انتشار کتابهای جدیدی از گابریل گارسیا مارکز نویسنده بزرگ و فقید کلمبیایی و سلمان رشدی نویسنده آمریکایی-بریتانیایی هندیتبار جان تازهای به بازار جهانی ادبیات میدهد.
قرار است رمان منتشرنشده «همدیگر را در اوت خواهیم دید» (به اسپانیایی: En agosto nos vemos) نوشته مارکز همزمان با نود و هفتمین سالگرد تولد این نویسنده در روز ۱۶ اسفند امسال برابر با ششم مارس ۲۰۲۴ منتشر شود.
گابریل گارسیا مارکز معروف به «گابو» خالق رمان معروف «صد سال تنهایی» است که در سال ۱۹۸۲ برنده جایزه نوبل ادبیات شد و در سال ۲۰۱۴ در هشتاد و هفت سالگی درگذشت.
کتاب خاطرات سلمان رشدی نیز با عنوان «چاقو؛ تأملاتی پس از یک تلاش برای قتل» (به انگلیسی: Knife: Meditations After an Attempted Murder) روز ۲۸ فروردین سال آینده برابر با ۱۶ آوریل ۲۰۲۴ روانه بازار کتاب خواهد شد.
آقای رشدی که اکنون ۷۶ ساله است، با رمان جنجالی «آیات شیطانی» به شهرت جهانی رسید، اما او پیش از آن، با رمان «بچههای نیمهشب» برنده جایزه معتبر بوکر شده و نبوغ ادبی خود را به اثبات رسانده بود.
اثری از بایگانی مارکز
«همدیگر را در اوت خواهیم دید» که کتابی ۱۵۰ صفحهای است، قرار بود یک داستان باشد نه یک رمان. پس از بازنویسیهای متعدد و انتشار گزیدههایی از آن در مطبوعات، این اثر ابعاد بیشتری به خود گرفت تا اینکه به پیشنویس یک رمان تبدیل شد.
این رمان از ۵ داستان کوتاه که مستقل هستند، تشکیل شده و در مجموع یک داستان واحد را تشکیل میدهند.
شخصیت اصلی رمان، آنا ماگدالنا باخ، زنی است که هر شانزدهم ماه اوت، با قایق به جزیرهای میرود که مادرش در آنجا دفن شده است. او این کار را به مدت ۲۰ سال انجام داده است.
انتخاب یک زن به عنوان شخصیت اول داستان، از همان اول انتخابی به سبک مارکز بود و آنا ماگدالنا باخ را به مجموعهای از شخصیتهای زن جذاب رمانهای این نویسنده کلمبیایی اضافه میکرد.
آنا ماگدالنا باخ زنی با فرهنگ و هنوز زیباست و در آستانه پیری بر مزار مادرش از روابط جنسی خارج از ازدواج خود میگوید.
اولین بار سال ۱۹۹۹ بود که مشخص شد مارکز چنین اثری را نوشته است؛ در آن موقع این نویسنده یکی از این داستانها را در جلسهای با حضور فیلیپه گونزالس نخستوزیر وقت اسپانیا و ماریانو راخوی دیگر سیاستمدار اسپانیایی در مادرید روخوانی کرد و آن را به عنوان یک قطعه و نقطه شروعی بر رمانی متشکل از ۵ داستان معرفی کرد.
مارکز آن زمان ۷۲ ساله بود و تازه بر سرطان غلبه کرده بود.
این داستان چنین آغاز شده بود: او ۱۶ آگوست با کشتی به جزیره بازگشت در ساعت ۳ بعد از ظهر. یک پیراهن چهارخانه، شلوار جین، کفشهای پاشنه کوتاه ساده و بدون جوراب پوشیده بود و یک چتر ساتن و یک کیف به عنوان تنها چمدانش در دست داشت. در صف تاکسیهای اسکله مستقیم به سراغ یک مدل قدیمی رفت و راننده مثل یک آشنای قدیمی با او حال و احوال کرد و او در شهر فقیر با خانههای خشتی و سقفهایی پوشیده از نخل، از خیابانهای پوشیده از شن سفید در موازات دریای سوزان گذر کرد.»
پس از پایان روخوانی این قطعه، حضار مارکز را تشویق کردند ولی این نویسنده از آنها خواست سکوت کنند و آرام باشند تا صدایشان خواب کسانی را که حوصلهشان سر رفته بود، به هم نریزند. با این شوخی، صدای خنده و تشویق حضار بیشتر شد.
نسخهای از یکی از این داستانها که سومین داستان این مجموعه است، سال ۲۰۰۳ در روزنامه ال پایس چاپ مادرید منتشر شد و میتوان آن را در آرشیو روزنامه با عنوان «شب خسوف» خواند: «براي آنا ماگدالنا باخ، رازهاي ديگر اين هتلِ عجيب و غريب به سادگي اين يکي نبود. سيگارش را که روشن کرد، دستگاه تنظيم نور و صدا به کار افتاد، آوايي آمرانه به سه زبان ياد آوري کرد که سيگار کشيدن در اين اتاق ممنوع است...»
مارکز در آن سالها این مجموعه را نیمه تمام گذشته و خاطرات خود را که بعدا با عنوان «زندهام تا روایت کنم» در اولویت قرارداده بود که سال ۲۰۰۲ منتشر شد و موفقیت زیادی در جهان به ویژه بازار کتاب آمریکا کسب کرد.
در سال ۲۰۰۴ «خاطرات روسپیان غمگین من» به عنوان آخرین اثر داستانی او منتشر شد و کتاب نیمهتمام «همدیگر را در اوت خواهیم دید» که میتوانست همان زمان منتشر شود، در کشورهای اتاق مارکز به حال خود رها شد.
روزنامه الپائیس نوشت که یکی از دلایل ناتوانی مارکز در پرداختن به این رمان، میتواند این باشد که وضعیت حافظه او به مرور بدتر شد و و وخامت حالش از این نظر تا زمان درگذشتش هر روز بیشتر میشد.
مارکز در سال ۲۰۰۴ در مصاحبهای از پیشرفت ماجراهای قهرمان داستان این رمان ابراز رضایت کرد، اما ویراستار او یک سال پس از مرگش فاش کرد که پایانبندی رمان مارکز را قانع نکرده بود.
پس از پایان یافتن نسخه اولیه، او بار دیگر طبق عادت معروف خود به بازنویسی رمان پرداخت تا زمانی که رضایت کاملش را جلب کند.
معمولاً مارکز بارها کتابهایش را بازنویسی میکرد و این وسواس، انتشار این رمان را پیچیده کرد و در نهایت بایگانی شد و ناتمام ماند.
در سال ۲۰۱۴، یک هفته پس از درگذشت مارکز، روزنامه اسپانیایی لاونگوردیا چاپ بارسلون فصل اول این رمان منتشرنشده او را منتشر کرد؛ متنی که پیش از آن هرگز منتشر نشده بود.
در همان زمان، نویسندگان و دیگر اهالی ادبیات که لاوانگواردیا از آنها خواسته بود فصل اول این رمان را نقد کنند، در ارزش ادبی آن اتفاق نظر داشتند، اما انتشار یا عدم انتشار کل کتاب بر عهده وارثان مارکز بود.
پس از انتشار فصل اول، یکی از منتقدان اسپانیایی گفت که این رمان مثل «یک شراب خوب» به پختگی رسیده، به خاطر همین است که ما «از اولین جرعه، این خط اول، طعم خاصی را درک میکنیم که ما را جذب میکند و ما را به خواندن بقیه تشویق میکند».
پس از درگذشت مارکز، پیشنویس «همدیگر را در اوت خواهیم دید» در آرشیو شخصی نویسنده در مرکز هری رنسوم دانشگاه تگزاس در شهر آستین مرکز ایالت تگزاس آمریکا نگهداری شد.
این مرکز همه آثار، یادداشتها و اسناد باقیمانده از مارکز را که در ۲۰ جعبه مقوایی در خانهاش در مکزیک بود، به مبلغ دو میلیون و دویست هزار دلار خریداری کرد؛ از جمله ۱۰ نسخهای که این نویسنده از رمان «همدیگر را در اوت خواهیم دید» نوشته بود.
این آثار در سال ۲۰۱۵ به صورت طبقهبندی شده در دسترس محققان قرار گرفت و در سال ۲۰۱۷ به صورت دیجیتالی درآمد.
رودریگو و گونزالو گارسیا بارچا، پسران مارکز، به مناسبت ده سالگی درگذشت پدرشان تصمیم گرفتند این رمان را منتشر کنند.
آنان گفتند: «'همدیگر را در اوت خواهیم دید' ثمره آخرین تلاش برای تداوم خلاقیت برخلاف همه موانع بود. تقریباً ۱۰ سال پس از مرگ او [مارکز] یک بار دیگر آن را خواندیم، متوجه شدیم که متن مزیتهای متعدد و بسیار لذتبخشی دارد و هیچ چیز مانع از لذت بردن ما از برجستهترین جنبههای کار گابو نمیشود: ظرفیت او برای خلق ادبی، زبان شاعرانه، روایت گیرا، درک او از انسانها و علاقهاش به تجربیات و اتفاقات ناگوار برای انسانها، به ویژه در عشق، احتمالاً موضوع اصلی همه کارهای اوست.»
برخی منتقدان ادبی، کتاب جدید مارکز را «آخرین شهادتنامه» نویسندهای توصیف کردهاند «که تاریخ ادبیات را تغییر داد».
انتظار میرود چاپ همزمان این کتاب به زبانهای مختلف، بازار جهانی ادبیات را متحول کند. گابریل گارسیا مارکز پرخوانندهترین نویسنده آمریکای لاتین و نویسندهای است که در دهههای اخیر، در میان نویسندگان اسپانیاییزبان بیشترین ترجمه از آثار او شده است.
مؤسسه سروانتس اعلام کرده که مارکز حتی نویسنده رمان «دن کیشوت» را نیز که از پایههای ادبیات جهان به شمار میرود، پشت سر گذاشته است.
گارسیا مارکز این توانایی را داشت که به وضوح زیبایی بینظیر کلمبیا را در آثارش به تصویر بکشد و در عین حال تاریخ غمانگیز و خونین چرخههای درگیری در این کشور روایت کند.
منتقدان ادبی معتقدند که با گذشت زمان، اهمیت کار او بیشتر میشود. آریل کاستیلو، استاد دانشگاه در کلمبیا و کارشناس آثار مارکز معتقد است که این نویسنده مانند داستایوفسکی، جویس و سروانتس، سبک و دیدگاه منحصربهفردی برای دیدن جهان داشت و بر کل جهان تأثیر گذاشته است.
میراث گارسیا مارکز در هیچ کجا به اندازه کشور زادگاهش کلمبیا قابل مشاهده نیست. کاستیلو گفته که مارکز مردمان کشورهای آندی را در نقشه ادبی جهان قرار داد اما دیدگاه خودشان را نیز نسبت به خودشان تغییر داد.
گابو با نوشتن برخی از محبوبترین رمانهای جهان، عقده حقارت کلمبیاییها را از بین برد و همچنین تصویر این کشور منطقه دریای کارائیب را تغییر داد. این منطقه مدتهاست که به دلیل پایین بودن از نظر فرهنگی مورد تحقیر قرار میگرفت، اما گابو فرهنگ منحصربهفرد و زیبایی طبیعی آن را برجسته کرد.
کاستیو به روزنامه گاردین گفته است: «دو فرهنگ کلمبیایی وجود دارد: یکی قبل از گابریل گارسیا مارکز و دیگری بعد از آن.»
با این که خبر انتشار کتاب جدیدی از مارکز هیجان زیادی در میان اهالی ادبیات ایجاد کرده، اما این پرسش را نیز مطرح کرده که آیا باید کار ناتمام یک نویسنده را پس از مرگ منتشر کرد؟
بلانکو گفته است: «مارکز همیشه به افراد نزدیک خود اعتماد میکرد و قبل از انتشار هر چیزی آن را با دقت بررسی میکرد،، بنابراین ما با چالش بزرگی روبهرو هستیم.»
اما خوان گابریل واسکز، نویسنده کلمبیایی در این زمینه گفته است: «برای من این یک خبر عالی است. شما باید بدانید که چگونه آن را بخوانید: این یک کار تمام شده نیست و مارکز یک صنعتگر بسیار دقیق بود. اما ما میتوانیم از آن به همان اندازه که هست لذت ببریم: یک کار ناتمام از یک هنرمند بزرگ. دلیلی وجود ندارد که ما خود را از این لذت محروم کنیم.»
چاقویی که به کتاب تبدیل شد
«این آسانترین کتاب در جهان برای نوشتن نیست، اما چیزی است که باید برای انجام هر کار دیگری از آن بگذرم. من واقعاً نمیتوانم شروع به نوشتن رمانی کنم که ربطی به این موضوع نداشته باشد. پس من فقط باید با آن کنار بیایم.»
«چاقو؛ تأملاتی پس از یک تلاش برای قتل» دومین کتاب مهمی است که قرار است در بهار امسال وارد بازار کتاب جهان شود.
آقای رشدی در بیانیهای که روز ۱۹ مهر امسال از سوی موسسه انتشاراتی «پنگوئن رندوم هاوس» منتشر شد، گفت: «نوشتن این کتاب برای من ضروری بود، راهی برای تسلط بر آنچه که اتفاق افتاد و پاسخ دادن به خشونت به وسیله هنر.»
سلمان رشدی مرداد پارسال هنگام شروع سخنرانی در اجتماعی در شهر نیویورک توسط یک مرد مهاجم مورد حمله قرار گرفت که با چاقو چندین بار گردن و ناحیه شکم او را مجروح کرد.
پس از صدور فتوای قتل سلمان رشدی از سوی روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، در سال ۱۳۶۸ به خاطر «کفرگویی» کتاب آیات شیطانی، او سالها در خفا و تحت حفاظت دائمی پلیس زندگی میکرد.
اما ازحدود ده سال پیش تا حمله سال گذشته او بدون محافظت یا محدودیت چندانی زندگی میکرد و علاوه بر تدریس در دانشگاه به کرات در مجامع عمومی نیز حضور پیدا میکرد.
آقای رشدی در کارنامه خود آثار ادبی متعدد و بسیار موفقی دارد از جمله «بچههای نیمه شب» که قبل از صدور فتوا در ایران جایزه ادبی دریافت کرد و «شرم» که آن نیز با ترجمه مهدی سحابی در ایران منتشر شد و وزارت ارشاد آن را به عنوان کتاب برگزیده در حوزه ترجمه سال ۱۳۶۴ اعلام کرد.
مدیرعامل موسسه انتشاراتی «پنگوئن رندوم هاوس» در بیانیهای درباره این کتاب گفته است: «خاطرات سلمان رشدی کتاب سوزانی است که قدرت کلمات در فهم وقایع غیرقابل تصور را یادآوری میکند. ما از انتشار این کتاب بسیار مفتخریم و از پشتکار و عزم سلمان رشدی برای گفتن داستانش و بازگشت به کاری که عاشق آن است در حیرتیم.»
سلمان رشدی پیشتر در مصاحبه با مجله «نیویورکر» گفت بسیار تلاش کرده که از «تلخکامی و تلافیجویی» پرهیز کند و مصمم است «که به آینده نگاه کند و نه گذشته».
این اولین بار نیست که این نویسنده خاطرات خود از را مینویسد. او پیشتر در کتاب «جوزف آنتون» که در سال۱۳۹۱ منتشر شد خاطرات خود از سالهای پس از صدور فتوای قتلش را بازگو کرده است.
برخی از منتقدان ادبی، چگونگی برخورد با آثار سلمان رشدی را معیار آزادی بیان در جهان میدانند.
خود او نیز پس از زخمی شدن در حمله با چاقو، هشدار داد که آزادی بیان در غرب بیش از هر زمان دیگری در طول حیات او در خطر است.
در کشورهای خودکامه همچون ایران نیز سانسور کتاب همچنان رو به افزایش است.
با این حال، رشدی معتقد است که «جسم بزرگ بشریت» از تیغ سانسور و مذهب زخمی شده، ولی هنوز ایمانش به پیروزی انسانیت بر تعصب را از دست نداده است.