سال ۱۹۱۵ میلادی، دومین سال از جنگ جهانی اول، در تاریخ جنگ شاید سال منحصربهفردی به نظر نیاید. این زمانی است که آتش جنگ روز به روز بیشتر شعلهور میشود و تلفات جنگ چون همیشه در حال افزایش است و هر روز جبهه جدیدی به این جنگ خونین افزوده میشود.
ضمن اینکه در این سال، هنوز آمریکا به جنگ نپیوسته و روسیه تزاری هم به دلیل انقلاب بولشویکی از جنگ عقب نکشیده است. و هنوز امپراتوریها با قدرت سرجایشان هستند: اتریش-مجارستان، آلمان، روسیه و عثمانی.
اما در همین سال که خبرهای جنگ، همه ابعاد زندگی گروه بزرگی از مردم کره زمین را به خود مشغول کرده، در دهم ژوئیه، هنری مورگنتاو، سفیر آمریکا در امپراتوری عثمانی، در یک مکاتبه محرمانه خطاب به رابرت لنسینگ، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، چنین مینویسد:
«محاکمه ارمنیها به تعداد بی سابقهای رسیده. گزارشها از نواحی بسیار پراکنده حاکی از ریشهکن کردن جمعیت مسالمتجوی ارمنی به شکل سیستماتیک است. بازداشتهای مستبدانه، شکنجههای دهشتناک، تبعیدهای گروهی و اخراج از یک سر امپراتوری به یک سر دیگر همراه با تجاوز، غارت اموال و قتل عام گروهی، روشهایی هستند برای نابود کردن آنها.»
آنچه مورگنتاو در مکاتبات بیشمارش با واشنگتن، با جزئیات بسیار شرح داده، بخشی از وقایعی هستند که در جریان جنگ جهانی اول آغاز شدند و در جریانش، به گفته منابع ارمنی تا یک و نیم میلیون نفر از ارمنیها کشته شدند. ارمنیها میگویند، این واقعه یک نسلکشی بوده و در پی این نسلکشی، آنها برای همیشه از موطنشان در آناتولی رانده شدند.
پیش از قرن ۱۹
تاریخ حضور ارمنیها در آسیای صغیر یا آناتولی، از قرن ۱۴ میلادی و سقوط آخرین پادشاهی ارمنی، به سرنوشت سه امپراتوری ایران، روسیه و عثمانی گره خورد.
مناطق ارمنینشینی که امروز بخشهایی از خاک کشورهای ارمنستان و ترکیه را تشکیل میدهند، از قرن ۱۶ میلادی بین ایران و عثمانی تقسیم شدند و آنچه به نام ارمنستان شرقی شناخته میشد در ابتدای قرن ۱۹، بعد از پیمان ترکمانچای، از ایران جدا شد و به خاک روسیه تزاری ضمیمه شد.
اما باقی مناطق ارمنینشین کماکان تحت سلطه امپراتوری عثمانی باقی ماند؛ مناطقی وسیع در شرق آناتولی که از شمال به دریای سیاه محدود میشد، از شرق تا دریاچه سوان امتداد مییافت، از جنوب به دریاچه وان میرسید و از شرق به ارمنستان شرقی پیوند میخورد.
ارمنیها در عثمانی شهروند درجه دو بودند و چون مسیحی بودند، با محدودیتهایی روبهرو بودند و مثلا مالیات مخصوص میدادند. اما شکل تجربه ارمنیها تحت سلطه عثمانیها، بسیار متفاوت است. برخی از ارمنیها در مقاطعی به دربار نزدیک میشدند و حتی در گروه مشاوران یا پزشکان مخصوص سلطان قرار میگرفتند.ریچارد هوانیسیان
ریچارد هوانسیان، استاد دانشگاه UCLA در آمریکا و بنیانگذار موسسه ملی ارمنیان در این کشور، معتقد است که زندگی ارمنیهای عثمانی در سالهای طولانی قدرت سلاطین ترک بر این مناطق، تجربه یکدست و مجردی نبوده است.
او میگوید: «ارمنیها در عثمانی شهروند درجه دو بودند و چون مسیحی بودند، با محدودیتهایی روبهرو بودند و مثلا مالیات مخصوص میدادند. اما شکل تجربه ارمنیها تحت سلطه عثمانیها، بسیار متفاوت است. برخی از ارمنیها در مقاطعی به دربار نزدیک میشدند و حتی در گروه مشاوران یا پزشکان مخصوص سلطان قرار میگرفتند. به همین دلیل برخی از این ارمنیها بسیار ثروتمند و با نفوذ بودند و در استانبول زندگی میکردند. اما اکثریت جمعیتی ارمنیها، کشاورزان روستایی بودند.»
به رغم اینکه گروه بزرگی از جمعیت دو میلیونی ارمنیها در روستاها زندگی میکردند، با این حال با کمک الفبایی که از قرن پنج میلادی به ارث برده بودند، توانستند فرهنگ نوشتاری منحصربهفردی را پایهگذاری کنند. نخستین روزنامههای ارمنی در ابتدای قرن ۱۷ میلادی در ونیز و هند چاپ شدند.
این الفبای کهن همچنین به برخی نویسندگان و روشنفکران ترک نیز کمک کرد تا در قرن ۱۹ میلادی، به شکلی منحصر به فرد متون خود را منتشر کنند. آنها ترکی را با الفبای ارمنی مینوشتند و سال ۱۸۵۱ میلادی، نخستین رمان عصر عثمانی با نام «قصههای آکابی»، به همین شکل منتشر شد.
تنش میان ترک و ارمنی
اما آمیزش فرهنگی مسالمتآمیز میان ترکها و ارمنیها، در سالهای پایانی قرن ۱۹، روز به روز کمرنگتر شد و جای خود را به تنشی فزاینده داد؛ تنشی که برای شناخت ریشههای آن، هم رد پای ایدههای مدرنی مانند ناسیونالیسم به چشم میآید و هم وضعیت امپراتوری رو به زوال عثمانی در درون و بیرون؛ کشوری که در میانه این قرن از سوی تزار نیکلای یکم، «مرد بیمار اروپا» لقب گرفته بود.
بارلو در ماگردچیان استاد دانشگاه ایالتی فرنزو در کالیفرنیا و رئیس جامعه مطالعات ارمنی در آمریکا، درباره علل آغاز تنش میان ترکها و ارمنیها میگوید:
«مشکل از جایی آغاز شد که امپراتوری عثمانی در حال از دست دادن سرزمینهایش در قرن ۱۹ بود و در جنگهای بزرگی با روسیه و قدرتهای اروپایی شکست خورده بود.
با از دست دادن سرزمین در غرب آنها دچار این وحشت شده بودند که ممکن است قلمرویشان را در شرق هم از دست بدهند. به همین دلیل، حتی قبل از نسلکشی در قرن بیستم، در قرن ۱۹ ارمنیها به شکل گروهی کشته شدهاند.
دلایل زیادی برای برخورد نامناسب با ارمنیها وجود داشت اما به طور کلی، میتوان گفت ریشه مشکلات در ناکارآمدی امپراتوری عثمانی بود.»
در این مقطع، همزمان با اوجگیری ملیگرایی مدرن اروپایی در بالکان و محبوبیت نظام نوین state nation یا دولت-ملت، در شکلگیری و اداره کشورها، هم در میان ترکها و هم در میان باقی گروههای قومیتی امپراتوری عثمانی، بحثهای تازهای مطرح میشد تا برای سئوال بنیادین هویت ملی در امپراتوری عثمانی، پاسخی پیدا شود.
و به گفته جی وینتر، مورخ آمریکایی و استاد دانشگاه ییل، پاسخ نهایی عملا خود عامل شکافی تازه بود چرا که در برابر هویت چند ملیتی عثمانی، عدهای نیز هوادار هویت تک قومیتی و ترک محور این کشور پهناور بودند.
این استاد دانشگاه میگوید:
«در این زمان یک اختلاف نظر وجود داشت، میان کسانی که عثمانی را یک نظام چند ملیتی و چند فرهنگی میدیدند که ارمنیها هم بخشی از این گروه بودند با کسانی که معتقد بودند آینده در گرو یک ملت تک قومیتی ترکسازی شده است.
در نهایت این ترکسازی (Turkification) در امپراتوری عثمانی نه تنها جا را برای ارمنیها تنگ میکرد بلکه برای یونانیها هم دیگر جایی در عثمانی باقی نگذاشت.
بدین ترتیب، از اواخر قرن ۱۹ میلادی تا آغاز جنگ جهانی اول، طبیعت مناقشه تغییر کرد و وضعیتی پیش آمد که تحمل صاحبان قدرت در برابر ارمنیها بسیار کمتر شد. در وضعیت تازه آنها دیگر ارمنیها را یک اقلیت سالم برای آینده ملت نمیدیدند بلکه آن را سرطانی میدانستند که باید برای آینده ملت ترکسازی شده، از بین بروند.»
احزاب ارمنی
این میان ارمنیها هم یک گروه قومیتی منفعل نبودند. آنها نیز مانند هموطنان ترک خود با ایدههای نوین آشنا شده بودند و همراستا با ترکهایی که هر روز بر تعداد مشروطهخواهانشان اضافه میشد، به شهروندانی تبدیل میشدند که خواستههایی مشخص داشتند و برای رسیدن به خواستههایشان نیز به روشهای مدرن فعالیت سیاسی روی میآوردند.
در این زمان یک اختلاف نظر وجود داشت، میان کسانی که عثمانی را یک نظام چند ملیتی و چند فرهنگی میدیدند که ارمنیها هم بخشی از این گروه بودند با کسانی که معتقد بودند آینده در گرو یک ملت تک قومیتی ترکسازی شده است.جی وینتر
یکی از مهمترین این روشها، تاسیس حزب سیاسی بود؛ احزابی که شاید شباهتی به احزاب امروزی نداشتند و بیشتر شبیه به یک باشگاه سیاسی بودند، اما در کنار تحولات عثمانی، هر روز نقش بیشتری در مناسبات میان ارمنیها و حاکمان ترک به عهده میگرفتند.
بارلو در ماگردچیان این تحول سیاسی را چنین شرح میدهد: «تا سال ۱۸۸۵ میلادی نه در عثمانی و نه در روسیه تزاری، حزب ارمنی وجود نداشت. در واقع پدیده حزب ارمنی در پایان قرن ۱۹، یک پدیده نوظهور بود. تاسیس این احزاب هم در واقع واکنشی بود به شکست اصلاحاتی که به ارمنیها وعده داده شده بود و بر اساس توافق در کنگره برلین، عثمانی پذیرفته بود که اجرا کند. ارمنیها وقتی دیدند از اصلاحات خبری نیست، نخستین حزب را در سال ۱۸۸۵ در عثمانی تاسیس کردند. حزب دوم به نام سوسیال دموکرات هانچاک در سال ۱۸۸۷ در شهر ژنو در سوئیس تاسیس شد و بعد هم فدارسیون انقلابی ارمنیها در سال ۱۸۹۰ در شهر تفلیس که تحت سلطه روسیه بود، پایه گذاری شد.»
این احزاب – عموما با تمایلات چپگرایانه – که در آن مقطع جذابیت فراوانی برای روشنفکران داشت، فعالیت خود را در حالی آغاز میکردند که هم در روسیه تزاری و هم در عثمانی، روشنفکران روس و ترک، احزابی بزرگتر و فراگیرتر، با ایدئولوژیهای مشابه تاسیس کرده بودند.
و در هر دوی این کشورها نیز احزاب اصلی مخالف، به سرعت در مسیر قدرت گرفتن روزافزون در حرکت بودند.
این میان ارمنیها چه میخواستند و چرا برخی نخبگان سیاسیشان، فعالیت سیاسی در یک حزب کوچک اما ارمنی را به مبارزه سیاسی در احزاب اصلی اپوزسیون ترجیح دادند؟
مایکل بابلیان، روزنامهنگار حقوقدان نشریه فوربز و نویسنده کتاب «کودکان ارمنستان» که به وقایع سال ۱۹۱۵ اختصاص دارد، درباره خواستههای سیاسی ارمنیان در این مقطع تاریخی میگوید:
«ارمنیها در اکثر بخشها، ملیگرایانی که به دنبال کشور خودشان باشند، نبودند. این اتفاق بعدتر رخ داد. در آن زمان آنها به دنبال مشارکت سیاسی و داشتن نماینده در حکومت بودند. آنها برابری، حقوق شهروندی، حقوق مدنی و آزادیهای مذهبی میخواستند.
در این خواستهها هم تنها نبودند و کمابیش همه گروههایی که زیر سلطه عثمانیها زندگی میکردند، همین خواستهها را داشتند. اما تفاوت ارمنیها با بقیه این بود که آنها در مرکز امپراتوری زندگی میکردند.
باقی گروههای قومیتی در مناطقی زندگی میکردند که ترکنشین نبود و برای آنها، رسیدن به خواستههایشان بسیار آسان تر بود، اما ارمنیها در قلب امپراتوری و در جایی که ترکها هم حضور داشتند زندگی میکردند و به دلیل همین موقعیت جغرافیایی، برای ارمنیها رسیدن به خواستههایشان، دشوارتر بود.»
اما احزاب ارمنی، پیش از رسیدن به رویارویی نهایی با رقبای ترک خود، در ابتدای قرن بیستم در ائتلافی مهم با ترکها شرکت کردند و در انقلابی تاریخی، نقش بازی کردند. هر چند که عمر این ائتلاف نیز بسیار کوتاه بود. در بخش بعدی این سلسله مطالب، برخورد سلطان عبدالحمید دوم با ارمنیان و جزئیات انقلاب «ترکان جوان» و تحولات درونگروهی این ائتلاف انقلابی بررسی خواهند شد.