از پاییز ۱۳۵۷ اغلب رشتههای ورزشی در ایران با تحریم اردوها، لیگها و مسابقات به استقبال دوران جدیدی رفتند که در فضای انقلابی آن زمان رقم میخورد.
با پیروزی انقلاب، بسیاری ازهمان ملیپوشان، به دلیل لغو اعزامها در رشتههای مختلف، به پایان دوران قهرمانیشان رسیدند.
بهتدریج شمشیربازی، بوکس، تنیس، شطرنج و چندین رشتۀ رزمی، همچنین کل ورزش زنان به بهانههایی از قبیل «غیراسلامی، حرام و طاغوتی» بودن تعطیل شدند.
جمهوری اسلامی همچنین در مکاتبه با فدراسیونهای جهانی و کنفدراسیونهای قارهای، خواستار لغو مدیریت ایرانیان شد. فوتبال، کشتی، شمشیربازی و تنیس آسیا تحت مدیریت ایرانیها بود اما حکومت انقلابی در تهران این پستها را پس زد و بعداً نیز هرگز نتوانست به دست بیاورد.
هزاران ورزشکار در سطوح ملی یا استانی طی جنگ هشتسالۀ عراق و ایران جان باختند یا دچار آسیبهای شدید شدند.
رادیوفردا در این گزارش، برخی ویژگیها و نمادهای برآمده از انقلاب اسلامی در عرصۀ ورزش ایران را مرور میکند.
اعدامها
آغاز انقلاب برای ورزش ایران آغاز اعدامها بود که کماکان برقرار است. نادر جهانبانی و علی حجت کاشانی (دو رئیس سازمان تربیت بدنی) مقابل جوخه آتش ایستادند.
مهدی رحیمی، رئیس اسبق فدراسیون کشتی، اعدام شد. شهریار شفیق، رئیس فدراسیون ورزشهای رزمی، هم در پاریس ترور شد.
حبیب خبیری که قبل و بعد از انقلاب فوتبالیست تیم ملی بود، در برابر جوخۀ آتش ایستاد.
سال ۱۳۶۰ هوشنگ منتظرالظهور فقط یک ماه و نیم پس از کسب مدال طلای کشتی فرنگی ایران اعدام شد.
فروزان عبدی، عضو تیم ملی والیبال زنان، از قربانیان اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ بود، درحالیکه محکومیت پنجسالهاش به پایان رسیده بود.
هنوز ماشین اعدام و کشته شدن ورزشکاران خاموش نشده است. نوید افکاری، امین بذرگر، محمدمهدی کرمی و محمد حسینی از جمله قهرمانان و ورزشکارانی هستند که جمهوری اسلامی در همین سالهای اخیر جانشان را گرفت.
چوبۀ دار در زمینهای فوتبال هم برپا شد و جرثقیلهای مرگ بارها در استانهای مختلف وارد استادیومها شدند.
مدیران نظامی و سیاسی
ورزش در دو دهۀ نخست انقلاب عمدتاََ با مدیران موسوم به مکتبی یا افرادی با سوابق امنیتی بود اما از دهۀ هفتاد چهرههای نظامی در این عرصه غالب شدند.
دهها سردار و سرهنگ سپاه به مدیریت فدراسیونها و باشگاهها رسیدند و هیچیک هم نتوانستند محبوبیتی مداوم را در خانوادۀ ورزش کسب کنند.
احمد ناطق نوری، محمد پولادگر، یزدانیخرم و میرسلیم، رکورد سه دهه ریاست فدراسیونها را به جا گذاشتند. ریاست مصطفی داودی به دهۀ چهارم رسید.
طرح ۲۷ سالهها برای جلوگیری از ادامۀ فعالیت ورزشکاران دوران شاهنشاهی، از اقدامات مصطفی داودی بود.
از ابومسلم مشهد تا تراکتور تبریز، تیمداری ارگانهای نظامی نتیجهای جز ناکامی و شعارهای تند هواداران در پی نداشت. آنها حتی در حفظ تیمهای کاملاً نظامی نیز ناموفق بودند. پاس قهرمان آسیا و تیم خاطرهانگیز عقاب منحل شدند. تیمهای بازیکنساز فجر سپاسی یا نیروی زمینی هم به دستههای پایین سقوط کردند.
ورزشکاران حکومتی
نصب تصویر خمینی روی پیراهن ورزشکاران یا قابعکس او در دست مدالآوران اقدامی رایج و بهنوعی وظیفۀ قهرمانان در سالیان نخست انقلاب بود.
ستارگان ورزشی حامی حکومت از دهۀ ۸۰ در مجلس، شورای شهر و فدراسیونها صاحب کرسی و موقعیت شدند که مطرحترینشان حسین رضازاده، عباس جدیدی، هادی ساعی، علیرضا دبیر و آرش میراسماعیلی بودند.
رسانههای وابسته به حکومت در بهرهبرداری سیاسی از ورزشکاران، اظهاراتشان را در مواردی مانند تشویق مردم برای رأی دادن یا تخطئۀ معترضین منعکس میکنند.
نیما نکیسا در همسویی با این سیاستها حتی به مدیرعاملی باشگاه ذوبآهن رسید.
پناهندگی ورزشکاران
ایران بیشترین نماینده را در تیم پناهندگان المپیک دارد. رسم پناهندگی قهرمانان ایرانی زادهٔ انقلاب اسلامی است که میتوان آن را به چهار دورۀ اصلی تقسیم کرد.
دورۀ اول مصادف با انقلاب است. مربیان یا مسئولین ورزشی که جانشان به خطر افتاده بود، همچنین ورزشکارانی که با تعطیلی و افول رشتههای مختلف چارهای جز مهاجرت نداشتند، از کشور خارج شدند.
دورۀ دوم در سالهای جنگ جریان داشت، مانند اعضای تیم ملی وزنهبرداری در بازیهای آسیایی ۱۹۸۶ سئول که به ایران برنگشتند؛ مهدی رضوانی ١٩ ساله و صمد منتظری ٢٠ ساله با اردشیر بهمنیار و سیامک پژند که اغلب عضو تیم ملی نروژ شدند.
موج سوم با ریاست جمهوری محمود احمدینژاد آغاز شد و در دوران حسن روحانی تداوم یافت.
در این دوره، «تابعیت دوگانه» نیز باب شد. قهرمانان ورزشی گذرنامهٔ کشورهایی نظیر جمهوری آذربایجان و صربستان را میگیرند، برایشان مسابقه دهند اما به ایران هم در رفتوآمدند.
پس از وقایع خونین آبان ۱۳۹۸، موج بیسابقهٔ خروج ورزشکاران زن نیز راه افتاد و کیمیا علیزاده اولین مدالآور زن ایرانی در المپیکها را با خود برد.
محدودیتهای اجتماعی، مصائب اقتصادی، تبعیضهای گوناگون، ناتوانی فدراسیونها دررفع مشکلات و نگرانی از آیندهای نامعلوم ازجمله انگیزههای ورزشکاران برای مهاجرت است.
اسرائیلستیزی
از سال ۱۳۶۲ تاکنون صدها تیم و ورزشکار ایرانی بهدلیل منع حکومتی مبارزه با حریفان اسرائیلی، موقعیتها و مدالهای فراوانی را از دست داده و گاه دچار تعلیق و محرومیت شدهاند.
آنها بدون انجام مسابقه میبازند اما ناگزیرند به دروغ و برای پیشگیری از محرومیت، دلیل کنارهگیریشان را مصدومیت ناگهانی یا نرسیدن به سرِ وزن عنوان کنند.
رسول خادم بر سر این موضوع نامههای بیپاسخی به سران حکومت نوشت که در نهایت منجر به جدایی اجباریاش از فدراسیون کشتی شد.
او نوشت: «مقامات وابسته به نهادهای سیاسی یا نظامی یا واقعاً متوجه موضوع نمیشوند یا خود را به ندانستن میزنند. شما هم باید به میدان بیایید و اگر قرار به باختن است، با هم ببازیم.»
انحلال باشگاههای ریشهدار
طاعونی که به جان باشگاههای قدیمی افتاد، فقط شامل تیمهایی نظیر پرسپولیس و استقلال نشده که با اتکا به پشتوانۀ مردمی حفظ شدند و از بین نرفتند.
شاهین، هما، آرارات، پاس، تهرانجوان، دارایی، بوتان، راهآهن، کیان، بانک ملی، عقاب و... منحل شدهاند یا فعالیت حرفهای ندارند.
باشگاههایی مانند پولاد، ایزد فردوسی، شفق و زورخانههای پرتعدادی در نقاط مختلف ایران که میراث ملی بودند، تخریب شده و تغییر کاربری دادهاند.
استادیومهای فرسوده و غیراستاندارد
اغلب سالنها، سکوها و تأسیسات مجموعهٔ آزادی که بار اصلی ورزش ایران را به دوش میکشد و نیم قرن از احداثش میگذرد، دچار فرسودگی است.
زمین فوتبال امجدیه فقط هنگام تشییع پیکر پیشکسوتان خبرساز میشود. بخشهای بزرگی از این مجموعهٔ تاریخی هم با اهداف تجاری تخریب شده است.
در این میان، کلنگزنی و افتتاح پروژههای ناتمام به معضلی قدیمی در فعالیتهای عمرانی ورزش ایران تبدیل شده است.
بسیاری از ورزشگاههای تازهتأسیس نظیر یادگار امام تبریز هیچگاه بهطور کامل تکمیل نشدهاند و برخی ورزشگاهها مثل استادیوم دایی در اردبیل، پیش از افتتاح مستهلک و متروکهاند.
حراست و مأمورین امنیتی
با وجود بحران مالی در ورزش و تأکید مداوم بر صرفهجویی در هزینهها، افرادی با عنوان حراست و نیروی امنیتی همراه با تیمهای ورزشی به مسابقات بینالمللی اعزام میشوند تا مراقب رفتار و گفتار ملیپوشان باشند.
گاهی مانند جام جهانی و جام ملتهای آسیا، صدها بسیجی در قالب تماشاگر نیز برای کنترل سکوها و سردادن شعارهای خاص مطلوب حکومت اعزام میشوند.
رشد و قدرت گرفتن «لیدرها و لاتهای خبرچین» در کنار تیمهای ورزشی از دیگر بدعتهایی است که پس از انقلاب اسلامی رخ داده است. پیش از انقلاب، فقط افرادی مقبول و محبوب با عنوان بوقچی کنار تیمها بودند.
اینک قدرت لیدرها در برخی تیمها تا حد جابهجایی بازیکنان و کادر فنی است. برخی از آنها با سابقهٔ بزهکاری و محکومیتهای مکرر، روابط صمیمانهای با سرمربیان باشگاهها و سرمربی تیم ملی دارند.
فساد مالی و دلالی
به نام پیشکسوتان و قهرمانان، «صندوق حمایت» تأسیس شد، اما این صندوق در عمل هزینههای جنبی وزارت ورزش مانند سایت «برنا» را که مصوبۀ دولتی ندارد، میپردازد.
پرویز ابوطالب از اعضای هیئت مدیرهٔ این صندوق میگفت: «با پول صندوق چندین مغازه در باب همایون خریدند.»
پیشکسوتان میگویند به جای اینکه صندوق حمایت از قهرمانان باشد، صندوق اهانت به قهرمانان است و محمد نصیری، قهرمان وزنهبرداری المپیک، میگوید به دلیل ناتوانی در تأمین معاش، هر روز آرزوی مرگ میکند.
فساد مالی مدیران غیرورزشی و خانهنشینی قهرمانان از مصائبی است که ورزش ایران دیگر به آن خو گرفته است.
به محمدعلی فردین، در حین برگزاری مسابقات کشتی، اجازۀ نشستن روی سکوی تماشاگران را ندادند و از تالار آزادی بیرونش کردند.
فردین حق تماشای رشتهای را که در آن مدال جهانی گرفته بود، نداشت؛ اما سردار رویانیان که معترضان به انتخابات ۱۳۸۸ را «آشغال» نامیده بود، میتوانست به مدیریت باشگاه پرسپولیس برسد. او بعداََ به دلیل تخلف مالی در «ستاد سوخت کشور» بازداشت شد.
قدرتنمایی دلالان وابسته به مدیران ورزشی در ورزش کشور ریشه دوانده است؛ افرادی مشهور به «پکیجبند» که دامنهٔ نفوذشان به تیمهای ملی میرسد و حتی در صداوسیما نیز شرکایی با عناوین گزارشگر، تحلیلگر و مجری دارند.
ورزش زنان
فعالیت رسمی ورزش زنان در دههٔ اول انقلاب تعطیل بود. در ورزش همگانی یا پیادهروی هم برنامهها با پوشش چادر و با عناوینی مانند «سلامت خانواده، ورزش مادران یا ورزش خواهران» بازتاب مییافت.
فقط ارگان بسیج سپاه پاسداران میتوانست مناسبتهای ورزشی را برای «خواهران بسیجی» برگزار کند. اولین اعزام زنان هم در سال ۱۹۹۰ و بازیهای آسیایی پکن بود که نصیب «خواهران تیرانداز بسیجی» شد.
محدودیتها، تبعیض جنسیتی، تبعیض در تقسیم امکانات و بیعدالتی در توزیع بودجۀ عمومی ورزش برقرار است. عمر حرفهای بسیاری از زنان ورزشکار در کلنجار رفتن با مسئولان برای کاهش موانع و محدودیتها به سر رسید.
خانم اکبرآبادی، معاون اسبق ورزش زنان، باعث حذف فوتبال زنان بدون انجام مسابقه در مقدماتی المپیک شد. او بسکتبال زنان را هم ورزشی اضافی میدانست.
سولماز عباسی، قایقران المپیکی، گفته بود: «خانم اکبرآبادی گفت چرا کاورت در قایق داخل شلوارت بود؟ گفتم اگر نگذارم، باید در طول مسیر بایستم و کاور را از زیر صندلی بیرون بکشم. دوباره گفت: چرا کاورت را از وسط پایت ندوختی؟»
سولماز میگوید: «با پرخاش اکبرآبادی، وقتی از اتاق بیرون آمدم، گریه میکردم.»
حالا که سالگرد دیگری از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ پشت سر گذاشته میشود، وضعیت اعزامهای ورزشی شبیه سالهای نخست انقلاب شده است. در برخی مسابقات، حتی کشورهای همسایه نیز از صدور روادید برای زنان ورزشکار ایرانی خودداری میکنند.
این چالش دیگری برای ورزش زنان ایران است که با توجه به آمار پایین اعزامها در ورزش زنان، آسیبهای بیشتری را بهنسبت ورزش مردان متحمل میشود.