)در چند قسمت پیشین، سابقه ملیگرایی کردی، تاسیس حزب دموکرات کردستان و «جمهوری کردستان» در مهاباد و عملکرد این تشکیلات را بررسی کردیم. از این قسمت، عمکرد تشکیلات آذربایجانیها و همچنین فرجام نهایی این دو تشکیلات را بررسی خواهیم کرد.(
با تشکیل «حکومت ملی آذربایجان» در روز ۲۱ آذر سال ۱۳۲۴، گروهی از روشنفکران و فعالان سیاسی آذربایجانی که ایدههای مدرن و عموماً چپگرایانهای برای اداره کشور داشتند، زمام امور را در تبریز به دست گرفتند.
این گروه که عموماً هواداران ایدههای حمایتی سوسیال دموکراسی بودند، سالها منتقد حاکمیت بودند و حالا این فرصت را داشتند تا ایدههای خود را اجرا کنند.
اما متحدین این تشکیلات در باکو و مسکو معتقد بودند که آنها هیچ تجربهای برای اداره امور ندارند و به همین دلیل، میرجعفر باقروف در نامهای به استالین، از او خواست که اجازه بدهد شوروی با فرستادن گروه بزرگی از کارمندانش به ایران، به حکومت پیشهوری کمک کند.
به نوشته جمیل حسنلی، از پژوهشگران تاریخ آذربایجان و از نویسندگان پروژه مطالعات جنگ سرد در دانشگاه هاروارد، با اجازه مسکو، حدود ۷۰۰ نفر از جمهوری آذربایجان شوروی به ایران اعزام شدند تا به عنوان مستشاران این کشور به حکومت خودمختار کمک کنند.
در نگاه عباس میلانی، مورخ و استاد دانشگاه استنفورد، حضور این افراد در میان اعضای فرقه دموکرات و رفتار آنها با ایرانیان، از جمله موضوعاتی است که هم بر وجهه فرقه دموکرات تأثیر منفی گذاشت و هم این گروه را ضربهپذیر کرد. او میگوید:
«بر اساس اسنادی که بعدها رو شد و خاطراتی که اطرافیان فرقه نوشتند، تعداد زیادی از آذربایجانیهای شوروی را وارد آذربایجان ایران کردند و اینها را در جامعه ایران بر زدند. اما در جامعه ایران، همه اینها را میشناختند. اینها به نوعی کمیسرها یا در واقع اربابان این جامعه تلقی میشدند.
خیلیها معتقدند که بدرفتاریهای اینها، قلدریهای اینها و گاهی فساد مالی برخی از اینها، کمک کرد به اینکه فرقه ضربهپذیرتر شود. اینطور به نظر میآید که بسیاری از تصمیمات مهم فرقه از سوی شوروی دیکته میشد و توسط همین مهاجرین اجرا میشد.»
مصوبه زبان
اما فارغ از رفتار مستشاران شوروی و مهاجرین آذربایجانی، عملکرد حکومت ملی آذربایجان در دوران قدرتش، چگونه بوده؟
بسیاری از پژوهشگران در پاسخ به این سؤال، کارنامه فرقه دموکرات در این دوران را به دو بخش مثبت و منفی تقسیم میکنند.
طرح فرقه دموکرات برای آذربایجان، دستکم بر روی کاغذ شامل اصلاحات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مهمی میشد.
تشکیل پارلمانی برای آذربایجان، اعطای حق رأی به زنان، اصلاحات ارضی و پایان دادن به شیوه زمینداری مالکان بزرگ، تدوین قانون کار و حتی حمایت از سرمایهگذاران بخش خصوصی، همه بخشی از اصلاحاتی بودند که فرقه دموکرات به دنبال اجرایش بود.
اما در راس همه اقدامات فرقه، آنچه برای بسیاری اهمیت محوری داشت، مسئله زبان ترکی بود. جمیل حسنلی در این باره میگوید:
«این حکومت در مدتی کوتاه زبان ترکی را زبان رسمی و دولتی اعلام کرد. آنها همچنین آموزش زبان ترکی در مدارس را آغاز کردند. تأسیس مدارس و پرورشگاه برای کودکان بیسرپرست از دیگر دستاوردهای این حکومت است.
در این پرورشگاهها کودکان بیسرپرست نگهداری میشدند و همچنین آموزش میدیدند، که این خود در محبوبیت حکومت فرقه تأثیر داشت. مردم میدیدند حکومتی بر سر کار است که حتی از ایتامشان نیز مراقبت میکند. تأسیس رادیو، دانشگاه، هنرستان هنرهای زیبا و اصلاحات ارضی از دیگر دستاوردهای حکومت فرقه است.»
در واقع با تصمیم این حکومت، آموزش ترکی نه فقط برای ترکها بلکه برای همه در سراسر آذربایجان اجباری شد.
در مصوبه روز۱۶ دیماه این حکومت که به امضای پیشهوری رسید و سه روز بعد در روزنامه «آذربایجان» منتشر شد، مقرر شد که دستورات نظامی و لوایح قانونی به زبان ترکی نوشته شوند، تابلوهای کلیه ادارات، مؤسسات و مغازهها به زبان ترکی باشد و در دادگاهها، محاکمات به این زبان انجام شوند.
همچنین مقرر شد کارمندان دولت که ترک نیستند به کلاس زبان ترکی بروند و کارهای اداریشان را به موازات زبان مادریشان به زبان ترکی انجام بدهند.
غیرترکها اجازه داشتند که زبان مادری خود را در مدرسه آموزش ببینند اما باید ترکی یاد میگرفتند.
در نگاه یرواند آبراهامیان، نویسنده کتاب «ایران بین دو انقلاب» و استاد دانشگاه باروک، در کنار همه اقدامات فرقه، مصوبه روز ۱۶ دیماه و رسمیت زبان ترکی، اهمیت ویژهای دارد. او میگوید:
«به نظر من دستاوردهای فرقه در زمینه اصلاحات ارضی، تأسیس دانشگاه و حق رأی زنان بیشتر نمادین هستند. اینها عمیق نبودند و از آنجا که برای دوره طولانی هم اجرا نشدند، تأثیر بنیادین نگذاشتند و منشأ تغییرات اجتماعی نشدند.
حتی بعضی از این اصلاحات هیچگاه به شکل واقعی اجرا نشدند و در حد طرح باقی ماندند و چون اجرا نشدند، ساختار اجتماعی هم تغییر نکرد. اما آنچه که تاثیر گذاشت و در خاطره مردم ثبت شد، مسئله زبان بود. الآن آنچه همه از آن دوره در خاطرشان مانده، استفاده از زبان ترکی در روزنامهها و مدارس است.»
همزمان همین مصوبه، همانقدر که برای گروهی از مردم آذربایجان اهمیت ویژه داشت، در تهران نیز بیش از بسیاری اقدامات دیگر حساسیتآفرین شد.
عباس جوادی، پژوهشگر تاریخ آذربایجان میگوید که مصوبه رسمی کردن زبان ترکی، از جمله نقاط عطفی است که موجب میشود تا حتی گروهی از اصلاحطلبان لیبرال و چپگرایان مترقی در تهران نیز نسبت به آنچه در آذربایجان در حال رخ دادن است، ابراز نگرانی کنند.
او میگوید: «حتی نشریات لیبرال هم یکه خوردند. مقالهای هست در روزنامه ایران امروز که میگوید در این جنگ و قطحی، ایجاد کردن کار ]توسط فرقه دموکرات[ خیلی خوب است. ولی این داستان ملت آذربایجان و زبان آذربایجان را ما نفهمیدیم. بدین ترتیب، مشکل زبان به مشکل بزرگی تبدیل میشود».
اصلاحات ارضی
در میان اصلاحاتی که به نام «حکومت ملی آذربایجان» ثبت شده، یکی از پرسروصداترینها، اصلاحات ارضی است.
اما عباس جوادی معتقد است، این قسمت از برنامههای فرقه، از جمله برنامههایی بوده که به شکلی کاملا محدود اجرا شده است. او میگوید:
«ما در زمان پهلوی ]در دهه ۴۰ خورشیدی[، انقلاب سفید و اصلاحات ارضی داشتیم. آیا اصلاحات ارضی در آذربایجان شبیه به همان اصلاحات ارضی انقلاب سفید بود؟ نه! آن اتفاق نیافتاد. تقسیم اراضی شد. ولی فقط تقسیم اراضی کسانی که فرار کرده بودند به تهران. گفتند که اگر آنها نیایند و اراضی خودشان را بگیرند، این اراضی را میگیریم و تقسیم میکنیم. وگرنه با مالکین کاری نداشتند.»
برخی از پژوهشگران معتقدند که دلیل اصلی اجرانشدن یک اصلاحات ارضی واقعی در آذربایجان در این زمان، در نتیجه سیاست عامهگرای پیشهوری بود.
او از حزب توده انتقاد میکرد و معتقد بود که این حزب، تنها منافع کارگران را در اولویت خود قرار داده و در مقابل، فرقه دموکرات آذربایجان را یک «جبهه فراگیر و مردمی» میخواند.
این جبهه فراگیر به رغم شعارهای چپگرایانه، نه فقط مالکین بزرگ را نرنجاند که حتی به برنامههایی دست زد تا دل آخوندها و مذهبیون را نیز به دست بیاورد.
تورج اتابکی، نویسنده کتاب «آذربایجان، قومیت و جنگ قدرت در ایران» سیاستهای فرقه دموکرات را در برابر مذهبیها چنین توصیف میکند:
«بسیاری از مناسک مذهبی که در دوره رضا شاه منع شده بود، از جمله قمهزنی، سینهزنی، زنجیرزنی و مراسم تعزیه، دوباره از سوی فرقه مجاز اعلام شد و ممنوعیت را برداشتند. همچنین قراری را که در سال ۱۳۱۴ توسط رضاشاه مبنی بر کشف حجاب زنان صادر شده بود، باطل کردند و به زنان اجازه دادند که چادر به سر کنند. به نوعی فرقه تلاش کرد که دل اهل عمامه را به دست بیاورد.»
برگرداندن دستههای قمهزنی به خیابانها، یکی از دهها سیاستی بود که می توانست موجب شود تا گروهی از روشنفکران اصلاحطلب، لب به انتقاد علیه فرقه بگشایند.
ضمن اینکه کسانی هم بودند که از آنچه وابستگی فرقه به شوروی میخواندند، دل خوشی نداشتند؛ از ملیگرایان و تجار گرفته تا سیاستمدارهای میانهروی لیبرال و دستراستیهای نزدیک به درباره و حکومت مرکزی، همه میتوانستند به شکل بالقوه، اپوزیسیونی قدرتمند را علیه فرقه دموکرات شکل بدهند.
(در بخش بعدی برنامه فرقه از میزان آزادیهای سیاسی در حکومت ملی آذربایجان خواهیم گفت. آیا امکان انتقاد از این حکومت وجود داشت؟ سیاست فرقه در قبال مخالفانش چه بود؟ آزادی بیان در این حکومت چه جایگاهی داشت؟ همچنین از شکل تصمیم سران فرقه دموکرات برای جدایی آذربایجان از ایران و الحاق آن به شوروی خواهیم گفت. همه در قسمت بعدی برنامه فرقه که هر شب در پایان مجله شامگاهی از رادیو فردا پخش میشود.)