در برنامۀ دیگری از مجموعۀ «یک روایت» با آرش حجازی، شاهد کشته شدن ندا آقاسلطان در اعتراضات انتخاباتی خرداد سال ۱۳۸۸، به گفتوگو نشستهایم.
آرش حجازی در واقع پزشک است. او در سال ۱۳۷۵ از دانشگاه علوم پزشکی ایران فارغالتحصیل شد اما علاقهاش به کار ترجمه و انتشارات او را بهسوی کار فرهنگی کشاند و به همین دلیل حدود یک سال پس از پایان تحصیلات پزشکی، شرکت انتشاراتی «کاروان» را تأسیس کرد و به کار ویراستاری، نوشتن و ترجمه روی آورد.
اما حضور آرش حجازی در نزدیکی محل کشته شدن ندا آقاسلطان در تهران بهعنوان یک شاهد مسیر زندگی او را تغییر داد و ناچار شد تن به مهاجرت بدهد و ساکن بریتانیا شد.
آرش حجازی در شبکههای اجتماعی نوشته بود که یک سفر ساده به تهران زندگیاش را دگرگون کرد: «پیش از آن ناشر بودم، نویسنده بودم، پزشک بودم و سرم به زندگی خودم. بعد شاهد قتل زن جوانی شدم و سعی کردم کمکش کنم... دیگر نه ناشر بودم، نه نویسنده و نه پزشک. سرنوشت نقش تازهای برایم رقم زده بود. از آن روز به بعد شاهد بودم.»
دکتر حجازی میگوید پس از آنکه فیلم کشته شدن ندا آقاسلطان در تلویزیونهای جهان پخش شد، پائولو کوئلیو، نویسنده و ترانهسرای سرشناس برزیلی، مرا شناخت و در وبلاگش نوشت که مرا میشناسد و او یک پزشک و دوست من است. ماموران امنیتی میتوانستند بهسادگی مرا شناسایی کنند.
آرش حجازی همچنین میگوید پس از کشته شدن ندا، مأموری که تیراندازی کرده بود، بهدست مردم افتاد و او فریاد میزد که قصد کشتن نداشته. آقای حجازی توضیح میدهد که چرا سرانجام مردم ضارب را رها کردند و پس از دو هفته کارت شناسایی مأمور که بر زمین افتاده بود، منتشر شد و نام او هم روشن شد.
آقای حجازی میگوید خانوادۀ آقاسلطان در این باره پروندهای تشکیل دادند اما تا کنون به نتیجهای نرسیده است. او میافزاید که ضارب نامش را عوض کرده و حتی ترفیع هم گرفته است.
در این برنامه از «یک روایت» از آرش حجازی دربارۀ جزئیات ماجرای کشته شدن ندا آقاسلطان پرسیدهایم و از آنچه پس از کشته شدن ندا بر خود او گذشت.