خامنهای، احمدینژاد و لیدی گاگا از چهرههای مشهور جهانی در دهه اول قرن بیست و یکم هستند، دو تای اول به خاطر کشتن و سرکوب مردم خویش، پنهانکاری در برنامه اتمی، تهدید دیگر کشورها با موشکهای دوربرد، و سخن گفتن از نابودی اسرائیل و سومی به خاطر سرگرم ساختن میلیاردها نفر در سراسر عالم.
مجموعه ویدیوهای آهنگهای لیدی گاگا بر روی سایت یوتیوب بیش از یک میلیارد بازدیدکننده داشته است و خبرنگاران به دشواری میتوانند با وی مصاحبه کنند؛ وقتی احمدینژاد به نیویورک میآید (حتی برای سال ششم) رسانههای امریکایی برای مصاحبه با وی صف میبندند.
خامنهای و احمدینژاد در سفر به قم و لبنان درست همانند تورهای لیدی گاگا یا بریتنی اسپیرز یا مایکل جکسون به مقدمهچینی (مصاحبه احمدینژاد با مطبوعات امریکایی در تهران، تابلوهای بزرگ احمدینژاد در بیروت، پارچهنویسیهای گسترده و چاپ پوسترهای خامنهای در قم، یا چادر زدن طلاب در بیرون شهر قم) و خبر و زمینهسازی (آزادی سارا شورد، کوهنورد امریکایی یا جمعآوری طومار برای نشر رساله فارسی خامنهای) و تبلیغات گسترده پرداختند با این تفاوت که مقامات ایرانی این کارها را با پول مردم ایران میکنند اما مردم شرکتکننده در برنامههای هنرمندان نامدار با دل و جان هزینههای تبلیغاتی وی را با خرید بلیط تأمین میکنند.
چه مشترکاتی میان دو طرف این ماجرا وجود دارد؟ مخاطبان در این سه چهره یا دیگر افرادی شبیه به آنها به دنبال چه چیزی میگردند و چه چیزی به آنها تحویل میشود؟ آیا طلب شهرت پیامی را که این دو طرف عرضه میکنند نیز شکل داده است؟
دنیای نامداران غیر تعاملی
نامداران حرفهای (کسانی که میخواهند به هر قیمت نامدار بمانند و نامداری به بخشی از شغل آنها تبدیل میشود) و غیر تعاملی پنج ویژگی دارند:
۱) بر اساس مذاکره و تعامل و رابطه متقابل با مخاطب به نامداری دست نمییابند و مخاطب آنها منفعل است تا فعال؛
۲) بدون توجه به اینکه نامداری شان از کجا آمده، برای نامدار بودن به هر کاری دست میزنند، از دروغهای بزرگ (این که ۱۱ سپتامبر کار سران ایالات متحده است یا ما در ایران همجنسگرا نداریم یا در ایران زندانی سیاسی یا فرار مغزها نداریم) تا پوشیدن لباسهای نا متعارف (مثل کاپشن برای یک مقام دولتی ایرانی یا لباسهای عجیب و غریب لیدی گاگا)؛
۳) غلو و اغراق جزء جداییناپذیر رفتارها و سخنان آنهاست، از اغراق در تعداد مخاطبان و فعالیتهای انجام شده (در سخنان سیاستمداران) تا حرکات و لباسها و آرایشهای مبالغهآمیز (در رفتارهای برخی هنرمندان)؛
۴) نامداری آنها تنها به استعدادها و ظرفیتهایشان راجع نیست بلکه یک ماشین بزرگ آنها را تولید میکند: دستگاههای تبلیغاتی و رسانههای دولتی یا نظام در هم پیچیده رسانهای و فرهنگی در بخش خصوصی. لیدی گاگا محصول ماشین فرهنگ عمومی در جامعه امریکا و احمدینژاد و خامنهای محصول مشترک ماشین تبلیغات دولتی نظامیان حاکم و دستگاه رهبری هستند؛ و
۵) برای هر دسته از مخاطبان پیام و فرم خود را تغییر میدهند. آنها میدانند که دارای مخاطبان پر و پا قرص، مخاطبان هر از گاهی و مخاطبان شکارچی هستند و برای هریک نمایشی جداگانه را تمرین کردهاند. احمدینژاد در نیویورک، بیروت و تهران بر اساس سه سناریوی متفاوت سخن میگوید چون مشاوران وی (کسانی مثل حمید مولانا) به وی گفتهاند که نمیتواند در برنامه چارلی رز یا لری کینگ همان چیزهایی را بگوید که در تهران میگوید، مثل آنکه «سر مخالفان را به سقف میکوبیم» یا «بروند کشکشان را بسابند.»
نامداران بدنام و نامداران خوشنام
لیدی گاگا نامداری خوشنام است چون علاوه بر سرگرم کردن میلیاردها نفر در سراسر عالم از حقوق اقلیتهای جنسی، و قومی نیز دفاع میکند. اگر کسانی نیز از سبک هنری وی خوششان نیاید این ناخشنودی به مرز نفی و طرد نمیرسد.
اما احمدینژاد و خامنهای نامدارانی بدناماند؛ این دو به واسطه نقض حقوق بشر، ترور، تولید سلاحهای کشتار جمعی و آتشافروزی شهرت دارند. کارگزاران تبلیغاتی احمدینژاد و خامنهای و مشاوران رسانهای آنها، نامداری بدنامانه احمدینژاد/خامنهای در رسانهها و افکار عمومی غربی را در داخل کشور به حساب توجه به پیام سیاسی و مذهبی یا ضد امپریالیست بودن آنها میگذارند و در مقابل کسانی مثل لیدی گاگا را فاحشه معرفی میکنند در حالی که هر دو بر اساس الگوهای نامداری عمل میکنند. کسانی که در روش از روی یک کتابچه برای شهرتاندوزی عمل میکنند نمیتوانند طرف مقابل را با برچسب ملامت کنند.
وسوسه مطرح بودن
خامنهای به قیمت میکروب خواندن مخالفان خود یا نسبت دادن وقایع ۱۱ سپتامبر به دولت امریکا میخواهد در رأس خبرها بماند اما مطرح بودن لیدی گاگا ناشی از توهین به مردم یا دول خارجی نیست بلکه به خلاقیت هنری تیم وی در رفتار نمایشی باز میگردد.
مشکل خامنهای و احمدینژاد آن است که در عین ادعای محبوبیت ملی تنها با پنج تا ۱۰ درصد جامعه سخن میگویند و برای تقویت آنها مجبورند دیگران را خس و خاشاک یا میکروب بخوانند تا در میان هوادارانشان به مماشات با مخالفان متهم نشوند و از این جهت هزینه بالایی میپردازند.
دفتر خامنهای درست مانند مدیر ارتباطات نامداران بدنامی که به مردم عادی تلفن پرتاب یا فحاشی میکنند یا خبرنگاران را کتک میزنند این بار به میدان آمده و تلاش کرد میکروبخوانی مخالفان را رفع و رجوع کند.
بخشی دیگر از نامداران هنری در ایالات متحده با داستانهای دروغین در مورد ازدواج و طلاق یا نمایش عورت خویش پیش از عرصه آلبوم یا فیلم خود سعی میکنند مخاطب بیشتری را جذب کنند. مقامات جمهوری اسلامی نیز با داستانسازیهایی از این قبیل سعی میکنند مخاطب پیدا کنند مثل نشر شجرهنامه خامنهای پیش از سفر به قم، شایعه سنگاندازی احمدینژاد به اسرائیل از مرز لبنان، و تقدیم اجباری یا زمینهسازی شده مدال قهرمانان ورزشی به خامنهای یا احمدینژاد.
نامداری به منزله کالا
در دنیای امروز ما در فرهنگی مبتنی بر نفوذ و تأثیر نامداران زندگی میکنیم. در جهان دموکراتیک بر آمدن نامداران ناشی از ساز و کارهای بازار فرهنگ و اقتصاد است و در جهان اقتدارگرا ناشی از مهندسی فرهنگی و کنترل رسانهها و فرهنگ.
در جهان دموکراتیک نامداری، ارزش افزوده کارها و فعالیتهایی است که اهل فرهنگ و هنر و ورزش از تهیه کننده و مربی و مدیر روابط عمومی تا آرایشگر و طراح لباس انجام میدهند و در جهان اقتدارگرا ناشی از تبلیغات سیاسی رسانهها و دستگاههای فرهنگی دولتی.
کسانی که آلبومهای لیدی گاگا را میخرند یا به تماشای کارهای وی میپردازند میدانند که همه چیز صحنهسازی شده است اما متأسفانه هنوز مردمی در خاورمیانه و ایران هستند که نمیدانند نمایشهای خامنهای و سفرهای استانی یا خارجی احمدینژاد نیز مثل تورهای خوانندگان امریکایی از پیش طراحی شده است تا مخاطبان را به شور و شوق بیاورد.
در بازار هنر این مسئله هم برای تولیدکننده و هم برای مصرفکننده روشن شده است و نوعی توافق ضمنی وجود دارد اما در بازار مذهب و سیاست (در جوامع غیر دموکراتیک) هنوز مصرفکنندگانی وجود دارند که به وجه پروژهای این نمایشها توجه ندارند.
بازارهای مذهب و سیاست همچنان از جهل مشتری برخوردار میشوند در حالی که بازار هنر نیازی به این جهل ندارد و همه در عین وقوف به ماشین تولید نامداران و نمایشهای آنان صرفاً از آنها برای سرگرمی استفاده میکنند.
نامداری به منزله آسیبشناسی
با نگاه به نامداران اعم از خوشنام و بدنام میتوان به آسیبشناسی جامعهای که این نامدار را میخرد یا وانمود میشود که این نامداری را خریده است پرداخت.
سه مشکل اساسی در موضوع نامداری به چشم میخورد: ۱) مشکل اصالت و وثوق، ۲) جابهجایی یا دستکاری در نشانهها، کلیدها، و نمادها صرفاً برای تداوم نامداری و ۳) از جای خود به در شدن شهرت و نامداری.
مشکل طلب نامداری در جوامع غیر دموکراتیک صرفاً عدم اصالت و وثوق نامداران نیست بلکه فروش نامداری به جای خدمات مورد نیاز مردم است. نامداران هنری اصولاً از این حیث قابل داوری نیستند چون به ازای خدمات داده شده شهرت مییابند.
مشکل دیگر کاری است که نامداران سیاسی در جوامع غیر دموکراتیک و گاه دموکراتیک با نشانهها و نمادها میکنند تا اولاً از شفافیت و پاسخگویی بگریزند و ثانیاً در شهرت بمانند.
و در نهایت مشکل سوم تبدیل شهرت و نامداری به مبنای تصمیمگیری سیاسی و اجتماعی است به جای آنکه واقع شدن بر سر زبانها ابزاری برای ارتباطات اجتماعی باشد. در جوامعی که نامداری سیاسی به مردم به عنوان کالای سیاسی فروخته میشود دولت از کارکردهای اصلی خود باز میماند و فساد و دروغ و تباهی جای شفافیت و اطلاعرسانی و پاسخگویی را میگیرد.
--------------------------------------------------------------------------------------------
دیدگاه های ارائه شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.
مجموعه ویدیوهای آهنگهای لیدی گاگا بر روی سایت یوتیوب بیش از یک میلیارد بازدیدکننده داشته است و خبرنگاران به دشواری میتوانند با وی مصاحبه کنند؛ وقتی احمدینژاد به نیویورک میآید (حتی برای سال ششم) رسانههای امریکایی برای مصاحبه با وی صف میبندند.
خامنهای و احمدینژاد در سفر به قم و لبنان درست همانند تورهای لیدی گاگا یا بریتنی اسپیرز یا مایکل جکسون به مقدمهچینی (مصاحبه احمدینژاد با مطبوعات امریکایی در تهران، تابلوهای بزرگ احمدینژاد در بیروت، پارچهنویسیهای گسترده و چاپ پوسترهای خامنهای در قم، یا چادر زدن طلاب در بیرون شهر قم) و خبر و زمینهسازی (آزادی سارا شورد، کوهنورد امریکایی یا جمعآوری طومار برای نشر رساله فارسی خامنهای) و تبلیغات گسترده پرداختند با این تفاوت که مقامات ایرانی این کارها را با پول مردم ایران میکنند اما مردم شرکتکننده در برنامههای هنرمندان نامدار با دل و جان هزینههای تبلیغاتی وی را با خرید بلیط تأمین میکنند.
چه مشترکاتی میان دو طرف این ماجرا وجود دارد؟ مخاطبان در این سه چهره یا دیگر افرادی شبیه به آنها به دنبال چه چیزی میگردند و چه چیزی به آنها تحویل میشود؟ آیا طلب شهرت پیامی را که این دو طرف عرضه میکنند نیز شکل داده است؟
دنیای نامداران غیر تعاملی
نامداران حرفهای (کسانی که میخواهند به هر قیمت نامدار بمانند و نامداری به بخشی از شغل آنها تبدیل میشود) و غیر تعاملی پنج ویژگی دارند:
۱) بر اساس مذاکره و تعامل و رابطه متقابل با مخاطب به نامداری دست نمییابند و مخاطب آنها منفعل است تا فعال؛
۲) بدون توجه به اینکه نامداری شان از کجا آمده، برای نامدار بودن به هر کاری دست میزنند، از دروغهای بزرگ (این که ۱۱ سپتامبر کار سران ایالات متحده است یا ما در ایران همجنسگرا نداریم یا در ایران زندانی سیاسی یا فرار مغزها نداریم) تا پوشیدن لباسهای نا متعارف (مثل کاپشن برای یک مقام دولتی ایرانی یا لباسهای عجیب و غریب لیدی گاگا)؛
۳) غلو و اغراق جزء جداییناپذیر رفتارها و سخنان آنهاست، از اغراق در تعداد مخاطبان و فعالیتهای انجام شده (در سخنان سیاستمداران) تا حرکات و لباسها و آرایشهای مبالغهآمیز (در رفتارهای برخی هنرمندان)؛
۴) نامداری آنها تنها به استعدادها و ظرفیتهایشان راجع نیست بلکه یک ماشین بزرگ آنها را تولید میکند: دستگاههای تبلیغاتی و رسانههای دولتی یا نظام در هم پیچیده رسانهای و فرهنگی در بخش خصوصی. لیدی گاگا محصول ماشین فرهنگ عمومی در جامعه امریکا و احمدینژاد و خامنهای محصول مشترک ماشین تبلیغات دولتی نظامیان حاکم و دستگاه رهبری هستند؛ و
۵) برای هر دسته از مخاطبان پیام و فرم خود را تغییر میدهند. آنها میدانند که دارای مخاطبان پر و پا قرص، مخاطبان هر از گاهی و مخاطبان شکارچی هستند و برای هریک نمایشی جداگانه را تمرین کردهاند. احمدینژاد در نیویورک، بیروت و تهران بر اساس سه سناریوی متفاوت سخن میگوید چون مشاوران وی (کسانی مثل حمید مولانا) به وی گفتهاند که نمیتواند در برنامه چارلی رز یا لری کینگ همان چیزهایی را بگوید که در تهران میگوید، مثل آنکه «سر مخالفان را به سقف میکوبیم» یا «بروند کشکشان را بسابند.»
نامداران بدنام و نامداران خوشنام
لیدی گاگا نامداری خوشنام است چون علاوه بر سرگرم کردن میلیاردها نفر در سراسر عالم از حقوق اقلیتهای جنسی، و قومی نیز دفاع میکند. اگر کسانی نیز از سبک هنری وی خوششان نیاید این ناخشنودی به مرز نفی و طرد نمیرسد.
اما احمدینژاد و خامنهای نامدارانی بدناماند؛ این دو به واسطه نقض حقوق بشر، ترور، تولید سلاحهای کشتار جمعی و آتشافروزی شهرت دارند. کارگزاران تبلیغاتی احمدینژاد و خامنهای و مشاوران رسانهای آنها، نامداری بدنامانه احمدینژاد/خامنهای در رسانهها و افکار عمومی غربی را در داخل کشور به حساب توجه به پیام سیاسی و مذهبی یا ضد امپریالیست بودن آنها میگذارند و در مقابل کسانی مثل لیدی گاگا را فاحشه معرفی میکنند در حالی که هر دو بر اساس الگوهای نامداری عمل میکنند. کسانی که در روش از روی یک کتابچه برای شهرتاندوزی عمل میکنند نمیتوانند طرف مقابل را با برچسب ملامت کنند.
وسوسه مطرح بودن
خامنهای به قیمت میکروب خواندن مخالفان خود یا نسبت دادن وقایع ۱۱ سپتامبر به دولت امریکا میخواهد در رأس خبرها بماند اما مطرح بودن لیدی گاگا ناشی از توهین به مردم یا دول خارجی نیست بلکه به خلاقیت هنری تیم وی در رفتار نمایشی باز میگردد.
مشکل خامنهای و احمدینژاد آن است که در عین ادعای محبوبیت ملی تنها با پنج تا ۱۰ درصد جامعه سخن میگویند و برای تقویت آنها مجبورند دیگران را خس و خاشاک یا میکروب بخوانند تا در میان هوادارانشان به مماشات با مخالفان متهم نشوند و از این جهت هزینه بالایی میپردازند.
دفتر خامنهای درست مانند مدیر ارتباطات نامداران بدنامی که به مردم عادی تلفن پرتاب یا فحاشی میکنند یا خبرنگاران را کتک میزنند این بار به میدان آمده و تلاش کرد میکروبخوانی مخالفان را رفع و رجوع کند.
بخشی دیگر از نامداران هنری در ایالات متحده با داستانهای دروغین در مورد ازدواج و طلاق یا نمایش عورت خویش پیش از عرصه آلبوم یا فیلم خود سعی میکنند مخاطب بیشتری را جذب کنند. مقامات جمهوری اسلامی نیز با داستانسازیهایی از این قبیل سعی میکنند مخاطب پیدا کنند مثل نشر شجرهنامه خامنهای پیش از سفر به قم، شایعه سنگاندازی احمدینژاد به اسرائیل از مرز لبنان، و تقدیم اجباری یا زمینهسازی شده مدال قهرمانان ورزشی به خامنهای یا احمدینژاد.
نامداری به منزله کالا
در دنیای امروز ما در فرهنگی مبتنی بر نفوذ و تأثیر نامداران زندگی میکنیم. در جهان دموکراتیک بر آمدن نامداران ناشی از ساز و کارهای بازار فرهنگ و اقتصاد است و در جهان اقتدارگرا ناشی از مهندسی فرهنگی و کنترل رسانهها و فرهنگ.
در جهان دموکراتیک نامداری، ارزش افزوده کارها و فعالیتهایی است که اهل فرهنگ و هنر و ورزش از تهیه کننده و مربی و مدیر روابط عمومی تا آرایشگر و طراح لباس انجام میدهند و در جهان اقتدارگرا ناشی از تبلیغات سیاسی رسانهها و دستگاههای فرهنگی دولتی.
کسانی که آلبومهای لیدی گاگا را میخرند یا به تماشای کارهای وی میپردازند میدانند که همه چیز صحنهسازی شده است اما متأسفانه هنوز مردمی در خاورمیانه و ایران هستند که نمیدانند نمایشهای خامنهای و سفرهای استانی یا خارجی احمدینژاد نیز مثل تورهای خوانندگان امریکایی از پیش طراحی شده است تا مخاطبان را به شور و شوق بیاورد.
در بازار هنر این مسئله هم برای تولیدکننده و هم برای مصرفکننده روشن شده است و نوعی توافق ضمنی وجود دارد اما در بازار مذهب و سیاست (در جوامع غیر دموکراتیک) هنوز مصرفکنندگانی وجود دارند که به وجه پروژهای این نمایشها توجه ندارند.
بازارهای مذهب و سیاست همچنان از جهل مشتری برخوردار میشوند در حالی که بازار هنر نیازی به این جهل ندارد و همه در عین وقوف به ماشین تولید نامداران و نمایشهای آنان صرفاً از آنها برای سرگرمی استفاده میکنند.
نامداری به منزله آسیبشناسی
با نگاه به نامداران اعم از خوشنام و بدنام میتوان به آسیبشناسی جامعهای که این نامدار را میخرد یا وانمود میشود که این نامداری را خریده است پرداخت.
سه مشکل اساسی در موضوع نامداری به چشم میخورد: ۱) مشکل اصالت و وثوق، ۲) جابهجایی یا دستکاری در نشانهها، کلیدها، و نمادها صرفاً برای تداوم نامداری و ۳) از جای خود به در شدن شهرت و نامداری.
مشکل طلب نامداری در جوامع غیر دموکراتیک صرفاً عدم اصالت و وثوق نامداران نیست بلکه فروش نامداری به جای خدمات مورد نیاز مردم است. نامداران هنری اصولاً از این حیث قابل داوری نیستند چون به ازای خدمات داده شده شهرت مییابند.
مشکل دیگر کاری است که نامداران سیاسی در جوامع غیر دموکراتیک و گاه دموکراتیک با نشانهها و نمادها میکنند تا اولاً از شفافیت و پاسخگویی بگریزند و ثانیاً در شهرت بمانند.
و در نهایت مشکل سوم تبدیل شهرت و نامداری به مبنای تصمیمگیری سیاسی و اجتماعی است به جای آنکه واقع شدن بر سر زبانها ابزاری برای ارتباطات اجتماعی باشد. در جوامعی که نامداری سیاسی به مردم به عنوان کالای سیاسی فروخته میشود دولت از کارکردهای اصلی خود باز میماند و فساد و دروغ و تباهی جای شفافیت و اطلاعرسانی و پاسخگویی را میگیرد.
--------------------------------------------------------------------------------------------
دیدگاه های ارائه شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.