وبسایت تابناک روز پنجم تیرماه فهرستی ۱۰ نفره از کاندیداهای احتمالی اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری آینده منتشر کرد که شش نفر از آنها سوابق حضور در سپاه و بسیج دارند: محمدباقر قالیباف، علی لاریجانی، محسن رضایی، پرویز فتاح، مهرداد بذرپاش و عزتالله ضرغامی.
در هفتههای گذشته چهرههای دیگری هم به فهرست سپاهیان آماده برای انتخابات آینده افزوده شدهاند: سعید محمد (فرمانده قرارگاه خاتمالانبیا) و حسین دهقان (مشاور نظامی رهبر جمهوری اسلامی)
حتی سایر چهرههای اصولگرایی که نامشان در رسانهها مطرح شده، بخت این را دارند که از حمایت سپاه برخوردار شوند: سعید جلیلی، محمد قمی (رئيس سازمان تبلیغات اسلامی)، علی نیکزاد و امیرحسین قاضیزاده (نواب رئيس مجلس)، محمد مخبر (رئیس ستاد فرمان اجرایی امام) و علیرضا زاکانی (رئيس مرکز پژوهشهای مجلس).
میل به تصرف نهادهای مهم قدرت مانند ریاستجمهوری و مجلس توسط نظامیان، بحث تازهای نیست، با این حال شاید نکته تازه انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۴۰۰ در ایران این باشد که اغلب نامهای مهم سابقه سپاهی دارند.
این صف طولانی میتواند این گمانه را تقویت کند که انتخابات سال آینده بهترین زمان برای ریاستجمهوری یک کاندیدای سپاهی یا مورد حمایت کامل سپاه باشد.
میل سپاه به حضور در نهادهای اصلی قدرت سابقهای حدودا ۳۰ ساله دارد. حسن روحانی، رئيسجمهور کنونی ایران، سال ۸۲ در مصاحبهای با روزنامه همشهری گفت در انتخابات مجلس سوم (فروردین ۶۷)، «سپاه یکی از ذهنیتهایش این بود که اگر تعدادی از نیروهای سپاه به مجلس بروند، مشکلات آنها بهتر حل میشود و پشتیبانی بهتری از جبههها میشود».
با این حال اکنون ایده «پشتیبانی» از سوی نهادهای قدرت در ذهن سپاه به حاشیه رفته و موضوع مهم و اصلی برای سپاه، «کنترل» نهادهای قدرت است.
برای سپاه به عنوان بزرگترین پیمانکار اقتصادی و عمرانی کشور، قویترین نیروی امنیتی، دارای گستردهترین نیروی شبهنظامی و نفوذ بالا در مجلس شورای اسلامی، اکنون این ایده به اندازه کافی جذاب به نظر میرسد که ریاستجمهوری را به عنوان رکن اصلی مدیریت اجرایی کشور تصاحب کند.
در این مسیر اما مشکلات سیاسی و اجرایی متعددی وجود دارد. مشکل اول این است که از سال ۱۳۸۰ که علی شمخانی، از فرماندهان پیشین سپاه کلید حضور نظامیان در انتخابات را زد تاکنون، همه کاندیداهایی که سابقه نظامی داشتهاند، در انتخابات شکست خوردهاند: علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف و محسن رضایی.
شکست این چهرهها این باور را ایجاد کرده است که رایدهندگان ایرانی به طور طبیعی نگرانیهایی درباره رئيسجمهور شدن یک نظامی دارند. این باور البته ابدی نیست، بهویژه در دوره کنونی که پس از حوادثهای اعتراضی و خونین دیماه ۹۶ و آبان ۹۸، بیمیلی به مشارکت در انتخابات به عنوان یک گزینه جدی خودش را نشان داده است.
کاهش شدید مشارکت در دور اول و دوم انتخابات مجلس یازدهم که از سوی مقامهای سیاسی هم به عنوان یک مشکل مطرح شده، میتواند واجد این معنا باشد که در انتخابات ریاستجمهوری آینده بخش عمده رایدهندگان را وفاداران به نظام و علاقهمندان به نهادهای نظامی تشکیل دهد و از این نظر کار سپاه و چهرههای نظامی برای حضور در انتخابات نسبت به گذشته راحتتر است.
موضوع دوم اما این است که وجود سابقه سپاهی کاندیداها برای سپاه اطمینانبخش نیست. علی لاریجانی، رئیس پیشین مجلس، سابقه سپاهی دارد و رابطه خوبی با فرماندهان سپاه دارد ولی در فضای سیاسی، حلقه یاران خود را دارد، رابطه خوبی با تیم روحانی دارد و شکاف سیاسی قابل توجهی با برخی نیروهای وفادار با سپاه دارد. کاندیداتوری یا ریاستجمهوری او در خدمت سپاه است ولی به معنای کنترل کامل سپاه بر اوضاع نیست.
برخی چهرههای نوظهور مثل حسین دهقان هم چنین مشکلاتی دارند. آنها سابقه همکاری با دولت خاتمی و روحانی دارند و کوشیدهاند که از نظر سیاسی شخصیتی میانهرو از خود نشان دهند. در عین حال سابقه سیاسی اندک آنها در حوزه سیاست، نگرانیهایی درباره توانایی انتخاباتی یا چینش کابینه و حلقه اطرافیان آنها ایجاد میکند.
نگرانی و بیاعتمادی درباره چهرههایی چون عزتالله ضرغامی که رابطه نزدیکی با طیف محمود احمدینژاد دارد و همچنین سابقه اندکی در سیاستورزی دارد و به واسطه حضورش در مدیریت صداوسیما، چندان محبوب رسانهها و افکار عمومی نیست نیز وجود دارد. این نگرانی و بیاعتمادی حتی درباره چهرهای چون پرویز فتاح که اخیرا افشاگریاش درباره فساد برخی چهرههای اصولگرا جنجالبرانگیز شد، مطرح است.
سعید جلیلی، محسن رضایی و محمدباقر قالیباف هم علاوه بر برخی مشکلات گفتهشده، از نظر انتخاباتی چهرههای شکستخوردهای هستند و ترمیم چهره آنها نیازمند سرمایهگذاری گسترده و عظیم انتخاباتی است، هر چند در میان این سه نفر، محمدباقر قالیباف، چهره مطمئنتری برای سپاه به نظر میرسد و در مجلس هم با ورود چهرههای متعدد سپاهی به لایههای مدیریتی داخل مجلس، وفاداری و میل به فرمانبرداری خود را نشان داده است.
بنابراین در فضای کنونی گمانهزنیهای انتخاباتی، «چهره» سپاهی زیاد است ولی مشخص نیست که این چهرهها بتوانند الزاما «مهره» سپاه باشند. از این زاویه مهمترین دستور کار سپاه برای انتخابات آینده این است که مهره اصلی خود را پیدا کند.
یافتن مهره اصلی البته میتواند محدود به چهرههای نظامی و سپاهی نباشد. در یک فضای متفاوتتر سپاه میتواند دنبال یک «دولت نظامی» باشد، نه یک «رئیسجمهور نظامی».
اگر آنها بتوانند یا به نتیجه برسند که چهرهای غیر نظامی یا روحانی، مثلا ابراهیم رئيسی را وارد گود انتخابات کنند، در آن صورت میتوانند با خیال راحت به چینش ترکیب کابینه، نیروهای میانی و استانداران بپردازند و در عمل «دولت نظامی» را تشکیل دهند. یک دولت نظامی با رئيسجمهور غیرنظامی اما تحت کنترل میتواند ایدهای جذابتر و حتی کاربردیتر برای سپاه باشد.