نماز جمعه تهران و ائمه جمعه استان‌ها و سیاست خارجی تصمیم گرفتیم» (پیشین، ص ۵۰۴).

۱۵ بهمن ۶۸: «شب آیت‌الله خامنه‌ای مهمانم بود. درباره جهاد دانشگاهی، نمایندگان رهبری در دانشگاه‌ها، وزارت دفاع، مسئله آقای منتظری، سیاست خارجی و... مذاکره کردیم» (پیشین، ص ۵۳۶).

۲۷ اسفند ۶۸: «شب آیت‌الله خامنه‌ای مهمان من بودند. درباره مسائل اقتصادی مذاکره شد. از روند کار، هر دو راضی بودیم. مسائل سپاه و ارتش، حدود کار نیروی هوایی سپاه در حد ترابری و هوانیروز و مسائل نهاجا [نیروی هوایی ارتش]، سفر ایشان و من در ایام تعطیلی عید نوروز و مقر ایشان در عباس‌آباد یا منظریه یا جاهای دیگر مطرح شد» (پیشین، ص ۵۹۶).

خامنه‌ای «هاشمی‌ساز»

این دوران رفته رفته سپری شد. خامنه‌ای نمی‌خواست ملکه بریتانیا باشد، بلکه قصد داشت سلطان مطلقه باشد. تضعیف قدرت هاشمی و به حاشیه راندن او بخشی از پروژه بسط سلطانیسم بود. حالا هاشمی به جایی رسیده که از سوی وزیر اطلاعات خامنه‌ای به عنوان رهبر اصلی فتنه مطرح و تهدید به حصر می‌شود. هر سخن انتقادی که بر زبان می‌راند با موج وسیع مخالفت اصول‌گرایان مواجه می‌شود (به عنوان نمونه رجوع شود به «کسانی که از قطار مبارزه با اسراییل خارج شده‌اند، حکم نابودی خود را امضا کرده‌اند»، «استقبال رسانه‌های صهیونیستی از اظهارات منفعلانه هاشمی در قبال اسرائیل»، «لنکرانی: گفتمان هاشمی با امام راحل تفاوت دارد»). همه اصول‌گرایان می‌گویند که نباید کاندیدا شود.

اگر کاندیدا شود، شمشیر فقط بر سر مهدی هاشمی فرود نخواهد آمد، بلکه پیرامون فسادهای مالی محسن هاشمی هم افشاگری‌های گسترده‌ای صورت خواهد گرفت. هاشمی به یاد دارد که آیت‌الله خمینی می‌گفت: حفظ نظام اوجب واجبات است، میزان حال فعلی افراد است و من با هیچ کس عقد اخوت نبسته‌ام. خامنه‌ای همین سه ملاک را درباره هاشمی به کار گرفته است (رجوع شود به مقاله «خطای محاسباتی خامنه‌ای و نابودی ایران»).

جمع کردن بساط ولایت فقیه

مسئله ایران، مسئله زمامدار مادام‌العمر خودکامه است. ولایت‌مطلقه فقیه یا سلطانیسم، با مردم‌سالاری در تعارض بنیادین قرار دارد. هاشمی در ساختن این بنای زشت مخرب، نقش کلیدی داشت. خامنه‌ای را او به اینجا رساند که رسیده است (رجوع شود به مقاله «هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای»). خامنه‌ای و مریدانش به شدت او را زخمی کرده‌اند. حذف تحقیرآمیز او از ریاست مجلس خبرگان رهبری یکی از زخم‌هایی بود که بر او وارد آوردند. تحقیرآمیزتر از همه این است که چماقدار آیت‌الله خامنه‌ای او را تهدید به حصر می‌کند.

آنچه این روزها بر هاشمی می‌گذرد، یک صدم آن اعمال شنیع و ناجوانمردانه‌ای نیست که بر آیت‌الله منتظری رفت. آن بزرگ مرد آزاده پنج سال در حصر بود. موسوی و کروبی و رهنورد هم در حصرند. در طی دوران جمهوری اسلامی هزاران تن زندانی و شکنجه شدند. قتل عام تابستان ۱۳۶۷ نیز محصول ولایت مطلقه فقیه بود (رجوع شود به مقاله «هاشمی رفسنجانی و قتل عام ۶۷»). این بساط را باید جمع کرد.

هاشمی نباید از حصر بهراسد. حصر آیت‌الله منتظری مشروعیت و منزلتی بزرگ برای او فراهم آورد، برای اینکه محصول دفاع از حقوق مخالفان و ایستادن در برابر آیت‌الله خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای بود. حصر موسوی و کروبی و رهنورد را هم بزرگ کرد.

اگر هاشمی مرد بحران‌هاست، اگر هاشمی ناجی نجات ایران زمین است، اگر هاشمی سیاستمداری با تجربه است، اگر هاشمی می‌خواهد مدافع حقوق مردم- نه خاندان خود- در برابر ستمگران باشد، باید دستور کار سیاسی جمع کردن بساط ولایت فقیه را مطرح سازد (رجوع شود به مقاله «هاشمی رفسنجانی و تکلیفش با ولایت فقیه»).

ایران- همانند افغانستان و عراق و لیبی و سوریه- می تواند مبدل به کشوری کلنگی شود. خامنه‌ای نیز با تصورات نادرستش از موازنه قوای جهانی و منطقه‌ای، تحلیل نادرست‌اش از بیداری اسلامی که توسط عربستان سعودی و قطر به جنگ شیعه و سنی تبدیل شده است، و سیاست‌های غلط در خدمت آن پروژه خارجی- سوریه‌ای کردن ایران- است. کم کردن شر ولایت فقیه و خامنه‌ای، نجات موجودیت ایران و ایرانیان است.

عربستان و قطر آموزش و پشتیبانی نیروهای سلفی ایران را آغاز کرده‌اند تا جنگ صددرصد انحرافی شیعه و سنی را که در سوریه و لبنان و عراق و پاکستان و بحرین و... به راه انداخته‌اند، به ایران بکشانند. این طرح تماماً در خدمت منافع دولت‌های کلنگی‌کننده منطقه و یک دولت خاص است، نه دموکراسی و آزادی و حقوق بشر.

شاید هاشمی زخم‌خورده نیز احساس خطر کرده باشد که مجدداً در ۱۴ اردیبهشت ۹۲ سخنان ۳۰ سال پیش آیت‌الله خمینی را - تحت عنوان «حفظ نظام از حفظ یکنفر- ولو امام عصر- مهم‌تر است»- روی وبسایت خود قرار داده است. این یک نفر کیست؟ احمدی‌نژاد؟ او که دوران ریاست جمهوری‌اش در کمتر از سه ماه دیگر پایان می‌یابد؟ شاید منظور هاشمی آیت‌الله خامنه‌ای باشد؟ در این صورت او نقطه اصلی را که همه تیرها باید به سوی او روانه شود- یعنی نظام سلطانی فقیه‌سالار و مصداقش- به خوبی تشخیص داده است.

مسئله ایران، مسئله گذار مسالمت‌آمیز از «نظام سلطانی فقیه‌سالار» به «نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر» است. هر کس خواهان حفظ موجودیت ایران و ایرانیان است- نه مروج تجزیه و کلنگی شدن کشور- باید به راه‌های گذار به دموکراسی بیندیشد. هاشمی هنوز هم در موقعیتی قرار دارد که می‌تواند به این پروژه مدد رسانده و نامی نیک از خود- نزد خدا و بندگانش- به یادگار بگذارد. آیا هاشمی چنین سودایی در سر می‌پروراند؟

----------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت الزاماً بازتاب دیدگاه‌های رادیو فردا نیست.
XS
SM
MD
LG