لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ تهران ۲۱:۲۹

ر. اعتمادی، جوانان امروز و «اسلام جدیدی» که یاد نگرفت


ر.اعتمادی
ر.اعتمادی

ر.اعتمادی در نودمین سال زندگی‌اش خاموش شد؛ نویسنده‌ای که به رمان‌های عاشقانه‌اش شهرت داشت و به‌گفتهٔ مهدی ذکایی، سردبیر مجلهٔ جوانان چاپ لس‌آنجلس، در دوران جوانی آرزو داشت «جوانمرگ» شود و این آرزو را به داستان‌هایش برده بود.

در رمان «ساکن محلهٔ غم» نوشته بود: «سخت دوست داشته باش، سریع زندگی کن، جوان بمیر!»

ر.اعتمادی تا لحظهٔ خاموشی تابوت روان بسیاری از نویسندگان هم‌نسل و هم‌عصرش از ارونقی کرمانی تا پرویز قاضی سعید را از دور دیده بود.

مهدی ذکایی ‌جمله‌ای از او می‌آورد که حاصل «تنهایی» نویسنده در واپسین سال‌های زندگی است: «در این سن فرصت پیدا کردن دوست جدید ندارم.»

نگاه مهدی ذکایی به ر.اعتمادی، معمار مجله جوانان امروز
please wait

No media source currently available

0:00 0:11:47 0:00
لینک مستقیم

با اولین نوشته‌اش «تویست داغم کن» ولوله‌ای در تهران آن سال‌ها برانگیخت، شمارگان چاپ اول کتاب پنج هزار نسخه بود که در هفتهٔ اول تمام شد و نام نویسنده را بر سر زبان‌ها انداخت؛ کتابی که محصول تجربهٔ جوانی اعتمادی جوان بود و همان «حرف‌ها و شلوغ‌بازی‌ها» خمیرمایه‌اش را شکل می‌داد.

در تنها دیداری که حدوداً بیست سال پیش در تهران با او داشتم، آقای اعتمادی را به یاد می‌آورم که ماهواره‌اش روی موج رادیوفردا بود و لحظه‌به‌لحظه خبرها را دنبال می‌کرد. او کنجکاوی‌ام را به‌سمت لحظه‌های متولد شدن مجلهٔ «جوانان امروز» برد؛ مجله‌ای متفاوت که دوره‌های انتشار متعددی را از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۹ که آقای اعتمادی سردبیرش بود از سر گذراند.

عباس مسعودی، مدیر مؤسسه اطلاعات، دو بار برای انتشار مجلهٔ جوانان اقدام کرده بود که حاصل آن چیزی جز شکست نبود. ر.اعتمادی همان حرف‌هایی را برای قانع کردن به آقای مسعودی می‌زند که در اولین شمارهٔ مجله در ۴ مهر ۱۳۴۵ در سرمقاله‌اش نوشت:

«ما نسل دیگری هستیم؛ نسلی که در کلاس‌های درس، در سکوت، به کلمات معلم گوش می‌دهد و بعد غرش رعدآسای او دیوار سکوت را می‌شکافد...»

به قول خودش این‌جا دیگر قرار نبود مردان مسن به جوانان بگویند «چه بپوش، چطور راه برو و یا چطور درس بخوان؛ بلکه جوانان حرف می‌زدند.»

ر.اعتمادی برایم گفت که «جوانان امروز» در اواخر دههٔ چهل کم دشمن نداشت تا در برابر آن قد علم کنند. ابتکارهایی همچون «جشن جاز» و یا «ساعت شادی نسل امروز» با حضور مختلط دختران و پسران جوان برنامه‌هایی بود که به‌گفتهٔ معمار «جوانان امروز» جامعهٔ سنتی آن روزها نسبت به آن موضع گرفت.

ر.اعتمادی تنها در حیطهٔ پایتخت محدود نماند و قلم اجتماعی و نقدش را به شهرستان‌ها برد و زبان جوانان شهرستانی شد تا به استانداران و فرمانداران وقت در مورد کمبود امکانات برای جوانان در شهرستان‌ها هشدار دهد و نوشت زبان این جوانان «دراز» است.

با رجوع به سرمقاله‌های «جوانان امروز» سال ۵۸، چه آن‌ها که ر.اعتمادی نوشته و چه آن‌ها که از زیر چشمش رد شده‌، می‌توان تصویری از هیجان‌های انقلابی، حکومتی نوپا و جامعه‌ای را دید که کِشتهٔ دیروزش را درو می‌کند.

بسیاری از گروه‌ها و یا خوانندگان پاپ از دل برنامه‌هایی به جامعه آمدند که پرداختهٔ ذهن خلاق سردبیری بود که شمارگان مجله‌اش هنوز به یک سال نکشیده در بهمن سال ۱۳۴۵ به پنجاه هزار نسخه رسید.

امروز «اعجوبه‌ها»، «ربلز» و «تکخال‌ها» فقط نام‌هایی در حافظهٔ تاریخی ما هستند، ولی از دل «ربلز» شهرام شب‌پره متولد شد وایرانی‌ها با «اعجوبه‌ها» جمشید علیمراد را شناختند.

مهدی ذکایی که سال‌ها در «جوانان امروز» قلم می‌زد، ر.اعتمادی را سردبیری تابوشکن می‌داند. مطالب منتشرشده در جوانان هم از همان شماره‌های آغازین گواهی است بر این موضوع؛ در «جوانان امروز»، از باز شدن پای یک جوان شهرستانی به مایو پارتی تا ازدواج دختران نابالغ که جنایت خوانده شده بود، رفته‌رفته این مجله را به کشورهای همسایه، افغانستان و پاکستان و عراق، هم برد.

در همان گام‌های آغازین است که او نویسندگان سرشناس را به جوانان امروز می‌آورد؛ هژیر داریوش، پرویز پرتو، توران فرخزاد و بسیاری دیگر، در کنار جوانانی که خود باور دارند ر.اعتمادی و مجله‌اش مجالی برای بال‌وپر گرفتن‌شان بوده است.

شهیار قنبری، از بانیان موج نو ترانه‌سرایی، از آن جمله است. اولین گزارشی که از او در جوانان سال ۱۳۴۵ منتشر می‌شود،‌گزارشی است اجتماعی با عنوان «پارتی رفتن یا نرفتن، مسئله این است».

با وقوع انقلاب اسلامی بهمن ۵۷، ر.اعتمادی همچنان به کارش در مجلهٔ جوانان و مؤسسهٔ اطلاعات ادامه می‌دهد، اما دیگر مجالی برای آن جنس از روزنامه‌نگاری تحقیقی و حتی پاپاراتزی در احوالات ستارگان سینما و موسیقی نیست. حتی جنس موضوع‌های اجتماعی هم به اجبار انقلاب تغییر کرده‌ است.

ر.اعتمادی هنگام ترک مجله جوانان امروز خطاب به مسئول انقلابی: اجازه بدهید شش ماه به مرخصی بروم این اسلام جدید را یاد بگیرم. اگر توانستم، برمی‌گردم.

ر.اعتمادی آن‌قدر باهوش است که مجله را به سمت گفت‌وگوهای داغ و جنجالی می‌برد و گفت‌وگوهایی با چهره‌های انقلابی مانند صادق قطب‌زاده و یا بازماندگان چهره‌های مخالف حکومت پهلوی منتشر می‌کند.

دست به انتشار گزارش‌های تحقیقی می‌زند؛ از لحظه به لحظهٔ بازداشت و آزادی فرزندان آیت‌الله طالقانی به همراه چاپ عکس محمد غرضی (وزیر پست و تلگراف دولت هاشمی رفسنجانی)، رهبر گروه بازداشت‌کنندهٔ فرزندان آیت‌الله برای اولین بار، خبرنگارانش را می‌فرستد تا جریان‌های خبرسازی مانند ترور سپهبد محمدولی قرنی و یا مرتضی مطهری را موبه‌مو گزارش کنند. او همچنان در این فضای ملتهب انقلابی هم تلاش دارد تا «جوانان امروز» از تک‌وتا نیفتد.

با رجوع به سرمقاله‌های «جوانان امروز» سال ۱۳۵۸، چه آن‌ها که ر.اعتمادی نوشته و چه نوشته‌هایی که از زیر چشم او رد شده‌اند، می‌توان تصویری از هیجان‌های انقلابی، حکومتی نوپا و در کل جامعه‌ای را دید که کِشتهٔ دیروزش را امروز درو می‌کند.

در یکی از این مطالب حاشیه‌ای «جوانان امروز» خبری هست که طنز سیاهی دارد: «مفسد فی الباغچه چگونه اعدام شد؟». ماجرا مربوط می‌شود به اعدام یک مرغ بی‌صاحب با طناب دار از شاخهٔ یک درخت به‌اتهام تخریب یک باغچه که حاصل الگوبرداری گروهی کودک از پخش اعدام‌های گستردهٔ سران حکومت پهلوی در رسانه‌های دیداری و چاپی بوده است.

درحالی‌که ستارگان موسیقی پاپ پادرهوا هستند و آیندهٔ موسیقی دورنمای مشخصی ندارد، آقای اعتمادی در مجلهٔ جوانان از مخاطبان این مجله سراغ «خط موسیقی در عصر انقلاب؟» را می‌گیرد و نگرانی از موضوع حذف صدای زن را در قالب نظر خوانندگان مجله به میان می‌‌کشد.

او در یکی از سرمقاله‌هایش در اردیبهشت ۵۸ با عنوان «خشونت خشونت می‌آفریند» به موج «اعدام‌های پیاپی، ترور، مبارزات خشونت‌آمیز حزبی و آتش‌سوزی کتابفروشی‌ها» می‌پردازد تا بنویسد: «قبل از آن‌که از دسته‌جات مختلف انتظار پایان دادن به این خشونت‌های دلهره‌انگیز را داشته باشیم، دولت باید بر خشونت دادگاه‌های انقلابی-آن هم پس از سه ماه از پیروزی انقلاب و به اتکای تأیید و تأکیدهای بسیار مهندس بازرگان که نباید تسلیم کینه‌ورزی و انتقام‌جویی شد- مسلط شود.»

آقای اعتمادی سپس موضوع بخشش را پیش می‌کشد و «بی‌رحمانه‌ترین آدم‌کشی‌ها را آدم‌کشی دولتی» می‌نامد و می‌نویسد: «اعتراض من به جنبهٔ خشونت نهفته در بطن این محاکمات [انقلابی] است.»

نوشته‌ای از ر.اعتمادی منتشر شده در مجله نیم رخ اسفندماه ۱۳۸۲
نوشته‌ای از ر.اعتمادی منتشر شده در مجله نیم رخ اسفندماه ۱۳۸۲

او پس از پرداختن دوباره به اعدام‌های پی‌درپی ادامه می‌دهد: «شاید [این اعدام‌ها] برای مردم عادی این توهم را پیش آورد که خشونت یک اصل تغییرناپذیر است و آن‌ها می‌توانند این اصل را در جامعه به‌دلخواه اعمال کنند.»

آخرین روزهای اردیبهشت است که او بار دیگر دست به قلم می‌شود تا این بار از نگرانی حرفه‌ای خود با نگاهی به تعطیلی روزنامهٔ آیندگان و جابه‌جایی‌ها در روزنامهٔ کیهان زیر عنوان «مشکل آزادی،مشکل مطبوعات و نقش دولت» بنویسد.

در پرتو این نوشته است که ر.اعتمادی با مرور دوبارهٔ خشونت دادگاه‌های انقلاب، تصویری هم از وضعیت جامعه‌ای که انقلاب کرده ثبت می‌کند: «امروز وقتی به زندگی مردم عادی می‌نگریم، می‌بینیم هنوز آن‌ها کوچک‌ترین ثمر اقتصادی از انقلاب نبرده‌اند، قیمت‌ها رو به افزایش است، بیکاری خیل عظیمی از خانواده‌ها و مردم کشور را در برگرفته و بسیاری از کارخانه ها بسته است، حقوق اکثریت کارمندان پایین آمده بدون این‌که سیر صعودی قیمت‌ها توقفی کرده باشد...»

مهدی ذکایی، سردبیر مجلهٔ جوانان چاپ لس‌آنجلس، به یاد می‌آورد روزی را که سردبیری به مؤسسه اطلاعات آمد که قرار بود دوشادوش رجبعلی اعتمادی‌زاده مشهور به ر.اعتمادی کار کند. ر.اعتمادی از پشت میزش بلند می‌شود و خطاب به مسئول دیرآمده می‌گوید «اجازه بدهید من شش ماه به مرخصی بروم این اسلام جدید را یاد بگیرم. اگر توانستم، برمی‌گردم». و برای همیشه جوانان امروز را ترک می‌کند؛ مجله‌ای که شمارگان آن در آغاز سال ۵۷ به پانصد هزار نسخه رسیده بود.

مجلهٔ جوانان بعدتر با سردبیری حاتم قادری در دههٔ شصت به هیئت یک نشریهٔ انقلابی درمی‌آید و دیگر هیچ نسبتی با سال ۵۸ و ۵۹ هم ندارد. مشی تند نشریه به‌ظاهر بازتاب‌دهندهٔ مواضع آیت‌الله خمینی در قبال افرادی است که در انقلاب حضور داشتند و مانند مهدی بازرگان و یا ابوالحسن بنی‌صدر با رهبری انقلاب اختلاف‌نظر داشته‌اند.

در دهه‌های بعد با جدا شدن از این فضای انقلابی، «جوانان‌امروز» تلاش کرد تا خود را در قالب مجله‌ای بی‌دردسر، بی‌سروصدا و آرام، همان‌طور که روحیهٔ محمود دعایی سرپرست مؤسسه اطلاعات اقتضا می‌کرد، با بودجه دولتی حفظ کند، اما هیچ‌گاه نتوانست و مدیرانش هم نخواستند تا این مجله به دوران شکوه خود بازگردد.

با فراگیر شدن تغییرات گستردهٔ اجتماعی در ایران دههٔ ۹۰، گران شدن قیمت کاغذ و چاپ به همراه از دست دادن مخاطب، پروندهٔ زندگی «جوانان امروز» پس از شصت سال در شهریور ۱۳۹۷ مثل پروندهٔ خیلی از فعالیت‌های گذشته برای همیشه بسته شد.

سال ۱۳۸۲ برای ویژه‌نامهٔ روز ولنتاین هفته‌نامهٔ «نیم‌رخ» به‌واسطهٔ سیروس قهرمانی، فیلمساز، بازیگر و منتقد سینما، با ر.اعتمادی آشنایی مختصری دست داد. این آشنایی سبب شد از او که میل چندانی برای آفتابی شدن در رسانه‌ها نداشت بخواهم تا به‌خاطر نوشتن این همه داستان‌های عاشقانه متنی برای «روز عاشقان» بنویسد. او بخشی از یک نوشته‌اش را برای انتشار به دست من سپرد که با عنوان «داستانسرای عشق» منتشر شد.

XS
SM
MD
LG