آقای احمدی نژاد در بخشی از برنامه تلويزيونی روز يکشنبه خود گفت: «چيزی که میتوانيم به دنيا هديه کنيم و برمبنای آن مناسبات جهانی را تغيير دهيم هويت فرهنگی ايران است که بايد آن را پاس داشت و حفظ کرد.»
از ديدگاه آقای احمدی نژاد، جهانيان «درعرصه فرهنگ بديلی برای فرهنگ ما ندارند و اصلا نمیتوانند جلوی ما بايستند» و «اين فرهنگ بوده که ما را در طول تاريخ حفظ کرده است.»
اما برخلاف گفته آقای احمدی نژاد فرهنگ ها «جلو هم نمی ايستند». فرهنگ ها در تبادل و تاثير متقابل ارتقاء می يابند.
دامنه تاثير فرهنگ کشورهای پيشرفته بر فرهنگ جهان و فرهنگ ايران در مقايسه با غيبت جامعه ايرانی ازعرصه فرهنگی و علمی در سطح جهانی، سنجش ارتقای فرهنگی و دستاوردهای علمی، هنری، ادبی، نظری و فرهنگی جوامع پيشرفته، و حتا جوامع نه چندان پيشرفته اسلامی چون مصر و ترکيه، با فقر فرهنگی ايران در چند قرن اخير و به ويژه در سی سال گذشته ــ و هر شاخصی ديگری که برای ارزيابی انتخاب شود ــ اين گفته آقای احمدی نژاد را که جهان « بديلی برای فرهنگ ما ندارد» تاييد نمی کنند.
درخشان ترين چهره های شعر کلاسيک فارسی نيز که محمود احمدی نژاد از آنان نام برده است، در سنجش با همتايان خود در جهان، از منظر نفوذ و تاثير فرهنگی بر جهان، چندان غنی نيستند که داوری آقای احمدی نژاد تاييد شود.
آقای احمدی نژاد در ادامه «هويت ملی و فرهنگی ايرانی» را تعريف کرد و گفت: «هويت ملی ايرانی به معنای هويت ارزشهای انسانی است و اصلا ايران به نام ارزشهای انسانی شناخته میشود و به محض اين که از مردم دنيا درباره ايران سؤال کنيد آن ها فرهنگ،ارزشهای انسانی، تمدن، انسان، اخلاق، حافظ، سعدی، مولوی، خيام، سنايی و ديگران را بر زبان میآورند.»
مردم دنيا در گفت و گو از ايران نام خمينی و خامنه ای و احمدی نژاد«را بر زبان می آورند» يا حافظ و مولوی و سنائی؟
مردم دنيا «ايران» را با انقلاب اسلامی، سرکوب خشن، استبداد دينی و سياسی، شلاق زدن و سنگسار زنان، سرکوب دگرانديشان و اقليت های دينی، اعدام های خيابانی، تيراندازی به سوی تظاهرات مسالمت آميز، شکنجه و اعدام منتقدان و مخالفان، سانسور هنر و ادبيات و فرهنگ و رسانه ها، تيراژ اندک کتاب، حجاب اجباری و محروميت مادران از حق حضانت و سرپرستی فرزندان، فرهنگ تک صدايی مردسالار غالب بر جامعه، چند قرن غيبت از عرصه خلاقيت های علمی و ادبی و هنری و نظری، نرخ بالای بی سوادی و نرخ پائين مطالعه، بدرفتاری با کودکان و ديگر موارد ــ با اکنون جامعه ايرانی ــ می شناسند يا چنان که آقای احمدی نژاد مدعی است با «ارزش های انسانی، تمدن، حافظ و غيره» ـ با گذشته سپری شده ای که برخی متفکران ايرانی ترديد در باره ارزش گذاری های سنتی در باره آن ها را از سال ها پيش آغاز کرده اند؟
بی اطلاعی يا عوام فريبی؟
ادعای «تغيير مناسبات جهانی» با واسطه «هويت فرهنگی ايران» در نگاه نخست آقای احمدی نژاد را فردی بيخبر از اين واقعيت نشان می دهد که فرهنگ هايی جهانی می شوند که به اتکای آثار و خلاقيت های نظری، فلسفی، علمی، هنری، ادبی خود بر فرهنگ کشورها و جوامع ديگر تاثير و نفوذ داشته و با واسطه تاثير عميق، تحولات بزرگ اجتماعی، سياسی و فرهنگی را نه فقط در کشور يا جامعه مبداء خود که در فرهنگ و جوامع ديگر زمينه سازی کنند.
سخنان آقای احمدی نژاد در نگاه نخست همچنين می تواند نشانه آن باشد که ايشان کم ترين اطلاعی از مناسبات جهانی و کم ترين شناختی از فرهنگ های غنی جهانی شده ندارد و نمی داند که «مناسبات جهانی» بر بافتی پيچيده از عوامل اقتصادی، سياسی، اجتماعی، تاريخی، فرهنگی، نظامی و ده ها عامل ديگر بنا شده و تغيير آن نيز به تحول اين عوامل و توانايی مديريت آن ها بستگی دارد.
اما نه فقط رييس دولت دهم در ايران، که به عنوان يکی از مديران اجرايی کشور خود با اين بافت پيچيده درگير است، که هر مبتدی سياست نيز بر اين واقعيت ها آگاه است و به همين دليل می توان گفته های آقای احمدی نژاد را تلاشی عوام فريبانه برای کسب محبوبيت از طريق نوازش عواطف ناسيوناليستی مخاطبان نيز ارزيابی کرد.
هويت ملی و شاخص های سياسی و فرهنگی
آقای احمدی نژاد به شدت به مقبوليت مردمی نياز دارد اما تقليل گفته های او به ناآگاهی و خطای معرفتی يا عوام فريبی بر اين واقعيت پرده می کشد که گفته های او باور نقد نشده بسياری از هموطنان او را به غنای هويت فرهنگی و ملی ايرانی تصوير می کند.
همه ملت ها دوست دارند که ديگران هويت ملی و فرهنگی آنان را نه بر اساس تعريفی که رهبران سياسی آنان به دست می دهند، که بر مبنای تصويری مجسم کنند که متفکران، هنرمندان، نويسندگان، دانشمندان و ديگر خلاقان عرصه علم و فرهنگ و هنر و ادب توليد می کنند چرا که تصوير فرهنگی، حتی در دموکراسی ترين کشورها، از تصوير سياسی، انسانی تر،جذاب تر و زيباتر است.
اين گرايش به ويژه در ميان ايرانيان پررنگ است چرا که تصوير و تعريف فرهنگ و هويت ايرانی بر کردار و گفتار دولتمردان و رهبران سياسی اين کشور نه فقط تصويری غرور انگيز نيست، که تصويری منفی و در بسياری از عرصه ها، از جمله رفتار با زنان، کودکان و دگرانديشان و اقليت های دينی، ناانسانی است.
در باره «بحران هويت» و «هويت و فرهنگ ملی» ايرانيان ديدگاه های متفاوتی مطرح است اما از هر منظری که بنگريم جامعه ايرانی، و نه چند دانشمند ايرانی تبار در خارج از ايران، در چند قرن اخير و به ويژه در سی سال گذشته، در عرصه های فرهنگی و علمی در سطح جهانی نقش و تاثيری نداشته يا استبداد و فقر مادی و فرهنگی ايرانيان را از اين نقش و تاثير محروم کرده است.
ايرانيان در سی سال گذشته، جز در يکی دو مورد، تنها با واسطه سياست در تاريخ جهان حضور يافته اند و تصوير و تعريف هويت ملی و فرهنگی آنان نه بر دستاوردهای فرهنگی و علمی موثر بر فرهنگ جهانی که بر نحوه و کيفيت حضور سياسی آنان، با رخدادهايی چون انقلاب اسلامی، سی سال استبداد دينی و تنش بين المللی يا با «جنبش سبز» و مبارزه مردم با استبداد حاکم بر جامعه شکل گرفته است.
آقای احمدی نژاد در پنج ساله گذشته وجه منفی اين تصوير سی ساله را با سخنرانی های متعدد در جوامع بين المللی،با مصاحبه های گوناگون در رسانه های جهانی، با اشاعه پيگير خرافات، با انکار هولوکاست و آرزوی محو اسرائيل از نقشه جهان، با انکار وجود همجنس گرايان در ايران، برهنه تر کرد.
اما حتی وجه مثبت اين تصوير، ايرانيانی که با استبداد مبارزه می کنند، نيز برای جهان پيشرفته، و برای بسياری از کشورهای آسيايی و آفريقايی که در دو دهه اخير از استبداد رها شده اند، حادثه ای است که به تاريخ سپری شده گذشته تعلق داشته، به تاثيرگذاری فرهنگی منجر نشده و حداکثر همدردی و حمايت بر می انگيزد.
تاثيرگذاری فرهنگی جوامع، ملت ها و زبان ها بر يک ديگر نه با تعريف يک ملت از هويت ملی و فرهنگی خود، که از شناخت و تصويری آغاز می شود که ديگر ملت ها و جوامع در ذهنيت آگاه و جمعی خود بنا می کنند. اين تعريف و تصوير بيش از هر چه بر نحوه و کيفيت حضور جوامع و ملت ها در تاريخ معاصر جهان، و نه گذشته ها آنان در عهد باستان، متکی است.
تصوير ملت ها و جوامع از فرهنگ هايی که با خلاقيت های علمی، نظری و ادبی، هنری خود بر فرهنگ جهانی موثرهستند هم بر آثار فرهنگی و هم بر کردار اجتماعی و سياسی آنان و در مورد جوامع و ملت های محروم از خلاقيت های فرهنگی و علمی در سطح جهانی، بر کردار سياسی و اجتماعی آنان بنا می شود.
در جوامع نوع اول نه فقط دولتمردان و سياستمداران دولتی يا اپوزيسيون که نويسندگان، هنرمندان، دانشمندان، فلاسفه نيز نمايندگان هويت ملی و فرهنگی جامعه خود تلقی شده و در جوامع و کشورهای نوع دوم سياستمداران موافق و مخالف و توده های هوادار آنان به نمادهای هويت ملی بدل می شوند.
اغلب اخبار و گزارش های خبری در باره ايران در سی سال گذشته از فرهنگی مردسالار، استبدادی و تک صدائی، از فرهنگی که در عرصه هنر و ادبيات سانسور زده و محلی باقی مانده و در آن رقص و موسيقی و نقاشی اگر نه ممنوع که مشکوک و مکروه تلقی می شوند، از مديريت مستبدی که برای دستيابی به تکنولوژی اتمی فقر و عقب ماندگی را بر ملت خود تحميل می کند، از نظامی که در آن اطلاعات و خبر، کتاب و رسانه، علم و فلسفه، سانسور و منتقدان و معترضان اعدام می شوند و از جامعه ای دورمانده از پيشرفت های علمی و نظری و هنری و ادبی جهان خبر می دهند.
آقای احمدی نژاد مدعی است که مردم جهان نام «حافظ، سعدی، مولوی، خيام، سنايی را بر زبان میآورند».
شاعرانی که آقای احمدی نژاد از آنان ياد می کند فقط در بخش شرق شناسی محافل دانشگاهی جهان شهرت دارند و برخلاف بسياری از شاعران جهانی شده چون شکسپير، گوته، تاگور تاثيری بر فرهنگ جهانی نداشته اند.
جهانيان از «پارس ها»، و نه لزوما ايرانيان، به عنوان قومی که در عهد باستان و به دوران هخامنشيان امپراطوری قدرتمندی بنا کردند ياد می کنند، برخی از بزرگان علم و فلسفه ايرانی در نخستين قرن های ايران پس از اسلام، چون بيرونی، فارابی و بوعلی سينا، بر تحولات فرهنگی اروپا به دوران رنسانس تاثير داشته اند. اما اين همه به گذشته های سپری شده و دور تعلق دارند و مردم جهان در چند قرن اخير هيچ ردی از تاثير فرهنگی ايران بر فرهنگ خود نديده و در سی سال گذشته نيز جز خبرهای سياسی منفی از ايران نشنيده اند.
ساز ملی گرايی آقای احمدی نژاد که نغمه«ايران اسلامی» و بر «ملت مسلمان طرفدار جمهوری اسلامی» را می نوازد، بيشتر برای جلب محبويت در بحران سياسی کوک شده است و هيچ فرهنگی، از جمله فرهنگی ايرانی، برخلاف گفته های او، سلاحی برای تغيير مناسبات جهان نيست.
______________________________________________________________
* ديدگاه های مطرح شده در اين مقاله الزاما بازتاب دهنده نظرات راديو فردا نيست.
از ديدگاه آقای احمدی نژاد، جهانيان «درعرصه فرهنگ بديلی برای فرهنگ ما ندارند و اصلا نمیتوانند جلوی ما بايستند» و «اين فرهنگ بوده که ما را در طول تاريخ حفظ کرده است.»
اما برخلاف گفته آقای احمدی نژاد فرهنگ ها «جلو هم نمی ايستند». فرهنگ ها در تبادل و تاثير متقابل ارتقاء می يابند.
دامنه تاثير فرهنگ کشورهای پيشرفته بر فرهنگ جهان و فرهنگ ايران در مقايسه با غيبت جامعه ايرانی ازعرصه فرهنگی و علمی در سطح جهانی، سنجش ارتقای فرهنگی و دستاوردهای علمی، هنری، ادبی، نظری و فرهنگی جوامع پيشرفته، و حتا جوامع نه چندان پيشرفته اسلامی چون مصر و ترکيه، با فقر فرهنگی ايران در چند قرن اخير و به ويژه در سی سال گذشته ــ و هر شاخصی ديگری که برای ارزيابی انتخاب شود ــ اين گفته آقای احمدی نژاد را که جهان « بديلی برای فرهنگ ما ندارد» تاييد نمی کنند.
درخشان ترين چهره های شعر کلاسيک فارسی نيز که محمود احمدی نژاد از آنان نام برده است، در سنجش با همتايان خود در جهان، از منظر نفوذ و تاثير فرهنگی بر جهان، چندان غنی نيستند که داوری آقای احمدی نژاد تاييد شود.
آقای احمدی نژاد در ادامه «هويت ملی و فرهنگی ايرانی» را تعريف کرد و گفت: «هويت ملی ايرانی به معنای هويت ارزشهای انسانی است و اصلا ايران به نام ارزشهای انسانی شناخته میشود و به محض اين که از مردم دنيا درباره ايران سؤال کنيد آن ها فرهنگ،ارزشهای انسانی، تمدن، انسان، اخلاق، حافظ، سعدی، مولوی، خيام، سنايی و ديگران را بر زبان میآورند.»
مردم دنيا در گفت و گو از ايران نام خمينی و خامنه ای و احمدی نژاد«را بر زبان می آورند» يا حافظ و مولوی و سنائی؟
مردم دنيا «ايران» را با انقلاب اسلامی، سرکوب خشن، استبداد دينی و سياسی، شلاق زدن و سنگسار زنان، سرکوب دگرانديشان و اقليت های دينی، اعدام های خيابانی، تيراندازی به سوی تظاهرات مسالمت آميز، شکنجه و اعدام منتقدان و مخالفان، سانسور هنر و ادبيات و فرهنگ و رسانه ها، تيراژ اندک کتاب، حجاب اجباری و محروميت مادران از حق حضانت و سرپرستی فرزندان، فرهنگ تک صدايی مردسالار غالب بر جامعه، چند قرن غيبت از عرصه خلاقيت های علمی و ادبی و هنری و نظری، نرخ بالای بی سوادی و نرخ پائين مطالعه، بدرفتاری با کودکان و ديگر موارد ــ با اکنون جامعه ايرانی ــ می شناسند يا چنان که آقای احمدی نژاد مدعی است با «ارزش های انسانی، تمدن، حافظ و غيره» ـ با گذشته سپری شده ای که برخی متفکران ايرانی ترديد در باره ارزش گذاری های سنتی در باره آن ها را از سال ها پيش آغاز کرده اند؟
بی اطلاعی يا عوام فريبی؟
ادعای «تغيير مناسبات جهانی» با واسطه «هويت فرهنگی ايران» در نگاه نخست آقای احمدی نژاد را فردی بيخبر از اين واقعيت نشان می دهد که فرهنگ هايی جهانی می شوند که به اتکای آثار و خلاقيت های نظری، فلسفی، علمی، هنری، ادبی خود بر فرهنگ کشورها و جوامع ديگر تاثير و نفوذ داشته و با واسطه تاثير عميق، تحولات بزرگ اجتماعی، سياسی و فرهنگی را نه فقط در کشور يا جامعه مبداء خود که در فرهنگ و جوامع ديگر زمينه سازی کنند.
سخنان آقای احمدی نژاد در نگاه نخست همچنين می تواند نشانه آن باشد که ايشان کم ترين اطلاعی از مناسبات جهانی و کم ترين شناختی از فرهنگ های غنی جهانی شده ندارد و نمی داند که «مناسبات جهانی» بر بافتی پيچيده از عوامل اقتصادی، سياسی، اجتماعی، تاريخی، فرهنگی، نظامی و ده ها عامل ديگر بنا شده و تغيير آن نيز به تحول اين عوامل و توانايی مديريت آن ها بستگی دارد.
اما نه فقط رييس دولت دهم در ايران، که به عنوان يکی از مديران اجرايی کشور خود با اين بافت پيچيده درگير است، که هر مبتدی سياست نيز بر اين واقعيت ها آگاه است و به همين دليل می توان گفته های آقای احمدی نژاد را تلاشی عوام فريبانه برای کسب محبوبيت از طريق نوازش عواطف ناسيوناليستی مخاطبان نيز ارزيابی کرد.
هويت ملی و شاخص های سياسی و فرهنگی
آقای احمدی نژاد به شدت به مقبوليت مردمی نياز دارد اما تقليل گفته های او به ناآگاهی و خطای معرفتی يا عوام فريبی بر اين واقعيت پرده می کشد که گفته های او باور نقد نشده بسياری از هموطنان او را به غنای هويت فرهنگی و ملی ايرانی تصوير می کند.
همه ملت ها دوست دارند که ديگران هويت ملی و فرهنگی آنان را نه بر اساس تعريفی که رهبران سياسی آنان به دست می دهند، که بر مبنای تصويری مجسم کنند که متفکران، هنرمندان، نويسندگان، دانشمندان و ديگر خلاقان عرصه علم و فرهنگ و هنر و ادب توليد می کنند چرا که تصوير فرهنگی، حتی در دموکراسی ترين کشورها، از تصوير سياسی، انسانی تر،جذاب تر و زيباتر است.
اين گرايش به ويژه در ميان ايرانيان پررنگ است چرا که تصوير و تعريف فرهنگ و هويت ايرانی بر کردار و گفتار دولتمردان و رهبران سياسی اين کشور نه فقط تصويری غرور انگيز نيست، که تصويری منفی و در بسياری از عرصه ها، از جمله رفتار با زنان، کودکان و دگرانديشان و اقليت های دينی، ناانسانی است.
در باره «بحران هويت» و «هويت و فرهنگ ملی» ايرانيان ديدگاه های متفاوتی مطرح است اما از هر منظری که بنگريم جامعه ايرانی، و نه چند دانشمند ايرانی تبار در خارج از ايران، در چند قرن اخير و به ويژه در سی سال گذشته، در عرصه های فرهنگی و علمی در سطح جهانی نقش و تاثيری نداشته يا استبداد و فقر مادی و فرهنگی ايرانيان را از اين نقش و تاثير محروم کرده است.
ايرانيان در سی سال گذشته، جز در يکی دو مورد، تنها با واسطه سياست در تاريخ جهان حضور يافته اند و تصوير و تعريف هويت ملی و فرهنگی آنان نه بر دستاوردهای فرهنگی و علمی موثر بر فرهنگ جهانی که بر نحوه و کيفيت حضور سياسی آنان، با رخدادهايی چون انقلاب اسلامی، سی سال استبداد دينی و تنش بين المللی يا با «جنبش سبز» و مبارزه مردم با استبداد حاکم بر جامعه شکل گرفته است.
آقای احمدی نژاد در پنج ساله گذشته وجه منفی اين تصوير سی ساله را با سخنرانی های متعدد در جوامع بين المللی،با مصاحبه های گوناگون در رسانه های جهانی، با اشاعه پيگير خرافات، با انکار هولوکاست و آرزوی محو اسرائيل از نقشه جهان، با انکار وجود همجنس گرايان در ايران، برهنه تر کرد.
اما حتی وجه مثبت اين تصوير، ايرانيانی که با استبداد مبارزه می کنند، نيز برای جهان پيشرفته، و برای بسياری از کشورهای آسيايی و آفريقايی که در دو دهه اخير از استبداد رها شده اند، حادثه ای است که به تاريخ سپری شده گذشته تعلق داشته، به تاثيرگذاری فرهنگی منجر نشده و حداکثر همدردی و حمايت بر می انگيزد.
تاثيرگذاری فرهنگی جوامع، ملت ها و زبان ها بر يک ديگر نه با تعريف يک ملت از هويت ملی و فرهنگی خود، که از شناخت و تصويری آغاز می شود که ديگر ملت ها و جوامع در ذهنيت آگاه و جمعی خود بنا می کنند. اين تعريف و تصوير بيش از هر چه بر نحوه و کيفيت حضور جوامع و ملت ها در تاريخ معاصر جهان، و نه گذشته ها آنان در عهد باستان، متکی است.
تصوير ملت ها و جوامع از فرهنگ هايی که با خلاقيت های علمی، نظری و ادبی، هنری خود بر فرهنگ جهانی موثرهستند هم بر آثار فرهنگی و هم بر کردار اجتماعی و سياسی آنان و در مورد جوامع و ملت های محروم از خلاقيت های فرهنگی و علمی در سطح جهانی، بر کردار سياسی و اجتماعی آنان بنا می شود.
در جوامع نوع اول نه فقط دولتمردان و سياستمداران دولتی يا اپوزيسيون که نويسندگان، هنرمندان، دانشمندان، فلاسفه نيز نمايندگان هويت ملی و فرهنگی جامعه خود تلقی شده و در جوامع و کشورهای نوع دوم سياستمداران موافق و مخالف و توده های هوادار آنان به نمادهای هويت ملی بدل می شوند.
اغلب اخبار و گزارش های خبری در باره ايران در سی سال گذشته از فرهنگی مردسالار، استبدادی و تک صدائی، از فرهنگی که در عرصه هنر و ادبيات سانسور زده و محلی باقی مانده و در آن رقص و موسيقی و نقاشی اگر نه ممنوع که مشکوک و مکروه تلقی می شوند، از مديريت مستبدی که برای دستيابی به تکنولوژی اتمی فقر و عقب ماندگی را بر ملت خود تحميل می کند، از نظامی که در آن اطلاعات و خبر، کتاب و رسانه، علم و فلسفه، سانسور و منتقدان و معترضان اعدام می شوند و از جامعه ای دورمانده از پيشرفت های علمی و نظری و هنری و ادبی جهان خبر می دهند.
آقای احمدی نژاد مدعی است که مردم جهان نام «حافظ، سعدی، مولوی، خيام، سنايی را بر زبان میآورند».
شاعرانی که آقای احمدی نژاد از آنان ياد می کند فقط در بخش شرق شناسی محافل دانشگاهی جهان شهرت دارند و برخلاف بسياری از شاعران جهانی شده چون شکسپير، گوته، تاگور تاثيری بر فرهنگ جهانی نداشته اند.
جهانيان از «پارس ها»، و نه لزوما ايرانيان، به عنوان قومی که در عهد باستان و به دوران هخامنشيان امپراطوری قدرتمندی بنا کردند ياد می کنند، برخی از بزرگان علم و فلسفه ايرانی در نخستين قرن های ايران پس از اسلام، چون بيرونی، فارابی و بوعلی سينا، بر تحولات فرهنگی اروپا به دوران رنسانس تاثير داشته اند. اما اين همه به گذشته های سپری شده و دور تعلق دارند و مردم جهان در چند قرن اخير هيچ ردی از تاثير فرهنگی ايران بر فرهنگ خود نديده و در سی سال گذشته نيز جز خبرهای سياسی منفی از ايران نشنيده اند.
ساز ملی گرايی آقای احمدی نژاد که نغمه«ايران اسلامی» و بر «ملت مسلمان طرفدار جمهوری اسلامی» را می نوازد، بيشتر برای جلب محبويت در بحران سياسی کوک شده است و هيچ فرهنگی، از جمله فرهنگی ايرانی، برخلاف گفته های او، سلاحی برای تغيير مناسبات جهان نيست.
______________________________________________________________
* ديدگاه های مطرح شده در اين مقاله الزاما بازتاب دهنده نظرات راديو فردا نيست.