موج جدیدی از اخراج اساتید در دانشگاههای ایران شروع شده است. رشتههای مختلف فنی و علوم انسانی در دانشگاههای دولتی آماج تهاجم نهادهای اطلاعاتی قرار گرفتهاند.
اطلاعیهٔ بیسابقهٔ وزارت کشور در حمایت از پاکسازی اساتید در دانشگاهها، ضمن تأیید وجود برنامهای برای تزریق طیف جدیدی از نیروهای بسیجی به هیئت علمی مراکز آموزش عالی بهویژه در رشتههای علوم انسانی، نشانگر نقش فعال سرتیپ پاسدار احمد وحیدی، وزیر کشور، در این پروژهٔ علمستیزانه است.
بر مبنای برخی اخبار غیررسمی، پیشنهاد گسترش مداخلات ایدئولوژیک و سیاسی در نظام گزینش اساتید و ترکیب عقیدتی آنها در دانشگاهها از سوی او داده شده و مدیریت اجرا نیز به این چهرهٔ افراطی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپرده شده است.
از مهر ۱۴۰۱ به بعد عملاً مدیریت دانشگاهها تحت کنترل نهادهای امنیتی قرار گرفته است، بهگونهای که اکنون رئیس واقعی دانشگاهها حراستها هستند که به نیابت از وزارت اطلاعات امور را در دست گرفتهاند. تمامی شیوهنامهها و قوانین موجود زیر پا گذاشته شدهاند تا به بهانهٔ وضعیت اضطراری و ویژه آرزوی محال تکصدایی بر دانشگاهها حاکم شود.
در حال حاضر مدیریت کلان تشدید سرکوب و اختناق در دانشگاهها در دست احمد وحیدی، وزیر کشور و از معتمدان خامنهای، است؛ همچنانکه بیانیهٔ بیسابقهٔ وزارت کشور میتواند تأییدی بر این موضوع باشد.
بعد از بروز طوفانیِ جنبش انقلابی «زن زندگی آزادی»، برخورد با اساتید مستقل و فعال در حوزهٔ نقادی شدت بیشتری پیدا کرد. دولت ابراهیم رئیسی به دلیل ماهیت اقتدارگرایانهٔ حداکثری از همان ابتدا افزایش سختگیری در دانشگاهها، کنترل فضا و تزریق بیشتر نیروهای همسو به کرسیهای تدریس را در دستور کار قرار داده بود.
طبق برخی بررسیهای آماری، دولت سیزدهم در دو سال فعالیت خود ۵۶ استاد دانشگاه را با توجیهات غیرقابل قبول چون بازنشستگی اجباری، عدم تمدید قرارداد و اتهامات بلااستناد اخراج کرده است.
این حرکت از جنس انقلاب فرهنگی است، منتها مانند موجهای بعد از تصفیهٔ گستردهٔ اساتید غیرهمسو با مبانی گفتمانی جمهوری اسلامی در سال ۵۹ در سطحی محدودتر و بهصورت تدریجی و مرحلهای جلو میرود. نظام دانشگاهی ایران بعد از سال ۵۹، برخلاف شعارهای انقلاب، نه تنها منجر به برقراری استقلال دانشگاه نشد بلکه بهمراتب وابستگی مراکز آموزش عالی و کلاً ساختار آموزش عالی به ساختار قدرت و حکومت بیشتر شد. از این مقطع به بعد نظام گزینش اساتید براساس شایستگیهای علمی برقرار نشد بلکه گزینش عقیدتی و ایدئولوژیک نقش پررنگی پیدا کرد.
از دید مقامات جمهوری اسلامی، دانشگاه نهادی در خدمت علم و حقیقت نبوده و نیست، بلکه باید بازوی ایدئولوژیک حکومت باشد و کارویژهٔ تربیت کارگزاران وفادار به نهاد ولایت فقیه و مبانی ارزشی مورد نظر آن و توجیه سیاستهای رسمی حکومت را تحقق ببخشد.
دانشگاه بعد از جو سنگین امنیتی و سیاسی دههٔ شصت به مقاومت روی آورد و کانون تحول و تغییر در کشور شد. این اتفاق و گسترش شکاف بین دانشگاه و نهاد ولایت فقیه به خارج از محدودههای قابل کنترل باعث مداخلهٔ بیشتر حکومت در اخراج اساتید مزاحم از دید نهادهای اطلاعاتی در مقاطع بعدی چون دورهٔ دوم ریاستجمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و دو دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد شد.
در واقع کنترل ایدئولوژیک و غیر دانشبنیاد دانشگاه در ژن حکمرانی جمهوری اسلامی بوده و هنگام قرار گرفتن در تنگنا راه دیگری جز آن نمیشناسد. از دید متولیان حکومت، دانشگاه موجودیت مستقل ندارد بلکه به حکومت و کلانباورهای آن تعلق داشته و مالکیتش با ولی فقیه است.
در نگاه آنان، دانشگاهها باید بدون توجه به نظر افراد هیئت علمی و دور از سرشت دانشگاه بهعنوان نهاد متعهد به حقیقت و نقادیِ همیشگی و همهجانبه و بدون توجه به مطالبات دانشجویان و با نقض نهادینهٔ آزادیهای آکادمیک اداره شود. ویژگی عمدهٔ اساتید مطلوب حکومت تبعیتِ بیچونوچرا از فرامین نهادهای امنیتی و نهاد رهبری در تنظیم رفتار و تدریس است.
همچنین به مرور زمان انفعال و تسلیم و سکوت در برابر تعرض به حقوق ملت و فعالیتهای انتقادی جنبش دانشجویی مورد توجه قرار گرفت تا خروجی دانشگاه بوروکراتها و فنسالارهایی باشند که تنها تخصص و مهارت خود را به حکومت بفروشند و توجهی به مبانی توسعه، خردگرایی و مشارکت سیاسی همگانی در ادارهٔ کشور نداشته باشند.
در این چارچوب، حجم وابستگی و وادادگی برخی رؤسای انتصابی در دانشگاهها در دو دههٔ گذشته در برابر قدرت و بیاعتنایی به آزادیهای آکادمیک و پرنسیبهای دانشگاهی در طول تاریخ حیات دانشگاه بیسابقه است.
هراسی که بعد از ظهور جنبش انقلابی «مهسا» ارکان حکومت را به لرزش واداشت، کابوس تکرار آن باعث شده تا در مدیریت دانشگاهها باز به شیوهٔ مرسومِ حذف روی بیاورند. هستهٔ سخت قدرت کماکان میپندارد که علاج کار تکصدایی در دانشگاهها و بهویژه در حوزهٔ علوم انسانی است تا آنها از این طریق بتوانند تحرکات جدید در فضاهای دانشگاهی و مطالبه برای تغییرات ساختاری را مهار کنند.
اخراج اساتید مسئول در برابر سنت روشنگری دانشگاه بخشی از یک بستهٔ بزرگتر سرکوب و سلطه است تا در سایهٔ ارعاب تکاپوها برای تغییر وضع موجود و شکلدادن به مبارزات اجتماعی و سیاسی و جهتیابی آنها به مسیری سازنده برای آیندهٔ ایران خنثی شود. نهاد ولایتفقیه بیاعتنا به شکستهای چندبارهاش در انقیاد دانشگاه و حاکمیت پادگانی، از سر ترس و ضعف، کماکان امیدوار به حربهٔ حذف و فضای پلیسی است.
اما این شیوه با چالشهای بیشتری بهنسبتِ گذشته مواجه شده است. ریزش در درون پایگاه اجتماعی حکومت کار را برای برخوردهای سخت با دانشگاه سخت کرده است. از سوی دیگر، نظام آموزش عالی مدتها است شرایط بحرانی پیدا کرده و وضعیت خوبی ندارد. افزایش محدودیتها بحران آموزش عالی را تشدید میکند.
برای دومین سال تحصیلی بیش از ۵۰ درصد کسانی که در کنکور شرکت کردند، در انتخاب رشته شرکت نکردند. دانشگاهها با چالش کرسیهای خالی فزاینده مواجهاند. توسل به کرسیفروشی و تأمین هزینهها از طریق تخصیص بیشتر ظرفیتها به دانشجویانی که با پرداخت شهریه و بدون شایستگی علمی در دانشگاههای درجه اول کشور جذب میشوند، پاسخگو نبوده و شأن و منزلت تحصیلات دانشگاهی را کاهش داده است.
در این شرایط و با توجه به میزان بیکاری بالاتر در بین دانشآموختگان دانشگاهی، میل دانشآموزان فارغ التحصیل دبیرستانها به تحصیل در مقطع آموزش عالی به نحوی چشمگیر کاهش یافته است. افت تحصیلی موجود نیز با تشدید فضای پلیسی افزایش پیدا میکند.
اما چالش اصلی حکومت ناپایداری تأثیر سرکوب و تصفیه و تزریق نیروهای همسو است. تجربهٔ چهار دههٔ گذشته نشان میدهد که ماهیت سلطهگریز دانشگاه آنقدر قوی است که در نهایت بر روی بخشی از خودیها و گزینششدههای حکومت تأثیر میگذارد و آنها به جای آنکه شکاف دانشگاه- حکومت را به نفع حکومت کاهش دهند، خود تبدیل به منفعلان، معترضان و منتقدان جدید میشوند.
مشکل اصلی جمهوری اسلامی ناتوانی گفتمان و نظام اندیشگی و سیاسی آن در جذب و اقناع دانشجویان و دانشگاهیان است آن هم در محیط دانشگاه که تولیدکنندهٔ علم و گسترشدهندهٔ آگاهی بدون سوگیری است و از هیچ قدرتی فرمان نمیبرد. این ضعف در گذر زمان بیشتر شده است. امروز عملاً یک گسل پرناشدنی بین مراکز آموزش عالی و حتی مدارس با نهاد ولایت فقیه ایجاد شده که تنها با تعطیلی آموزش در ایران، یعنی از طریق پاک کردن صورت مسئله، قابل عبور است؛ امری که برای حکومت ناشدنی است.
اخراج اساتید مزاحم حداکثر در کوتاهمدت میتواند یک فضای تنفس برای حکومت ایجاد کند، اما زمینه را برای طغیان گستردهتر دانشگاهها علیه حکومت در آینده هموار خواهد کرد. دانشجویان و دانشگاهیان آموختهاند که چگونه «در طوفان طوفانی زندگی کنند». مقاومت و ایستادگی در برابر سلطه و شبهعلم واکنش اکثریت جامعه دانشگاهی است تا با فرسودهسازی دستگاه سرکوب ارادهٔ خود را حاکم گرداند.
تجربههای داخلی و خارجی نشان داده است که حرکات سرکوبگرایانه، انقباضی و نقض آزادیهای آکادمیک در دانشگاه، هیچگاه در درازمدت موفقیتآمیز نبوده و در نهایت باعث رشد گفتمان مقاومت و تغییرخواهی شده است. امروز جو همبستگی در صفوف دانشگاهیان و دانشجویان قویتر از گذشته است.