لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳ تهران ۲۱:۲۳

یک جنگ، صدها هزار قربانی، سی سال بعد؛ ابعاد جهانی جنگ


مذاکرات صلح ایران و عراق در ژنو سوئیس/ شهریورماه ۶۷
مذاکرات صلح ایران و عراق در ژنو سوئیس/ شهریورماه ۶۷
جنگ ایران و عراق در تب و تاب تنشی جهانی کلید خورد و هشت سال بعد با ابعاد بین‌المللی پایان یافت.

جنگ در شرایطی آغاز می‌شود که روابط دیپلماتیک نظام نوپای جمهوری اسلامی با کشورهای غربی پرتنش‌ترین روزهایش را می‌گذراند.

۵۲ شهروند آمریکایی یک سال گذشته را در تهران گروگان انقلابیون بودند، ایران تحت تحریم‌های شورای امنیت است، دولت میانه‌روی مهدی بازرگان به دلیل سیاست‌های خارجی استعفا کرده است، آیت‌الله خمینی پی در پی از لزوم صدور انقلاب به خارج از مرزها می‌گوید، و از هر سو، از کوچه و خیابان و تریبون‌های رسمی، صدای مرگ بر شرق و غرب به گوش می‌رسد.



آمریکا که روزگاری نه چندان دور هم‌پیمان شماره یک او در منطقه ایران بود، اکنون در شور انقلابی ایران و سرودهای تبلیغاتی‌اش، لقبی بهتر از «دزد جهانخواره» و «عقرب جراره» نمی‌یابد. ایران حمایت قدرت‌های جهانی را به کل از دست داده و یک تنه به جنگ تبلیغی با جهان رفته است.

در چنین شرایطی است که صدام حسین موقعیت را مناسب می‌بیند تا یک بار برای همیشه رقیب سنتی را در منطقه کنار بگذارد.

بهمن آقایی دیبا، تحلیلگر مقیم آمریکا که در آن روزها به عنوان دیپلمات در وزارت خارجه ایران مشغول به کار بود، می‌گوید چنین سیاست‌هایی است که رفته رفته در طول جنگ قدرت‌های جهانی را به سوی حمایت از عراق سوق داد:

«اینها به تدریج صورت گرفت. شما اگر شروع جنگ را در نظر بگیرید، عراق اصولاً کشوری از کمپ شوروی بود، و تمام ارتش عراق، تمام سیستم نظامی‌شان متکی بود به سلاح‌ها و تشکیلات روسی. گرایش غرب به عراق هم در طول جنگ، به تدریج پیش آمد. تا جایی که در سال‌های آخر، در طول جنگ نفت‌کش‌ها، و جنگ شهرها، ما شاهد این بودیم که برخی کشورهای غربی تقریباً مستقیم در موضوع دخالت می‌کردند. فرانسوی‌ها، هواپیماهای جدیدی را به عراقی‌ها قرض داده بودند و آمریکایی‌ها در خلیج فارس با نیروی دریایی ایران درگیر شدند. من فکر می‌کنم که این به خاطر اصرار ایران بر ادامه جنگ بود و در عین حال ادامه شعارها و سیاست‌های اعلام شده جمهوری اسلامی مبنی بر صدور انقلاب و علاقه آشکار نشان دادن به اینکه انقلاب اسلامی باید به بقیه مناطق گسترش پیدا کند.»

قطعنامه‌ای که عراق را محکوم نکرد

در ۳۱ شهریورماه، نیروهای عراق حمله همه جانبه خود را از زمین و هوا به ایران آغاز می‌کنند. یک هفته بعد در نخستین واکنش جهانی شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه ۴۷۹ را به اتفاق آرا در زمینه جنگ صادر می‌کند؛ قطعنامه‌ای که اما برخلاف انتظارات عرف دیپلماتیک عراق در آن محکوم نشده است.

این قطعنامه تنها توجه می‌دهد که جنگ ایران و عراق آغاز شده است. منصور فرهنگ نخستین نماینده ایران در سازمان ملل متحد پس از انقلاب ۵۷، دلیل رویکرد غیرمعمول این قطعنامه را در ماجرای گروگانگیری ۴۴۴ روزه سفارت آمریکا در تهران دنبال می‌کند:

«وقتی عراق به ایران حمله کرد، گروگان‌های آمریکایی هنوز در ایران بودند. شورای امنیت علیه ایران قطعنامه صادر کرده بود و تقاضای آزادی گروگان‌ها را کرده بود. تهدیدهای اقتصادی علیه ایران وجود داشت و فشارهای زیاد برای انزوای ایران و عدم فروش اسلحه، جمهوری اسلامی را در موقعیت بین‌المللی هم از نظر نظامی و هم از نظر دیپلماسی بسیار تضعیف کرده بود. وقتی عراق به ایران حمله کرد، در اولین قطعنامه‌ای که شورای امنیت در این مورد تنظیم کرد، حمله عراق به ایران را که به طور خیلی روشن نفی و نقض قوانین بین‌المللی و تجاوز به خاک ایران بود، از نظر حقوقی، نادیده گرفت. یعنی حمله عراق به ایران را محکوم نکردند. حتی بالاتر از آن، نیروهای عراقی وارد خاک ایران شده بودند و بخش‌هایی از ایران را تسخیر کرده بودند. در آن موقع این قطعنامه حتی تقاضای خروج نیروهای عراقی از ایران را هم نکرد وتنها تقاضای این قطعنامه آتش‌بس در این جنگ بود؛ که در آن زمان حتی برای مخالفان جمهوری اسلامی هم آتش بسی که قوای عراقی را در ایران نگاه می‌دارد، و بر اساس آن، گفت‌وگو بین دو طرف زمانی شروع می‌شود که خاک ایران در تسخیر نیروهای عراقی است، قابل قبول نبود. خیلی جالب است که در آن زمان آن قدر وضع ایران از نظر بین‌المللی ضعیف بود، که حتی این ایران نبود که از شورای امنیت خواست به تجاوز عراق به خاک ایران توجه کند. این مکزیک و نروژ بودند که از شورای امنیت تقاضای تشکیل جلسه کردند، و در پی آن، اولین قطعنامه به این شکل بیرون آمد.»

ایران که در چند ماه گذشته بنای سیاست خارجی را بر تقابل با قدرت‌های جهانی نهاده، از واکنش جامعه بین‌الملل به جنگ ناخرسند و عصبانی است. مواضع ضد غربی و شرقی در تهران تشدید می‌شود. جمهوری اسلامی عکس‌العمل‌های جهانی را شاهدی بر مدعای خود معرفی می‌کند که ایران مظلوم است و قدرت‌های جهانی، جهان‌خوارند.

انوش احتشامی، رئیس مطالعات خاورمیانه در دانشگاه دورهام در این زمینه می‌گوید:

«به نظر من ایران حق دارد انگشت بر این نکته بگذارد که اولین قطعنامه‌ها عراق را آن طور که مورد انتظار جمهوری بود محکوم نکرد. این قطعنامه‌ها حتی خواهان عقب نشینی نیروهای عراقی نمی‌شد که حقیقتاً بر خلاف عرف جهانی بود. ایران این موضع را به حمایت غرب از عراق تعبیر کرد. از طرف دیگر کوتاه بودن دست ایران از تجهیزات نظامی و تحریم‌هایی که متوجه کشور بود در طول سال‌های جنگ ایران را از لحاظ نظامی در موقعیت بدی قرار داد که البته نهایتاً به شروع تولیدات داخلی در کشور منجر شد.»

تنش‌ها روز به روز به شکاف در روابط دیپلماتیک ایران با غرب و شوروی دامن می‌زند. روایت جمهوری اسلامی می‌گوید که ایران در برابر صف منسجمی از قدرت‌های جهانی حامی عراق ایستاده است.

در همین حال اما شماری از صاحب نظران سیاسی در غرب، عقیده متفاوتی دارند. بر اساس این روایت متفاوت، ایالات متحده به عنوان قدرت اول نظامی جهان در طول جنگ در مواردی به ایران نیز یاری رسانده است.

مایکل لدین که در آن روزها در شورای امنیت ملی دستگاه دولتی ریگان به عنوان مشاور مشغول به کار بود، نقش کشورش در طولانی‌ترین جنگ کلاسیک قرن بیستم را اینگونه توضیح می‌دهد:

«ببینید افسانه‌ای وجود دارد مبنى بر اینکه دستگاه رهبرى ریگان به طور ناگهانى شروع به کمک به صدام حسین کرد. باید بگویم که واقعیت کاملاً خلاف این مسئله است. دستگاه رهبرى ریگان از طریق سرهنگ (الیور) نورث اطلاعات محرمانه زیادى را درباره موقعیت نیروهاى عراقى در اختیار ایران گذاشت. دولت آمریکا از همه حمایت کرد. بستگى دارد. در محدوده زمانى صحبت مى‌کنیم. آمریکا در ابتدا ایران را حمایت کرد. اما بعد استراتژى خود را به حمایت از عراق تغییر داد. در مرحله بعدى باز به ایرانى‌ها کمک کرد. این روند به همین شکل ادامه داشت. هیچ سیاست واحدى در این زمینه وجود نداشت.»

جنجال بین‌المللی ایران کنترا

جنگ همچنان ادامه دارد. جنگی فرسایشی و پرهزینه که ایران را زیر تحریم‌های جهانی با کمبود سلاح مواجه کرده است و ادامه جنگ را در شرایط فعلی غیرممکن ساخته است. در همین دوره است که پرسروصدا ترین جنجال بین‌المللی مربوط به جنگ هشت ساله رقم می‌خورد.

جنجالی که از لبنان تا تهران و از واشنگتن تا نیکاراگوئه را درگیر خود می‌کند. معامله‌ای که با نام ماجرای ایران کنترا در تاریخ سیاسی جهان ثبت می‌شود. آمریکا بین سال‌های ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ درست در بحبوحه جنگ از طریق دولت اسرائیل صدها موشک تهاجمی و پدافند را به تهران تحویل می‌دهد.

این تسلیحات به عنوان مشوقی به جمهوری اسلامی داده می‌شود تا در آزادسازی شش گروگان آمریکایی از دست حزب‌الله لبنان پا درمیانی کند و درآمد ناشی از فروش این سلاح‌ها به یک گروه شورشی ضد حکومتی نیکاراگوئه داده می‌شود.

مسئله‌ای که یکی از بزرگترین رسوایی‌های سیاسی ایالات متحده را رقم می‌زند؛ و البته از سوی ایران هیچگاه به صورت رسمی تأیید نمی‌شود.

مایکل لدین که در ماجرای ایران کنترا نقش پیک را بین طرفین ایفا می‌کرد، می‌گوید که با این معامله به شدت مخالف بوده است اما سیاستگذاران توجهی به نظرات او نمی‌کردند. او چگونگی انجام چنین معامله‌ای را این طور توضیح می‌دهد:

«ایرانى‌ها آمریکایى‌ها را گروگان گرفته بودند. این افراد تحت شکنجه قرار داشتند. از طرف دیگر آمریکایى‌ها متقاعد شده بودند که مى‌توانند با رژیم خمینى به تعامل بپردازند. آمریکایى‌ها گمان مى‌کردند این شانس را دارند که روابط با ایران را بهبود ببخشند و در عین حال سربازان خود را آزاد کنند. اسرائیلى‌ها هم در دست ایران از طریق حزب‌الله لبنان گروگان داشتند و آنها هم فکر مى‌کردند که این راه به نتیجه برسد. البته بسیار به این مسئله بدبین بودند ولى در عین حال فکر مى‌کردند که شاید موفقیت‌آمیز باشد. هیچ استراتژى کلانى در بین نبود. هدف این کار فقط حفظ جان گروگان‌ها بود. منطق این اقدام این بود که اگر قرار است روابط ایران و آمریکا بهبود پیدا کند، دو اتفاق باید بیافتد. یکى این که ایران گروگان‌هاى آمریکایى را آزاد کند و دوم اینکه آمریکا کمک کند که ایران با ورود به جامعه جهانى امکان برخوردارى از تجهیزات نظامى را داشته باشد.»

نقش ایران در این معامله سیاسی نظامی چه بود و هر یک از طرفین را تا چه حد می‌توان در بزرگترین بین‌المللی دوران جنگ به نقد کشید؟ به اعتقاد انوش احتشامی ماجرای ایران کنترا برای ایران که تحت فشار جنگ کمر خم کرده بود، مسئله دور از ذهنی به نظر نمی‌رسد:

«به نظر من مصحلت در همین بود. ایران چاره دیگری نداشت. ایران مجبور بود تجهیزات نظامی آمریکایی را به هر ترتیبی که شده تهیه کند. این مسئله‌ای است که از لحاظ اخلاقی بیشتر متوجه آمریکاست. اینکه از نقطه ضعف ایران استفاده کرد تا بتواند یک سازمان تروریستی ضد انقلابی در نیکاراگوئه را تقویت کند. برای ایران مسئله خیلی ساده بود. به دست آوردن موشک و مهمات برای تجهیزات نظامی آمریکایی‌اش. فکر نمی‌کنم در جریان جنگ بتوانیم نحوه قضاوت طراحان جنگ را به نقد بکشیم. آن هم در شرایطی که ایران با تمام وجود و در کمال نومیدی به دنبال خرید مهمات و تلسیحات بود. در حالی که عراق تسلیحات خود را به راحتی از طریق بازار آزاد و از کشورهای شوروی، فرانسه، برزیل، شیلی، آلمان و آمریکا تهیه می‌کرد، در مقابل ایران بسیار تنها بود. در این شرایط حتی می‌توانست با شیطان نیز هم‌پیمان شود. در هر حال چاره دیگری نداشت.»

جنگ در شرایطی که ایران نیز نفسی تازه کرده، وارد فاز جدیدی می‌شود. دوره فرسایشی که در سه سال باقی مانده به پایان پیروزی و شکستی را نصیب هیچ طرف نمی‌کند و تنها هزینه‌اش کشته شدن ده‌ها هزار نفر از دو سو و تحلیل رفتن قواست.

منصور فرهنگ، تحلیلگر سیاسی مقیم آمریکا و نخستین نماینده جمهوری اسلامی در سازمان ملل می‌گوید مادامی که کشورهای بزرگ به هر دو سو اسلحه می‌فروختند، تصور پایانی زودرس برای جنگ میسر نبود:

«دولت‌های بزرگ دنیا این جنگ را و فرسایشی کردن این جنگ را با منافع اقتصادی و نگرانی‌های امنیتی خودشان در تضاد نمی‌دیدند. به همین دلیل هم ۴۲ کشور به ایران یا عراق اسلحه فروختند. ۱۱ کشور از جمله هر پنج عضو دائمی شورای امنیت به هر دو طرف اسلحه فروختند. در آن موقع اتحاد شوروی، چین، آمریکا و کشورهای اروپایی هیچکدام نمی‌خواستند که یکی یا دیگری پیروز شود. هر وقت که یک طرف داشت قوی می‌شد که بخواهد موفق شود و توفق پیدا کند به آن طرف کمک می‌کردند و بالعکس.»

کلاسیک‌ترین رویکرد کشورها را در مناسبت‌های جهانی شاید بتوان در یک عبارت خلاصه کرد: تأمین منافع ملی. اکنون پرسش اصلی اینجاست که در شرایطی که ایران سیاست خارجی‌اش را بر پایه تقابل با قدرت‌های جهانی برپا کرده و همزمان دشمنش، عراق، نیز یکی از دشمنان سنتی غرب و اسرائیل در منطقه به شمار می‌رود، موضع حقیقی قدرت‌های بین‌المللی در قبال جنگ ایران و عراق چه بود؟ پایان جنگ یا ادامه آن؟ کدامیک در نهایت منافع این قدرت‌ها را در منطقه تأمین می‌کرد؟

سناریوی مطلوب قدرت‌های بزرگ

سناریوهای مختلفی را می‌توان در پاسخ به این پرسش‌ها متصور شد؛ اما هوشنگ حسن‌یاری، استاد کالج نظامی سلطنتی کانادا می‌گوید نتیجه «باخت-باخت» سناریوی مطلوب قدرت‌های جهانی در جنگ هشت ساله ایران و عراق بوده است.

«دو طرف بیشتر نبودند. یا ایران پیروز می‌شد یا عراق. اگر ایران پیروز می‌شد به طور قطع وضعیت بسیار نامناسبی را برای کشورهای غربی و همینطور کلیه کشورهای عربی همراه غرب به وجود می‌آورد. فراموش نکنیم بحث صدور انقلاب را و اینکه از نظر جمهوری اسلامی ایران در آن زمان تمامی رژیم‌های عرب به جز تعداد معدودی که با ایران رابطه مناسب داشتند از جمله سوریه، بقیه همه رژیم‌های عرب دست‌نشانده آمریکا به حساب می‌آمدند. در نتیجه پیروزی ایران نه برای صلح و امنیت منطقه و نه منافع غرب و جهان مناسب بود. اگر عراق پیروز می‌شد، هرگونه موفقیت جدی صدام حسین هم خطرات بسیار جدی را برای کشورهای عربی همسایه عراق داشت. دیدیم که بلافاصله پس از پایان جنگ با ایران، عراق به کویت حمله می‌کند. همچنین عاملی که بسیار مهم است در مورد پیروزی عراق، خطر احتمالی بود که عراق می‌توانست برای اسرائیل متحد آمریکا داشته باشد. در نتیجه چنین امری غیرقابل قبول بود. همینطور اگر ایران پیروز می‌شد یکی از مشکلات بسیار جدی برای اسرائیل می‌توانست به حساب بیاید. در نتیجه پیروزی یکی از این دو برای کشورهای منطقه و همچنین سایر کشورها دردسرساز می‌شد.»

در همین شرایط اما گروه دیگری از کشورهای جهان با استراتژی متفاوتی، برای پایان دادن به جنگ طولانی و پرهزینه خاورمیانه تلاش می‌کنند. کشورهای منطقه و به ویژه کشورهای عربی در برهه‌های مختلفی از جنگ، تقبل می‌کنند که با پرداخت غرامت به ایران، آرامش را به مرزهای ملتهب دو کشور در قلب منطقه استراتژیک خاورمیانه باز گردانند. ابتکاری که اما به گفته منصور فرهنگ نتیجه‌ای در پی نداشت:

«کشورهای اسلامی خلیج فارس و گروه غیرمتعهد واقعاً تلاش کردند که مصلحتی بین دو کشور ایجاد کنند اما به دلایل مختلف نتوانستند. رفتار ایران و رفتار صدام حسین و به طور کلی بینش دنیا و کشورهای بزرگ نسبت به اینها مواضعی ایجاد کرده بود که هر دو طرف مست قدرت بودند و هر دو طرف خودشان را یکه تاز منطقه می‌خواستنند ببینند. این جنون قدرت وسیله‌ای بود در دست کشورهای بزرگ که از آن طریق به فرسایشی کردن این جنگ و فروش اسلحه به هر دو طرف ادامه دادند.»

جنگ نفت‌کش‌ها

با نزدیک شدن جنگ به ماه‌ها و سال‌های پایانی‌اش، فاز عریان‌تری از درگیری‌های بین‌المللی کلید می‌خورد، و نقش قدرت‌های بزرگ برجسته‌تر و آشکارتر می‌شود؛ تا جایی که درگیری‌های سیاسی به رویارویی مستقیم نظامی می‌رسد.

جنگ دیگر تنها به دو کشور منطقه محدود نمی‌شود. اکنون این کشتی‌های تجاری بین‌المللی هستند که زیر آتش توپ‌های ایران و عراق قرار گرفته‌اند. کشتی‌های جنگی آمریکایی مستقیماً وارد عمل می‌شوند... جنگ نفت‌کش‌ها آغاز شده است.

حسین آرین کارشناس نظامی رادیو فردا و افسر پیشین نیروی دریایی چگونگی آغاز این فاز از جنگ را این گونه توصیف می‌کند:

«وقتی جنگ وارد مرحله فرسایشی شد، صدام حسین آمد استراتژی جدیدی را برای مبارزه با ایران انتخاب کرد و آن جنگ نفت‌کش‌ها بود. چرا؟ برای اینکه بعد از آزاد سازی خرمشهر، بیشتر برآوردهای نظامی نشان می‌دهد که ایران چیزی حدود ۸۵ تا ۹۰ فروند هواپیمای عملیاتی داشت. بنابراین صدام حسین برتری هوایی داشت و آمد از این برتری هوایی استفاده کند که اقتصاد ایران را فلج کند و ایران را به پای میز مذاکره بکشاند. ۸۰ تا ۹۰ درصد درآمد ارزی ایران از نفت بود. عراق برای فلج کردن ایران از برتری هوایی‌اش استفاده کرد و جنگ نفت‌کش‌ها را در سال ۱۹۸۴ یعنی چهار سال بعد از جنگ آغاز کرد. برتری دیگر صدام حسین این بود که موشک‌های اگزوسه و هواپیماهای "سوپر اتاندا" از فرانسه گرفته بود. بنابراین شروع کرد به حمله به نفت‌کش‌هایی که از خارک نفت ایران را به خارج می‌بردند. ایران هم در مقابل چون کاری نمی‌توانست انجام دهد، به این نتیجه رسید که اگر ما نتوانیم از خلیج فارس نفت صادر کنیم کار را به جایی خواهیم رساند که کشورهای دیگر هم نتوانند این کار را بکنند. به عبارت دیگر اگر خلیج فارس برای ما امن نباشد برای کسان دیگر هم امن نخواهد بود. بنا به گزارش‌هایی که در دست است ایران با استفاده از مین‌های خیلی قدیمی که از کره شمالی خریده بود، شروع کرد به مین‌گذاری در مسیر خطوط کشتیرانی تجارتی در داخل خلیج فارس. با انجام این کار در واقع، جنگ بین‌المللی شد.»

شرکت بیمه بین‌المللی لوید لندن تعداد کشتی‌های آسیب‌دیده در جنگ نفت‌کش‌ها را ۵۴۶ فروند تخمین می‌زند. ۴۳۰ دریانورد نیز در این دوران جان خود را از دست می‌دهند. بیشتر حملات از جانب ایران علیه کشتی‌های کویتی انجام می‌شود؛ هرچند عراق نیز همچنان آب‌های خلیج فارس را زیر آتش خود دارد. در دهم آبان ماه ۶۵، کویت رسماً از قدرت‌های جهانی می‌خواهد که کشتی‌هایش را محافظت کنند.

شوروی پیشنهاد کویت را می‌پذیرد و آمریکا نیز در بهار ۶۶ پیشنهاد می‌کند که نفت‌کش‌ها با پرچم ایالات متحده در آب‌های منطقه تردد کنند. بر اساس این راهکار، حمله به چنین کشتی‌هایی، حمله به ایالات متحده تلقی می‌شد.

در بهار همان سال ناو جنگی یو اس اس استار متعلق به آمریکا توسط موشک اگزوسه و از سوی یکی از میراژهای نیروی هوایی ارتش عراق مورد حمله قرار می‌گیرد. حمله‌ای که نتیجه‌اش ۳۷ کشته و ۲۱ مجروح است. رهبری وقت عراق می‌گوید که کشتی در آب‌های منطقه جنگی بوده است. ادعایی که آمریکا آن را رد می‌کند، و در مقابل، دستگاه حکومتی صدام حسین نیز هیچگاه صدور فرمان حمله را تأیید یا تکذیب نمی‌کند.

آمریکا که روابط خود را در این مقطع با عراق گسترش داده بود، توجهش را بیشتر به حملات ایران معطوف می‌دارد. در پائیز ۶۶ نیروی دریایی آمریکا مستقیماً به پایگاه‌های نفتی ایران حمله می‌کند. اقدامی در پاسخ به حمله ایران به کشتی کویتی سی آی سیتی که پرچم آمریکا را بر خود داشت.

در ۲۵ فروردین ماه ۶۷ کشتی جنگی «یو اس اس ساموئل بی رابرتز» آمریکا توسط مین‌های ایران شدیداً صدمه می‌بیند. چهار روز بعد نیروی دریایی ایالات متحده در یکی از بزرگترین عملیات دریایی خود دو پایگاه نفتی، دو کشتی و شش قایق نظامی ایران را زیر آتش می‌گیرد.

دست آخر در ۱۲ تیرماه ۶۷ چند روز پیش از پایان جنگ، پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ ایران ایر با ۲۹۰ مسافر شامل ۶۶ کودک هدف موشک کروز کشتی جنگنده «یو اس اس جک وینسنس» قرار می‌گیرد.

آمریکا این حمله را یک خطای نظامی می‌خواند و می‌گوید هواپیما را با جنگنده اف ۱۴ اشتباه گرفته است. ادعایی که هیچگاه ثابت نمی‌شود.

سعید محمودی، استاد حقوق بین‌الملل در استکهلم در بررسی حمله‌های کشورهای ثالث به ایران در دوران جنگ به پیچیدگی‌های حقوقی این مسئله اشاره می‌کند:

«از نظر حقوقی هیچ منعی نیست که یک، دو یا چند کشور به یک کشوری که در حال جنگ است کمک کنند. به شرطی که جنگ یک جنگ مشروع باشد. دفاع مشروع باشد. یعنی اگر تعبیر از این جنگ آن گونه که عراق ادعا می‌کرد که جنگ را ایران شروع کرده و ما از خودمان دفاع می‌کنیم، این هم یک دفاع مشروع است، همه کشورهایی که با عراق دوست هستند می‌توانند به آن کمک کنند. ولی در مورد ایران و عراق، اولاً بدون هیچ تردیدی از نظر حقوقی عراق متجاوز بوده و در هر دادگاهی هم می‌شود به راحتی این مسئله را اثبات کرد و بعد در شرایطی که یک کشوری متجاوز است طبعاً کمک کردن به آن، حائز مسئولیت می‌شود. یعنی از نظر حقوقی، آنهایی هم که به این دولت کمک کرده‌اند، طبعاً مسئولند. ولی مهم‌تر، حقایقی است که بعداً با اسناد محکم اثبات شده و آن این است که هم شرکت‌های آلمانی و هم شرکت‌های فرانسوی با آگاهی کامل دولت‌هایشان کمک‌هایی به عراق کردند که همه‌اش خلاف حقوق بین‌الملل بوده از جمله دادن تسلیحات شیمیایی به عراق که می‌دانستند در کجا و به چه صورت استفاده می‌شود. بنابراین جای بحث زیاد دارد که این کشورها تا چه حد مسئولند. ولی به نظر من مهم‌تر و عملی‌تر این است که طرف اصلی یعنی عراق را خطاب قرار داد و اگر ایران ادعایی دارد، در وهله اول علیه عراق به عنوان کشوری که تجاوز کرده مطرح کند.»

در سال ۱۳۶۷ دست آخر پس از هشت سال دو طرف قطعنامه ۵۹۸ را در بحرانی از تنش‌های جهانی می‌پذیرند. آتش‌بس در مرزهای غرب و جنوب برقرار می‌شود. آتش‌بسی که اگر چه به نزدیک یک دهه دود و آتش میان دو همسایه فرسوده و زخمی پایان می‌دهد، نقطه پایانی برای تنش‌های غرب با دو کشور استراتژیک خاورمیانه نیست. دو دهه بعد رویارویی همچنان ادامه می‌یابد: حمله عراق به کویت، براندازی حکومت صدام حسین و برنامه اتمی تهران.
XS
SM
MD
LG