در سالهای ۱۹۵۳-۱۹۵۴و ۱۹۵۷-۱۹۵۸ و ۱۹۶۰-۱۹۶۱ رکود اقتصادی جامعه آمریکا را زیر فشارهای شدید قرار داد، بخصوص قشر سیاهپوستان آمریکایی در این برهههای زمانی مورد تبعیض نژادی قرار گرفتند، به ویژه در ایالات جنوبی آمریکا.
بحران کوبا و خطر جنگ اتمی
در اکتبر ۱۹۶۲ دنیا در ورطه جنگ جهانی سوم که میتوانست منجر به جنگی اتمی شود، قرار گرفته بود. جان اف کندی در دوران ریاست جمهوری خود قول داده بود که از تمام خلقهایی که با خطر کمونیسم مواجه هستند، حمایت کند. البته او به خوبی به خطرهای جنگ اتمی واقف بود.
در پاییز ۱۹۶۲ شوروی سکوهای پرتاب موشکهای میانبرد را در کوبا مستقر کرد. این حرکت خطر حمله نظامی به آمریکا را به حد اعلی رساند. مشاوران نظامی کندی مدافع حمله مستقیم نظامی به کوبا بودند ولی او پبشنهادهای آنها را رد و دیپلماسی را دنبال کرد و به شوروی مهلت و اولتیماتوم جهت برچیدن تسلیحات موشکی از کوبا را داد و متعاقباً دستور محاصره دریایی کوبا را داد تا کشتیهای روسی نتوانند به ساحل کوبا برسند.
سرانجام در ۲۸ اکتبر ۱۹۶۲ نیکیتا خروشچف دستور برچیدن موشکها را از کوبا داد، البته به شرطی که ایالات متحده مبادرت به برانداختن رژیم کمونیستی کوبا را نکند. در قدم متقابل ایالات متحده آمریکا پایگاههای موشکی خود را از ترکیه برچید.
مارکوس کمپا مینویسد که در سال ۲۰۰۲ یک فرمانده نظامی سابق شوروی در یک کنفرانس بینالمللی تاریخنویسان فاش کرد که شوروی بدون اطلاع آمریکا ۴۲ موشک و در حدود ۸۰ بمب تاکتیکی اتمی را در کوبا مستقر کرده بود.
جهت جلوگیری از جنگ اتمی در واشینگتن و مسکو تلفنهای سرخ نصب شد. رؤسای روسی، آمریکایی و انگلیسی اولین قرارداد اتمی را در پنجم اوت ۱۹۶۳ امضا کردند که قدمی بود جهت جلوگیری از جنگ اتمی.
از یک سو جان اف کندی کوشش خود کرد که جهان را از یک جنگ اتمی جهانی نجات بدهد و از سوی دیگر کوشش تام خود را معطوف به توسعه تولیدات تسلیحات نظامی غیر اتمی و متعارف کرد.
به علاوه او سیاست مبارزه و عملیات ضدشورشی را در ارتباط با جنگ روانی جهت مبارزه با جنبشهای چریکی در جهان سوم پیگیری میکرد. هدف او جلوگیری از پیشرفت و توسعه جنبشهای کمونیستی در جهان بود.
کندی در سال ۱۹۶۳ دستور داد که ۱۱ هزار سرباز آمریکایی در ویتنام جنوبی جهت تعلیم سربازان ویتنامی مستقر شوند. از سوی دیگر بخش اعظمی از رؤسای کشورهای اروپایی از عقبنشینی نیروهای نظامی از اروپا وحشت داشتند. پنج ماه قبل از اینکه کندی به قتل برسد او در برلین جهت بیان همبستگی خود با آلمانیها گفت: «من برلینی هستم» و به اینصورت به محبوبیت خود در آلمان افزود.
جنگهای هندوچین
جنگ ویتنام (۱۹۵۵-۱۹۵۷) یک رابطه تاریخی با جنگ هندوچین فرانسه دارد، یعنی با جنگ اول هندوچین. جنگ ویتنام جنگ دوم هندوچین نامیده میشود، هر دو جنگهایی مرگبار و نیابتی بین غرب و شرق، بین کشورهای کمونیستی و سرمایهداری بودند.
فرانسه از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۴ جهت از دست ندادن مستمره خود در ویتنام جنگی خونین را با کمونیستهای ویتنامی دنبال میکرد. فرانسه مصمم بود که از دستاوردهای خود از دوران استعمار دفاع کند ولی نیروهای چریکی ویتنامی با کمک نظامی چین وارد جنگ با فرانسه شده و متقابلاً آمریکا از فرانسه حمایت میکرد.
تقسیم ویتنام در سال ۱۹۵۴ نتیجه جنگ سرد بود. بعد از تقسیم ویتنام چین و روسیه از لائوس و از سال ۱۹۷۰ به بعد، از کامبوج دفاع میکردند.
در اوائل ماه اوت ۱۹۶۷ از قایقهای ارتشی ویتنام شمالی به دلایل نامعلوم به سوی دو کشتی جنگی آمریکایی تیراندازی شد. متعاقباً کنگره آمریکا به رئیسجمهور آمریکا اجازه داد که خودمختارانه مجاز است دستور عملیات نظامی در ویتنام را صادر کند. جانسون تعداد سربازان آمریکایی را در عرض سه سال به نسبت ۲۰ برابر افزایش داد. تعداد سربازان آمریکایی از ۲۳ هزار نفر به ۴۷۵ هزار نفر رسید.
در سال ۱۹۷۳ در ویتنام آتشبس اعلام شد و تا ماه مه ۱۹۷۵ نیروهای کمونیستی ویتنام شمالی ویتنام جنوبی را اشغال کردند. تعداد قربانیهای جنگ در ویتنام دقیقاً روشن نیست و بین دو تا پنج میلیون ویتنامی کشته شدند.
در حدود ۱.۳ میلیون سرباز ویتنامی خاموش شدند و در حدود ۶۰ هزار سرباز آمریکایی و پنج هزار و ۲۰۰ سرباز از کشورهای غربی دیگر در این جنگهای نیابتی به مرگ رسیدند. به علاوه ۳۰۰ هزار سرباز آمریکایی زخمی و معلول و ۳۰۰ هزار سرباز در جنگ مفقود شدند. این شمار تلفات، خارج از تصور انسانی است.
در اینجا به جزئیات تاریخی سیاستهای داخلی ایالات متحده آمریکا در زمان ریچارد نیکسون پرداخته نمیشود، ولی شاید یادآوری واقعهای تاریخی بجا باشد: جنبش هیپیها در مخالفتشان با جنگ، که در فستیوال ووداستاک به اوج خود رسید.
دموکراتها و نژادپرستی
تا سال ۱۹۵۴ جداسازی و تبعیضنژادی جدی در مدارس آمریکایی وجود داشت. دوایت آیزنهاور، جمهوریخواه و رئیسجمهور وقت، جهت مبارزه با نژادپرستی، ارل وارن را که یک قاضی لیبرال بود به عنوان عضو دیوان عالی ایالات متحده آمریکا منصوب کرد.
ارل وارن در ماه مه ۱۹۵۴ به کل قضات ایالات متحده آمریکا حکم کرد که جداسازی نژادی در مدارس، ناقض قانون اساسی آمریکا است و باید کنار گذاشته شود.
مارتین لوتر کینگ، کشیش سیاهپوست، رهبری جنبش مقاومت غیر خشونتآمیز را به عهده داشت. زیر فشار جنبش مدنی سیاهپوستان علیه نژادپرستی سرانجام کنگره ایالات متحده آمریکا مجبور شد که در سال ۱۹۵۷ قانون حقوق مدنی و در سال ۱۹۶۰ قانون انتخابات برابر را به تصویب برساند.
رکود اقتصادی و هزینههای گزاف تسلیحات نظامی تأثیرات منفی به رشد اجتماعی در آمریکا گذاشت و بالاخره منجر به انتخاب جان اف کندی شد، رئیسجمهور دموکراتی که خواهان ارزشهای نوین ملی بود. در آن سالها جنبش علیه نژادپرستی در ایالات متحده آمریکا هر روز قویتر میشد و کشورهای کمونیستی از این مشکلات جدی اجتماعی برای تبلیغات دولتی خود استفاده میکردند.
در اوت سال ۱۹۶۳، حدود ۲۵۰ هزار نفر در واشینگتن علیه نژادپرستی اعتراض کردند و مارتین لوتر کینگ سخنرانی مشهور خود را زیر عنوان «من رویایی دارم» به انجام رساند.
صد سال بعد از بیانیه آزادی آبراهام لینکلن و به دنبال پیشنهاد جان اف کندی جهت ممنوع ساختن جداسازی نژادی در تمام اماکن علنی و عمومی در سال ۱۹۶۴ این پیشنهاد به عنوان قانون رسمی به تصویب رسید. البته دیگر کندی زنده نبود. او در دالاس در ایالت تگزاس در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ به قتل رسیده بود.
در آمریکا جنبش اجتماعی علیه نژادپرستی در دوره ریاست سی و ششمین رئیسجمهور آمریکا (۱۹۶۳ تا ۱۹۶۹) پرزیدنت جانسون ادامه پیدا کرد. مارتین لوتر کینگ در اکتبر ۱۹۶۴ برنده جایزه صلح نوبل به دلیل حمایتش از مقاومت اجتماعی بدون خشونت شد. با این وجود عصیانهای خونین در محلههایی که سیاهپوستان زندگی میکردند، منجر به وجود آمدن جنبش ملیگرایی سیاهپوستان توسط مالکم ایکس شد.
در دهه هفتاد قرن بیستم جنبشهای اجتماعی موفقیتهای زیادی را کسب کرده بودند و شاگردان سیاهپوست میتوانستند در مدارس سفیدپوستان درس بخوانند.
در یک جمعبندی تاریخشناسی، باید تأکید کرد که جنبش علیه نژادپرستی از جنگهای هندوچین تقکیکناپذیرند، زیرا تعداد اعظم سربازان آمریکایی سیاهپوست بودند.
از زاویه دیگر در سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ رفاه نسبی آمریکاییهای آفریقایی نسبت به دهههای قبل ۲۴ درصد بهبود یافته بود.
واتر گیت
ضربه شوک جنگ ویتنام و ماجرای واترگیت باعث بیاعتمادی به سیاستهای آمریکا شد. در حین انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۷۲ به ساختمان اداره حزب دموکرات دستبرد زده میشود و در آنجا کوشش میشود که وسائل استراق سمع و گوشی نصب شود. البته خطاکاران دستگیر شدند و در جلسات دادگاه قرائنی رو شد که نشان میدادند که خود رئیسجمهور وقت ریچارد نیکسون، دست اندر این عملیات بوده است.
نیکسون، جمهوریخواه، تا سال ۱۹۷۴ از علنی کردن صداهای ضبطشدهای که میتوانستند ماجرا را روشن کنند، امتناع کرد.
بعد از اینکه دیوان عالی ایالات متحده آمریکا دستور میدهد که نیکسون همه مدارک را آشکار کند، رسماً پدیدار میشود که خود او در این ماجرا دست داشته است و این امر منجر به استعفای او در هشتم اوت ۱۹۷۴ شد، ولی در هیچ زمانی او مجرم شناخته نشد.
جرالد فورد، جمهوریخواه، سی و هشتمین رئیسجمهور آمریکا، کل جرائم نیکسون را بخشود و او را عفو کرد.
نیکسون مانند ترامپ از رسانههای گروهی متنفر بود و حتی در یک مورد در ژانویه ۱۹۷۲ به یک روزنامهنویس فحشی رکیک داد و او را تهدید کرد.
نیکسون اولین رئیسجمهور آمریکا بود که بعد از جنگ جهانی دوم به مسکو سفر کرد و قراردادهای تسلیحاتی را امضا کرد، و جهت عادیسازی رابطه آمریکا با چین کوشش کرد.
در رابطه با سیاست داخلی ایالات متحده آمریکا نیکسون فکر میکرد که در یک جنگ امنیتی به سر میبرد و از این رو دوران ریاست جمهوری او سخت با واترگیت گره خورده است. او شدیداً مخالف جنبشهای چپگرا در آمریکا بود و فکر میکرد که چپها مشکل اصلی امنیتی در آمریکا هستند و از این رو دموکراتها را نیز دشمن امنیتی خود و آمریکا میدانست.
عصیان و قیام مجارستان
در پایان این مقاله اشارهای کوتاه به قیام و عصیان مردمی سال ۱۹۵۶ در مجارستان میشود.
در ۲۳ اکتبر ۱۹۵۶ بخش اعظمی از کارگران مجارستان دست به اعتصاب و تظاهرات وسیع زدند و دانشجویان این کشور نیز با تظاهرات گسترده همبستگی خود را نشان داده و از آنها حمایت سیاسی کردند. در همان شب تظاهرات منجر به یک قیام سراسری مردمی شد.
در اول نوامبر ۱۹۵۶ دولت مجارستان از پیمان ورشو خارج شد ولی چند روز بعد نیروهای نظامی دیکتاتوری توتالیتر شوروی مجارستان را اشغال کرد و انقلاب مجارستان را به شدت سرکوب کرد. مردم در دیکتاتوریهای کمونیستی کاملاً تحت ستم حکومت و نظامیان شوروی به سر میبردند.
جنگ سرد موجب سیاستهای امنیتی در ایالات متحده آمریکا، جنگ در جنوب شرقی آسیا و سرکوب جنبشهای دموکراتیک در اروپای شرقی شد.