یادداشتی از علی افشاری: موضعگیری محمود احمدینژاد در حمله به جنبش سبز و طرح ادعاهای نامستند و تأییدنشدهٔ «توطئه حلقه سازماندهنده قتلهای زنجیرهای علیه او در انتخابات جنجالی سال ۱۳۸۸» جایگاه او در عرصه سیاسی را تغییر داد.
این سخنان بحثانگیز که اثبات خلاف واقع بودن آنها کار دشواری نیست، بار دیگر پیشبینیناپذیری محمود احمدینژاد را برجسته ساخت که عدم قطعیت و نوسانهای بزرگ بخش مهمی از سیاستورزی اوست.
احمدینژاد در آخرین موضعگیری و فیلمی که از او درباره کراوات زدن پخش شد - که در آن به شیوهای ناشیانه در پی جلب نظر بخش مدرن جامعه بود - نشان داد که به شخصیت سابق خود نزدیک شده و یا هر آینه میتواند به احمدینژاد متقدم رجعت کند.
معلوم نیست انگیزه او از طرح این مواضع که او را در مقابل نیروهای معترض وضع موجود از لحاظ سیاسی و فرهنگی قرار میدهد چیست، اما میتوان دلایل متفاوتی را در نظر گرفت.
محرک اصلی سیاستورزی احمدینژاد قدرت از طریق شیوههای پوپولیستی است. در این چارچوب، شاید او فکر میکند که از این طریق میتواند حساسیتهای موجود در هسته سخت قدرت و نهاد ولایت فقیه را از بین ببرد و میتواند مجوز شرکت در رقابتهای انتخاباتی سال ۱۴۰۰ را پیدا کند و از طرف دیگر با توجه به تشدید وخامت فلاکت اقتصادی با طرح وعدههای پوپولیستی معیشتی و ایجاد تقابل با «اشراف و مفسدان» میتواند نظر تودههای بهجانآمده از تنگناهای اقتصادی را جذب کند و رهبری عصیان از سر گرسنگی را در دست بگیرد.
اما کارنامه هشتساله او و بهخصوص افزایش ارقام فساد و رانتخواری در دولت او و کوچکتر شدن سفره مردم در عمل که منجر به شکلگیری انزجار بزرگ از او در سالهای ۸۸ و ۹۲ شد، جایی برای تحقق این تصورات خوشبینانه باقی نمیگذارد.
بیاعتمادی عمیق آقای خامنهای و نهاد ولایت فقیه نیز با این تحرکات و حتی طرح بیشتر مواضع مورد نظر نظام علیه میرحسین موسوی و مهدی کروبی از بین نمیرود. پرونده احمدینژاد در بلوک قدرت بسته شده و سوءظن عمیق در درون مجموعههای روحانی و نظامی حکومت، او را بدل به تهدیدی برطرفناشدنی کرده است که همیشه باید مهار شود.
البته مصلحتسنجی رهبری باعث شده او به صورت ضعیفشده در حاشیه نظام حفظ شود و حداقل عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام باقی بماند. اما در سطوح پایینتر، تمایلاتی برای دادگاهی کردن او وجود دارد. حتی جنبش عدالتخواه برخاسته از خود نظام که گفتمان مشابه احمدینژاد دارد نیز بر فاصلهگیری از او تأکید دارد.
اما به نظر میرسد حرفهای تازه محمود احمدینژاد یک خودزنی برای فردی است که به صورت بالقوه توانایی موجسازی سیاسی دارد. پیامد این اتفاق میتواند به از دست دادن این قابلیت منجر شود. احمدینژاد و حلقه نزدیکانش فراموش کردهاند که در عصر شکوفایی نرمافزارهای اطلاعاتی مجازی و انفجار اطلاعات نمیتوان وارونهسازی کرد و حقایق را تغییر داد. جدا از روابط نزدیک احمدینژاد با جمعی از نیروهای افراطی امنیتی و سپاهی در دهههای شصت و هفتاد، او بزرگشده و برکشیدهٔ محفل پرنفوذ سیاسی در نظام بود که کارگزار و حامی قتلها و خشونت علیه مخالفان سیاسی و روشنفکران در دوره رهبری خامنهای بوده است.
در انتخابات سال ۸۴، حمایت این مجموعه و شخص مصباح یزدی بهعنوان تئوریسین خشونت مذهببنیاد باعث برتری او بر رقبای درونجریانی شد. در سال ۸۸، این مجموعه مهمترین بخش حامی او بودند که نگذاشتند تردید در بین اصولگرایان راه پیدا کند. پس از آن هم فضای انتخابات را به نفع او مدیریت کردند و در ادامه با سرکوب خونین و خشن اعتراضات، زمینه را برای تداوم ریاستجمهوری او مساعد کردند.
البته احمدینژاد از سال ۸۹ با آنها درگیر شد و زاویه پیدا کرد، اما از آن موقع تا کنون رفتاری نشان نداده که اطمینان حاصل شود او با اقتدارگرایی و جباریت سیاسی به شکل مبنایی مشکل دارد و مخالف است. حال سخنان جدید شک و تردیدها را بیشتر کرده که او بر حسب منافع سیاسی و کنشگری معطوف به قدرت و ماجراجویی سیاسی رفتار میکند و قابل اطمینان نیست. دامنه نوسانات بالا و پیشبینیناپذیریاش اتکا به او را پرهزینه ساخته است.
عقبنشینی احمدینژاد و جهتگیری به سمت شخصیت قدیمیاش و دامن زدن به تقابلهای شکلگرفته در جنبش سبز، معاملهای دو سر باخت برای او و حلقه نزدیکانش است.
البته این برخورد میتواند واکنشی به موضع سلبی اصلاحطلبان باشد که هیچگاه موضعگیریهای انتقادی او را قبول نکرده و کماکان او را به بخشهای افراطی نظام متعلق دانستهاند. از دید اغلب اصلاحطلبها، احمدینژاد افراطیترین بخش حکومت محسوب شده و بهغلط عمله استبداد دینی و حاملان و حامیان نهاد ولایت فقیه در دوره رهبری خامنهای را به او تقلیل داده و یا با برخورد جناحی، نقش ویژهای در هدایت آنها به احمدینژاد دادهاند. درحالیکه احمدینژاد زمانی با توجه به حمایت خامنهای و برخی قابلیتهایش مورد نظر آنها بود و بعد از او فاصله گرفتند و طردش کردند.
در واقع احمدینژاد در این معادلهٔ متغیر وابسته بود، نه مستقل. حال احمدینژاد اینگونه خشمش را نسبت به آنها آشکار کرده است که قبلاً با حمله حمید بقایی به دفتر روزنامه شرق به صورت فیزیکی متبلور شده بود.
اما احمدینژاد به دلیل سوابق مشترک قبلی و برخاستن از جناح راست نظام این تمایل را هم حفظ کرده تا خود را منجی اصولگرایان و نیروهای نزدیک به آقای خامنهای در لحظات خیلی بحرانی نشان دهد. ولی بعید به نظر میرسد آنها بار دیگر به احمدینژاد اعتماد کنند. حتی اگر این کار انجام شود، باز دور از انتظار است او بتواند در آن شرایط نظر مثبت مردم معترض را جلب کند و کاری انجام دهد.
تنها بخت احمدینژاد برای بازگشت به سطح اول بازیگری در بلوک قدرت نظام، فرصت یافتن برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم است تا با دادن وعدههای سنگین و توخالی اقتصادی، مردمِ بهستوهآمده و مستأصل را فریب دهد، که مانند روحانی در فاصلهای کوتاه تبدیل به خشم و نفرت بزرگتر در موعد بعدی میشود و موفقیتی موقتی خواهد بود.
در این چارچوب، اظهارات اخیر، سیاستورزی احمدینژاد را دچار مشکلات بزرگ میکند و تعارض آنها با مواضع احمدینژاد متأخر عملاً باعث در جا زدن او در عرصه سیاسی میشود که در نهایت چارهای جز پذیرشِ نشستن در حاشیه ندارد.
غلط نیست اگر گفته شود او در مدار صفر درجه حرکت میکند و دیگر مجال نقشآفرینی بزرگ را از دست داده است.