لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳ تهران ۰۶:۲۱

حملهٔ ایران به اسرائیل؛ وقتی بازدارندگی به ضد خود بدل می‌شود


بنر تبلیغاتی در یکی از میدان تهران که روی آن به زبان عبری درج شده: «اشتباه بعدی شما پایان کشور جعلی‌تان خواهد بود»
بنر تبلیغاتی در یکی از میدان تهران که روی آن به زبان عبری درج شده: «اشتباه بعدی شما پایان کشور جعلی‌تان خواهد بود»

حملهٔ جمهوری اسلامی به اسرائیل قرار بود توان بازدارندگی ایران را افزایش دهد، اما از جهاتی تهران احتمالاً نتیجهٔ عکس خواهد گرفت. بازدارندگی اگر هم واقعی باشد، با توجه به مشکل جمهوری اسلامی با موجودیت اسرائیل نمی‌تواند پایدار و منشأ چرخشی مثبت به سوی قدرت و منافع ملی ایران باشد. همکاری مشترک کشورهای غربی با ممالک منطقه در دفاع از اسرائیل در حملهٔ اخیر هم زمینهٔ ایجاد انسجام در یک سامانهٔ دفاعی فراهم کرده که بیش از پیش توان بازدارندگی ایران را کاهش می‌دهد.

در تهران هنوز تبلیغات حکومتی در مورد «احیای توازن بازدارندگی» از رهگذر حملهٔ موشکی و پهپادی به اسرائیل در شامگاه شنبه ۲۵ فروردین در اوج است.

این در حالی است که بازدارندگی معمولاً زمانی ایجاد می‌شود که محرز‌ بودن عینی امکانات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری و قدرت ملی و اعتبار و مناسبات بین‌المللی یک کشور با یا بدون استفاده از آن‌ها طرف مقابل را به این درک و دریافت برساند که هرگونه اقدام و رویکردی که مغایر با منافع و ملاحظات امنیتی و ملی آن کشور باشد، با اقدام و رویکردی مشابه و حتی سخت‌تر از آن پاسخ خواهد گرفت.

گرچه حملهٔ اخیر در نوع خود عبور از برخی خط‌قرمزهای معادلات شکل‌گرفته در منطقه در ۵۰ سال گذشته بود، ولی مبهم‌بودن شدت و میزان دقت و کارایی حملات همچنان تحقق‌یافتن بازدارندگی موردنظر را به‌لحاظ فنی و نظامی با علامت سؤال روبه‌رو می‌کند.

در عین حال، نگرانی و دغدغهٔ عمومی و حکومتی از «واکنش قطعی اسرائیل» و نوع و زمان این واکنش نشانهٔ آن است که بازدارندگی موردنظر به‌رغم تبلیغات لزوماً واقعی نیست و چه بسا آزمون‌های دهشتناک بیشتر و چرخه‌ای خطرناک‌تر از خشونت و درگیری در راه باشد.

اگر سخن رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل را ملاک قرار دهیم، واکنش اسرائیل پس از عید پسح یعنی دست‌کم ۱۰ روز دیگر انجام خواهد شد که هم می‌تواند مستقیماً اهدافی در ایران را (نظامی یا سایبری) نشانه رود، هم متحدان منطقه‌ای و «نیابتی» حکومت ایران را هدف قرار دهد یا می‌تواند اتفاقی دریایی باشد.

منتها در همین فاصلهٔ ۱۰روزه هم نگرانی از نوع واکنش طبعاً در جامعهٔ ایران در همهٔ سطوح فشاری روانی ایجاد می‌کند که بر عرصه‌های مختلف از جمله وضعیت نامساعد اقتصادی هم تأثیرگذار است. این فاصلهٔ زمانی این امکان را هم به اسرائیل می‌دهد که در تعیین اهداف وقت و دقت بیشتری داشته باشد و در عین حال با متحدان بر سر گزینه‌ها‌ی جایگزین و بالابردن نرخ بر سر تعویض واکنش نظامی با این گزینه‌ها چانه بزند.

تدارک و قصد اسرائیل به تلافی تنها مشکل و ایراد در بازدارندگی مورد ادعای تهران نیست؛ این نیز هست که هر معادلهٔ تازه‌ای از بازدارندگی معمولاً مبنای مناسبات سیاسی و امنیتی و احیاناً اقتصادی تازه میان دو طرف مناقشه است.

مشکل جمهوری اسلامی ولی این است که در چارچوب راهبرد «نابودی اسرائیل» اصولاً نمی‌خواهد با این کشور مناسباتی (یا حتی قطع مناسبات در مقیاس‌های متعارف) داشته باشد که حالا بتواند بر مبنای معادلات قدرت جدید احتمالی آن را به این یا میزان بازخوانی و اصلاح کند، کاهش دهد یا ارتقا بخشد یا...

برخی نمونه‌ها در شرایط ایجاد بازدارندگی جدید

سال ۱۹۷۳ که مصر در جنگ با اسرائیل موفقیت‌هایی به دست آورد و معادلهٔ قدرت میان دو کشور تا حدودی متفاوت با دوران پس از جنگ ۱۹۶۷ شد، انور سادات از این معادلهٔ جدید قدرت (در کنار برخی فعل‌وانفعالات بین‌المللی) مبنایی برای نوع تازه‌ای از مناسبات با اسرائیل ساخت؛ با این کشور رابطه برقرار کرد، صحرای سینا را پس گرفت و قرارداد کمپ دیوید هم با خواست او طوری تنظیم شد که بخش دوم آن در صورت اجرا می‌توانست حقوق فلسطینی‌ها را تأمین کند.

پاکستان هم زمانی که به بمب اتمی دست یافت، این بازدارندگی را مبنای شکل‌دهیِ نوعی تازه از مناسبات با هند قرار داد که دست‌کم جنگ گرم با همسایهٔ بزرگ کمابیش منتفی بماند. مشکل اصلی میان دو کشور هم نفی موجودیت متقابل نبوده و نیست و عمدتاً بر مشکل کشمیر متمرکز است.

به عبارت دیگر، بازدارندگی احتمالی پس از حملهٔ اخیر به اسرائیل اگر واقعی هم باشد، با توجه به نوع نگاه جمهوری اسلامی به موجودیت اسرائیل، بازدارندگی پایدار و معطوف به شکل‌دهی نوع جدیدی از مناسبات نیست، بلکه خود آبستن بردن تنش و تشنج به سطحی بالاتر و یا در بهترین حالت حفظ وضعیت تا کنونی خواهد بود.

حملهٔ جمهوری اسلامی به اسرائیل با توجه به راهبرد یادشدهٔ تهران حالا متضمن این تهدید و خطر هم هست که توان بازدارندگی ایران را بیش از پیش کاهش دهد.

گرچه در دفع نسبتاً موفق حملهٔ ایران (بنا به روایت تل‌ آویو و متحدان آن) کشورهای غربی متحد با اسرائیل هم نقش قابل اعتنایی بازی کردند، ولی کمابیش این اتفاق نظر وجود دارد که خود اسرائیل از همهٔ امکان توان دفاعی خود، ازجمله سپر دفاعی «فلاخن داوود» استفاده نکرد، وگرنه در مجموع ولو با ضریب کمی متفاوت قادر به دفع حملهٔ ایران بدون کمک هم می‌بود.

به‌خصوص حضور آمریکا‌یی‌ها در مقابله با حملهٔ پنج‌ساعتهٔ ایران هم از سر احتیاط و محکم‌کاری و در چارچوب هماهنگی‌های قبلی بود و هم این امکان را به واشینگتن داده است که به هر میزان ممکن در تصمیم‌گیری‌های بعدی تل‌آویو دخیل و تأثیرگذار باشد.

این حضور همچنین نقشی واسط و تسهیل‌گر برای به‌کارگیری امکانات سایر متحدان منطقه‌‌ای آمریکا به نفع دفاع از اسرائیل فراهم آورد. این متحدان لزوماً به اردن محدود نبوده است و منابع غربی و ایرانی هم کما بیش تأیید کرده‌اند که همکاری اطلاعاتی و راداری عربستان و قطر و امارات یا دست‌کم عدم مخالفت با استفاده از امکاناتِ مرتبطِ مستقر در این کشورها هم در کار بوده است.

حالا همین همکاری و نیز تشدید نگرانی کشورهای منطقه از قدرت تهاجمی ایران که در حمله به اسرائیل و پیشتر در مواردی مانند حمله به آرامکو یا حملات گروه‌های نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه نمود یافته است، مبنایی برای تنگاتنگ‌کردن امکانات دفاعی و امنیتی کشورهای غربی و ممالک حوزهٔ خلیج فارس و اسرائیل شده است.

خیز بلندتر واشینگتن برای فشرده‌کردن همکاری‌های دفاعی در منطقه

به عبارتی، تلاش‌های آمریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی در سال‌های اخیر در راستای برپایی یک پدافند منطقه‌ای ضدموشک و ضدپهپاد و ایجاد یک سامانهٔ هشدار سریع از روز ۲۵ فروردین محمل‌های واقعی‌تری برای تحقق یافته است.

اگر پیمان ابراهیم و ادغام اسرائیل در حوزهٔ عملیاتی سنتکام قادر نشد که این تلاش‌ها را به نتیجه برساند، حالا حملهٔ ایران به اسرائیل و بروز نگرانی مشترک در کشورهای منطقه از «خطر تهاجمی جمهوری اسلامی» زمینه‌ساز تسهیلِ به سرانجام‌رساندن این تلاش‌ها شده است. این‌که این کشورها مخالفت با برنامهٔ هسته‌ای ایران را هم با پیگیری و همکاری فشرده‌تری پی بگیرند نیز منتفی نیست.

جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، روز سه‌شنبه ۲۸ فروردین در اظهاراتی این تلاش‌ها را این‌گونه توصیف کرد:

«ما در وزارت دفاع و فرماندهی مرکزی آمریکا برای تقویت بیشتر و گسترش ادغام موفق سامانه‌های هوایی و موشکی و سامانه‌های هشدار زودهنگام در خاورمیانه ادامه می‌دهیم تا کارایی قابلیت‌های موشکی و پهپادی ایران را تحلیل ببریم.»

اگر این روند متأثر از حملهٔ اخیر به اسرائیل شکل عملی به خود بگیرد و قدرت موشکی و پهپادی ایران در چارچوب همکاری دفاعی منطقه‌ای بیش از پیش مهار و کارایی آن کاسته شود، می‌توان بر مبنای کلام مولوی گفت که «از قضا سرکنگبین صفرا فزود».

در واقع با توجه به بدبینی‌ها و سوءظن‌هایی که در ۴۵ سال گذشته در منطقه نسبت به سیاست‌ها و راهبردهای جمهوری اسلامی ایجاد شده، حمله‌ای که قرار بود برای ایران بازدارندگی بیشتر ایجاد کند، می‌تواند به نقیض خود بدل شود.

عباس ملکی، معاون سابق وزارت خارجه، در مصاحبه با یک کانال خبری گفته است که وزات خارجه (و در واقع جمهوری اسلامی) می‌بایست از خود می‌پرسید که «در جریان کلی سیستم جهانی چند یار توانستم بگیرم و این تعداد کشور را با خودمان همراه کردم که ایران در مقام دفاع از خود این حملهٔ موشکی را انجام داده است».

وضعیت کنونی نشان می‌دهد که نه تنها یاری برای همراهی در این حمله به ایران نپیوسته بلکه سوءظن و نگرانی کشورهای منطقه نسبت به تهران فزون‌تر شده و اسرائیل در مانور روی خطرات و تهدیدات واقعی یا غیرواقعی جمهوری اسلامی و سهولت در یارگیری منطقه‌ای در این راستا حالا دست بازتری دارد.

کشورهای غربی هم حالا چه برای سوق اسرائیل به عدم واکنش نظامی و ادامهٔ حتی‌الامکانِ درگیری غیرمستقیم سابق و چه فی‌نفسه برای مهار بیشتر جمهوری اسلامی، علاوه بر تجهیز و تقویت اقدامات پدافندی، روی تشدید تحریم‌ها هم تمرکز کرده‌اند.

امکانات و محدودیت‌ها در تشدید تحریم‌ها

عمده‌ترین حربه در این تحریم‌ها می‌توانست وارد کردن نام سپاه به فهرست تروریستی اتحادیهٔ اروپا یا فعال‌کردن مکانیسم ماشه در چارچوب برجام یا بازگرداندن تحریم‌های نفتی به سطح دوران ترامپ باشد. واقعیت ولی این است که گذاشتن نام سپاه در فهرست تروریستی اروپا همچنان مشمول موانع و محدودیت‌هایی است که پس از طرح این موضوع در پی جنبش مهسا مطرح شد و همچنان هم کمابیش مصداق دارد.

استفاده از مکانیسم ماشه هم زمانی میسر است که غرب به این نقطه رسیده باشد که کلاً نظارت بر برنامهٔ اتمی ایران ناممکن شده و ریسک چرخش تهران به سوی تولید بمب هسته‌ای در غیاب نظارت‌ها چندان عمده نیست. تحریم نفتی ایران همچون دورهٔ ترامپ و با همان شدت هم با توجه به تأثیرات منفی احتمالی آن بر بازار نفت چیزی نیست که به‌خصوص در آستانه انتخابات ‌آمریکا مطلوب دولت بایدن باشد.

در چنین شرایطی، به نظر می‌رسد که تحریم و ایجاد موانع هر چه بیشتر بر سر راه توسعه و تولید موشک‌ها و پهپادهای پیشرفته موردی است که غرب بیش از همه بر سر آن در درون خود توافق دارد؛ امری که نوعی دیگر از گسترش امکانات پدافندی تلقی می‌شود. احتمالاً تحریم‌های فردی و نهادی دیگر هم بخشی از بستهٔ فشار غرب علیه جمهوری اسلامی خواهد بود.

در شرایط تشدید فشارها، وضعیت اقتصادی نامساعد و بحران‌زده و گسست هر چه بیشتر رابطهٔ دولت و ملت در ایران و عدم یاری مؤثر از سوی روسیه و چین که تهران به‌غلط آن‌ها را شرکای استراتژیک خود تلقی می‌کند، ایران به سوی فقر و فاقهٔ بیشتر، سکتهٔ بیشتر در همهٔ زمینه‌های توسعه و عقب‌ماندن بیشتر از قافلهٔ جهانی رهسپار می‌شود. راه‌حل، حکمرانی متناسب با خواست و مطالبات اکثریت جامعه و به تبع آن یک سیاست خارجی و منطقه‌ای غیرستیزه‌جو و غیرایدئولوژیک و در راستای تأمین حداکثری منافع ملی ایران است. جمهوری اسلامی در مختصات کنونی بیش از پیش از افتادن به این مسیر دور شده است.

«حملهٔ بازدارنده به اسرائیل» و عواقب احتمالاً نامطلوب آن برای بازدارندگی قدرت ایران در منطقه را می‌توان در نگاه اول به حملهٔ بحث‌انگیز و تنش‌زای اسرائیل به ساختمان کنسولگری ایران در یک کشور خارجی برگرداند، در نگاهی کلی‌تر اما این اقدام با تداوم یک راهبرد فاجعه‌بار دیرین در سیاست خارجی هم مرتبط است که حالا شاید پیچ خطرناک دیگری در کژراههٔ ۴۵ سال گذشته باشد.

نظرات نویسندگان در یادداشت‌ها لزوماً بازتاب دیدگاه رادیوفردا نیست.
XS
SM
MD
LG